eitaa logo
به‌سمت آرامش 🌱✨
4.8هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
🌱🌻 بِسم‌الله‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ مدیریت: @Saheerr 📳 مجموعه تبلیغات (تبلیغات قاضی) https://eitaa.com/joinchat/356910065C5b56d32fe0
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✅وقتی زندگیِ ما با ترس، آلوده شد، کسی که مردم را از جنگ بترساند، رأی می‌آورد 🔻 از غیرخدا نترسیم ✍ ترس، ناموس خلقت است؛ کسی نباید از غیرخدا بترسد و کسی هم نباید دیگران را از خودش بترساند. فقط خدا حق دارد بندۀ خودش را بترساند، چون او حمایت‌کنندۀ بندگان است و وقتی آنها را می‌ترساند، همین موجب سلامتی روحِ آنها می‌شود. ما معمولاً تحت تعلیم و تربیت مادرها و پدرهایمان یا تحت تعلیم و تربیت معلم‌هایمان، با ترس زندگی می‌کنیم؛ یعنی انگیزه‌های خودمان را با ترس، شکل می‌دهیم؛ مثلاً درس می‌خوانیم و مدرک می‌گیریم، از ترس فقر یا از ترس پیدا نکردنِ شغل! متأسفانه زندگیِ ما با ترس، آلوده شده است، به‌حدی که اگر کسی مردم را از جنگ بترساند، رأی می‌آورد. حتی اگر آدم فریبکار و نامردی هم باشد، به او رأی می‌دهند. جامعه‌ای که با ترس، بزرگ شده باشد، این‌طوری می‌شود. می‌دانید اگر زندگی ما غرق ترس باشد، سرانجام این زندگی چه خواهد شد؟ مثلاً این‌طور می‌شود که مردم را از لشکر یزید ترساندند و با همین مردم، امام‌حسین(ع) را کشتند! آنها با اینکه می‌دانستند امام‌حسین(ع)، بهتر از یزید است، اما به دستورِ یزید، امام‌حسین(ع) را کشتند؟ چون از یزید می‌ترسیدند ولی از امام‌حسین(ع) نمی‌ترسیدند! 💥الآن در حدّ نماینده‌های مجلس ما، برخی دارند از درگیرشدن با آمریکا می‌ترسند و بعد هم، این ترس را توجیه می‌کنند یا تئوریزه می‌کنند. 👤علیرضا پناهیان 🚩دانشگاه تهران - ۹۸.۱۰.۱۷ 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ داستان های کوتاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
حکایت زیبای بهلول و سوداگر روزي سوداگري بغدادي از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زياد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداري آهن و پنبه خريد و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهي فروخت و سود فراوان برد. باز روزي به بهلول بر خورد. اين دفعه گفت بهلول ديوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول اين دفعه گفت پياز بخر و هندوانه.   سوداگر اين دفعه رفت و سرمايه خود را تمام پياز خريد و هندوانه انبار نمود و پس از مدت كمي تمام پياز و هندوانه هاي او پوسيد و از بين رفت و ضرر فراوان نمود. فوري به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول كه از تو مشورت نموده، گفتي آهن بخر و پنبه، نفعي برده. ولي دفعه دوم اين چه پيشنهادي بود كردي؟   تمام سرمايه من از بين رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول كه مرا صدا زدي گفتي آقاي شيخ بهلول و چون مرا شخص عاقلي خطاب نمودي من هم از روي عقل به تو دستور دادم . ولي دفعه دوم مرا بهلول ديوانه صدا زدي، من هم از روي ديوانگي به تو دستور دادم . مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درك نمود. گنجینه مثل ها و حکایات ┈┈••✾❀🕊🖤🕊❀✾••┈┈ داستان های کوتاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ 🔸داســـــــ 📚ـتان شــ🌙ــب ☕️🔸 *مار و زنبور* موضوع داستان: پندانه روزی زنبور و مار با هم بحثشان شد. 🐍مار گفت: «انسان‌ها از ترس ظاهر خوفناک من می‌میرند نه به خاطر نیش زدنم.» 🐝اما زنبور قبول نکرد. مار برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت. آنها رفتند و رفتند تا رسیدند به چوپانی که در کنار درختی خوابیده بود. 🐍مار رو به زنبور کرد و گفت: «من او را می‌گزم و مخفی می‌شوم و تو در بالای سرش سر و صدا ایجاد کن و خود نمایی کن.» مار نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن در بالای سر چوپان کرد. چوپان فورا از خواب پرید و گفت: «ای زنبور لعنتی» و شروع به مکیدن جای نیش و تخلیه زهر کرد. مقداری دارو بر روی زخمش قرار داد و بعد از چند روز بهبودی یافت. 👈مدتی بعد که باز چوپان در همان حالت بود، مار و زنبور نقشه دیگری کشیدند. 🐝این بار زنبور نیش می‌زد و مار خودنمایی می‌کرد. این کار را کردند و چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید از ترس پا به فرار گذاشت و به خاطر وحشت از مار دیگر زهر را تخلیه نکرد و ضمادی هم استفاده نکرد. چند روز بعد چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد. 👈برخی بیماری‌ها و کارها نیز همین گونه هستند. فقط به خاطر ترس از آنها، افراد نابود می‌شوند یا شکست می‌خورند. داستان های کوتاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
در عراق زدند، در عراق زدیم درست در همان ساعت و دقیقه ای که سردار دلهای ما را ناحوانمردانه کشتند, پایگاه نجسشان را شخم زدیم. اما فرقهای زیادی در اینجا وجود دارد: آنها مهمان رسمی دولت عراق را کشتند, ما اشغالگرانی را به درک فرستادیم که دولت عراق خواستار خروجشان بود ولی امتناع کرده بودند. آنها بزدلانه و بی خبر زدند, اما ما گفته بودیم با موشکهای خود پایگاه های آنها را خواهیم زد. آنها چند خودرو را در فرودگاه بغداد هدف قرار دادند که هیچ گونه پوشش یا تجهیزاتی برای مقابله با حملات هوایی نداشتند اما ما بزرگترین پایگاه هوایی آنها در منطقه را با تمامی امکانات برای رهگیری اهداف پروازی زدیم. هنوز ادامه دارد...
🔻جهل بچه ای نزد استاد معرفت رفت و گفت: "مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید." استاد سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودند و کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود. استاد به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد. استاد از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد. استاد تبسمی کرد و گفت: "اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی، هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطر سرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد!" زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه در حالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید. اما هیچ اثری از کاهن معبد نبود! می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!! هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست كه متوجه شویم كسی كه به آن اعتماد داشته ایم، عمری فریبمان داده است... در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ و خرد است. و تنها یک گناه و آن جهل و نادانيست. ••✾🌻🍂🌻✾•• ‌‌‎‌‌ داستان های کوتاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
💙🍃🦋 🍃🍁 🦋 💠داستان "نفرین" 💠 🌸✨آقا امیرالمومنین (علیه السلام): ✍🏻روزی رسول خدا(ص) سراغ مردی از اصحاب را گرفت و پرسید: فلانی در چه حال است؟ ✍🏻گفتند: مدتی است رنجور و بیچاره شده، و چونان مرغ بال و پر شکسته زار و پریش گشته (و زندگانی به سختی می‌گذراند). ✍🏻حضرت (به حال او ترحم کرد و) برخاست و به قصد عیادت او روانه منزل وی شد. ✍🏻مرد بیمار و گرفتار واقعاً رنجور و مبتلا گشته بود و پیامبر خدا(ص) به فراست دریافت که بیماری و ابتلای او مستند به یک امر عادی نیست این بود که از وی پرسید:آیا در حق خود نفرین کرده ای؟ ✍🏻بیمار فکری کرد و گفت: بله، همین طور است، من در مقام دعا گفته بودم:پروردگارا اگر بناست، در جهان آخرت، مرا به خاطر ارتکاب گناهانم کیفر دهی،از تو می‌خواهم که در کیفر من تعجیل فرمایی و آن را در همین جهان قرار دهی.... ✍🏻رسول خدا(ص) فرمود: ای مرد! چرا در حق خود چنین دعایی کردی؟! مگر چه می‌شد،از پروردگار (کریم) هم سعادت دنیا و هم سعادت و نیکبختی سرای دیگر را خواستار می‌شدی و در نیایش خود این آیه را می‌خواندی: ✨ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار ✨پروردگارا! ما را از نعمتهای دنیا و آخرت، بهره مند گردان و از شکنجه دوزخ نگاهدار. (سوره بقره 201:2) ✍🏻مرد مبتلا دعا را خواند و صحیح و سالم گشت و با سلامتی بازیافته همراه ما از منزل خارج شد. 📚احتجاج، ص 223؛ بحار، ج 17، ص 293 داستان های کوتاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
روزی فردی (معاند) آمد خدمت امام صادق (علیه السلام) و به ایشان عرض کرد: اگر روزی یکی از دوستان شما گناهی کند ، عاقبتش چگونه خواهد بود؟ امام (علیه السلام) در پاسخ به وی فرمودند: خداوند به او یک بیماری عطا می‌نماید تا سختی‌های آن بیماری کفارۀ گناهانش شود. آن مرد دو مرتبه پرسید : اگر مریض نشد چه ؟ امام (علیه السلام) مجدد فرمودند: خداوند به او همسایه‌ای بد می‌دهد تا او را اذیت نماید و این اذیت و آزار همسایه، کفارۀ گناهانش شود. آن مرد گفت : اگر همسایۀ بد نصیبش نشد چه ؟ امام (علیه السلام) فرمودند : خداوند به او دوست بدی می‌دهد تا وی را اذیت نماید و آزار آن دوست بد ، کفارۀ گناهان دوست ما باشد. آن مرد گفت : اگر دوست بد هم نصیبش نشد چه ؟! امام (علیه السلام) فرمودند : خداوند همسر بدی به او میدهد تا آزارهای آن همسر بد ، کفارۀ گناهانش شود. آن مرد گفت : اگر همسر بد هم نصیبش نشد چه ؟ امام (علیه السلام) فرمودند : خداوند قبل از مرگ به او توفیق توبه عنایت می‌فرماید. باز هم آن مرد از روی عنادی که داشت گفت: و اگر نتوانست قبل از مرگ توبه کند چه؟ امام (علیه السلام) فرمودند : «به کوری چشم تو ! ما او را شفاعت خواهیم کرد » پس چه زیباست بگوییم :اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. 📚(عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية داستان های کوتاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ 🔸داســـــــ 📚ـتان شــ🌙ــب ☕️🔸 *چرا زنها گریه میکنند* موضوع:پندآموز پسركی از مادرش پرسید: مامان چرا گریه می كنی ؟ مادر فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: نمیدانم عزیزم، نمیدانم پسرك نزد پدرش رفت و گفت: بابا، چرا مامان همیشه گریه می كند؟ او چه می خواهد ؟ پدرش تنها دلیلی كه به ذهنش می رسید، این بود: همه زنها گریه میكنند، بی هیچ دلیلی ... پسرك متعجب شد ولی هنوز‌ از اینكه زنها خیلی راحت به گریه می افتند ، متعجب بود. یكبار در خواب دید كه داره با خدا صحبت میكنه، از خدا پرسید: خدایا چرا زنها این همه گریه می كنند؟ خداوند جواب داد: من زن را به شكل ویژه ایی آفریده ام. به شانه های او قدرتی داده ام تا بتواند سنگینی زمین را تحمل كند. به بدنش قدرتی داده ام تا بتواند درد زایمان را تحمل كند. به دستانش قدرتی داده ام كه حتی اگر تمام كسانش دست از كار بكشند، او به كار ادامه دهد. به او احساسی داده ام تا با تمام وجود به فرزندانش عشق بورزد، حتی اگر او را هزار باراذیت كنند. به او قلبی داده ام تا همسرش را دوست بدارد، از خطاهای او بگذرد و همواره در كنار او باشد. و به او اشكی داده ام تا هر هنگام كه خواست، فرو بریزد. این اشك را منحصراً برای او خلق كرده ام تا هرگاه نیاز داشت، بتواند از آن استفاده كند . *زیبایی یك زن در لباسش، موها، یا اندامش نیست. زیبایی زن را باید در چشمانش جستجو كرد، زیرا تنها راه ورود به قلبش آنجاست!!!* ➖🔝🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂🔝➖ داستان های کوتاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
حکایت زیبای بهلول و سوداگر روزي سوداگري بغدادي از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زياد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداري آهن و پنبه خريد و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهي فروخت و سود فراوان برد. باز روزي به بهلول بر خورد. اين دفعه گفت بهلول ديوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول اين دفعه گفت پياز بخر و هندوانه.   سوداگر اين دفعه رفت و سرمايه خود را تمام پياز خريد و هندوانه انبار نمود و پس از مدت كمي تمام پياز و هندوانه هاي او پوسيد و از بين رفت و ضرر فراوان نمود. فوري به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول كه از تو مشورت نموده، گفتي آهن بخر و پنبه، نفعي برده. ولي دفعه دوم اين چه پيشنهادي بود كردي؟   تمام سرمايه من از بين رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول كه مرا صدا زدي گفتي آقاي شيخ بهلول و چون مرا شخص عاقلي خطاب نمودي من هم از روي عقل به تو دستور دادم . ولي دفعه دوم مرا بهلول ديوانه صدا زدي، من هم از روي ديوانگي به تو دستور دادم . مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درك نمود. داستان های کوتاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
📚 روزی ملانصرالدین از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به دوستش داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا را افتاد. ملا به خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده است. دزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد من گوسفند شدم ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم. ملا دلش به حال او سوخت و گفت: اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی! روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید. گوش او را گرفت و گفت ای پسر احمق چرا مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و گوسفند شوی!😁 داستان های کوتاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨ 💠میزان اهمیت نماز صبح💠 ✍از امام صادق(علیه السلام) پرسیدند:که چرا کسانی که در آخر زمان زندگی می کنند رزق و روزیشان تنگ است؟ فرمودند : به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است. مردی به خدمت امام صادق(علیه السلام) آمد و عرضه داشت : من مرتکب گناهی شده ام. امام صادق (ع) فرمود :خدا می بخشد. آن شخص عرضه داشت :گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگ است. امام فرمود: اگر به اندازه ی کوه باشد خدا می بخشد. آن شخص عرضه داشت: گناهی که مرتکب شده ام خیلی بزرگتر است. امام فرمود : مگر چه گناهی مرتکب شده ای؟ وآن شخص به شرح ماجرا پرداخت. پس از اتمام سخن امام رو به آن مرد کرد و فرمود: خدا می بخشد ، من ترسیدم که نماز صبح را قضا کرده باشی! 💥همچنین مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) در وصیت خود به فرزندش می گوید:اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش (نابود) خواهد شد. 📕جهاد با نفس،ج۱،ص۶۶ 📒وسایل شیعه،ج۳،ص۱۵۶ 📗بحار،ج۸،ص۷۳ ‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📚 شخصی وارد دهاتی شد و در مکانی که اهالی ده جمع شده بودند نشست و بنای گریه گذاشت سبب گریه‌اش را پرسیدند گفت : من مرد غریبی هستم و شغلی ندارم برای بدبختی خودم گریه می‌کنم مردم ده او را به شغل کشاورزی گرفتند شب دیگر دیدند همان مرد باز گریه می‌کند گفتند هان!؟ دیگر چه شده است تو را؟ حالا که شغل پیدا کردی گفت: شما همه منزل و ماءوا مسکن دارید و می‌توانید خوتان را از سرما و گرما حفظ کنید ولی من غریبم و خانه ندارم برای همین بدبختی گریه می‌کنم بار دیگر اهالی ده همت کردن و برایش خانه‌ای تهیه کردند و وی را در آنجا جا دادند ولی شب باز دیدند دارد گریه می‌کند وقتی علت را پرسیدند گفت : هر کدام از شما‌ها همسری دارید ولی من تنها در میان اطاقم می‌خوابم مردم این مشکل او را نیز حل کردند و دختری از دختران ده را به ازدواج او در آوردند ولی باز شب هنگام داشت گریه می‌کرد گفتند باز چی شده گفت : همه شما سید هستید و من در میان شما اجنبی هستم بدستور کدخدا شال سبزی به کمر او بستند تا شاید از صدای گریه او راحت شوند ولی با کمال تعجب دیدند او شب باز گریه می‌کند وقتی علت را پرسیدند گفت : بر جّد غریبم گریه می‌کنم و بشما هیچ ربطی ندارد!!!😐 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌ داستان های کوتاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah