eitaa logo
به‌سمت آرامش 🌱✨
4.9هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
🌱🌻 بِسم‌الله‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ مدیریت: @Saheerr 📳 مجموعه تبلیغات (تبلیغات قاضی) https://eitaa.com/joinchat/356910065C5b56d32fe0
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 گرمابه‌داری در سحرهای ماه رمضان در زمستان برای غسل مردم، گرمابهٔ خود را به رایگان باز کرده بود. روزی جوانی سحرگاهان قبل از اذان صبح برای غسل آمد. وقتی جوان بعد از غسل خارج شد صاحبِ گرمابه گفت: به نظر نمی‌آید برای غسل آمده باشی، تو اهلِ نماز نیستی!!! جوان گفت: اهلِ نماز هستم و غسل برای روزه و نماز کردم. گرمابه‌دار گفت: یا باید هزینهٔ حمام بدهی یا باید الان نمازی بخوانی تا من بدانم نمازخوان هستی! جوان که پولی برای پرداخت نداشت مجبور به خواندنِ نماز در حمام شد و گرمابه‌دار چنین شد که او را اجازۂ خروج از حمام داد. سال‌ها گذشت، آن جوان در خانهٔ خود در ظهر ماه رمضان کباب می‌پخت و رایگان به مردم می‌داد و شرط غذا دادنش، خوردنِ کباب در منزل او همان لحظه بود. بدین‌گونه بود که حرمت ماه رمضان در شهر می‌شکست. گرمابه‌دار از جوان نزد حاکم شرع شکایت کرد. وقتی هر دو نزد حاکم حاضر شدند جوان روی به گرمابه‌دار که او را نمی‌شناخت گفت: من هر چند همگان را در منزل ناهار می‌دهم و کسانی که روزه نیستند به منزل من می‌آیند ولی کار من صادقانه است و کسی را از روزه دور نمی‌کنم بلکه روزه‌خواران را دور خود جمع می‌کنم، اما کار تو ریاکاری و دروغ و حیله است و سال‌ها پیش در آن صبح که آبرویِ مرا بردی اگر کار تو برای خدا بود مزد کار خود از خدا گرفته بودی و نیازی به اجبار من به نمازخواندن در حمام در پیش دیگران نبود و تو با این ریاکاری و تظاهر خود، مرا از دین اسلام دور کردی و کار تو دورکردنِ کسانی است که به دور دین جمع شده‌اند و کار من دور هم جمع‌کردن کسانی است که تو با ریاکاری خود، از دین خدا دورشان کرده‌ای. آقای قاضی! اکنون قضاوت با شماست که کدام یک از ما خطاکار و لایق مجازاتیم؟ حاکم شرع روی به پیرمرد گرمابه‌دار کرد و گفت: برو! کم بود مرا هم از دینِ خدا دور کنی که کلام حق این جوان مرا با حقیقت آشنا کرد. @Dastan1224
📖اعجاب و اهمیت خواندن سوره توحید هنگام خواب! 1⃣مرحوم فرموده بودند: «مردنم را به من نشان دادند، واضح دیدم که انبیا و اولیای الهی در جنازه ام شرکت کرده اند واین به خاطر آن است که بنده چهل سال در وقت سحر ،صد مرتبه سوره «قل هو الله احد» را با توجه می خواندم و به روح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر هدیه کرده ام» 2⃣از صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: «هر کس که قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را هنگام خواب سه مرتبه بخواند، خداوند پنجاه هزار ملک را بر او موکّل می‏نماید تا در آن شب کنند». 3⃣ علیه السّلام نقل می‏نماید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: «کسی که به هنگام صد بار سوره را بخواند، خداوند پنجاه سال او را می‏بخشد.» 4⃣ علیه السلام فرموده اند: «هر که دچار مرض و یا گرفتاری شود و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ نخواند و در آن و شدّت بمیرد از اهل آتش است.» 5⃣و«هر که به رود و (توحید) را یازده بار بخواند خانه او و همسایگانش مصون است.» 📘وسائل ‏الشیعه، ج۶، ص۲۲۴ 📗ثواب ‏الأعمال و عقاب الاعمال، ص۱۲۸ 📕الکافی، ج۲، ص۶۲۰ و... @Dastan1224
آیت الله فاطمی نیا: اعمال ما نور دارد، باید نورها را با مراقبه نگه داریم. ما غالبا ولخرج نور هستیم؛ اگر نوری کسب کنیم با رفتارمان، آن را از بین می‌بریم... نماز شب می‌خوانیم و بعد... غیبت می‌کنیم. دعا می‌خوانیم، با جواب تلخی به مادرمان آن را از بین می‌بریم. اگر نورها را حفظ و‌ جمع کنیم به تدریج قوی و دارای آثار عالیه می‌شوند. @Dastan1224
📚حکایتی از بزرگمهر حکیم بزرگمهر وزیر ‌‌ دعوی دانستن زبان حیوانات می کرد و انوشیروان مترصد فرصتی بود تا صدق آن را معلوم کند. تا روزی که با هم برای گشت و گذار رفته بودند و پادشاه بر کنگره خرابه ای دو جغد کنار هم نگریست و با تمسخر از وزیر خواست که برود و ببیند چه می گویند. بزرگمهر نزد جغدها رفت و بعد از لحظاتی برگشت و گفت: قربان یکی از جغدها پسری دارد و نزد جغد دیگر که دختر دارد به خواستگاری آمده. جغد صاحب دختر صد خرابه مهریه طلبید و جغد صاحب پسر به او گفت: اگر زمانه چنین و سلطان زمان نیز همین باشد به عوض صد خرابه، هزار خرابه پشت قباله دخترت اندازم.... گر مَلک این باشد و این روزگار زین ده @Dastan1224
📖حدیث عجیبی درباره ابلیس از علی بن محمد صوفی روایت است که : علی بن محمد صوفی ابلیس را دید، شیطان از او پرسید: تو کیستی ؟ وی گفت: از فرزندان آدم. شیطان گفت: خدایی جز الله نیست ، تو از آن قومی که می پندارند خدا را دوست می دارند در حالی که از فرمان خدا سر می پیچند، ابلیس را دشمن می دارند حال آنکه از او فرمان می برند! علی بن محمد صوفی پرسید: تو که هستی؟ ابلیس گفت: منم صاحب میسم و قهرمان سترگ و اسم بزرگ، منم قاتل هابیل ، منم که با نوح در کشتی سوار شد، منم که ناقه صالح را پی کرد، منم که آتش را بر ابراهیم افروخت، منم که نقشه قتل یحیی را ریخت ، منم که در روز نیل جلودار قوم فرعون شد، منم که سحر را به چشم مردم به خیال آوردم و آن را به پیش موسی کشاندم ، منم سازنده گوساله بنی اسرائیل، منم صاحب اره زکریا منم که به همراه ابرهه با فیل سوی کعبه راه افتادم، منم که در جنگ احد و حنین ، افراد را برای جنگ با محمد گرد آوردم، منم که در روز سقیفه در دلهای منافقان حسد انداختم، منم صاحب کجاوه در روز جنگ جمل، منم که در لشکر صفین ایستادم، منم که در فاجعه کربلا مؤمنان را شماتت کردم. منم امام منافقان ، منم هلاک کننده اولین ، منم گمراه ساز آخرين، منم شیخ پیمان شکنان، منم رکن و پایه فاسقان، منم آرزوی از دین برون رفتگان (1) منم ابو مره ، که از آتش آفریده شد، نه از گل ؛ منم کسی که پروردگار جهانیان بر او خشم گرفت. صوفی گفت: به حقی که خدا بر تو دارد مرا بر عملی رهنمون ساز که سوی خدا بدان تقرب جویم و عليه ناخوشایندهای روزگار به آن یاری بطلبم گفت: از دنیای خویش به عفاف و كفاف بسنده کن، و برای آخرتت به محبت حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام و خشم بر دشمنانش مدد بخواه؛ چرا که من خدا را در آسمان های هفت گانه پرستیدم و در زمین های هفت گانه عصیان کردم، هیچ فرشته مقرب و هیچ پیامبر مرسلی را نیافتم مگر اینکه به ځب حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام تقرب می جست سپس ابلیس از چشم من غایب شد. پیش حضرت ابوجعفر علیه السلام آمدم و این ماجرا را به او خبر دادم. امام فرمودند: ملعون به زبان ایمان آورد و به قلب و دل ، کفر ورزید. (1) این سه ویژگی اشاره است به طلحه و زبیر (و پیروان آن دو ) که پیمان شکستند، معاویه و دار و دسته اش که از تبهکاران بودند، و خوارج نهروان، که از دین برون جهیدند. 📚 مناقب آل ابی طالب ج 2 ص 251_252 بحارالانوار ج 39 ص 181 ح 23 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ @Dastan1224
✅حمد خدا ✍روزی جوانی از پدرش پرسید: معنی حمد چیست؟ پدرش گفت: پسرم، گمان کن در شهر می‌روی و سلطان تو را می‌بیند و سلطان بدون اینکه به او چیزی ببخشی، وزیر را صدا کرده و به تو کیسه‌ای طلا می‌بخشد. آیا تو از وزیر تشکر می‌کنی یا سلطان؟؟ پسر گفت: از سلطان. پدر گفت: معنی شکر هم این‌ است که بدانی هر نعمتی که وجود دارد از سلطان (خدا) است. اگر کسی به تو نیکی می‌کند او وزیر است و این نیکی به امر خداست. 🙏پس او لایق همه حمدهاست. @Dastan1224
7.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💭 همۀ بدی‌هایت را به خدا بگو... 👈🏻 وقتی بدی‌هات رو بگی خدا برای تک‌تکش کمک‌ات خواهدکرد @Dastan1224
📚ملای مکتب پادشاهی به وزیرش گفت که :« شهر به شهر و ده به ده بگرد یک نفررا که از همه زرنگتر است با خودت بیاور از او سوالاتی دارم .» وزیر گفت :« چشم » وزیر روزها در شهرها و دیه ها گردش می کرد رسید به جائی دید مکتب خانه است . ملائی عده ای شاگرد دارد مشغول تدریس است . رفت تو نشست . پس ازسلام وتعارف دید بچه ها قطار نشسته همه دو زانو زده اند سرشان خم است پیش خودرا نگاه می کنند . یک چوب بسیار بزرگ پشت گردن آنها کشیده شده بطوری که یک نفرنمی تواند سرش را تکان بدهد وزیرگفت:« ملا این چوب چیست ؟» گفت:« اگر کسی سرش را بلند کند چوب به زمین می افتد من می فهمم . باید همینطور باشند تا درس شان تمام بشود ومرخص شوند » دراین اثنا دید نخی از پشت بام آویزان است ملا دستی به نخ زد و در پشت بام زنگی به صدا درآمد . گفت:« ملا این چیست ؟» جواب داد :« پشت بام ارزن آفتاب کرده ام گنجشک هامی آیند ارزن را میخورند چون زنگ صدا کند پرندگان فرارمیکنند .» باز دید بیرون توی ایوان گربه ای را به نردبان بسته و به پای حیوان هم نخ دیگری بسته ونخ جلو اوست هر وقت آن را می کشد فریاد آن حیوان بلند می شود. گفت :« ملا این دیگرچیست؟» گفت :« هر موقع فریاد گربه بلند شود بچه های من می فهمند که من با آنهاکاری دارم ؛ پیش من می آیند.» گفت :« شاه شما رامیخواهد باید با من به دربار برویم تا از هوش شما استفاده بشود .» ملا را براه انداخت چون به دربار رسیدند وزیر کارهائی را که ازملا دیده بود بعرض رسانید. شاه فرمود :« ملا نامت چیست ؟» جواب داد :« نام من نیم من بوق » گفت:« پسرکی هستی ؟» عرض کرد :« پسر(پشم پانزده)» شاه سوال کرد :« نیم من بوق ؛ پشم پانزده چه نام هایی است یعنی چه ؟ مگر ملا دیوانه ای ؟» عرض کرد :« نه قبله عالم ، اسم من منصوراست . پیش خودم فکرکردم دیدم بنده « من » که نیستم حتما نیم منم . صور که نیستم حتما که بوقم . به این دلیل نام خودرا نیم من بوق گذاشتم . اما اسم پدرم موسی است . فکر کردم پدرم مونیست حتما پشم است ؛ سی نیست حتما پانزده است به این جهت نام پدر خود را پشم پانزده می گویم .» گفت :« آفرین برتو» شاه پرسید :« ملا ستارگان آسمان چندتاست ؟» عرض کرد :« به اندازه موی سرو بدن هر انسانی » گفت :« دروغ گفتی » جواب داد :« شما بشمارید » گفت :« از زمین تا آسمان چند سال راه است ؟» جواب داد :« به مسافت دور زمین . اگر دروغ می دانید گز کنید » شاه را ازکردارو رفتاراو خوشش آمد وبه اوانعام داد @Dastan1224
📗 كشاورزی الاغ پیری داشت كه یك روز اتفاقی به درون یك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعی كرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. پس برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود. مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور كردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینكه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ... 🌟نتیجه اخلاقی : مشكلات، مانند تلی از خاك بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم : اول اینكه نبایداجازه بدهیم مشكلات ما را زنده به گور كنند دوم اینكه از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود!🌟 @Dastan1224
🌹داستان آموزنده🌹 در زمان یکی از پیامبران گذشته، سه نفر از مؤمنین در مسافرتی در محلی شب‌گیر شدند، و راه به جایی نبردند، نه محلی برای استراحت و نه قوت و غذایی. بالاخره یکی از آنها گفت، من اینجا یک آشنای دوری دارم می‌روم شاید بتوانم امشب سربار او شوم. دیگری هم فکر کرد و به یادش آمد یک همکاری اینجا دارد، گفت می‌روم شاید بشود امشب را مهمان او بشوم. سومی هر چه فکر کرد چیزی به‌یادش نیامد. گفت: ما هم می‌رویم مسجد و مهمان خدا می‌شویم. فردا صبح که آمدند تا سفر را ادامه دهند، آن دو نفر هر کدام از خوبی‌های طعامی که در شب خوردند و از نوع پذیرایی‌ها صحبت کردند ولی سومی گفت: حقیقتش ما مهمان خدا شدیم ولی تا صبح گرسنگی کشیدیم. به پیامبر آن زمان ندا رسید برو و به این مؤمن بگو، حقیقتاً ما میزبانی تو را پذیرفتیم، و پذیرفتیم که تو مهمان ما باشی، ولی هر چه گشتیم خورشت و طعامی بهتر از «گرسنگی» نبود که با آن از تو پذیرایی کنیم. @Dastan1224