eitaa logo
به‌سمت آرامش 🌱✨
4.9هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
🌱🌻 بِسم‌الله‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ مدیریت: @Saheerr 📳 مجموعه تبلیغات (تبلیغات قاضی) https://eitaa.com/joinchat/356910065C5b56d32fe0
مشاهده در ایتا
دانلود
📚‍ اتفاقات شام عاشورا سپاه دشمن غروب عاشورا زنان را از خیمه‌ها بیرون کردند و خیمه‌ها را آتش‌زدند. در این هنگام زنان فریاد می‌زدند و چون چشم‌شان به کشتگان خود افتاد لطمه به صورت زدند. عمر بن سعد غروب عاشورا سر امام حسین (ع) را با خولی اصبحی و حمید بن مسلم ازدی و سرهای یاران و خاندان او را که هفتاد و دو سر بود، به همراه شمر، قیس بن اشعث و عمرو بن حجاج و عزره بن قیس نزد ابن زیاد فرستاد. عمر سعد خود با جمعی از لشکریانش آن شب را در کربلا ماند و روز بعد نزدیک ظهر پس از دفن کشتگان سپاه خود، همراه اهل بیت امام حسین (ع) و دیگر بازماندگان، به سمت کوفه حرکت کرد. نقل کرده‌اند که در شب یازدهم محرم که شام غریبان بود، حضرت زینب (س) نماز شبش را ترک نکرد؛ اما به سبب ضعفی که او را فرا گرفته بود، نماز را نشسته خواند. داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
✍"نقاش مشهوری" در حال اتمام نقاشی اش بود. آن نقاشی بطور باورنکردنی "زیبا" بود و میبایست در مراسم "ازدواج شاهزاده" خانمی نمایش داده میشد. نقاش آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشی اش بود که ناخودآگاه در حالیکه آن نقاشی را تحسین میکرد، چند قدم به طرف "عقب رفت" نقاش هنگام عقب رفتن "پشتش" را نگاه نکرد که یک قدم به "لبه پرتگاه" ساختمان بلندش فاصله دارد. شخصی متوجه شد که نقاش چه میکند میخواست "فریاد" بزند، اما ممکن بود نقاش بر حسب ترس "غافلگیر شود" و یک قدم به عقب برود و نابود شود، مرد به سرعت "قلمویی" را برداشت و روی آن نقاشی زیبا را "خط خطی" کرد نقاش که این صحنه را دید با "سرعت و عصبانیت" تمام جلو آمد تا آن مرد را بزند اما آن مرد تمام جریان را که شاهدش بود را برایش تعریف کرد که چگونه "در حال سقوط" بود. * براستی گاهی آینده مان را بسیار زیبا ترسیم میکنیم، اما گویا "خالق هستی" میبیند چه "خطری در مقابل ماست" و "نقاشی زیبای ما" را خراب میکند.* داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
🤍رو هر بندش 1 دقیقه فکر کن 💟🤍 1. می دونی چرا شیشه ی جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟ چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده. 💟🤍 2. دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه 💟🤍 3. تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش می ره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت 💟🤍 4. دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان جدید الماس. اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه طلا نیاز داری. 💟🤍 5. اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این اخر خطه ، خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم ، این فقط یک پیچه نه پایان 💟🤍 6. وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری. وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره...!! داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
✅ برای نذر كردن حتما نبايد خيلی هزينه كنيم❗️ 📌هیچ وقت فکر کرده اید که میتوان تعریف نذر کردن را تغییر داد! 🌼مثلا بجای پول... میتوانید برای مدت معین هیچ چیز را دور نریزید و حتی خرده نان را هم برای گنجشک ها بریزید. 🌸میتوانید نذر کنید تا یک ماه هیچ جا آشغال نریزید و اگر کسی ریخت آن را بردارید و آن را در سطل زباله بریزید. 🌼میتوانید نذر کنید تا چهل روز آب به اندازه نیاز مصرف کنید. 🌸می توانید نذر کنید تا چهل روز ریا نکنید. از کارتان نزنید. دروغ نگید. 🌼میتوانید نذر کنید تا چهل روز به کسی تعارف بیجا نکنید. راجع به زندگی خصوصی دیگران پرس و جو نکنید. 🌸میتوانید نذر کنید تا چهل روز با واقعیت ها زندگی کنید. مثلا تا زمانیکه از صحت چیزی مطمین نیستید آن را در گروه تان پخش نکنید. یا برای کسی تعریف نکنید. 🌼میتوانید نذر کنید تا چهل روز چراغ اضافی را خاموش کنید. 🌸میتوانید نذر کنید یک هسته میوه کنار خیابان بکارید و تا سبز شدن آن، از او نگهداری چند ساعت در روز کار کنید. 🌼میتوانید کتابی مفید را ترجمه کنید و به صورت رایگان در اینترنت از طریق سایتهای مرتبط نشر دهید. 🌸نذر کردن فقط قیمه و مرغ نیست🍚 🌼میتوان نذر کرد انسان بودن را... 🌸و اگر این متن رو نشر بدی آدم های بيشتری ميتونن انسان بودن رو نذر كنن داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
مسلم با دو راهنمایی که اجیر کرده بود مدتی راه رفتند اما در شب راه را اشتباه رفته بودند به همین دلیل در طول روز سرگردان شدند.دو راهنما از شدت تشنگی و گرما بی حال شده و دیگر توان حرکت نداشتند. بنابراین به مسلم(ع) جهتی از بیابان را نشان دادند و گفتند:از این راه برو تا نجات پیدا کنی و به آبادی برسی.مسلم رفت و آنها ماندند تا از شدت تشنگی از دنیا رفتند.برای مسلم امکان نداشت تا آنها را با خود ببرد و اگر همراه آنها می ماند و نمی رفت،خود و همراهانش عاقبتی جز مرگ نداشتند.در آن شرایط مسلم باید برای حفظ جان بقیه می رفت تا آبی بیابد. مسلم و همراهانش به راه افتادند تا بالاخره راه را یافتند و خود را به آب رساندند و نجات پیدا کردند.او نامه ای برای امام حسین نوشت و ماجرای خود و دو راهنما را در آن نگاشت و از حضرت کسب تکلیف کرد. مسلم مردی از همان آبادی(مضیق) اجیر کرد و نامه را به دست او داد تا به امام که در مکه بود برساند.حضرت وقتی نامه را خواند در پاسخ مکتوب فرمود: "راه را ادامه بده تا به کوفه برسی و تأخیر و درنگ هم نکن" نامه حضرت به دست مسلم رسید،مسلم آن را قرائت کرد،بی درنگ به راه افتاد،در راه به رودخانه ای رسید.کمی استراحت کرد و دوباره راه را در پیش گرفت.مسلم در آن طرف به یک شکارچی برخورد که آهویی را با تیر زد و شکار کرد،مسلم آن را به فال نیک گرفت و به شکست دشمنانش تعبیر کرد. 📚اخبارالطوال،ص۲۳۲ 📚مقتل مقرم،ص۱۷۹_۱۸۹ داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
58.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 ‌ویدیو کلیپ " آرومم کن " ▪️ سَلامْ می‌دَهَـمُ و دِلْـخُوشَـمْ كِه فَرمُودیدْ هَر آنکِه دَر دِلِ‌ خُودْ یادِ ماسْت، زَائِرِ ماست… 🏴 صَلّی اَللهُ عَلیک یا اَباعَبدلله الحُسین 📌تقدیم‌به‌حضرت‌زهرا‌سلام‌الله‌علیها 🔹 کاری از گروه فرهنگی نوای یاس داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
‌ 💎جوان ثروتمندی نزد یک عالمی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. فرد عالم او را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره چه می بینی؟ جواب داد: آدمهایی که میآیند و میروند و گدای کوری که در خیابان صدقه میگیرد. بعد آینه ی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در این آینه نگاه کن و بعد بگو چه میبینی؟ جواب داد: خودم را میبینم. دیگر دیگران را نمیبینی! آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شدهاند، شیشه. اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمیبینی. این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن. وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را میبیند و به آنها احساس محبت میکند. اما وقتی از نقره (یعنی ثروت) پوشیده میشود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقره ای را از جلو چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری. داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨ 🏴مقام حضرت عباس علیه السلام در کلام حضرت امام سجاد علیه السلام ✍از ثابت بن ابى صفيت نقل است كه سرور عابدان، امام سجاد عليه السلام نگاهی به عبيدالله پسر اباالفضل العباس كرد و گريست. سپس فرمود: بر رسول خدا صلى الله عليه و آله، روزی سخت تر از روز جنگ اُحد نبود كه در آن عمويش حمزه بن عبدالمطلب شير خدا و شيرمردِ رسول خدا کشته شد و پس از آن سخت‌ترين روز پيامبر، روز جنگ موته بود كه در آن پسر عمويش جعفر بن ابی طالب كشته شد. اما هرگز روزی چون روز حسين عليه السلام نیست. در آن روز سی هزار مرد بر او گِرد آمدند كه خود را از اين امت می‌پنداشتند و همگی با ريختن خون او، بخدای عزوجل تقرب می‌جستند و او هر چه خدا را به يادشان می‌آورد پندی نمی‌گرفتند تا اينكه او را از سر عداوت و ستم و سركشی كشتند. 💥سپس فرمود: خدا عباس را رحمت كند كه ايثار كرد، آزموده شد و جانش را فدای برادرش ساخت، تا آنجا که دو دستش از تن جدا شد و خدای عزيز و جليل بجای دو دستش، به او دو بال داد تا با آنها در بهشت همراه فرشته‌ها پرواز كند، همان طوری كه براى جعفر بن ابی طالب (جعفر طيار) مقرر ساخت. براستی كه عباس را پيش خدای تبارك و تعالی جايگاهی ويژه است كه همه شهيدان در روز رستاخيز به آن غبطه می‌خورند و رشك می‌برند. 📚الأمالي (شيخ صدوق ره) ،ص۵۴۷ ↶【به ما بپیوندید داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨ 🏴حکایت طبیب و قصاب ✍قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید، کسی مراجعه نکرد. گفت چرا قصاب باشی آمد طبیب گفت تو چه کردی شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی. گرچه لای زخم بودی استخوان لیک ای جان در کنارش بود نان ↶【به ما بپیوندید 】↷ __________________ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨ ✍امام حسن عسكرىّ (ع) فرمودند : مردى همراه با فردى كه گمان داشت او قاتل پدرش مى‏باشد نزد امام سجّاد صلوات اللّه علیه رسيده و اعتراف نمود و مستوجب قصاص شد، آن حضرت از ولىّ دم خواستار عفو او شد تا خداوند ثوابش را عظيم دارد، ولى دلش راضى نشد. پس امام علىّ بن الحسين عليهما السّلام به ولىّ دم كه خواهان قصاص بود فرمود: اگر از اين مرد فضيلتى يادت مى‏ آيد بخاطر همان او را عفو كن، و از اين گناهش در گذر. گفت: اى زاده رسول خدا، او را بر من حقّى است، ولى نه در آن حدّ كه موجب عفو از قتل پدرم باشد. فرمود: پس چه قصدى دارى؟! گفت: پرداخت ديه، اگر قصد آن حقّ را دارد، من هم با او با پرداخت ديه كنار آمده و از او مى‏ گذرم. امام علىّ بن الحسين عليهما السّلام فرمود: حقّ او در ذمّه شما چيست؟ گفت: اى زاده رسول خدا، به من يكتاپرستى را تلقين كرده، همراه با نبوّت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و امامت علىّ و باقى امامان عليهم السّلام . 💥حضرت فرمود: آيا چنين حقّى كفايت از خون پدرت نمى‏ كند؟ آرى بخدا سوگند اين چنين حقّى در عوض خون بهاى تمام أهل زمين از ابتدا تا انتهى جز انبياء و امامان عليهم السّلام اگر كشته شوند كفايت مى‏ كند، زيرا هيچ چيزى وفا به خون اينان نمى‏ كند. 📚 الإحتجاج على أهل اللجاج ، ج ۲،ص۳۱۹ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
📚لبخند مرد جوانی که می خواست راه معنویت را طی کند، به سراغ استاد رفت. استاد خردمند گفت: تا یک سال به هر کسی که به تو حمله کند و دشنام دهد پولی بده! تا دوازده ماه، هر کسی به جوان حمله می کرد، جوان به او پولی می داد. آخر سال باز به سراغ استاد رفت تا گام بعدی را بیاموزد. استاد گفت: به شهر برو و برایم غذا بخر. همین که مرد رفت، استاد خود را به لباس یک گدا در آورد و از راه میانبر کنار دروازه شهر رفت. وقتی مرد جوان رسید، استاد شروع کرد به توهین کردن به او. مرد جوان لیخندی زده و به گدا گفت: عالی است! یک سال مجبور بودم به هر کسی که به من توهین می کرد پول بدهم، اما حالا می توانم مجانی فحش بشنوم، بدون آنکه پشیزی خرج کنم! استاد وقتی صحبت جوان را شنید رو نشان داده و گفت: برای گام بعدی آماده ای چون یاد گرفتی به روی مشکلات بخندی! داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah
بنی اسد نام طایفه ای که نزدیک کربلا ساکن بودند و فردای عاشورا ، پس از رفتن سپاه عمر سعد ، عده ای از آنان برای دفن اجساد مطهر شهدای اهل بیت به کربلا آمدند و چون اجساد را نمی شناختند ، متحیر بودند . در آن هنگام ، حضرت سجاد (ع) آمد و پیکر اهل بیت و اصحاب را یک به یک به آنان شناساند و آنان در دفن شهداء ، حضرت را یاری کردند و برای خویش ، افتخار آفریدند . در « دایرة المعارف تشیع » آمده است : « بنی اسد ، نام تیره ای از قبایل عرب ، از فرزندان اسدبن خزیمه بن مدرکه ... این قبیله توفیق و افتخار دفن پیکر مطهر حضرت سیدالشهداء و انصار آن حضرت را پس از واقعه کربلا در سال 61 ق . داشتند . جمعی از اصحاب ، علما ، شعرا و زعمای امامیه از این قبیله برخاسته اند . برخی از همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز از همین قبیله بوده اند . این قبیله در سال 19 هجری از بلاد حجاز به عراق رفته ، در کوفه و غاضریه از نواحی کربلا سکونت کردند . از قبایل سلحشور عرب محسوب می گردند . هنگام بنای کوفه ، این قبیله محله خاصی را در جنوب مسجد کوفه به خویش اختصاص دادند . در سال 36 هجری در جنگ جمل ، با علی (ع) بیعت کردند و در کنار آن حضرت جنگیدند . در قیام عاشورا در سال 61 به سه دسته تقسیم شدند : موافق با حضرت و مخالف و بی طرف . حبیب بن مظاهر ، انس بن حرث ، مسلم بن عوسجه ، قیس بن مسهر ، موقع بن ثمامه و عمروبن خالِد صیدا وی از سران موافق بودند و حرملة بن کاهل اسدی ، قاتل طفل شیرخوار ، از سران مخالف بود . گروهی از دسته سوم ( بی طرفها ) پس از شهادت حسین ، زنانشان بر میدان جنگ گذر کرده و اجساد را دیدند و تحت تأثیر قرار گرفتند و به سرزمین خود رفته ، مردان را جهت دفن اجساد ، خبر کردند . ابتدا زنان بیل و کلنگ به دست گرفته به طرف کربلا روان شدند . پس از مدتی وجدانِ مردانِ بنی اسد بیدار گشت و به خود آمدند و به دنبال زنان راه افتاده به دفن اجساد امام و یارانش پرداختند . این فداکاری سبب شهرت آنان شد و از آن پس شیعیان به نظر احترام و محبت به قبیله بنی اسد می نگرند » . 📚 مروج الذهب ، ج 3 ، ص 63 .170 - دایرة المعارف تشیع ، ج 3 ، ص 340 داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩ iD ➠ @Dastanhaykotah iD ➠ @Dastanhaykotah