🔰اهمیت نماز از زبان پیامبر
✍️پیامبر اکرم (ص)می فرمایند: هيچ مؤمنى نيست كه به نماز ايستد، مگر آن كه در فاصله بين او تا عرش، نيكى بر او فرو ريزد و فرشتهاى بر وى گماشته شود كه آواز دهد: اى فرزند آدم! اگر بدانى از نمازت چه بهرهاى مىبرى و با چه كسى راز و نياز مىكنى هرگز خسته و روی گردان نمىشدى.
📚بحار الأنوار
🔸عارف کبیر آیت الله قاضی: بهترین وسیله برای رسیدن به مراتب عالیه معنویت، نماز اول وقت است. هرکس نمازهایش را اول وقت بخواند اگر به کمالات نرسید من را لعن
@Dastanhaykotah
💐🍃💐
💐🍃
💐
علامه حسن زاده آملی :
🐐اگر آدمى میخورد و میخوابد و شهوت به كار میبرد "بهيمه" (چهار پایان غیر درنده) است
🐅و اگر علاوه بر اين سه امر، ضرر و آسيب و آزار به خلق خدا دارد "سبع" (حیوانات شرور و درنده ) است.
👺و اگر میخورد و میخوابد و شهوت به كار میبرد و حيله و مكر و تزوير و خلاف و دروغ و از اين گونه امور با بندگان خدا دارد "شيطان" است.
🕊 و اگر میخورد و میخوابد و شهوت به كار میبرد ولى صفات سبعى و شيطانى ندارد يعنى مردم و خلق خدا از او آسوده اند، "ملك" است
🙍♂و اگر علاوه بر مقام ملكى بسوى معارف و ادراك حقايق عوالم وجود و سير در آنها و سير الى اللّه و في اللّه گرايش دارد انسان است.
🔹خلاصه اینکه بشر به پنج گونه تقسیم میشود : بهيمه، سبع، شيطان، فرشته و انسان .
حال هر کسی با مطالعه این جملات میتواند بفهمد که در باطن به چه صورت است. نیازی نیست انسان به نزد کسی برود که چشم برزخی دارد و از وی بخواهد باطن او را بگویند.
@Dastanhaykotah
امیر مؤمنان علی(علیه السلام) می فرماید:کسی که به مالش بخل ورزد ذلیل میشود. (هم در نزد خدا و هم نزد مردم)
انسان بخیل هیچگاه نمی تواند دوستی داشته باشد و همه از او متنفر هستند .
این منفور بودن و خوار بودن نزد دیگران سبب می شود که روابط عاطفی انسان تخت شعاع قرار گیرد و همه افراد اعم از همسر و فرزندان و فامیل و حتی غریبه ها هم از او دوری می کنند .
زمانی هم که روابط عاطفی و آن مودتی که عامل اصلی نزدیکی اعضای خانواده نسبت به هم بوده از بین رود باید منتظر هر اتفاق ناگواری در خانواده بود.
@Dastanhaykotah
|لَا تَخف وَلا تَحزَن إِنا مُنَجوك..|
نترس وغمگین مباش
ما تورا نجات خواهیم داد🤍🌱
.
@Dastanhaykotah
✨﷽✨
#پندانه
✅ بهدوش گرفتن بار سنگین نیازمندان، دلت را سبک میکند
✍در یک شب سرد زمستانی، تاجر ثروتمندی به زیارت امام رضا (علیهالسلام) مشرف شد. هر روز به حرم میآمد اما دریغ از یک قطره اشک. دل سنگین بود و هیچ حالی نداشت. با خودش فکر کرد که دیگر فایدهای ندارد. به همین خاطر، برای برگشت بلیط هواپیما گرفت. هنوز تا پرواز، چند ساعتی وقت داشت. در کوچهای راه میرفت که دید پیرمردی بار سنگینی روی چرخدستیاش گذاشته و آن را به سختی میبرد.
تاجر کمکش کرد و همزمان به او گفت: مگر مجبوری این بار سنگین را حرکت بدهی؟ پیرمرد گفت:ای آقا! دست روی دلم نگذار، دختر دمبختی دارم که برای جهیزیهاش ماندهام. همسرم گفته تا پول جهیزیه را تهیه نکردهام به خانه برنگردم. من مجبورم بارهای سنگین را جابهجا کنم تا پول بیشتری در بیاورم.
تاجر ثروتمند، همراه پیرمرد رفت و بارش را در مقصد خالی کرد و بعد هم به خانه او رفت. وقتی به خانه پیرمرد رسید، فهمید که زندگی سختی دارند. یک چک به اندازه تمام پول جهیزیه و مقداری هم برای سرمایه به پیرمرد داد. وقتی از آن خانه بیرون میآمد، خانواده پیرمرد با گریه او را بدرقه میکردند.
پیرمرد گفت: من چیزی ندارم که برای تشکر به شما بدهم. فقط دعا میکنم که عاقبتبهخیر شوید و از امام رضا (علیهالسلام) هدیهای دریافت کنید. تاجر برای زیارت وداع به حرم مطهر برگشت تا بعد از آخرین سلام، به فرودگاه برود. وقتی وارد حرم شد، چشمهایش مثل چشمه جوشید و طعم زیارت با حال خوش و با معرفت را چشید.
@Dastanhaykotah
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
#سلام_بر_ابراهیم
🔻شخصی در محله ابراهیم #معتاد بود و برای این که پول #مواد خودش را به دست آورد خیلی خانواده اش را اذیت می کرد #ابراهیم برای ترک این آقا خیلی تلاش کرد. وقتی دید که ترک نمی کند، به آن شخص گفت من پول مواد #یکسال شما را می دهم به شرطی که دست از سر خانواده ات برداری و به همین خاطر خانواده او یک سال راحت بودند.
💶او #هر_هفته وقتی مزد کار سخت خودش در بازار را میگرفت، قسمتی از آن پول را به جوان معتاد می داد تا خانواده اش را اذیت نکند!
🌻ابراهیم هر چه کرد برای رضای خداوند انجام داد و خدا هم این گونه او را در بین مردم بلند مرتبه کرد.
این ماجرای ابراهیم بسیار عجیب بوده و در کمتر خاطرات شهیدی به چنین ماجرایی برخورد
@Dastanhaykotah
🔴 #آیتالله_حائری_شیرازی
⭕️ اگر یکدیگر را دوست ندارید به جایی نمیرسید!
💠 اگر کسی، مومنی را به عنوان #مومن در آغوش بگیرد یا با او دیدار کند، مثل این است که خدا را در عرش زیارت کرده است. چه حرف عجیبی است دربارهی انسان!! این معنای #انسان_شناسی است: «مَن زارَ أخاهُ المُومِنَ کَمَن زارَ اللهَ فی عَرشِهِ»؛ این تعریف انسان است. یعنی انسان موجودی است که میتواند دیدن او به معنای دیدن خدا باشد.
💠اگر همدیگر را دوست ندارید به جایی نمیرسید. وقتی که دوست نداری از او جدایی، وقتی از او جدایی #شیطان تو را تنها گیر میآورد. وقتی تنها گیرت بیاورد میخوردت، قورتت میدهد. شیطان گرگ است دنبال زمانی میگردد که تو از رفقایت جدا شدهای، توصیه میکنم که همدیگر را دوست بدارید و این را به عنوان یک #اصل برای خودتان قرار دهید. جدی بگیرید.
🔰 پ.ن: فراموش نکنید که همسرتان یکی از مصداقهای اصلی این سخنان است.
@Dastanhaykotah
✍#گره_ناگشوده
پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و به سختی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد.
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد:
«ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.»
پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت. او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟!
پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود.
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه..
@Dastanhaykotah
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍پادشاهی با درشکه در شهر میرفت. درشکهچی جوانی بود که همیشه پیش شاه جدی بود و متین برخورد میکرد.
در کنار درشکهچی جوان تازهکاری بود که محافظ شاه بود و همیشه کنار درشکهچی می نشست و شاه در کالسکه پشت آنها. روزی شاه را با وزیرش اوقات تلخی شده بود که او را با تازیانهای نواخته بود و ناراحت بود. سوار کالسکه شد و جوان محافظ تبسمی به احترام را سنگین آمد و با تازیانهای که در دست داشت بر سر او زد و گفت: «چرا میخندی؟ مگر چهره شاه خنده دارد؟!!»
مدتی گذشت، شاه را همسرش بعد از مدتها پسری زایید که شاهزاده میشد و تخت شاهی پایدار خوشحال و مسرور، امر کرد درشکه حاضر کردند تا در شهر چرخی بزند و به شکرانه این تولد انعام به فقرا دهد. شاه سوار درشکه شد و جوان تبسمی نکرد. شاه تازیانهای بر جوان محافظ زد و گفت: «چرا از شادی تولد شاهزاده ناراحتی؟!!» جوان تبسمی کرد. شاه گفت: «چرا کم تبسم و خنده میکنی ای جوان! نکند مشکلی داری و به شاه نمیگویی؟ بگو نترس شاه را توان گرهگشایی زیاد است.»
جوان درشکهچی که جوان محافظ را از پاسخ دادن عاجز میدید گفت: «اعلیحضرت ما را حق شادی نیست و حق غم. وقتی شما شاد هستید ما باید شاد باشیم و وقتی ناراحت ما باید ناراحت باشیم. امروز این جوان مثل آن روز به اندازهای که شاد باشد شاد است شما شادی بیشتری دارید که او را ناراحت میبینید و آن روز این جوان زیاد شاد نبود شما زیاد غمگین بودید که او را شاد دیدید.»
@Dastanhaykotah
✨عجیبترین وصیّتِ لقمان به فرزندش
💠یکی از شیعیان از #امام_صادق صلوات الله علیه پرسید: وصيّتِ #لقمان به فرزندش چه بود؟!
حضرت فرمودند:
در آن مطالبِ شگفت انگيزِ بسياری بود، اما عجیبتر از همه اين بود كه به پسرش گفت:
از خدا عزوجل چنان بترس كه اگر همه كردار نيکِ جن و انس را بياورى عذابت مىكند، و چنان به او اميدوار باش كه اگر همه گناه جن و انس را هم بياورى به تو رحم مىكند؛
🔹سپس امام علیه السلام فرمودند:
به راستى هيچ بنده مؤمنی نيست جز آنكه در دلش دو نور است، نورِ ترس از خداوند و نورِ اميد؛ كه اگر اين را وزن كنند از آن بيش نيست و اگر آن را وزن كنند از اين بيش
@Dastanhaykotah
🌷 آیت ﺍﻟﻠﻪ العظمے بهجت (ره) فردمودند :
🔆ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻣﺎ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ،
ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ،
ﺍﺳﻢ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ.
ﻋﻨﺎﻭﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ،
ﭘﺴﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ
و ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺁﻳﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ،
ﻭﺯﻳﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ،
ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ.
ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺍﺻﻼ ﻣﻼﮎ ﻧﻴﺴﺖ،
🔶⤵ﺑﻠﮑﻪ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺯﻳﺮ ﺍﺳﺖ :
1⃣🔸ﺍﻭﻝ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﺿﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﺑﻬﺸﺖ.
2⃣🔸دوم ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍﺿﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻨﻔﻌﺖ ﺭﺳﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻴﺰ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﺑﻬﺸﺖ.
3⃣🔸سوم ﺁﻧﻬﺎﻳﻲ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﺑﺮﺍﻱ امام حسین و ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﺍﻧﺪ و عمل صالح انجام دادند ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﺑﻬﺸﺖ.
ﺳﭙﺲ ﻣﻼﺋﮑﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ :
ﺍﻱ ﺧﺪﺍﻱ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﭘﺲ ﺷﻬﺪﺍ ﻭ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﭼﻪ؟
🌸🌷ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻴﻔﺮﻣﺎﻳﻨﺪ :
ﻣﻘﺎﻡ ﻭ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﻗﺎﺑﻞ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻧﻴﺴﺖ.
ﻣﺎ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﻴﻢ،
ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻴﻢ ﻭ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ ﮐﺠﺎ ﺧﻮﺷﺸﺎﻥ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ ﻭ ﮐﺠﺎﻱ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺮﻭﻧﺪ؟
🦋"اللهم ﺍﺭﺯﻗﻨﺎ ﺷﻬﺎﺩﺓ ﻓﻲ ﺳﺒﻴﻠﮏ
@Dastanhaykotah
📚پاسخ زنان زیبا که #فریب_زیبایی شان را خورده اند در روز قیامت در محضر خداوند چیست؟
امام صادق (علیه السلام):
(روز قیامت) زن زیبا را که به خاطر زیبایی اش در فتنه افتاده است، و فریب زیبائی اش را خورده (و به بی حجابی و بی عفتی و گناه آلوده شده)، برای حساب می آورند.
پس به خدا می گوید، خدایا، تو خود مرا زیبا خلق کردی و به سبب آن در فتنه افتادم. پس حضرت مریم (س)را حاضر می کنند و ندا داده می شود: آیا تو زیباتری یا مریم؟ ما او را در نهایت زیبائی آفریدیم، امّا او گناه نکرد …
📚بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۴۱
→
#موعظه_بزرگان
#درس_اخلاق
#راهکارهای_معنوی
پ
@Dastanhaykotah
🌳حكايت انسان بااصل و ریشه
رانندۂ کامیونی در جنگلی، الوار درختان قطعشده بر پشت کامیون خویش بار کرده بود تا به سمت شهر حرکت کند.
♻️بعد از اینکه مسافتی را طی کرد به ناگاه در مسیر جادۂ جنگل هنگام پیچیدن از پیچ جاده، لبهٔ سپر کامیون به درختی در کنار جاده برخورد کرد و کامیون از توقف ایستاد و از این تصادف تکانی که به کامیون خورد، تمام الوار از درب عقب کامیون به بیرون پرتاب شدند.
♻️رانندۂ کامیون که همراه پسرش در کامیون بودند بعد از آن اتفاق به پایین از کامیون آمدند و صحنه را دیدند. پدر گفت: پسرم! با دیدن این حادثه بیاموز که یک درخت صاحبِ ریشه توانست صد درخت بیریشه را جابجا و واژگون کند.
♻️ همیشه سعی کن ریشهٔ خانوادگی و خداباوری خود را حفظ کنی که یک انسان صاحبِ ریشه میارزد به صد انسان بیریشه!!! و تکیه بر یک انسان صاحبِ ریشه تو را بسیار سودمندتر از تکیه بر صدها انسان بیریشه است. یک انسان صاحبِ ریشه در برابر مشکلات مقاومت میکند.
کمی
@Dastanhaykotah
🌼 آیت الله بهجت:
«مرحوم مجلسي رحمه الله عليه در يکي از مولفاتش نوشته است :« اگر انسان به طب مأثور(حدیث نقل شده) از ائمه اطهار(عليهم السلام) عمل کند، به بيماري مبتلا نمي شود و بنده هم في الجمله ديده ام شخصي به طب مأثور عمل کرد، حدود ۸۰ سال داشت و مريض نشده بود.
کمی
@Dastanhaykotah
📚قول دوران کودکی...
در عالم کودکی به مادرم قول دادم که همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم. مادرم مرا بوسید و گفت: «نمیتوانی عزیزم!»
گفتم: «میتوانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.»
مادر گفت: «یکی میآید که نمیتوانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.»
نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ولی خوب که فکر میکردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفتهاش بودم ولی نه به اندازه مادرم. بزرگتر که شدم عاشق شدم. خیال کردم نمیتوانم به قول کودکیام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم: «کدام یک را بیشتر دوست داری؟» باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد.
سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود. همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت: «دیدی نتوانستی.»
من هر چه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا یشتر میخواستم. او با آمدنش سلطان قلب من شده بود. من نمیخواستم و نمیتوانستم به قول دوران کودکیام عمل کنم. آخر من خودم مادر شده
@Dastanhaykotah
✨﷽✨
⚜ حکایتهایپندآموز⚜
🔹مرد عابد و ابلیس🔹
✍در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!»
عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد»
مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: «دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛
با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است» عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.
بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت.
روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»
ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من
@Dastanhaykotah
آیت الله مجتهدی تهرانی ره: روزی آیت الله العظمی ملا علی همدانی_رضوان الله علیه_ در مشهد بر آیت الله العظمی میلانی_نور الله قبره الشریف_ وارد می شوند.
🔹در آن جا علامه طباطبایی_اعلی الله مقامه الشریف_ صاحب تفسیر المیزان حضور داشتند.
🔹مدت یک ماه بین علامه طباطبایی و آخوند ملا علی همدانی، مناظرات عالمانه و حکیمانه واقع می شود.
🔹از علامه طباطبایی پرسیدند: آخوند را چگونه دیده اید؟ فرمودند: جا دارد که مردم از اطراف و اکناف و نقاط دور دست به همدان به قصد زیارت آقای آخوند بیایند.
🔹بعد از مدتی از آخوند پرسیدند: علامه طباطبایی را چگونه دیده اید؟ فرمودند: مدتی بود که من دعایی را می خواندم که درباره آن دعا آمده بود: هرکس این دعا را بخواند،خداوند متعال گنجی را نصیب او می کند، معلوم شد که دعای من مستحاب شده و آن گنج آقای طباطبایی است که در این مدت نصیب من شده
@Dastanhaykotah
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش حمید هست🥰✋
*شجاعت در ازدواج آسان*🌙
*شهید حمید ایرانمنش*🌹
تاریخ تولد: ۳۰ / ۲ / ۱۳۳۴
تاریخ شهادت: ۱۰ / ۲ / ۱۳۶۱
محل تولد: کرمان
محل شهادت: خرمشهر
*🌹مادرش به علت تالمات روحی قادر به نگهداری او نبود🥀حمید کودکی را مدتی نزد دایه گذراند🍃و سپس به پرورشگاه سپرده شد🥀۱۱ ساله بود که به آغوش گرم خانه بازگشت🍃اما گرمای این کانون پر محبت💞با فوت پدر و مادر به اتمام رسید🥀همسرش← من و حمید به کمترین چیزها راضی بودیم🍃به همین خاطر خریدمان،از یک دست آینه و شمعدان و حلقه ازدواج بالاتر نرفت!💍 برای مراسم، پیشنهاد کردم غذا طبق رسم معمول تهیه شود🍱 که به شدت مخالفت کرد!‼️گفت: «کیو گول میزنیم خودمون یا بقیه رو؟⁉️مطمئن باش این جور بریز و بپاش ها اسرافه و خدا راضی نیست🍂تو هم از من نخواه که برخلاف خواست خدا عمل کنم.»🌙با اين که برای مراسم،استاندار، حاکم شرع و جمعی از متمولین کرمان آمده بودند💫نظرش تغییری نکرد و همان شام سادهای كه تهیه شده بود را بهشان داد🥗بنظرتون شام چی بود؟⁉️شام عروسیمون نون و پنیر با سبزی بود🥗حمید میگفت:«شجاعت فقط توی جنگیدن و این چیزها نیست🌙شجاعت یعنی همین که بتونی کار درستی رو كه خلاف رسم و رسومه،انجام بدی.»🍃عاقبت او که بدنی پر از ترکش داشت💥با ۲۰ گلوله به بدنش🥀به شهادت رسید*🕊️🕋
*شهید حمید ایرانمنش*
*شادی
@Dastanhaykotah
#ننهی_حسین
🌷رفيقی داشتيم به نام حسين، حسين دوخت از بچههای اطلاعات نصر. سال ۶۴، در عمليات والفجر ۹ در كردستان بوديم كه از جنوب خبر آوردند؛ حسين شهيد شده، كه بعد معلوم شد مرجوعی خورده است! حالا ما در اين فاصله چقدر برايش سلام و صلوات و دعا و فاتحه فرستاديم بماند.
🌷حسين موقع اعزام به منطقه از مادرش قول گرفته بود كه اگر جنازهی او را آوردند برای اين كه شهادت نصيبش شده است گريه و زاری نكند. البته مادر حسين از آن پيرزنانی بود كه به قول خودش از فاصلهی چند كيلومتری روستايشان هميشه برای نماز جمعه به شيروان میرفت.
🌷حسين میگفت وقتی مرا ديد شروع كرد جزع و فزع كردن. پرسيدم: ننه مگر قول نداده بودی گريه نكنی؟ لابد از شوق اشك میريزی؟! ـ نه، از اينكه اگر تو شهيد میشدی من ديگر كسی را نداشتم كه به جبهه بفرستم گريه میكنم!
@Dastanhaykotah
بعد از مدت ها وسط هفته زنگ زدم به مادرم و گفتم برای ناهار منتظرم باش وقتی رسیدم خونه تا درو باز کرد خواستم عطر سالاد شیرازی که توی فضا پیچیده بود رو بغل کنم!دیر رسیدم اما سوال کردن نداشت و میدونستم ناهار نخورده و منتظر منه . سفره رو انداخت کف آشپزخونه و نشستیم به غذا . مادرم یه ادویه ای میزنه به غذا که توی هیچ رستورانی نیست و اسمش عشقه"به حد انفجار خوردم و چهار دست و پا از سفره جدا شدم . گفت چشمات خستس ، چایی دم کنم یا میخوای بخوابی؟!گفتم یه دیقه بیا بشین کنارم . بالشت رو تکیه دادم به دیوارو سرمو گذاشتم رو بالشت و بدون اینکه حرفی بزنه نشست کنارم و چند دفعه ای دستشو کشید به سرم . چند دقیقه گذشت....ولی ساکت بود. دوزاریم افتاد که خیلی شبا تا خواسته حرف بزنه من سرم رفته تو گوشی و لا به لای حرفاش وقتی یه جمله ی سوالی پرسیده گفتم آره آره....فقط گفتم آره....بدون اینکه بشینم پای حرفاش ...بدون اینکه تو چشماش نگاه کنم...بدون اینکه دستاشو تو دستم بگیرم...بدون خیلی کارایی که دنیای امروز....دنیای شلوغ امروز از یادمون برده...واسه یه آدمایی که اصلا معلوم نیست چقدر قراره همراهمون باشن .اصلا اگه شرایط الانمون یه ذره عوض بشه حاضرن تحملمون کنن یا نه...!؟کلی وقت میذاریم و کلی حرف میزنیم که خودمونو بهشون ثابت کنیم...اما واسه پدر مادری که هر جوری باشی قبولت دارن و پای هر اتفاق تو زندگیت وایسادن و ترو خشکت کردن تا به اینجا برسی....حوصله نداریم! بذار یه چیزی بهت بگم رفیق به اندازه ی تمام لحظاتی که کنارشون نشستی و حرف نمیزنی و بغلشون نمیکنی داری حسرت جمع میکنی برای وقتی که نداریشون
@Dastanhaykotah
هدایت شده از تبلیغات پر بازده هادی
دوره های آموزشی و مهارتی
تابستانه- مجازی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
برگزار کنندگان:
🌷سازمان بسیج مهندسین استان قم
🌷کانون قرآن خادمیاران رضوی استان قم
🌷مجمع بین المللی دعوت جهانی به قرآن
🌺🌺🌺🌺🌺
❇️دوره های مجزای ترجمه و مفاهیم قرآن ( اجزاء 1 تا 5 -جزء 30- سور عمومی)
(اهدا دو کتاب منبع درسی برای جزء 30)
❇️دوره ترجمه لغات پرکاربرد قرآن و بکارگیری آن در آیات قرآن(دوره 1،2،3،4)
❇️ دوره حفظ و تفسیر حکمت های نهج البلاغه(همراه با کلیپ و تصاویر آموزنده)
❇️دوره سیره تربیتی اهل بیت
❇️ دوره انتقال مفاهیم دینی به فرزندان
❇️دوره تربیت دینی کودک
❇️دوره روخوانی و روانخوانی
❇️ دوره آموزش ترتیل خوانی( مقامات ترتیل- آنلاین ویژه خواهران )
❇️ دوره ترتیل خوانی(آفلاین)
❇️دوره تجوید
❇️دوره تاریخ زندگانی پیامبر اکرم
❇️دوره تاریخ زندگانی خلفا(خلیفه1تا3)
❇️ دوره تاریخ زندگانی امیرالمومنین(ع)
❇️دوره تاریخ انقلاب اسلامی
❇️ آمریکا شناسی
❇️دوره تاریخ مشروطه
❇️ دوره تاریخ پهلوی (پهلوی اول و دوم)
❇️دوره مباحث مهدویت(دوره های 1،2)
❇️دوره حفظ موضوعی قرآن (با تصاویر جذاب و آموزنده در خصوص موضوع)
❇️دوره معجزه تبسم(توصیه اکید)
🛑 دوره های مهارتی
- دوره گلدوزی(ویژه خواهران)
- دوره قلاب بافی(ویژه خواهران)
- دوره آموزش اوریگامی(کاردستی با کاغذ- ویژه کودکان و نوجوانان)
🌹🌹🌹
ثبت نام:
جهت ثبت نام و اطلاعات بیشتر درباره شهریه و محتوی دوره ها به پیام سنجاق شده لینک زیر مراجعه نمایید.
https://eitaa.com/joinchat/1524498545Ca2b886dbfc
تمدید مهلت ثبت نام: تا 1401/04/05
🌹🌹🌹
لطفا در حد توان نشر دهید.
📚حکایتی بسیار زیبا از خواجه عبد الله انصاری📚
روزی حضرت سلیمان با لشکریان خود بر مرکب باد می گذشت . کشاورزی را دید که با بیل کار میکند و هیچ به حشمت سلیمان و سپاه او نمی نگرد .
سلیمان در شگفت شد و گفت : ما از هر جا که گذشتیم کسی نبود که ما را و حشمت ما را نظاره نکند . و پیش خود گفت این مرد یا خیلی زیرک و دانا و عارف است یا بسیار نادان و جاهل ....
پس فرمان ایست داد. سلیمان فرود آمد و گفت : ای جوانمرد جهانیان را شکوه و هیبت ما در دل است و از سیاست ما ترسند . چون ملک ما را ببینند در شگفت اندر شوند . و تو هیچ بما ننگری و تعجب نکنی؟
و این نوعی استخفاف و بی اعتنائی است که همی کنی .
آن مرد گفت : حاشا و کلا که چنان کنم . چگونه در مملکت تو استخفافی از دل کسی گذر کند . لیکن ای سلیمان من در نظاره جلال حق و قدرت او چنان مستغرق هستم که نیروی نظاره دیگران ندارم .
ای سلیمان عمر من این یک نفس است که میگذرد اگر به نظاره خلق آنرا ظایع کنم آنگاه عمر من بر من تاوان بود .
سلیمان گفت : اکنون از من حاجتی بخواه اگر حاچتی در دل داری؟
گفت : آری حاجتی در دل دارم و مدتهاست که من در آرزوی آن حاجتمو آن این است که مرا از دوزخ رها کن.
سلیمان گفت : این نه کار من است که کار آفریدگار عالم است .
گفت : پس تو هم چون من عاجزی و از عاجز حاجت خواستن به چه روی بود ؟؟؟؟
سلیمان دانست که مرد هوشیار و بیدار است . پس او را گفت : مرا پندی ده....مرد گفت : ای سلیمان در ولایت حاظر منگر بلکه در عاقبت بنگر ....
ای سلیمان چشم نگاه دار تا نبینی که هر چه چشم نبیند دل نخواهد و سخن باطل مشنو که باطل نور دل را ببرد .......
📚کشف الاسرار
📚خواجه عبدالله انصاری
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═فـــرمـــانـــــده_سپـــاه_قــــدس 🇮🇷
iD ➠ @sepaheghodss
iD ➠ @sepaheghodss