eitaa logo
نشان از بی نشان ها
514 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
30 فایل
جان به هر حال قرار است که #قربان بشود... پس چه خوب است که قربانی #جانان بشود... انتقاد و پیشنهادات خود رو با ما در میان بگذارید👇👇👇 @BeneshaN63 @beneshanyazahra
مشاهده در ایتا
دانلود
*بسیجی که باشی جنگ باشد تیر میخوری و صلح باشد فحش* *بسیجی که باشی دوستات با کنایه ازت می خوان بگی چقدر پول می گیری واسه فعالیتهات تو بسیج؟* *تهمت اگر بزنند در جستجوی حقیقتند! جواب اگر بدهی دروغگویی!* *مسخره ات بکنند انتقاد است جواب بدهی بی جنبه ای!* *تهدیدت اگر بکنند دفاع کرده اند! تهدید اگر بکنی خشنی…* *راهپیمایی اگر بکنن حق آنهاست و عقیده خودشان است* *راهپیمایی اگر بکنی ساندیس خوری یا به زور آمدی…* *بسیج و بسیجی را با همه ی تراژدی هایش دوست دارم همین* *بسیجی که باشی،یه وقتایی دلت می شکنه..* 🌹هفته بسیج بر ملت بسیجی و بسیجیان مخلص مبارک باد🇮🇷💪💪💪🇮🇷 ✅ @beneshanha 🌷یازهرا🌷
صد‌رکعت‌نمــٰا‌زبخون‌ . . صدتا‌ڪار‌خوب‌انجام‌بده . . ولۍ‌کسۍ‌نتونہ‌باهــات‌حرف‌بزنھ‌ اخلاق‌نداشتہ‌باشۍ‌بہ‌هیچ‌دردۍ‌نمیخوره! مومن‌بــٰاید‌شاد‌باشہ! اخلاق‌ِ‌خوب‌داشته‌باشه! ✅ @beneshanha 🌷یازهرا🌷
عنایت حضرت ابالفضل علیه السلام قبل از عملیات، یک گلوله خورده بود توی بازوش. اعزامش کرده بودند به یک بیمارستان در یزد. دکتر عکس گرفته و به او گفته بود: «گلوله بین استخوان وگوشت گیر کرده و خیلی خطرناکه، حتماً باید عمل بشی.» ولی عبدالحسین نه به درد شدیدش فکر می کرده، نه به این که حتماً باید عمل بشود؛ فقط می خواسته تا عملیات شروع نشده، خودش را برساند به منطقه، ولی دکتر این اجازه را به او نداده بود. متوسل به اهل بیت- علیهم السلام- شده بود. مثل ابر بهاری اشک ریخته بود. خواسته بود گشایشی در کارش بدهند. در حال گریه خوابش برده بود. شاید هم درحالتی بین خواب و بیداری بوده که حضرت عباس- علیه السلام- می آیند پیشش. دست می برند طرف بازویش. چیزی بیرون می آورند و می فرمایند: « بلندشو، دستت خوب شده.» مجبور شده بود موضوع شفای خود را به دکتر بگوید. دکتر باور نکرده بود. گفته بود: «تا از دستت عکس نگیرم، نمی گذارم بری.» عبدالحسین گفته بود: «به شرط این که به کسی چیزی نگی.» عکسش را گرفته و هیچ اثری از گلوله ندیده بود. عبدالحسین را با گریه بدرقه کرده بود. «ساکنان ملک اعظم2/ ص75/ شهید عبدالحسین برونسی» ✅ @beneshanha 🌷یازهرا🌷
🔥مراقب زبانت باش... ✨وقتی حضرت آدم ‹ع›، از بهشت به زمین هبوط میکرد، جبرئیل به او گفت؛ ای آدم، اگر میخواهی دوباره به بهشت برگردی، «اهل سکوت باش» و «از زبانت مراقبت کن.!» @beneshanha 🌷یازهرا🌷
شهادت طلب باشیم شهادت را همـہ دوست دارند اما زحمت ڪشیدن برای شهادت را چه؟ شهید شدن یڪ اتفاق نیست!!! گلیست ڪـہ برای شڪوفا شدنش باید خون دل بخوری بـہ بی دردها بـہ بی غصـہ ها بـہ عافیت طلب ها شهادت نمی دهند بـہ آنڪـہ یڪ شب بی خوابی برای اسلام نڪشیده! یڪ روز از وقتش را برای تبلیغ دین نگذاشتـہ شهادت طلب نمیگویند! دغدغـہ هیات،بسیج،ڪار جهادی دغدغـہ ی دست این وآن را گذاشتن توی دست شهدا دغدغـہ ترڪ گناه،آدم شدن،شهادت بـہ حرف ڪـہ نیست،قلبت را بو میڪنند اگر بوی دنیا داد رهایت میڪنند اگر عاشق شهادتی اول باید سرباز خوبی باشی خوب مبارزہ ڪنی مجروح شوی اما ڪم نیاوری درست مثل یاران عاشورایی حسین بن علی(ع) شهادت را بـہ تماشاچی ها نمی دهند ✅ @beneshanha 🌷یازهرا🌷
⭕️جمهوری اسلامی را نمی‌توانند تکان بدهند. ✅حضرت : 🔻حوادث گوناگون عالم نخواهد توانست این درخت تناور [جمهوری اسلامی] را تکان بدهد. که آن روزی که یک نهال بود، نتوانستند از جا درش بیاورند، امروز تبدیل شده به یک درخت تناور و ریشه دار. 💯ما باید خودمان مراقب باشیم که از درون پوک نشویم؛ از درون پوسیده نشویم. 🗓۲۴ آذر ۱۳۸۷ @beneshanha 🌷 یازهرا🌷
✨﷽✨ می گفت : اگر مـــا محکم بہ ولایت فقیہ بچسبیم و در تمام ڪارهـایمان دین را شاخص قرار دهـیم بقیہ مسائل حل شدنی است 🌷 🌷 ✅ @beneshanha 🌷یازهرا🌷 ☘☘☘
‍ 🍃میگن بابا شهید شده، عمو. چیه؟ چه شکلیه؟ این اولین سوال دو یادگارش، محمد جواد و محمد صادق بود. و ماند که چه جواب بدهد؟ چه بگوید به این دو طفل که فقط کنجکاو بودند ببینند شهید کیست و چه شکلیست. نمی‌توانست شهید را توصیف کند هرکاری کرد نتوانست. چشمان مالامال اطرافیانش زمین خشک را کرد. آرام بسته بود، آرام خوابیده بود، آرام و زیبا. خواهر با صدایی آغشته به در گوش برادر نجوا میکند: "گلم را به «س»سپردم." خواهرم غم مخور که اورا به خوب کسی سپردی! به که در اوج بی کسی اش چگونه زیبا همه کَس شد، چگونه همدم غم زده های حسین شد، چگونه مرحم زخم هایشان شد، خیالت راحت باشد. آرام خوابیده، اطرافیان به این آرامشش غبطه می‌خورند. شاید فرزندانش حالا معنی شهید را فهمیدند، حالا دیدند شهید چه شکلیست، با آن قامت رعنا و چهره نورانی اش در آرام گرفته بود و به جگر گوشه هایش فهماند شهید کیست؟ و چه شکلیست؟فکر کنم خوب در ذهن بچه ها ماند... راستی با هر همسر و فرزندانت چشم انتظار ، چشم هایشان دریایی میشود، دلشان دیدن قامتت را میخواهد،همان وقت که در رکاب صاحب الزمانی...! دردسری بود نمی دانستیم حاصلش خون جگری بود نمی دانستیم نگرانم که پس از مردن من برگردی پای تابوت،سرِ بُردن من برگردی 📅تاریخ تولد : ۱۳۶۱/۱۲/۱۸ 📅تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۹/۱ حلب 🗺مزار : بهشت زهرا قطعه ۵۳ ✅ @beneshanha 🌷یازهرا🌷
رسول اڪرم(ص) فرمودند: قومۍرا دیدم ڪہ از پوست وگوشت ایشان لقمہ لقمہ می گرفتند و در دهن آنان می گزاشتند، می گفتند: ڪلوا ما اڪلتم. گفتم: یا جبرئیل اینہا چه کسانی هستند؟ جبرئیل گفت: اینہا ڪسانی هستند که غیبت مردم می ڪنند و پشت سر یڪدیگر بد میگویند. _سیاحت‌درعالم‌ارواح/ص۱۳۴ ✅ @beneshanha 🌷یازهرا🌷
🕊 سعید مسافر 🌷به آقا سعید گفتم : دوری شما برای من سخت است و نمی توانم تحمل کنم 😢 چرا می خواهید بروید سوریه؟ با اشاره به فراز "بأبی انت و امی" از گفت: 🌱 این فراز را برایم معنا می کنی؟ گفتم : معنایش که مشخص است. یعنی پدر و مادرم به فدایتان. گفت : به خاطر همین✌️🏻 ☂🌹 🐥 و چادرم را در دست گرفت و گفت: 🎇 به خاطر این چادرت می روم تا محکم تر بر سرتان بماند ✊🏻 و دست بیگانه و ظالم نیفتد تا از سرتان بکِشند! 🙌🏻 🌀 به روایت : همسر شهید ✅ @beneshanha 🌷یازهرا🌷
شهیدی که به دست منافقین تکه تکه شد😢😔 شهید والامقام سید جلیل موسوی سید جلیل متولد ۱۳۳۸ از دلاور مردانی بود که در نبرد پیروزمندانه مرصاد به درجه شهادت نائل آمد و با اقتدا به مولایش امام حسین (ع) و یاران با وفایش با بدن ارباً اربای خود به سوی حق شتافت. از ایشان چهار فرزند به یادگار مانده ‌که یکی از آنان پسر و به سفارش ایشان رضا نامگذاری شده است . همه رزمندگان درگیر مواجهه با دشمن بودند و مهمات تمام شده بود و فرستادن مهمات تقریباً ناممکن شده بود، زیرا هیچ ماشینی از تیررس دشمن در امان نبود ، آنسان که فرماندهی از بچه‌ها درخواست یک داوطلب برای رساندن مهمات کرد. سید جلیل شجاعانه برخاست و این مأموریت را به عهده گرفت . ماشین را پر از مهمات کردند و او با هر زحمتی که بود، خود را به رزمندگان اسلام رساند و مهمات را تحویل داد. در راه برگشت وقتی که جنازه مطهر شهدا و مجروحان را بر زمین دید، در کناری ایستاد و شروع به جمع ‌و سوار کردن آنان در ماشین کرد. جنازه‌ای که به پشت افتاده بود توجهش را جلب کرد. او را برگرداند ، ناگهان با یکی از زنان گروهک منفور منافقین طرف شد که زنده بود. زن شرور سریع لباسش را درید و تن خود را نمایان ساخت. سید جلیل رویش را برگرداند و در یک آن، این زن منافق که تله منافقین شده بود و چند تن دیگر از منافقین کوردل به او حمله‌ور شدند و او را اسیر کردند. همرزم شهید که داماد خانواده آنان نیز بود، از دور با دوربین صحنه را می‌دید و آنچه ‌‌دیده اینچنین توصیف می‌کند : نخست دست‌هایش را در حالی که زنده بود، قطع و سپس صورتش را تیرباران کردند و دیگری وحشیانه به او حمله‌ور شد و سرش را از پشت سر برید و آنسان که همه ما او را از دور ‌می‌‌دیدیم، آنان ناجوانمردانه شروع به قطعه قطعه کردن اعضای سید جلیل کردند. من تا جایی که او را می‌دیدم، هیچ خم به ابرو نیاورد و در حالی که زنده بود ارباً اربا شد . این مسأله باعث شد که بچه‌های ما قوت دیگری گرفتند و یورش بیشتری به دشمن آوردند و به عبارتی با شهادت سید جلیل ورق برگشت و ما توانستیم خودمان را به جلو بکشیم . وقتی به پیکر قطعه قطعه شده سید رسیدم، تنها کاری که از دستم برآمد، جمع کردن پیکر و قرار دادن آن در زیر یک ماشین بود. چند روز بعد که پیکرش را خودم به عقب آوردم، هیچ علامت شناسایی دقیقی در بدن او نبود و صورتش غیرقابل شناسایی شده بود. کمی که دقت کردم بازوی او را یافتم که بر رویش نوشته بود « دوستت دارم مادر »‌ . 🌴💎🍁💎🌴 ✅ @beneshanha 🌷یازهرا🌷
: - بهش گفتم:توی راه که بر می گردی,یه خورده کاهو و سبزی بخر. - گفت:من سرم خیلی شلوغه می ترسم یادم بره,.. رو یه تیکه کاغذ هر چه میخوای بنویس,بهم بده. - همان موقع داشت جیبش را خالی می کرد. یک دفترچه یاد داشت  و یک خودکار در آورد گذاشت زمین. برداشتمشون تا چیزهایی که میخواستم تویش بنویسم,یک دفعه بهم گفت: ها! - جا خوردم...!! - گفت:اون خودکاری که دستته مال ! -  گفتم:من که نمیخوام باهاش کتاب بنویسم.دو سه تا کلمه بیشتر نیست. 👈- گفت:نه!کم و زیاد فرقی نمیکنه,بیت الماله! ( خاطره ای از شهید مهدی باکری به نقل از همسر شهید) @beneshanha 🌷 یازهرا🌷