eitaa logo
به‌سمت آرامش 🌱✨
4.9هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
🌱🌻 بِسم‌الله‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ مدیریت: @Saheerr 📳 مجموعه تبلیغات (تبلیغات قاضی) https://eitaa.com/joinchat/356910065C5b56d32fe0
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🌼🍃شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند. 🌼🍃آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت. 🌼🍃تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟ تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟ 🌼🍃شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است. تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد. 🌼🍃آن شخص تعجب کرد و گفت: آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ 🌼🍃تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابتون با خداست، او خیلی خوش حساب است. ‎‌‌‌‎‌‌‌ داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
. ✅ داستانک؛ پيرمرد هر بار كه ميخواست اجرت پسرك واكسیِ كر و لال را بدهد، جمله ای را براي خنداندن او بر روي اسكناس مينوشت. اين بار هم همين كار را كرد. پسرك با اشتياق پول را گرفت و جمله‌ای را كه پيرمرد نوشته بود، خواند. روی اسكناس نوشته شده بود: وقتي خيلي پولدار شدی به پشت اين اسكناس نگاه كن. پسر با تعجب و كنجكاوی اسكناس را برگرداند تا به پشت آن نگاه كند. پشت اسكناس نوشته شده بود: كلك، تو كه هنوز پولدار نشدی. پسرك خنديد با صدای بلند، هرچند صدای خنده خود را نمیشنيد. همیشه پر از مهربانی بمان و دلیل شادی دیگران باش، حتی اگر هیچکس قدر مهربانیت را نداند، این ذات توست که مهربان باشی، تو خدایی داری که به جای همه برایت جبران میکند. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌ داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
🍪🧂او كسى بود كه مالکِ گنج‏‌هاى قيصر (كسرى) و خزائن بلاد و كشورها بود، ولى افطارش به نان جو و نمک بود.¹ 🌴 با دست خود درختان خرماى قومى از يهود را آبيارى مى‌‏كرد و اجرت و مزد آن را صدقه مى‌‏داد و بر شكم خود سنگ مى‌‏بست.² 💰 او كسى است كه چهار درهم به دست آورد؛ پس يک درهم را شبانه انفاق كرد، ديگرى را روزانه، يكى را مخفيانه و ديگرى را آشكار؛ پس در شأن او نازل شد: ﴿الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرّا وَعَلاَنِيَةً.³﴾ 📌 ۱. بحار الأنوار، ج۴۲، ص۲۷۲. ۲. بحار الانوار، ج۴۱، ص۱۴۴. ۳. آنان كه اموال خود را در شب و روز ، پنهان وآشكار انفاق مى‏‌نمايند. (سوره بقره، آیه ۲۷۴) 📚 برگرفته از کتاب اول مظلوم روزگار، آیت الله العظمی وحید خراسانی ◼️ داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
12.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 او دلتنگ ماست .. 🔻باور می‌کنید؟ 🔮 استاد پناهیان ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
مردي نزد ابوذر آمد و چهار سؤال کرد و جواب آن را خواست، او پرسيد: 1- چرا ما مرگ را دوست نداريم، و از آن وحشت داريم؟ جواب ابوذر: زيرا شما دنيا را آباد کرده ايد و آخرت را ويران نموده ايد، از اين رو دوست نداريد از خانه ي آباد به خانه ي ويران برويد. 2- به نظر شما بعد از مرگ چگونه به آن دنيا و در نزد خدا مي رويم؟ جواب ابوذر: ورود نيکوکاران مانند ورود مسافر به خانه ي خود مي باشد، ورود بدکاران مانند غلام فراري است که او را نزد آقايش برگردانند. 3- مقام ما را در پيشگاه خدا چگونه است؟ جواب ابوذر: اعمال خود را در برابر قرآن بسنجيد«نيکوکاران در نعمتهاي الهي هستند، و بدکاران در دوزخند.»13 و 14 سوره ي انفطار 4- آيا ما مشمول رحمت الهي مي شويم؟ خدا در قرآن آيه ي 56 سوره ي اعراف مي فرمايد: «همانا رحمت خداوند به نيکوکاران، نزديک است.» ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
✍روزی نبی مکرم اسلام (ص) از عفرا (اجنّه مسلمان) سؤال کردند: چه دیده‌ای بر من بگو؟ گفت: ابلیس را روی دریای سبز روی سنگ سفیدی دیدم که دستان خود را به آسمان بلند کرده بود و می‌گفت: خدای من! زمانی که تو به سوگند خود وفا کرده و مرا به دوزخ وارد کنی پس من تو را به حق محمد (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین (عَلِیهماالسَّلام) قسم خواهم داد که مرا از آن نجات دهی و با آن‌ها محشورم نمایی. 💢به ابلیس گفتم: ای حارث! (حارث نام ابلیس میان اجنّه هست) ای ابلیس! این نام‌ها که خدا را با آن می‌خوانی چیست؟ گفت: من این نام‌ها را هفت‌هزار سال قبل از خلقت آدم در عرش معلّی دیدم و دانستم که آن‌ها گرامی‌ترین آفریده‌ها نزد خداوند متعال هستند و اکنون خدا را به آن نام‌ها قسم می‌دهم. 📚الخصال شیخ‌صدوق داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
🔰دليل باز ماندن دهان و چشم مرده چيست؟⁉️ در آیه قرآن می خوانیم: 🍀فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ؛ براى هر قوم و جمعيّتى، زمان و سرآمد (معيّنى) است . هنگامى كه سرآمد آن ها فرا رسد، نه ساعتى از آن تأخير مى كنند، و نه بر آن پيشى مى گيرند.» ✔️از معصوم (ع) سؤال كردند که بعضى از اموات و مردگان را مى بينيم چشم آن ها باز است و بعضى بر هم و بسته است. كدام يك علامت و است؟ 🔶حضرت فرمود: آن كه چشمش باز است، موقعى كه مرگ آمد، چشمش باز بود. مهلت نداشت كه چشمش را بر هم گذارد. آن كه چشمش بر هم و بسته است، موقعى كه مرگ آمد، چشمش بر هم بود. مهلت نداشت چشم را باز كند. 📚 سوره اعراف آيه 34 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
📚 دو برادر به نام اسماعیل و ابراهیم در یکی از روستاها، ارث پدرشان یک تپه کوچکی بود که یکی در یک سمت و دیگری در سمت دیگر تپه گندم دیم می کاشتند. اسماعیل همیشه زمین اش باران کافی داشت و محصول برداشت می کرد ولی ابراهیم قبل از پر شدن خوشه ها گندم هایش از تشنگی می سوختند و یا دچار آفت شده و خوراک دام می شدند و یا خوشه های خالی داشتند. ابراهیم گفت: بیا زمین هایمان را عوض کنیم، زمین تو مرغوب است. اسماعیل عوض کرد، ولی ابراهیم باز محصول اش همان شد. زمان گندم پاشی زمین در آذرماه، ابراهیم کنار اسماعیل بود و دید که اسماعیل کار خاصی نمی کند و همان کاری می کند که او می کرد و همان بذری را می پاشد که او می پاشید. در راز این کار حیرت ماند. اسماعیل گفت: من زمانی که گندم بر زمین می ریزم در دلم در این فصل سرما ،پرندگان گرسنه راکه چیزی نیست بخورند، آنها را هم نیت می کنم و گندم بر زمین می ریزم که از این گندم ها بخورند و لی تو دعا می کنی پرنده ای از آن نخورد تا محصولت زیاد تر شود. دوم این که تو آرزو می کنی محصول من کمتر از حاصل تو شود در حالی که من آرزو دارم محصول تو از من بیشتر شود. پس بدان انسان ها نان و میوه دل خود را می خورند. نه نان بازو و قدرت فکرشان را .برو قلب و نیت خود را درست کن و یقین بدان در این حالت ، همه هستی و جهان دست به دست هم خواهند داد تا امورات و کارهای تو را درست کنند. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌ داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
❄️در ســــــال قــــــحطی، در مســــــجدی واعظی روی منبر بود و می‌گفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد هفتاد شیطان به دستش می‌چسبند و نمی‌گذارند، صدقه بدهد. 🌸مؤمنــــــــی پای منبـــر این ســـــــخنان را شنید با تعجّب‌ به رفقایش گفت: صدقه دادن که این چیزها را ندارد، اینک من مقداری گندم در خانه دارم، می‌روم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد و از جایش حرکت کرد. ❄️وقتــــــــــــی که به خــانه رسیـــــــــــد و زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سالِ قحطی، رعایتِ زن و فرزند و خودت را نمی‌کنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و… 🌸خلاصه به قــدری او را وســــــوسه کرد که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقا برگشت. از او پرسیدند چه شد؟ هفتاد شیطانی که به دستت چسبیدند، را دیدی؟ پاسخ داد: من شیطان‌ها را ندیدم لکن مــادر شیطان را دیدم که نگذاشت. ❄️✨در روایتـی از حضرت علــے(علیه‌السلام) آمده است زمان انفاق هفتاد هزار شیطان انسان را وسوسه و التماس می‌کنند که چیزی نبخشد. انسان می‌خواهد در برابر شیاطین مقاومت کند اما شیطان به زبان زن یا رفیق و… مصلحت‌ بینـی می‌کند و نمی‌گـذارد. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨ خدا را به من نشان بدهید دانشجویی به استادش گفت: استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید، عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم. استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟ دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم. استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت: تا وقتی به خدا پشت کرده باشی هرگز او را نخواهی دید... داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 ❣ 🌼🍃سلیمان نبی(ع) را فرزندی بود نیک سیرت و با جمال. در کودکی درگذشت و پدر را در ماتم خود گذاشت. سلیمان، سخت رنجور شد و مدّتی در غم او می سوخت. 🌼🍃روزی دو مرد نزد او آمدند و گفتند: «ای پیامبر خدا! میان ما نزاعی افتاده است. خواهیم که حُکم کنی و ظالم را کیفر دهی و مظلوم را غرامت بستانی». سلیمان گفت: «نزاع خود بگویید». 🌼🍃یکی گفت: «من در زمین، تخم افکندم تا برویَد و برگ و بار دهد. این مرد بیامد و پای بر آن گذاشت و تخم را تباه کرد». 🌼🍃آن دیگر گفت: «وی، بذر در شاهْ راه افکنده بود و چون از چپ و راست، راه نبود، من پا بر آن نهادم و گذشتم». 🌼🍃سلیمان گفت: «تو این قدر نمی دانی که تخم در شاه راه نمی افکنند که از روندگان، خالی نیست». 🌼🍃همان دم، مرد به سلیمان گفت: «تو نیز این قدر نمی دانی که آدمی به شاه راهِ مرگ است و چندان نگذرد که مرگ بر او پای خواهد نهاد، که به مرگ پسر، جامه ماتم پوشیده ای؟». 🌼🍃سلیمان دانست که آن دو مرد، فرشتگان خدایند که به تعلیم و تربیت او آمده اند. پس توبه کرد و استغفار گفت. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
💎شاید در بهشت بشناسمت! این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامه‌ی تلوزیونی مطرح شد. مجری یک برنامه‌ی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهم‌ترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟ فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم. در مرحله‌ی اول گمان می‌کردم خوشبختی در جمع‌آوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود. در مرحله‌ی دوم چنین به گمانم می‌رسید که خوشبختی در جمع‌آوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود. در مرحله‌ی سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژه‌های بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آن‌طور که فکر می‌کردم نبود. در مرحله‌ی چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلی‌های مخصوص خریده شود، و من هم بی‌درنگ این پیشنهاد را قبول کردم. اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیه‌ها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لب‌هایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود! هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمی‌داد! خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم... او گفت: می‌خواهم چهره‌ات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظه‌ی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم! داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah