4_5861662879001871814.mp3
6.15M
🔉 بشنوید| توصیهها و دستورات ویژه ماه شعبان
استاد فیاضبخش
👈 شرح این حدیث از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) که فرمود: «خدا رحمت کند آن کسی را که در ماه من، مرا کمک میکند.»
👈 دستورات ویژه ماه شعبان:
▫️مناجات شعبانیه
▫️صلوات هنگام زوال
▫️صلوات بر پیامبر(ص) و آل ایشان(ع)
▫️دعای کمیل
▫️فضیلت روزه ماه شعبان
▫️مراقبه
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
⭕️ یکی از عواملی که باعث شد کوفیان پشت حضرت مسلم(ع) رو خالی کنند و ورق کوفه برگرده، ترس کوفیان از لشکر شام بود. لشکری که دروغ بود و هیچ موقع به کوفه نرسید
و این دقیقا یکی از اصلیترین شیوههای آمریکا برای پیشبرد اهدافش هست
مثل ماجرای ناو آبراهام لینکلن و حالا هم تحرکاتشون در عراق
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
ارسال شده از سروش+:
...؟:
داستان خیلی عالی حتما بخوانید
💮 پيرى در روستايى هرروز براى نماز صبح از منزل خارج وبه مسجدمى رفت دريك روز بارانى پير ، صبح براى نماز از خانه بيرون امد چند قدمى كه رفت در چاله اي افتاد ، خيس وگلى شد به خانه بازگشت لباس راعوض كرد ودوباره برگشت پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس راعوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد .ديد در جلوى در جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اًى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى ؟
💮جوان گفت نه ، اى پير ، من شيطان هستم
💮 براى بار اول كه بازگشتى الله ﷻ به فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم
❕ براى باردوم كه بازگشتى الله ﷻ به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم
❕ ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى الله ﷻ به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا رابخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى انان داشتم
براى همين امدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى
💮 گر تو ان پیر خرابات باشی
فارغ ز بد و بنده ی اللهﷻ باشی
شیطان به رهت همچو چراغی بشود
💮تا در محضر دوست همیشه حاضر باشی
💮بازي فوتبال 90 دقيقه
🔵 سريال تلوزيوني 60 دقيقه
🔘 فيلم سينمايي 130 دقيقه
⭕ نماز 5 دقيقه
⚪ و جهنم طول زندگی
♦ برای خردمندان :
💮 درواتساب 300 دوست
💮 دربلاک بیری 500 دوست
💮 درتلفن 80 دوست
💮 درمحله 50 دوست
🔺 درسختی ( یک نفر )
🔻 درجنازه ات ( خانواده )
🔺 درقبرت ( خودت تنها )
💮 تعجب نکن !
👈 این واقعیت زندگی است
💮 ( چیزی جز نمازت برایت منفعتی ندارد )
🍁 چند دقیقه نشستن بعد از نماز فرض بهترین وقتی است که خداوند رحمتش رانازل می کند
🍁 استغفار کن و تسبیح بگو وآیة الکرسی بخوان فراموش نکن که تو درمهمانی پروردگارت ھستی
الله الله الله الله الله الله اللہ
اینرا به اشتراک بزار وبدان قرارنیست پولی بهت برسه و یا خبر خوشی بهت بدند فقط آدم هایی روالان یاد الله تعالی میندازن ..
حتما بخونین خیلی قشنگ و دردناکه
!) ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺁﻣﺪ : .... ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ !
(!) ﺯﻧﺎ ﺁﻣﺪ : .... ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺭﻓﺖ
(!) ﺳﻮﺩ ﺁﻣﺪ : .... ﺑﺮﮐﺖ ﺭﻓﺖ !
(!)ﻣُﺪ ﺁﻣﺪ : .... ﺣﯿﺎ ﺭﻓﺖ!
(!) ﻓﺴﺖ ﻓﻮﺩ ﻭ ﭘﺮﺧﻮﺭﯼ ﺁﻣﺪ : ... ﺳﻼﻣﺖ ﺭﻓﺖ !
(!) ﺭﺷﻮﻩ ﺁﻣﺪ : .... ﺣﻖ ﺭﻓﺖ !
(!)ﺩﯾﺮ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﺁﻣﺪ: ... ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺭﻓﺖ!
(!) ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻭ ﻣﺼﺮﻑ ﮔﺮﺍﯾﯽ ﺁﻣﺪ : .... ﻗﻨﺎﻋﺖ ﺭﻓﺖ !
(!) ﻗﻮﻡ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﺁﻣﺪ ..: ﺑﺮﺍﺩﺭﯼ ﺭﻓﺖ !
(!) ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﺁﻣﺪ ...: ﺣﺠﺎﺏ ﺭﻓﺖ !
(!) ﺟﻮﺍﯾﺰ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﻭ ﮔﺎﻭﺻﻨﺪﻭﻕ ﺁﻣﺪ ...: ﺯﮐﺎﺕ ﺭﻓﺖ !
(!) ﺗﻠﻔﻦ ﺁﻣﺪ ...: ﺻﻠﻪ ﺭﺣﻢ ﺭﻓﺖ!
ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﮐﻨﯿﻢ !!!
ﭼﻪ ﻫﺎ ﺁﻣﺪ،ﭼﻪ ﻫﺎ ﺭﻓﺖ !.... ؟
ﺁﯾﺎﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺩﺳﺘﺖ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ
ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ
ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺮﺩﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭﯾﺶ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ، ﻭ ﺁﯾﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺍﮔﺮﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﻔﺮﺳﺘﯽ
ﭘﺲ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﮐﻮﺷﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻫﺮ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ. ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺪ ﺁﺗﺶ
😊
ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻧﮑﻨﺪ !!!...
بخونین اگه دوست داشتین انتقالش بدین شاید تاثیر داشت,
چرا ما هميشه سر نماز خوابمون مياد؟
ولی تا ساعت سه شب برای ديدن يک فيلم بيداريم؟
چرا هر وقت می خواهيم قرآن بخونيم خيلی خسته ايم؟
اما برای خوندن کتابهای ديگه هميشه سرحاليم؟
چرا اينکه يک پيام در مورد خدا رو رد کنيم انقدر راحته؟
ولی پيام های بيهوده رو به راحتی انتقال می ديم؟
چرا تعداد کسانی که خدا رو عبادت می کنند هر روز کمتر و کمتر ميشه؟
اما تعداد بار ها و کلوب ها رو به افزايشه؟ یعنی ارتباط با خداوند انقدر سخته !!!!!!؟؟؟
در موردش فکر کنيد.اين پيام رو به دوستانتون هم بفرستيد
99%کسانی اين پيام رو خوندن برای دیگرن نميفرستند!! شما چی ؟
خدافرمودند:اگرمن رادرمقابل دوستانتان ردكنيد,,,
من هم شمارادرقيامت ردخواهم كرد!
اين پيام ارزش فرستادن داره
شايدفقط يه نفر به فكر فرو رفت !!!!!!
قال رسول الله :
قـــبـــر هـــر روز پنـــج مرتبـــه انسان را صـــدا مي زند :
1- من خانه فقر هستم با خودتان گنج بياوريد
2- من خانه ترس هستم با خودتان انيس بياوريد
3- من خانه مارها و عقرب ها هستم با خودتان پادزهر بياوريد
4- من خانه تاريکي ها هستم با خودتان روشنايي بياوريد
5- خانه ريگ ها و خاک ها هستم با خودتان فرش (زير انداز) بياوريد
1) گنج : لا اله الا الله
2) انيس : تلاوت قرآن
3) پادزهر: صدقه , خيرات
4 چراغ : نماز نماز شب
5) فرش : عمل صالح
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
👌#تلنگر
تا برق قطع نشود قدر داشتن برق را نمی دانیم . تا شوفاژ خراب نشده و آب گرم هست نمی فهمیم دوش گرفتن چه موهبتی می تواند باشد .
تا وقتی تنمان سلامت است نمی فهمیم یک دندان خراب ، یک سردرد تخیلی ، یک دیسک کمر ناقابل میتوانند چه روزگاری از آدم سیاه بکنند .
تا وقتی شب کارنباشید نمی فهمید گذاشتن سر روی بالش چقدر رویایی و لذتبخش است . تا وقتی پدر و مادر هستند نمی فهمیم خشم و غیظ و قهرشان هم چقدر دوست داشتنیست .
برای حس کردن خوشبختی شاید خیلی امکاناتنیاز نباشد . فکر کردن به این که فقط تو از بین میلیون ها موجود ریز کله گنده ی دم دار شانس زندگی کردن پیدا کرده ای ، خودش میتواند یک قوت قلب بزرگ باشد .
فکرکردن به اینکه زندگی هرچند سخت و هرچند کوتاه به تو فرصت بودن داد و آن میلیون های دیگر حتی همین فرصت کوچک را هم نداشتند اگر لبخند به لب نیاورد ولی ما را کمی فکری که می تواند بکند .
بعد شاید بشود از چیزهای کوچک زندگی ، از چیزهای خیلی کوچک مثل یک لامپ روشن بالای سر ، یک دوش آب گرم ، یک تن سالم ، یک خواب راحت و یکخانواده بیشتر لذت برد .
بله آدمی قدر داشته هایش را تا وقتی که دارد نمی داند و هیچ بعید نیست ما آدم های همیشه ناراضی ، ما خدایگان نک و ناله ، ما رهروان هیچ وقت نرسیده به سرمنزل مقصود ، وقتی قدر ( زندگی) را بفهمیم که دیگر زنده بودنی درکار نیست .
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
ارسال شده از سروش+:
#خاطرات_شهید
شهید مهدی باکری،
●بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در كالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود كه به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلیبن موسیالرضا(علیه السّلام) خواسته بود كه خداوند توفیق شهدت را نصیبش نماید. سپس خدمت حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیتالله خامنهای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست كرد كه برای شهادتش دعا كنند.
●این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ ۶۳/۱۲/۲۵، به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناكترین صحنههای كارزار وارد شد و در حالی كه رزمندگان لشكر را در شرق دجله از نزدیك هدایت می كرد، تلاش مینمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتكهای دشمن تثبیت نماید، كه در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیك گفت و به لقای معشوق نایل گردید.
●هنگامی كه پیكر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیكر وی، مورد هدف آرپیجی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.
●او با حبی عمیق به اهل عصمت و طهارت(علیهمالسلام) و عشقی آتشین به اباعبداللهالحسین(علیه السّلام) و كولهباری از تقوی و یك عمر مجاهدت فی سبیلالله، از همرزمانش سبقت گرفت و به دیار دوست شتافت و در جنات عدن الهی به نعمات بیكران و غیرقابل احصاء دست یافت
#شهید_مهدی_باکری
#یاد_شهدا_صلوات
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
🌸🍃🌸
بسیار بسیار زیبا👌👇
این هم بگذرد...
🍃 ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﮐﻔﺸﻬﺎی ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ می گریست؛
ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ : ﺍﯾﻦ ﻫﻢ می گذرد
🔸ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﺪﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﯿﺰﻡ می فروختم ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ...
✨ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﺁﻣﺪه اﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﺍﯾﻦ ﻫﻢ می گذرد...
🍃گر به دولت برسی، مست نگردی مردی،
گر به ذلت برسی، پست نگردی مردی،
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند،
گر تو بازیچه این دست نگردی مردی
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
داستان کوتاه و زیبای ازدواج پسر جوان
جوانی قصد کرد ازدواج کند، به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند …
پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.
جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است!
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود!
جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد!
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد!
جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است!
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد.
جوان گفت: شنیده ام پایش هم کمی می لنگد و این عیب بزرگی است!
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد!
جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد!
پیرزن گفت: ای وای، چقدر شما مرد ها بهانه می گیرید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد!
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
༻﷽༺
◇ مرد جوان فقیر و گرسنه ای دلتنگ و افسرده روی پلی نشسته بود و گروهی از ماهیگیران را تماشا می کرد، در حالیکه به سبد پر از ماهی کنار آنها چشم دوخته بود.
◆ با خود گفت: کاش من هم یک عالمه از این ماهی ها داشتم. آن وقت آن ها را می فروختم و لباس و غذا می خریدم.
◇ یکی از ماهیگیران پاسخ داد:
اگر لطفی به من بکنی هر قدر ماهی بخواهی به تو می دهم. این قلاب را نگه دار تا من به شهر بروم و به کارم برسم.
◆ مرد جوان با خوشحالی این پیشنهاد را پذیرفت. در حالیکه قلاب مرد را نگه داشته بود، ماهی ها مرتب طعمه را گاز می زدند و یکی پس از دیگری به دام می افتادند. طولی نکشید که مرد از این کار خوشش آمد و خندان شد.
◇ مرد مسن تر وقتی برگشت، گفت: همه ی ماهی ها را بردار و برو اما می خواهم نصیحتی به تو بکنم. دفعه بعد که محتاج بودی وقت خود را با خیالبافی تلف نکن. قلاب خودت را بنداز تا زندگی ات تغییر کند، زیرا هرگز آرزوی ماهی داشتن تور ما را پر از ماهی نمی خواهد
📚 حکایتی زیبا و خواندنی
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
🔹نتیجۀ رویگردانی از یاد خدا🔹
علّامه آیت الله حاج سیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی قدّس سرّه
🔸و مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً...*
🌱و كسى كه از ذكر من و از ياد من روى گرداند، پس در اثر اين إعراض، زندگانى او ناگوار و سخت مىشود...
🌱معيشت ضَنك، يعنى معيشت ناگوار و با عُسرت و توأم با گرفتارى، نتيجه اعراض از ياد خداست.
🌱گرچه اموال و ثروت فراوان باشد، ولى زندگى توأم با پريشانى و تشويش حواسّ و ابتلائات و بى بركت شدن عمر و ثروت و فرزند ميگردد، و شخص در فشار روحى و هجوم خاطرههاى ناملايم و افكار شيطانى قرار ميگيرد.
🌱ممكن است داراى تمكّن و قدرت و ميليونها ثروت باشد، ولى يك غذاى راحت و بدون تشويش، و يك خواب راحت و با فكر فارغ، و يك نفس راحت نكشد؛ و اين نتيجه اعراض از ياد خداست.
*سورۀ طه، آیۀ ۱۲۴
📚 «معادشناسی» ج ۵ ص ۲۲۳
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
داستان کوتاه پیرمرد فقیر و گردن بند...
روزی پیرمردی فقیر و گرسنه، نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و درخواست کمک کرد. پیامبر فرمود: اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجام دهنده آن است»، پس او را به منزل حضرت فاطمه (س) راهنمایی کرد.
پیرمرد به سمت خانه حضرت زهرا (س) رفت و از ایشان کمک خواست. حضرت زهرا (س) فرمود: ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم. اما گردن بندی را که دختر حمزة بن عبدالمطّلب به او هدیه کرده بود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد. مرد فقیر، گردن بند را گرفت و به مسجد آمد.
پیامبر (ص) هنوز در میان اصحاب نشسته بود که پیرمرد عرض کرد: ای پیامبرخدا (ص)، فاطمه (س) این گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نیازمندی خودم برسانم. پیامبر (ص) گریست. عمّار یاسر با اجازه پیامبر (ص) گردن بند را از پیرمرد خرید. عمار پس از خرید گردن بند، گردن بند را به غلام خود داد و گفت: این را به رسول خدا (ص) تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم. پیامبر (ص) نیز غلام و گردن بند را به حضرت فاطمه بخشید. غلام نزد فاطمه (س) آمد و آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم. غلام خندید. حضرت فاطمه (س) راز این خنده را پرسید. غلام پاسخ داد: ای دختر پیامبر (ص) برکت این گردن بند مرا به شادی آورد، چون گرسنهای را سیر کرد، برهنهای را پوشاند، فقیری را غنی نمود، پیادهای را سوار نمود، بندهای را آزاد کرد و عاقبت هم به سوی صاحب خود بازگشت.
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
ارسال شده از سروش+:
راز خوشبختی
تاجری پسرش را برای آموختن «راز خوشبختی» نزد خردمندی فرستاد. پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سرانجام به قصری زیبا بر فراز قله کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود آنجا زندگی میکرد.
به جای اینکه با یک مرد مقدس روبه رو شود وارد تالاری شد که جنب و جوش بسیاری در آن به چشم میخورد، فروشندگان وارد و خارج میشدند، مردم در گوشهای گفتگو میکردند، ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی مینواخت و روی یک میز انواع و اقسام خوراکیها لذیذ چیده شده بود. خردمند با این و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد.
خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح میداد گوش کرد اما به او گفت که فعلأ وقت ندارد که «راز خوشبختی» را برایش فاش کند. پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد.
مرد خردمند اضافه کرد:
اما از شما خواهشی دارم. آنگاه یک قاشق کوچک به دست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت: در تمام مدت گردش این قشق را در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن آن نریزد.
مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین کردن پلهها، در حالیکه چشم از قاشق بر نمیداشت. دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت.
مرد خردمند از او پرسید:«آیا فرشهای ایرانی اتاق نهارخوری را دیدید؟ آیا باغی که استاد باغبان ده سال صرف آراستن آن کرده است دیدید؟ آیا اسناد و مدارک ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده دیدید؟»
جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده، تنها فکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود حفظ کند.
خردمند گفت: «خب، پس برگرد و شگفتیهای دنیای من را بشناس. آدم نمیتواند به کسی اعتماد کند، مگر اینکه خانهای را که در آن سکونت دارد بشناسد.»
مرد جوان اینبار به گردش در کاخ پرداخت، در حالیکه همچنان قاشق را به دست داشت، با دقت و توجه کامل آثار هنری را که زینت بخش دیوارها و سقفها بود مینگریست. او باغها را دید و کوهستانهای اطراف را، ظرافت گلها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب به کار رفته بود تحسین کرد. وقتی به نزد خردمند بازگشت همه چیز را با جزئیات برای او توصیف کرد.
خردمند پرسید: «پس آن دو قطره روغنی را که به تو سپردم کجاست؟»
مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است.
آن وقت مرد خردمند به او گفت:
«راز خوشبختی این است که همه شگفتیهای جهان را بنگری بدون اینکه دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی».
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
🌸🍃🌸🍃
#پیامیازمیانقبر
این مطالب رو وقتی رفتیم تو قبر بهش میرسیم،
ولی از الان بدونیم که بعدا جزو اینها نباشیم:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
هیچ شب و روزی نیست مگر اینکه ملک الموت ندا سر میدهد و میگوید:
ای اهل قبور، امروز غبطه و حسرت چه کسانی را میخورید، در حالیکه از مرحله مرگ گذشتید و به عالم غیب آگاه شدید؟
در جواب، مردگان میگویند:
ما غبطه مؤمنین را میخوریم که در مساجد هستند،
زیرا آنان نماز میخوانند و ما نمیخواندیم
آنها زکات میدهند و ما نمیدادیم،
آنها روزه میگیرند و ما نمیگرفتیم،
آنها صدقه میدهند و ما نمیدادیم
آنها ذکر خدا را میگویند و ما نمیگفتیم
إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص: 53
خوش به حال کسانی که در آنروز به جای حسرت خوردن، از نعمات بهشتی و همجواری با اهل بیت ع لذت میبرند
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah