eitaa logo
نشان از بی نشان ها
558 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
30 فایل
جان به هر حال قرار است که #قربان بشود... پس چه خوب است که قربانی #جانان بشود... انتقاد و پیشنهادات خود رو با ما در میان بگذارید👇👇👇 @BeneshaN63 @beneshanyazahra
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیــد مـدافع حـرم عـلا حـسن نـجمه ـــــــــــــــــــ🌷ـــــــــــــــــــ 🌹نام و نام خانوادگی:علا حسن نجمه 🌹نام جهادی:تراب الحسین 🌹تاریخ تولد:۱۳۷۱/۰۶/۱۷ 🌹تاریخ شهادت:۱۳۹۵/۰۷/۲۹ 🌹محل تولد:عدلون(جنوب لبنان) 🌹محل شهادت:حلب-سوریه 🌹علایق:بازیگری؛طراحی؛فتوشاپ؛کارگردانی؛عکاسی عکس های شهدا رو طراحی میکرد و به مناسبت های مختلف در صفحه های مجازی،پخش میکرد 🌹آرزو:زیارت سیدالشهدا که در این دنیا نصیبشان نشد 🌹نماز:اخرین نمازی که خواند نماز صبح عاشقانه اش بود. 🌹فضای مجازی:از فعالان فیسبوک بود که تصـاویر شهـدا را منتشر و از احوالات انان میگفت 🌹جنگ ها:در جنگ قلمون و قصیر شرکت داشت ⚜شهید پدرشان را از دست داده بودند و همراه مادرشان برای خواهر و سه برادرشان پدری میکردند. ⚜اعلا حسن نجمه بعد از،شهادت دوستش شهید علی ناصر با دلسوزی پیگیر احوال و امورات دوفرزند دوست شهیدش بود و با شهادت او دوباره آنها کسی که مثل پدرشان بود را از دست دادند. ⚜شهید بعد از پایان دوران خدمتش وقتی مطلع شد عملیاتی جدید علیه تروریست ها درپیش است از استراحت و مرخصی اش صرف نظر کرد و به جبهه های حق علیه باطل شتافت. ⚜این شهید دهه هفتادی از چهره های رسانه ای در خط مقدم و افسر جنگ نرم علیه تروریست های تکفیری به شمار میرفت. ⚜چند روز قبل از شهادتش مطلبی در صفحه اش در فیسبوک نوشت و کسی فکر نمیگرد وداع قبل از شهادتش است شاید هم خبر شهادتش را داده بود.(اشک های جاری خود را اماده کنید)این جمله را در استقبال از عاشورای اربابش نوشت ⚜شهید در بخشی از وصیت نامه اش به مادرشان می گویند دوست دارند در مراسمشان لباس سفید برتن کنند و با رثا و صلابت سخن بگویند. ✅ با خوبان همنشین شویم تاخوب شویم👇👇 http://eitaa.com/joinchat/436076549Ca075d75748 🌹یازهرا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣4⃣ و 7⃣4⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 48 معلوم بود تعدادی از آنها از بالای درختها ما را زیرنظر داشتند. به ما دستور عقب نشینی داده شد و بلافاصله تانکها منطقه را زیر آتش گرفتند. برای دقایقی فقط ناظر این صحنه بودیم. با فروکش کردن شلیک تانکها به سمت جنگل پیشرَوی کردیم و بالاخره با به اسارت گرفتن پنج شش نفر از دشمن آن منطقه را پاکسازی کرده و به جاده رسیدیم. عملیات برای تصرف تپه های آن سوی جاده، ادامه یافت و برای این کار نیروها گروه بندی شدند. تانکها از یک طرف، نیروهای ارتشی از یک طرف و نیروهای سپاهی در دو گروه مجزا که هر یک شامل چند دسته و تیم بودند، از دو سوی دیگر به سمت تپه ها حرکت کردند. ما به تجربه دریافته بودیم هر چه تعداد نیرو در یک جا کمتر باشد تلفات کمتر و نتیجه بهتر میشود. به همین دلیل، نفرات را به گروههای کوچکتر تقسیم میکردیم. پایین تپه ها که رسیدیم باز به دو گروه کوچکتر تقسیم شدیم و هر گروه با یک بیسیمچی شروع به بالارفتن از تپه ها کرد. مسئولیت یکی از این گروهها با من بود. در پای تپه من و بیسیمچی تصمیم گرفتیم با هم از یک طرف تپه بالا برویم و بقیه از طرف دیگر. تیراندازیهای پراکنده ای در منطقه جریان داشت هنوز تا بالای تپه راه زیادی داشتیم که بیسیمچی تیر خورد. دیدم نمیتواند بالا بیاید. گفتم: «تو همینجا باش. من بالا میرم!» در این فکر بودم که حالا بچه های ما بالا میروند و اگر ما آنجا نرسیم شاید معطل بمانند و نتوانند وارد عمل شوند. به تنهایی بالای تپه رسیدم. انتظار دیدن بچه ها را داشتم اما آنجا نه از دشمن خبری بود و نه از نیروهای خودی. تعجب کردم. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣4⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 49 فکر کردم نکند بچه ها تپه را ول کرده و آنطرف رفته اند. دور تپه گشتم اما از هیچ جنبنده ای خبری نبود. ماندنم به تنهایی صلاح نبود اما نمیخواستم در آن حال برگردم. در همین فکرها بودم که آتش تانکهای خودی روی تپه آغاز شد. پشت چند تخته سنگ بزرگ پناه گرفتم و منتظر ماندم تا بالاخره شلیک تانکها تمام شد. نمیدانم دیده بانها چیزی گفته بودند یا برنامه این بود که اول تانکها روی تپه ها آتش کنند و سپس نیروها روی تپه بالا بکشند. با فروکش کردن آتش، بچه ها را دیدم که از تپه بالا می آمدند. از پشت سنگها بیرون آمده و روی تپه ایستادم. بچهه ا تا مرا دیدند داد زدند: «مواظب باش از پشت میزننت!» در حالی که در آن دقایق ترس من از آتش پرحجم نیروهای خودی بود نه دشمن. بچه ها که رسیدند فهمیدم نتوانسته اند پشت تپه بروند، به محل حرکت ما برگشته بودند. بیسیمچی را دیده و او را عقب برده بودند. به این ترتیب تپه ها هم یک یک آزاد شدند، سپاه آنجا پایگاهی زد و نیرو گذاشت و کل منطقه گوی تپه آزاد شد اما پاکسازی تپه ها به معنی توقف درگیری نبود. دموکراتها که به منطقه کاملاً آشنا بودند شبها به پایگاهها حمله کرده، درگیر میشدند و قبل از سر زدن آفتاب منطقه را ترک میکردند. بعد از تپه ها، آزادسازی جاده میاندوآب هدف ما بود. برای این مأموریت چند دستگاه تانک ارتشی دیگر به منطقه آمد، دو گردان نیروی تکاور ارتشی و گروههای سپاهی که از قبل در منطقه بودند برای عملیات توجیه شدند. ستاد مهاباد یک «گروه ضربت» داشت که کار اصلی اش وارد عمل شدن در درگیریهایی بود که پایگاه ها از عهدۀ آن برنمی آمدند. ادامه دارد...✒️ جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات @beneshanHa 🌹یازهرا🌹
شهادت رسیدن ماموران نیروی انتظامی،دیشب در میناب در هرمزگان #مدافعان_وطن جانشان را برای امنیت ایران می دهند،عده‌ای بیشرف هم برای اعدام تروریست‌ها شعار آزادی می دهند ✅ @beneshanHa
هدایت شده از نشان از بی نشان ها
■●■●■●■●■●■●■● 💫 شب رو با صلوات خاصه حضرت فاطمــه زهرا(س) به پایان میرسانیم. ■●■●■●■●■●■●■● یا زهــــــــــرا.س @beneshanHa
از امروز تا عاشورا هر روز بگیم یا حسین ع هر روز بگیم حسین جان! میخوام بشناسمت میخوام رفتارم، کردارم، فکرم، اندیشه ام، شبیه تو بشه میخوام عطر تو رو بگیرم میخوام هر کسی من رو دید یاد توبیفته خودت، خودت رو به من بشناسون نشان از بی نشان ها: حدیثی از امام حسن مجتبی علیه السلام🌸 🌺در فضیلت قرائت سه آیه آخر سوره حشر از امام حسن(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت فرمود: هر کس چون صبح کند و سه آیه آخر سوره حشر را بخواند و در آن روز بمیرد، مهر شهدا (بر پرونده‌اش) خواهد خورد، و چون شب کند و بخواند و در آن شب بمیرد نیز ممهور به مهر شهدا می‌شود. منبع:الدّر المنشور، جلال الدین سیوطی، ج۲، ص۲۰۲؛/ بحارالانوار، ج۹۲، ص۳۱۰، ح۳؛/موسوعه کلمات الامام الحسن(علیه السلام)، بخش عقاید، ص۳۷۳. 3 آیه آخر سوره حشر🌺: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «هُوَ اللهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ (22)٭ هُوَ اللهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ (23)٭ هُوَ اللهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(24) http://eitaa.com/joinchat/436076549Ca075d75748 🌷یازهرا🌷
..: 🔴امید رهبری به جوانان انقلابی در فضای مجازی ⏪مراقب باشید وسوسه و نفوذ دشمن در فضای عمومی زندگی تأثیر نگذارد رهبر انقلاب صبح امروز در استان مازندران: 🔹جوانان عزیز من به شما کاملاً امیدوارم امروز دشمن در فضای مجازی و... بشدت فعال است. 🔹من به شما کاملاً امیدوارم، من آنچه را که درباره‌ی جوانان مؤمن و آمادگی‌های روحی آنها در این میدان گفته شد همه را باور دارم، میدانم شما قدرت ایستادگی و ثبات قدم دارید، انگیزه‌ی آن را دارید و این توانایی را ان‌شاء‌اللّه در میدانهای مختلف چه میدان علمی، چه میدان سازمانی، چه میدان رزم، چه میدان پیشرفت‌های گوناگون این آمادگی را به کار خواهید بست و نشان خواهید داد. 🔹عزیزان من مراقب باشید وسوسه‌ی دشمن در فضای عمومی زندگی تأثیر نگذارد، نفوذ دشمن نتواند در صفوف یکپارچه‌ی جوانان مؤمن اختلال ایجاد کند. در همه‌ی بخشها، امروز در بخشهای فضای مجازی و در بقیه‌ی زمینه‌ها دشمن بشدت فعال است، البته تلاش دشمن مأیوسانه است، این را از سخنان آنها کاملاً میشود فهمید اما تلاش می‌کنند. 🔹باید بایستید، باید از خودتان آمادگی و اقتدار نشان بدهید، باید ابتکار خودتان و انگیزه‌ی خودتان را در بخشهای مختلف به کار ببندید، خدای متعال به شما کمک خواهد کرد. @beneshanHa
الحمدلله انتقام در تلافی بشهادت رساندن 11 مرزبان سپاه در منطقه مریوان گرفته شد خدا بازوان انقلاب را حفظ کند دوران بزن در رو به پایان رسیده عکس قلعه مرکزی حزب تروریستی دمکرات @beneshanHa 🌹یازهرا🌹
✅داستان طلبه ای که ۱۵سال نان خشک میخورد👌 ✍در زمان میرزای شیرازی طلبه ای با لباس کهنه بر درخانه اش آمد و گفت: میرزا را کاردارم. مردم گفتند: میرزا بر مجتهدین وقت ندارد آن موقع تو آمده ای و میگویی میرزا را کار دارم؟ گفت: عیبی ندارد من میروم اما به میرزا بگویید فلانی آمده بود. خبر به میرزای شیرازی رسید، ناگهان میرزا سرو پای برهنه دوید و طلبه را درآغوش گرفت. دفتردار میرزا تعجب کرد... وقتی آن طلبه رفت، میرزا گفت: دوست داشتم ثواب این همه مجتهد که تربیت کردم برای این طلبه باشد و ارزش یک کارش را به من بدهد. گفتند: میرزا کار این طلبه مگر چه بوده؟ میرزا گفت: این طلبه به یکی ازدهات های سنی نشین رفت و گفت بچه هایتان را بیاورید قرآن یاد می دهم بدون پول سنی ها گفتند خوب است بدون پول است. این طلبه از اول که قران یاد این بچه ها می داد بذر محبت امیرالمؤمنین را دردل این بچه ها کاشت این ها بزرگ که شدند شیعه شدند و پدرانشان را از مذهب باطل به مذهب حق راهنمایی کردند. دیری نگذشت که این دهات تماما شیعه شد. این طلبه ۱۵سال شب ها بردر خانه ها می رفت و یواشکی نانی که ان ها بیرون می انداختند را می خورد ۱۵سال اینگونه زحمت کشید تا توانست یک روستا را شیعه کند. 📚 مصباح الهدی آیت الله وحید خراسانی 🌹کمی مثل 🌹 ✅ آسمانی شوید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/436076549Ca075d75748 🌹یازهرا🌹
هدایت شده از آقامحمودرضا
عزاداری از اول محرم_1395-7-11-17-23.mp3
4.82M
استاد معاونیان : چرا از شب اول محرم عزاداری می کنیم...؟! @Agamahmoodreza
..: 💠فرازی از وصیت نامه ی شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی: 🌷 دوستان عزیز شما را قسم به خدا که راه امام حسین (ع) را که راه عاقبت به خیری و مهمترین کار است را ادامه دهید. حسین گونه زندگی کنید که تمام عاقبت به خیری در همین راه است و همیشه یاد و خاطره شهدا را زنده نگه دارید چون شهدا همیشه زنده اند و من وجود آنها را در زندگی خود همیشه احساس می کردم . @beneshanHa
..: 💠برادر شهید مدافع حرم سید میلاد مصطفوی:  🌷سید میلاد لیسانس عمران داشت و دو سال در آزادراه ساوه همدان خدمت کرد. در آن پروژه سرپرست آزادراه بود. او بسیار اهل ورزش بود، کمربند مشکی جودو داشت و در ورزش‌های رزمی مقام دومی کشور را به دست آورده بود، در ورزش زورخانه‌ای هم شرکت می‌کرد. اهل مسجد بود و به نمازش خیلی اهمیت می‌داد. همیشه خمس مالش را دقیق حساب و پرداخت می‌کرد، هیچ وقت برنامه هیئت را ترک نمی‌کرد. سید میلاد شخصیت دستگیری داشت و اگر کسی از ایشان کمک می‌خواست چیزی کم نمی‌گذاشت. به خانواده شهدا بسیار خدمت می‌کرد و همیشه از آنها دلجویی می‌کرد، اکثرا در اردوگاه شهید درویشی خادم‌الشهدا بود، هر سال از اردوگاه به دیدار مادر شهید درویشی هم می‌رفت. 🌷سید میلاد با اینکه از نظر مادی و دنیوی چیزی کم نداشت، اما وابسته به موقعیت و جایگاه دنیوی نشده بود، وقتی خاطرات و کتاب‌های شهدای دفاع مقدس را می‌خواند به حال آنها حسرت می‌خورد. وقتی می‌دید که شهدای دفاع مقدس از همه چیزشان گذشتند و آن طور جانفشانی کرده و از وطن و انقلاب دفاع کردند سید میلاد هم آرزوی شهادت می‌کرد و می‌گفت کاش روزی بیاید که من هم شهید شوم. یکی از شهدایی که سید میلاد او را الگوی خود قرار داده بود، شهید مهدی زین‌الدین بود، عکس این شهید بزرگوار را در خانه داشت. حتی عکس شهید زین‌الدین را روی لباسش چاپ کرده بود و همیشه زیر لباس بیرونش می‌پوشید. می‌خواست همیشه عکس شهید زین الدین روی سینه‌اش باشد. @beneshanHa