📗📘#حرف_مردم
مادرش میگفت: "دخترم! بگذار راحتت کنم تمام زندگی آینده ات بستگی به همین چند دقیقه چای آوردن دارد. پایت را که از آشپزخانه گذاشتی بیرون اول خوب همه جا را نگاه کن بعد سرت را پایین بنداز و با صدای آرام بگو سلام! نمیخواهم پشت سر دخترم حرف درست کنند که چقدر خودخواه و بی تربیت بود. یک وقت هول نشوی! رنگت عوض میشود با خودشان میگویند:
"دختره آدم ندیده است" سینی چای را محکم بگیر مثل دفعه قبل نشود که دستت بلرزد و آقای داماد را شرمنده کنی. حواست جمع باشد اول بزرگتر. یک وقت نبینم که سینی را یکراست بردی جلوی آقای داماد فکر میکنند که حالا پسرشان چه آش دهان سوزی است. آرام و باحوصله راه برو دوبار کمتر تعارف نکن سرت را بلند نکن آرام حرف بزن حتی اگر جک هم تعریف کردند نخند و گرنه از فردا رویت عیب میگذارند که دختره بی حیا و پر رو بود. عزیزم! میدانم که سخت است ولی چند دقیقه بیشتر نیست. تحمل کن از قدیم گفته اند: "در دروازه شهر را میشود بست ولی در دهان مردم را نه..."
لحظه موعود فرا رسیده بود دستورها را مو به مو اجرا میکرد سینی چای را دو دستی چسبیده بود سعی کرد به هیچ چیزی فکر نکند شانه هایش را پایین انداخت محکم و استوار قدم بر میداشت. همه چیز روبراه بود چند قدم بیشتر راه نرفته بود چشمش به مادر داماد افتاد که چادرش را جلو کشیده بود و در گوش دخترش پچ پچ میکرد ...
گوشهایش را تیز کرد صدای مادر را شنید که میگفت : ماشاالله هزار ماشاالله همچین چایی میاره که انگار نسل اند نسل قهوه چی بوده اند ...
💐نتیجه اخلاقی: واقعا در دروازه رو میشه بست ولی در دهن مردم رو نه....برای خودتون زندگی کنید نه حرف مردم
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
#داستانک
#خواندنی👌👇
🌱روزی ابوریحان بیرونی درس به شاگردان میگفت که خونریز و قاتلی پای به محل درس و بحث نهاد…
شاگردان با خشم به او می نگریستند و در دل هزار دشنام به او می دادند که چرا مزاحم آموختن آنها شده است .
آن مرد رسوا روی به حکیم نموده چند سئوال ساده کرد و رفت …
🌱فردای آن روز، شاعری مدیحه سرای دربار، پای به محل درس گذارده تا سئوالی از حکیم بپرسد شاگردان به احترامش برخواستند و او را مشایعت نموده تا به پای صندلی استاد برسد.
که دیدند از استاد خبری نیست هر طرف را نظر کردند اثری از استاد نبود …
🌱یکی از شاگردان که از آغاز چشمش به استاد بود و او را دنبال می نمود در میانه کوچه جلوی استاد را گرفته و پرسید:
چگونه است دیروز آدمکشی به دیدارتان آمد پاسخ پرسش هایش را گفتید و امروز شاعر و نویسنده ایی سرشناس آمده ، محل درس را رها نمودید ؟!
🌱ابوریحان گفت:
یک بزهکار تنها به خودش و معدودی لطمه میزند ، اما یک نویسنده و شاعر خود فروخته کشوری را به آتش می کشد.
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
"دعا کردن برای فرج امام زمان"
🔹 در بیان اهمیت و جایگاه بالای این وظیفه همان بس که امام زمان در نامه ای به شیعیان «امر» کردند و از آنها خواستند که برای فرج فراوان دعا کنند.
📚 کمال الدین ج۲
🔺 فراموش نکنیم این خواسته و امر امام زمان، در حکم همان هَل مِن ناصر یَنصُرُنی امام حسین است.
💢 دعا برای فرج حضرت، آنقدر مهم است که امام زمان به عالِم فرهیخته آیت ا... موسوی اصفهانی امر فرمودند که در این مورد کتابی مستقل بنام مکیال المکارم بنویسد و این دانشمند پر تلاش ۱۷ سال از عمر پربارَش را به این مهم اختصاص میدهد و گنجینه ای ارزشمند برای ما به یادگار میگذارد که در فصل پنجم آن به ۱۰۲ ثمره و نتیجه جهت دعا برای فرج اشاره شده است
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
👌👌👌حکایت بسیار زیبا
مردی ساده چوپان شخصی ثروتمند بود
و هر روز در مقابل چوپانی اش پنج درهم از او دریافت میکرد.
یک روز صاحب گوسفندان به چوپانش گفت:
میخواهم گوسفندانم را بفروشم چون میخواهم به مسافرت بروم.
و نیازی به نگهداری گوسفند و چوپان ندارم و میخواهم مزدت را نیز بپردازم.
پول زیادی به چوپان داد اما چوپان آن را نپذیرفت و مزد اندک خویش را که هر روز در مقابل چوپانی اش دریافت میکرد و باور داشت که مزد واقعی کارش است، ترجیح داد.
چوپان در مقابل حیرت زدگی صاحب گوسفندان، مزد اندک خویش را که پنج درهم بود دریافت کرد و به سوی خانه اش رفت.
چوپان بعد از آن روز که بی کار شده بود، دنبال کار می گشت اما شغلی پیدا نکرد ولی پول اندک چوپانی اش را نگه داشت و خرج نکرد به امید اینکه روزی به کارش آید.
در آن روستا که چوپان زندگی می کرد مرد تاجری بود که مردم پولشان را به او می دادند تا به همراه کاروان تجارتی خویش کالای مورد نیاز آنها را برایشان خریداری کند.
هنگامی که وعده سفرش فرا رسید، مردم مثل همیشه پیش او رفتند و هر کس مقداری پول به او داد و کالای مورد نیاز خویش را از او طلب کرد.
چوپان هم به این فکر افتاد که پنج درهمش را به او بدهد تا برایش چیز سودمندی خرید کند.
لذا او نیز به همراه کسانی که نزد تاجر رفته بودند، رفت. هنگامیکه مردم از پیش تاجر رفتند ، چوپان پنج درهم خویش را به او داد.
تاجر او را مسخره کرد و خنده کنان به او گفت:
با پنج درهم چه چیزی می توان خرید؟
چوپان گفت: آن را با خودت ببر هر چیز پنج درهمی دیدی برایم خرید کن.
تاجر از کار او تعجب کرد و گفت: من به نزد تاجران بزرگی میروم و آنان هیچ چیزی را به پنج درهم نمیفروشند، آنان چیزهای گرانقیمت میفروشند.
اما چوپان بسیار اصرار کرد و در پی اصرار وی تاجر خواسته اش را پذیرفت.
تاجر برای انجام تجارتش به مقصدی که داشت رسید و مطابق خواسته ی هر یک از کسانی که پولی به او داده بودند ما یحتاج آنان را خریداری کرد .
هنگام برگشت که مشغول بررسی حساب و کتابش بود، بجز پنج درهم چوپان چیزی باقی نمانده بود و بجز یک گربه ی چاق چیز دیگری که پنج درهم ارزش داشته باشد نیافت که برای آن چوپان خریداری کند.
صاحب آن گربه می خواست آن را بفروشد تا از شرش رها شود ، تاجر آن را بحساب چوپان خرید و به سوی شهرش بر می گشت.
در مسیر بازگشت از میان روستایی گذشت، خواست مقداری در آن روستا استراحت کند ، هنگامی که داخل روستا شد ، مردم روستا گربه را دیدند و از تاجر خواستند که آن گربه را به آنان بفروشد .
تاجر از اصرار مردم روستا برای خریدن گربه از وی حیرت زده شد. از آنان پرسید: دلیل اصرارتان برای خریدن این گربه چیست؟
مردم روستا گفتند: ما از دست موشهایی که همه زراعتهای ما را می خورند مورد فشار قرار گرفته ایم که چیزی برای ما باقی نمی گزارند.
و مدتی طولانی است که به دنبال یک گربه هستیم تا برای از بین برن موشها ما را کمک کند.
آنان برای خریدن آن گربه از تاجر به مقدار وزن آن طلا اعلام آمادگی کردند .
هنگامی که تاجر از تصمیم آنان اطمینان حاصل کرد، با خواسته ی آنان موافقت کرد که گربه را به مقدار وزن آن طلا بفروشد.
چنین شد و تاجر به شهر خویش برگشت ، مردم به استقبالش رفتند و تاجر امانت هر کسی را به صاحبش داد تا اینکه نوبت چوپان رسید ، تاجر با او تنها شد و او را به خداوند قسم داد تا راز آن پنج درهم را به او بگوید که آن را از کجا بدست آورده است؟
چوپان از پرسش های تاجر تعجب کرد اما داستان را بطور کامل برایش تعریف نمود.
تاجر شروع به بوسیدن چوپان کرد در حالی که گریه می کرد و می گفت:
خداوند در عوض بهتر از آن را به تو داد چرا که تو به روزی حلال راضی بودی و به بیشتر از آن رضایت ندادی.
در اینجا بود که تاجر داستان را برایش تعریف کرد و آن طلاها را به او داد.
این معنی روزی حلال است
الهی ما را به آنچه به ما دادی قانع گردان
و در آنچه به ما عطا فرموده ای برکت قرار ده
دوستان این قصه ها برای آموختن ودرس گرفتن است ساده از کنار آن. عبور نکنیم🌸🍏🌸
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
داستان کوتاه طنز استاد و مبحث استرس :
در کلاس درس استاد دانشگاه خطاب به یکی از دانشجویان میگه انواع استرس رو توضیح بده و استرس واقعی کدومه؟
دانشجو میگه دختر زیبائی رو کنار خیابان سوار میکنی. اما دختره کمی بعد توی ماشینت غش می کنه. مجبور می شی اونو به بیمارستان برسونی. در این لحظه دچار استرس آنهم از نوع ساده میشی!
در بیمارستان به شما می گن که این خانم حامله هست و به تو تبریک میگن که بزودی پدر میشی. تو میگی اشتباه شده من پدر این بچه نیستم ولی دختر با ناله ای میگه چرا هستی. در اینجا مقدار استرس شما بیشتر میشه. آن هم از نوع هیجانی!
در خواست آزمایش دیانای می کنی. آزمایش انجام میشه و دکتر به شما میگه : دوست عزیز شما کاملا بیگناهی ، شما قدرت باروری ندارید و این مشکل شما کاملا قدیمی و بهتر بگویم مادر زادیه. خیال تو راحت میشه و سوار ماشینت میشی و میری. توی راه به سمت خونه ناگهان به یاد ۳ تا بچه ت میفتی …؟ و اینجاست که استرس واقعی شروع میشه!
#داستان #کوتاه
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨
✅حق الناس
✍آیت الله نجابت نقل می کند:
وقتی که بنده مشرف شدم خدمت آیت الله سید علی قاضی، فرمودند:
« هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی.خدمت ایشان عرض کردم:مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند، یکی خوب درس نمی خواند. بنده ایشان را تنبیه کردم. اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت. در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم.
می فرمودند:« هیچ راهی نداری، باید پیدایش کنی.گفتم آدرس ندارم،گفتند باید پیدا کنی.آقای قاضی فرمودند : هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست.یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است. و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است.
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✳️ پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم میکرد.
🔸از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد:
🤲 ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.
🔸پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
🔸پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود...
✅ نتيجه گيري مولانا از بيان اين حكايت:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
🌸🍃🌸🍃
روزی عده ای کودکان بازی میکردند . حضرت موسی از کنارشان گذشت . کودکی گفت : موسی ما میخواهیم مهمانی بگیریم و خدا را دعوت کنیم از خدا بخواه در مهمانی ما شرکت کند .موسی گفت من می گویم اما نمیدانم خدا قبول کند یا خیر ؟ موسی به کوه رفت ولی از تقاضای کودکان چیزی نگفت .
خداوند فرمود موسی صحبتی را از یاد نبرده ای ؟ موسی به یاد قولش با کودکان افتاد و خواسته کودکان را گفت .
خداوند فرمود فردا همه قوم را جمع کن و بگو مهمانی بگیرند . من خواهم آمد . مردم مهمانی گرفتند . غذا درست کردند و منتظر ماندند تا خدا بیاید .
سر ظهر گدائی به دروازه شهر آمد و تقاضای غذائی کرد . او را راندند ...و باز منتظر ماندند تا خدا بیاید .
از خدا خبری نشد . خشمگین به موسی از این بدقولی نالیدند . موسی بسوی خدا رفت تا علت نیامدن را بپرسد . خداوند فرمود من آمدم اما کسی تحویلم نگرفت . من در تجلی همان گدای ژولیده بودم ...
بر گرفته از کتاب مقدس تورات..
خداوند به داوود فرمود : ای داوود اگر ژولیده شیدائی را دیدی مصاحبتش را غنیمت دان و او را تکریم گوی . زیرا او از جانب ما با تو سخن می گوید ...
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
🌙سفارش دسته گل 🌙
مردی در راه برگشت به خانه، جلوی یک گلفروشی توقف کرد تا برای مادرش که در شهری دورتر زندگی میکرد یک دسته گل سفارش دهد تا ارسال کنند.
وقتی داشت از ماشین پیاده میشد متوجه شد که دختر کوچکی گوشهای ایستاده و در حال گریه کردن است. مرد از دختر پرسید که چرا گریه میکند و دختر جواب داد: «من میخواهم یک شاخه گل رز برای مادرم بخرم. اما پولم کافی نیست.»
مرد لبخندی زد و گفت: «با من بیا تو گلفروشی. من برای تو یک شاخه گل رز میخرم.»
مرد برای دختر کوچولو یک شاخه گل رز خرید و دسته گل برای مادرش را هم سفارش داد. وقتی با دختر از گلفروشی بیرون آمدند مرد به دختر گفت میتواند دختر را به خانهاش برساند. دختر گفت: «ممنون، لطفاً مرا پیش مادرم ببرید.»
دختر مرد را به یک گورستان هدایت کرد و در آنجا شاخه گل رز را روی یک قبر تازه پر شده قرار داد.
مرد از دختر خداحافظی کرد و به گلفروشی برگشت، سفارش را لغو کرد و همان جا یک دسته گل انتخاب کرد و سوار بر ماشین رفت برای دیدن مادرش.
زندگی کوتاه است. تا جایی که میتوانیم برای کسانی که شما را دوست دارند وقت بگذارید و به آنان عشق بورزید. قبل از اینکه دیر شود از هر لحظه آن استفاده کنید. هیچ چیزی مهمتر از خانواده نیست.
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
📚 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)
حاجی در یک کشور نمی جنگید،یک وطن نداشت. از مرز افغانستان تا نهایت عمق عراق، از کنار مرزهای سرزمین اشغالی تا سراسر سوریه، از یمن تا فلسطین، هر جا که مرود دست برد آمریکا و اسراییل بود، حاج قاسم هم بود تا دستشان را از ناموس وخاک مسلمانان و مظلومان بی پناه کوتاه کند. نیروسازی از جوان مردان همان کشورها وتوانمندسازی برای جهاد، آرزوی جمهوری اسلامی بود به سمت ظهور ،که با یاران فرامرزی از جمله سپاه قدس محقق می شد. آمریکا و اذنابش با هزارها تریلیون دلار بودجه و به کار گرفتن نیروی زمینی و دریایی و هوایی با غارت و چپاول سرمایه های کشور ها؛
و حاج قاسم بدون نیروی دریایی و هوایی و با چند ده میلیون دلار!
اما با با کمک نیروهای مجاهد افغانی و ایرانی و لبنانی و عراقی و سوریه... پیروز میدان را همه دیدند؛ فرمانده سرافراز ایران بود که همه جابود و همیشه بود. بشاش بود و پرتوان . خستگی را خسته کرده بود! استراحتش تنها گوشه حسینیه و دفتر کارش ،برای ساعات کوتاه!
وَلَقَد اَرسلنا بِآیاتِنا اَن اَخرِج قَومَکَ مِنَ الظُلُماتِ اِلَی النّورِ وَذَکّرِهُم بِاَیّامِ اللهِ؛
خدای متعال توصیه می کند ،دستور می دهد حضرت موسی(ع)را که 《ذَکّرِهُم بِاَیّامِ الله》ایّام الله را به یاد آن ها بیاور؛ موسی(ع) ،پیامبر عظیم الشان الهی مامور است گه ایّام الله را به یاد مردم بیاورد.
📚منبع کتاب:حاج قاسم
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
هدایت شده از یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
#علے_ولے_اللہ♥️
✨این سلطنتِ عشق فقط لایقِ #مولاست
💚جز #آل_علے هیچ امامے نشناسیم
✨ما نسلِ #غدیریم و پس از رحلت احمد
💚جز #حیدر_کرار امامے نشناسیم
🌷 #فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
🌷 #یکشنبه_های_علوی_فاطمی
هدایت شده از کانال اَحکام شرعی
⚫️ انا لله و انا الیه راجعون⚫️
#ایران بار دیگر عزادار شد.😭
⚫️ #بازیگر محبوب کشورمان احمد پور مخبردرگذشت😔
🔻علت فوت او اخبار و جزئیات بیشتر در کانال زیر👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1597112354C85c52c8664
http://eitaa.com/joinchat/1597112354C85c52c8664
📚"مواظب خودت باش"
معنی این جمله این نیست که از خودت مواظبت کن!
معنیش این است که هیچکس به اندازه خودت نمیتونه بهت صدمه بزنه!
تحقیقات نشان داده که بیشترین عامل بیماری ها، سختی ها، مشکلات و ناکامی های انسان ها خود آنها هستند...
اگر دوست دارید بعد از سالها زندگی زمانی که برمیگردید و به منظره گذشته خود نگاه میکنید، تصویری زیبا و خاطراتی پر از خرسندی ببینید اینها را به هم پیوند بزنید:
تصمیم را با تحقیق
هوس را با عقل
عصبانیت را با صبر
انتقام را با فراموشی
عبادت را با بی توقعی
خدمت به خلق را با گمنامی
و در آخر قلبت را با خدا پیوند بزن.
مواظب خودت باش.
خیلی خیلی مواظب خودت باش ...
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨
✅داستان آموزنده
✍شخصی مسجدی ساخت بهلول از او پرسید:
مسجد رابرای رضای خدا ساختی یااینکه بین
مردم شناخته شوی؟
شخص پاسخ داد :
معلوم است برای رضای خداوند!
بهلول خواست اخلاص شخص را بیآزماید.
در نیمه های شب بهلول رفت و روی دیوار
مسجد نوشت این مسجد را بهلول ساخته
است صبح که مردم برای ادای نماز به مسجد
آمدند نوشته روی دیوار را میخواندند و
میگفتن خدا خیرش بدهد چه انسان خَیرَِّ
آن شخص طاقت نیاورد و فریاد سر داد
ایُّهاالَناسّ بهلول دروغ میگوید! این مسجد
را من ساختم، من از مال خود خرج کردم و
شما او را دعای خیر میکنید! بهلول خندید
و پاسخ داد معامله تو باخلق بوده نه با خالق
🌷بیایید در زندگی خویش با خدا معامله
کنیم نه با چشم مردم
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
" آدرس امام زمان (عج) "
از علامه حسن زاده پرسیدند: آدرس امام زمان (عج) کجاست؟ کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟
ایشان فرمودند:
آدرس حضرت در قرآن کریم آیه ۵۵ سوره قمر است...
که میفرماید: "فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر"
هر جا که صدق و درستی باشد،
هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد،
هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد،
حضرت آنجا تشریف دارند...🍃🌺
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
🌷💦 دعوت آیت الله میلانی (رحمة الله علیه )از چهل جوان
🍏حاج آقای باقری از شاگردان آیت الله العظمی میلانی:
یک بار که در خدمت استاد بودم ایشان فرمودند فلانی منبر که می روی چهل نفر از این جوانان پای منبرت را بیاور کارشان دارم
▫️بنده از این دستور استاد تعجب کردم ولی اطاعت امر کرده و چهل نفر از جوانان را آوردم
▫️آقا فرمودند: یکی یکی بیایند داخل اتاق شوند. ما اصلا نفهمیدیم که چه کار دارد، فقط هر جوانی وارد می شد پس از چند لحظه با چشم گریان بیرون می آمد و اصلا حرف نمی زد و حدود بیست نفر وارد شدند تا اینکه من بی تابی کردم و داخل رفتم ببینم حکایت چیست
▫️وقتی وارد اتاق شدم آقا نشسته بودند و کفنش هم کنارش بود و هر جوانی که داخل می شد از او سؤال می کرد که: تو امام حسین را دوست داری؟ آنها جواب می دادند بله آقا
می فرمود: خیلی؟! جواب می دادند: انشاء الله که همین طور است
▫️به محض اینکه اشک از دیده جوانان جاری می شد آقای میلانی سریع کفن خود را به اشک آنها می مالید
با دیدن این صحنه جوانها بیشتر منقلب می شدند و گریه می کردند و از اتاق بیرون می آمدند
▫️بعد از ایشان سؤال کردم: آقا! شما که مرجع هستید و اجازه اجتهاد خیلی از مراجع را داده اید و دیگر به این مسائل احتياج ندارید
آقا فرمودند: اگر چیزی به دردم بخورد، همين توسل به حسین زهرا (سلام الله علیهما)است
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
حکایت 👌👇
مردی پنج سکه به قاضی شهر داد
تا در محکمه ی روز بعد به نفع او
رأی صادر کند
ولی در روز مقرر،
قاضی خلاف وعده کرد و
به نفع دیگری رأی داد
مرد، برای یادآوری در جلسه دادگاه
به قاضی گفت :
« مگر من دیروز شما را به پنج تن آل عبا قسم ندادم که حق با من است؟!»
قاضی پاسخ داد :
« چرا... و لیکن پس از تو،
شخص دیگری مرا به چهارده معصوم سوگند داد!!»
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
#دانستیـهای_قــرآن:
🔷 دوست داری حافظه ات زیاد بشه؟
⓵ مسواک بزن
⓶ روزه بگیر
⓷ قرآن بخون
🔷 دوست داری گوش درد و دندون درد نگیری؟
〖 بعداز هر عطسه که می کنی
بـگـو: الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین 〗
🔷 میدونی خداوند از چه چیز هایی بیزاره؟
⓵ خوابیدن بدون نیاز
⓶ خوردن در حال سیری
⓷ خندیدن بی جا
🔷 میدونی چه کسی ثواب شب زنده داران
و عبادت کنندگان رو می بره؟
〖 کسی که با وضو می خوابه 〗
🔷 دوست داری رزق و روزی ات زیاد بشه؟
〖 ناخن هات رو روز جمعه بگیر〗
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✍امام صادق علیه السلام فرمودند:
هنگامی عذاب و سختی بر بنی اسرائیل طولانی شد، در پیشگاه الهی دست به دعا برداشتند و چهل روز ضجه و گریه داشتند تا اینکه خدای تعالی به موسی و هارون وحی فرمود تا آن ها را از دست فرعون نجات دهند و با این کارشان خدا از ۱۷۰ سال باقیمانده غیبت صرف نظر فرمود.
بعد امام می فرمایند:همچنین اگر شما(شیعیان) چنین کنید، خدای تعالی حتماً فرج ما را خواهد رساند[قبل از رسیدن به انتهایش] و اگر این کار را نکنید امر ظهور به انتهایش موکول خواهد شد.
📚بحار الأنوارج۵۲ص ۱۳۱
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
📚نفع دشمن برای ما
مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی سیاه پوست در گوشهای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا میخرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!
گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سياه پوست.
زن به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر میکنم.
مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن سياه که در آن گوشه نشسته است.
دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن سياه را مستثنی نمود. وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، سپاسگزارم.
مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید،این زن سیاهپوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبانی شود از من تشکر میکند و لبخند میزند و از جای خود تکان نمیخورد.
گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.
*شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما میکنند نادانسته به نفع ما باشد...
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
💕استادی میگفت : صبحها که دکمه های لباسم را می بندم ... به این فکر میکنم که چه کسی آنها را باز خواهد کرد ؟
خودم یا مرده شور ؟
دنیا همین قدر غیر قابل پیش بینی است
به آنهائى که دوستشان دارید ، بی بهانه بگوئید :
در این دنیای شلوغ ، سنجاقشان
کرده اید به دلتان
بگوئید: بودن ها را قدر بدانیم، نبودن ها خیلی نزدیك اند..
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨
✍ آیت الله ناصری می فرمایند:
دشمنان حضرت ابراهیم علیه السلام آتش افروخته و این بزرگوار را روی منجنیق گذاشتند. جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، ملک موکّل آب و ملک موکّل باد، همه آمدند و گفتند: «اگر امری دارید، بفرمایید.» حضرت ابراهیم فرمود: «نه؛ با شما کاری ندارم».
گفتند: «پس با که کار دارید؟» فرمود: «خدا را دارم.» چه معرفتی! چه حقیقتی! الان منجنیق حاضر است و او را در آتش میاندازند؛ ولی میگوید: نه، من خدا را دارم. حضرت جبرئیل گفت: «خوب! از او بخواه». گفت: «خدا خودش میداند؛ حَسْبِي مِنْ سُؤَالِي عِلْمُهُ بِحَالِي»
📚بحارالأنوار، ج ۶۸، ص ۱۵۶
آنجا که عیان است، چه حاجت به بیان است؟ هر کاری خودش صلاح میداند، انجام میدهد. این، مرتبة کمال ایمان است. خدا را قسم میدهیم به عزت محمد و آل محمد علیهم السلام، چنین ایمانی را به همه ما عنایت بکند.
↶【به ما بپیوندید 】↷
___________________
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨
💠چه کسانی دائما در جهنم خواهند بود؟
✍عذاب دائمی در جهنم همان خلود در جهنم هست؛ در قرآن چند گروه نام برده شده که دائما در جهنم هستند از جمله: کافران، ظالمان، قاتلان، رباخواران و ... اما از روایات برمیآید که تنها كافران براى هميشه در جهنم خواهند بود نه همه گنهکاران. از آیات برداشت میشود آيات خلود در جهنم، ناظر به كسانى است كه گناهشان منتهى به انكار توحید، معاد، نبوت و يا ضروريات دين شده است. شيخ مفيد میفرماید: تمام علما اتفاق نظر دارند كه تهديد به خلود در آتش مخصوص كفار است و شامل كسانى که اهل نمازند و ايمان به خدا و اقرار به واجبات او دارند، نمیشود.
📚اوايل المقالات، ص۵۳
در آيه۴۸ و۱۱۶ سوره نساء آمده است: ان الله لا يغفر أن يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء؛تنها مشركان (و كافران) قابل بخشش نيستند، ولى گنهكاران ديگر قابل بخشش و آمرزشاند
📚آيت الله مكارم پيام قرآن، ج ۶، ص۴۹۶
💥با توجه به این آیه و آیات دیگر تنها کافران و مشرکان در جهنم خلود دارند و مابقی گنهکاران بعد از سپری کردن عذاب در جهنم، روانه بهشت میشوند.
↶【به ما بپیوندید 】↷
________________
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
هدایت شده از کانال اَحکام شرعی
✨🌼✨
گرخوب شود اگر که بد هم بد نيست
حاجت دهدت يا ندهد هم بد نيست
چون بعد رضا نهم امام است جواد
هشتت گرو نه بشود هم بد نيست
▪️شهادت امام جواد (ع) تسلیت▪️
#یا_جواد_الائمہ_ع💔
نام تو بر دل نوشتم یا جواد ابن الرضا
عشق تو اندر سرشتم یا جواد ابن الرضا
خانہ غم را بہ لطف یڪ نظر ویرانہ ڪن
نو بنا ڪن خشٺ خشتم یا جواد ابن الرضا
#شهادت_امام_جواد(ع)🥀
#تسلیت_باد.🏴🥀
🔴دست نیاز به سوى مردم
✍امام سجاد علیه السلام: دست نیاز به سوى مردم دراز کردن، سبب ذلّت و خوارى در زندگى و در معاشرت خواهد بود. و نیز موجب از بین رفتن حیاء و ناچیز شدن شخصیت خواهد گشت به طورى که همیشه احساس نیاز و تنگ دستى نماید. و هرچه کمتر به مردم رو بیندازد و کمتر درخواست کمک نماید بیشتر احساس خودکفائى و بى نیازى خواهد داشت.
📚 تحف العقول،ص۲۱۰
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
#داستان
🔰داستانی زیبا از #دزدی که باعث #نجات جان صاحبان خانه شد❗️
🔸الهام خداوند و #هدايت شدن دزد
🔻در يکى از شهرهاى ايران، زن و مردى با هم #عروسى کردند، يک سال و چند ماه از عروسى ايشان گذشت و خداوند کودکی به آنها هدیه کرد.
🔻در شب سردى از زمستان زن و شوهر و کودک همگى در اتاق خواب بودند که دزدى تصميم مى گيرد از آن منزل سرقت کند ـ گاهى پروردگار #الهامش را نزد يک دزد مى برد و نمى گذارد دزدى کند ـ هيچ کس از حادثه اى که قرار است اتفاق بيفتد #خبر ندارد، نه همسايه ها و نه پدر و مادر. حفظ اين خانواده به وسيله يک دزد نيز ممکن است!
🔻نيمه شب دزد وارد اتاق مى شود، مى بيند زن و شوهر جوان خوابند، تمام اثاث ها هم #نو است، قالى ها، فرش ها. داخل کمد لباس هاى قيمتى، طلا و نقره هست، خيلى خوشحال مى شود. يک لحظه به اين امر فکر مى کند که اگر اين نوزاد بيدار شود و گريه کند و اين زن و شوهر نيز بيدار شوند، در آن صورت من نمى توانم کارى بکنم.
🔻به او الهام مى شود، آهسته کودک را بلند مى کند و در ايوان خانه مى گذارد و برمى گردد که بلافاصله کودک بيدار مى شود و گريه مى کند و سپس پدر و مادر به دنبال کودک بيرون مى آيند.
❤️خداوند #مادر را طورى قرار داده است که با کوچک ترين صداى #گريه فرزند بيدار مى شود، اگر مادر بيدار نشود هزاران خطر بچه ها را از بين مى برد.
🔻مادر مى بيند صداى گريه بچه مى آيد ولى بچه سر جايش نيست، با وحشت شوهر را بيدار مى کند و مى بينند صدا از بيرون مى آيد. بچه سه ماهه که بيرون نمى تواند برود! وحشت زده با همديگر به طرف ايوان مى دوند. در همين لحظه طاق چوبىِ موريانه خورده فرو مى ريزد و صداى ريزش طاق، همسايه ها را بيدار کرده، همه داخل کوچه براى نجات آنان مى آيند و مى بينند زن و شوهر و بچه بيرون از خانه هستند.
🔻گرد و غبار اتاق نشست، دزد هم بين مردم بود و چيزى نمى گفت، ولى فکر کرد اگر من بروم اين داستان را براى آنها بگويم #اعتقاد آنها به خدا بيشتر میشود. حال که نتوانستيم دزدى کنيم، اعتقاد مردم را به خدا زياد کنيم!
🔻دزد جلو آمد و به زن و شوهر گفت: داستان از اين قرار است. زن و شوهر و همسایهها دزد را #بخشیدند و رها کردند و پول خوبى نيز به او دادند و گفتند: برو با اين پول کاسبى کن، ديگر هم دزدى نکن. دزد گفت:
💠دنبال دزدى نخواهم رفت و اگر به من پول هم نمى داديد من دنبال دزدى نمى رفتم.💠
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
یکی از بزرگان می گوید: بر مریضی که در حالت مرگ بود وارد شدم ، شهادتین را به او تلقین کردم ولی زبانش بدان نطق نمی کرد.
وقتی به هوش آمد از او پرسیدم چرا شهادتین را نمی گفتی؟
گفت: ترازویی را بر دهانم گذاشته بودند، مرا از نطق به شهادتین منع می کرد.
به او گفتم آیا کم فروشی می کردی؟
جواب داد: به خدا قسم نه، ولی وقتی چیزی را وزن می کردم عجله داشتم و نمی گذاشتم دو کفه ترازو با هم جفت شوند.
این حال کسی است که ترازویش دقیق نیست ، پس حال آن کس که کم فروشی می کند چه گونه خواهد بود؟ حال آنکه در ترازو دزدی می کند چگونه می باشد ؟!
به راستی این کار دزدی و خیانت و حرام خواری است، خداوند کسی را که چنین کند به آتش جهنم وعده داده است، جهنمی که کوه های سخت و محکم دنیا را به راحتی ذوب می کند.
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✍در بیست سالگی برای خواستهای که از خداوند داری، وضو میگیری و دعا میکنی. آنقدر مصمم هستی که به سجده میروی و در سجده دعا میکنی... اما، نمیشود! دلگیر میشوی از خداوند ... در سی سالگی هم به سجده میروی،البته این بار سجدهی شکر، برای آنکه دعای بیست سالگیات پذیرفته نشد! این یک تفاوت ده ساله بود که باعث شد به گوشهای از حکمت پروردگارت پـی ببری. فکرش را بکن در آینده چقدر از پذیرفته نشدن برخی از خواستههایمان خوشحال خواهیم شد... به انتخاب خداوند اعتماد کن
📚قرآن کریم / سوره بقره / آیه۲۱۶
چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرّ شما در آن است. و خدا میداند، و شما نمیدانید
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨
🌹 غیرت مردان 🌹
✍من دختري پانزده ساله هستم .بعضي از آقايان غيرت اضافي دارند. من وقتي به پارک مي روم بايد در گوشه اي بنشيم و بازي نکنم ،اين غيرت، نوجوان بودن را از من سلب کرده است . من اسلام را پذيرفته ام و اين کارها را تقصير اسلام نمي گذارم . آيا خدا مي پسندد که با ما اين طور رفتار بشود ؟
پاسخ – داريم که خدا غيور است و انسانهاي با غيرت را هم دوست دارد. در دين ما همه ي مسائل بايد در حد وسط باشد. بهترين امور ميانه روي است. حتي خدا در نماز خواندن مي فرمايد که صدايتان نه خيلي بالا و نه خيلي پايين باشد. يکي از مفسران مي گويد که قرآن، فرهنگ اعتدال را در مسائل جزئي هم آورده است .در انفاق نه اسراف داشته باشيد و نه بخل کنيد.اگر غيرت از حد بگذرد خطرناک است. اميرالمومنين فرمودند: بپرهيزيد از غيرت اضافي در غير از جاي خودش.
گاهي بعضي از آقايان نام و نام خانوادگي همسرشان را در فرم هاي اداري نمي نويسند. همه ي عالم مي دانستند که نام دختر و همسر پيامبر زهرا و خديجه است . نام حضرت مريم در قرآن بعنوان يک سوره آمده است .اين غيرت بي موضع است .در قم دختر خانمي به من گفت که من پنج سال است که رنگ پارک و تفريح را نديده ام زيرا پدرم مي گويد که نامحرم بدن شما را مي بيند. حضرت زهرا در مسجد خطبه خوانده است . بعضي ها اجازه ي تحصيل به دخترهايشان نمي دهند. آيا شما دوست داريد که همسر شما نزد دندانپزشک مرد برود ؟ پدراني هستند که حتي اجازه نمي دهند که دامادشان که عقد خوانده است به ديدن دخترشان بيايد يا با هم به مسافرت بروند و عده اي هم هستند که بدون هيچ محرميتي اجازه مي دهند که آقاپسر شش ماه به خانه شان رفت و آمد کند که با دخترشان آشنا بشود. اين افراط و تفريط است و اشتباه است .
اگر دختر خانمي بدون خانواده و بدون حجاب به پارک برود اشتباه است ولي اگر اين دختر همراه با خانواده به پارک برود و در محلي که جلوي ديد نامحرم نباشد بازي کند اشکالي ندارد. مديريت درست است ولي وسواس و دخالت درست نيست. اسلام در همه ارزش هاي ديني حد دارد و بايد آنرا رعايت بکند. پيامبر به مُبَلغ هايش مي فرمود که به مردم سخت نگيرد و آسان بگيرد و بشارت بدهيد و از دين نفرت ايجاد نکنيد. خانمي مي گفتند که شوهر من اجازه ي رفت و آمد به خانه ي خواهرم را نمي دهد زيرا به شوهرش سوءظن دارد. فرهنگ ائمه ي ما اين طور نبوده است .
〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah