هدایت شده از معرفــت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 شهادت حمزه سیدالشهدا (عموی پیامبر) تسلیت باد...
#پانزدهمشوال
🎤 #حاجمیثممطیعی
http://eitaa.com/joinchat/2075394064Ce1dd951e80
»
✍️تمام دنیا را بگردی هیچکس جز مادر دوستت نخواهد داشت از آن دوست داشتنهای تمام نشدنی. تمام دنیا را بگردی هیچکس جز پدر غصه دار غمهایت نیست
✨پس دنیایت را به پایشان بریز✨
✅گاهی دست وصورت "مادر"و "پدرت"را ببوس، این بوسه معجزه ای ميکند!!که وصف ناشدنی ست... گاهی همین بوسه، گره گشای تمام مشکلاتت می شود،شک نکن.
🍃🌸 . .:
. .:
http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد.
فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت.
فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید. ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود،
پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟
فقیر گفت :
هر کس آنچه در دل دارد می بخشد
دلتون شاد
. .:
. .:
http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
#بسیار_جالب_و_خواندنی 👌👌
توی دوران نوجوانی برای کوتاه کردن موهام، به يه مغازه سلمونی سر کوچمون میرفتم که آرايشگرش به شدت سیگاری بود.
هميشه موقع کار، يه سیگار گوشه لبش بود و تا موهام رو کوتاه میکرد سه نخ سيگار رو حتما میکشید!!!
يادمه تا آخر شب هر جا میرفتم، همه میگفتن: سيگار میکشی؟!
منم میگفتم نه به جون مادرم من سيگار نمیکشم بگذريم از اينکه بعضیها خیلی هم باور نمیکردن!
هفتهٔ پیش توی پياده رو راه میرفتم، یه آقایی جلوی مغازه عطرفروشی، يه کاغذ با يک عطر به دستم داد و به اصرارش وارد مغازه شدم.
بلافاصله فروشنده هم من رو تحويل گرفت و شروع کرد از عطر و ادکلنهاش تعريف کردن
بعد هم يه ادکلن رو به دست و لباسم زد گفت اين ماندگاریش فوق العاده ست.
از حق هم نگذرم خیلی خوشبو بود.
نکتهٔ جالب اينه که با اينکه خريد نکردم تا همين دو سه روز پيش هرجا میرفتم، میگفتن عطرت چیه؟ چه بوی خوبی! چند خریدی و از کجا خریدی؟
یادمون باشه
مجاورتها و ارتباطها خیلی مهمه!!!
وقتی با کسانی نشست و برخاست میکنیم و رفيق میشیم که مقید و مؤدب و فهميده هستن ناخودآگاه از اين رابطه تأثیر میگیریم و وقتی با اونائی رفاقت میکنیم که افراد آلودهای هستن خواه ناخواه تأثیر میگیریم.
حواسمون رو جمع کنیم که با چه کسی معاشرت میکنیم و دوستامون کی هستند!
هر ارتباطی میتونه روی زندگی و رفتار ما اثر مثبت و منفی بذاره شک نکنيم...
🍃🌸 . .:
. .:
http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) در آخرین روزهای زندگی و در حجّهالوداع، فرمودند:
✅از نشانه هاى نزديك شدن قيامت:
⚡️تباه ساختن نماز،
⚡️ پيروى از شهوتها،
⚡️ تمايل به هوسها،
⚡️ بزرگداشت ثروت
⚡️ و فروختن دين به دنياست.
🍃در آن شرايط، همچنان كه نمك در آب حل مىشود، قلب مؤمن در درونش آب مىشود؛ به خاطر منكراتى كه مىبيند و توانِ تغيير دادن وضعیت را ندارد.
📚وسائل الشيعه، جلد ۱۱، ص۲۷۶
. .:
. .:
http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
خانه و خانواده مقدس ترین سنگر.mp3
1.13M
🎙حجت الاسلام و المسلمین #استاد_عالی
🔰 موضوع : خانواده مقدس ترین سنگر‼️
🍃🌸 @kafearamessh
اللهم صل علی محمد وآل محمد:
🍃سرآغاز نافرمانی خدا🍃
🔰قال رسول الله - صلّي الله عليه و آله -: إن أولَ ما عُصِيَ الله عزوجل به ستٌّ: حبُّ الدنيا و حبَّ الرئاسة و حبُ الطعامِ و حبُّ النَومِ و حبُّ الراحةِ و حبُّ النساءِ.
✳️رسول خدا - صلّي الله عليه و آله - فرمودند: سرآغاز نافرماني خدا - عزوجل - شش چيز است:
۱. دوستي دنيا.
۲. دوستي رياست.
۳. دوستي خوراك.
۴. دوستي خواب
۵. دوستي راحتي
۶. دوستي زنان.
☝️موارد مذکور در روایت ناظر به دوستی و محبت زیادی است که انسان را از دایره بندگی و فرمانبرداری خارج سازد و الا محبت های اندک دنیایی که به نافرمانی منجر نشوند از این قاعده مستثنی هستند.🌹🌹🌹
📚«الكافي، ج ۲، ص ۲۸۹». .:
. .:
http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
#پسری_دیوانه
اسحـاق بن محمـد بن صـباح امیـر کـوفه بـود. زوجه او دختری به دنیا آورد. امـیر از ایـن جهت بسیار محزون و غمگین شد و از غذا و آب خوردن خودداری نمود
وقتی بهلـول ایـن مـطلب را شنیـد به نزد وی رفت و گفت: ای امیـر این همه #ناله واندوه برای چیست؟امیر جواب داد من آرزوی اولادی ذکور را داشتـم ، متاسفانه زوجه ام دختری آورده است
بهلول جواب داد آیا خوش داشتی که به جای ایـن دختـر زیبـا و صحیـح و سـالم، خداوند پسری دیوانه مثل من به تو عطا میکرد ؟امیر بیاختیار خنده اش گرفت و #شکر_خدا را به جـای آورد و طعام و آب خـواست و اجـازه داد تا مـردم بـرای تبریک و تهنیت به نزد او بیایند.
🍃🌸 . .:
. .:
http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
. .:
🌸🍃🌸🍃داستان کوتاه
نقل کرده اند شخصی بنام حاجی حسن در بازار زینبیه دکانی داشت نزدیک درب صحن امام حسین علیه السلام . مهر و تسبیح می فروخت. او تربت خاصی داشت و مثقالی یک اشرفی می فروخت
حاج حسن روزی در حرم امام حسین دید یکی از زوار به ضریح مقدس امام حسین (علیه السلام) چسبیده و دعا می کند در این اثنا ملتفت شد کیسه ی پولش که چهل اشرفی بود را دزدیده اند
فریادش بلند شد که یا ابا عبدالله در حرم شما و در پناه شما خرجی مرا بردند و کجا شکایت کنم و به چه کسی بگویم ، مردم جمع شدند و از سخنان مرد زائر متاثر شدند.
حاجی حسن نیز دلتنگ شد ، شب در عالم خواب حاجی حسن خدمت حضرت رسید و عرض کرد :
سیدی از حال زائرت خبر داری ؟ دزد را رسوا کن تا پولش را برگرداند.
حضرت فرمود : مگر من دزد بگیرم ؟ ؛ اگر بنا شود دزد بگیرم اول شخص تو را باید گرفت .
عرض کردم : سیدی من چه دزدیده ام ؟
حضرت فرمود دزدی تو این است که تربت و خاک مرا می فروشی و پول میگیری ، اگر مال تو است چرا به اسم من به مردم می دهی و اگر مال من است چرا پول می گیری ؟
حاجی حسن عرض کرد : سیدی توبه می کنم آیا قبول می فرمایید ؟
حضرت فرمود حال که توبه کردی دزد این زائر را نشان میدهم.
امام فرمود : مرد گدائی است که نزدیک سقا خانه و در صحن شریف می نشیند و گدائی می کند . این گدا دزد است و کیسه زائر را در زیر پایش دفن کرده است و از پولها چیزی بر نداشته است.
حاجی حسن گفت از خواب بیدار شدم و سحرگاه از خانه بیرون آمدم و به صحن مشرف شدم آن گدا را همانجا مشغول گدایی دیدم فریاد زدم مردم بیایید من دزد زائر را پیدا کردم .
همه مردم جمع شدند و قضیه خواب را بیان کردم ، مردم گدا را کنار زدند ، هرچه فریاد زد از من چه می
خواهید کسی اعتنا نکرد ؛ زیر پایش را کندند و کیسه ی اشرفی را در آوردند و به صاحبش دادند.
سپس حاجی حسن باز صدا کرد . مردم جمع شدند و گفتند دیگر چه خبر است ؟
گفت : یک دزد دیگر هم هست ؛ مردم را آورد درب مغازه ی خودش را باز کرد و گفت این اموال هم مال من نیست ، حلال شما . هرچه در مغازه بود بردند.
مغازه داری را رها کرد و به دست فروشی مشغول شد.
أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
. . .:
. .:
http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
#گفتگوی حضرت داود با عزرائیل 🌸
✍حضرت داود ـ علیه السلام ـ صد سال عمر کرد، که چهل سال آن را بر مردم حکومت
و رهبری نمود. او کنیزی داشت که وقتی شب فرا می رسید همه درها را قفل می کرد،
و کلیدهای آنها را نزد داوود ـ علیه السلام ـ می آورد. شبی مردی را در خانه دید، پرسید:
چه کسی تو را وارد خانه کرد؟ او گفت: «من کسی هستم که بدون اجازه شاهان بر آنها وارد می
گردم.» داوود ـ علیه السلام ـ این سخن را شنید و گفت: آیا تو عزرائیل هستی؟ چرا قبلاً پیام
نفرستادی تا من برای مرگ آماده گردم؟
عزرائیل گفت: من قبلاً پیامهای بسیار برای تو فرستادم.
داوود ـ علیه السلام ـ گفت: آن پیامها را چه کسی برای من آورد؟
عزرائیل گفت: «پدرت، برادرت، همسایه ات و آشنایانت کجا رفتند؟»
داوود ـ علیه السلام ـ گفت: همه مردند.
عزرائیل گفت: «آنها پیام رسانهای من به سوی تو بودند که تو نیز می میری همان گونه که آنها مردند.»
سپس عزرائیل جان داوود علیهالسلام را قبض کرد. او نوزده پسر داشت. در میان آنها، یکی از پسرانش، حضرت سلیمان علیهالسلام حکومت و مقام علم و نبوّت داوود علیهالسلام را به ارث برد.👇👇
. .:
. .:
http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24
#ملک_الموت
ملک الموت، نزد حضرت نوح علیهالسلام آمد در حالی که او در آفتاب نشسته بود. حضرت بـه #فرشته مـرگ فرمودند برای چه آمدهای؟ ملک الموت عرض کرد آمده ام جان شما را بگیرم
نـوح نبی علیه السـلام فرمـود: اجازه می دهی از آفتـاب به سـایه بـروم؟ عزرائیـل گفت آری. #حضرت_نوح علیه السلام به سایه رفت و آنگاه گفت:
ای ملکالموت! این عُمر درازی که در دنیا داشتـم ، انگار به انـدازه همیـن رفتنـم از آفتاب به سایه بود. حال مأمـوریت خـود را انجـام بده. آنگاه #عزرائیل ، جان نوح علیهالسلام را گرفت. الأمالیصدوق، ۶۰۲
🍃🌸 . .:
. .:
http://eitaa.com/joinchat/771096594C6a96f14d24