eitaa logo
به‌سمت آرامش 🌱✨
4.9هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
🌱🌻 بِسم‌الله‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ مدیریت: @Saheerr 📳 مجموعه تبلیغات (تبلیغات قاضی) https://eitaa.com/joinchat/356910065C5b56d32fe0
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی از چرچیل نخست وزیر انگلستان در ایام جنگ جهانی دوم ُ پرسیدند که آیا می دانستی فاتح جنگ خواهی شد؟ پاسخ داد با یک حادثه ساده پی بردم که جنگ را خواهیم برد. شرکت در جلسه‌ای حیاتی در راس ساعتی معین الزام‌آور شد. چرچیل می‌گوید: به علت اشتغال به کارهای دیگر چند دقیقه مانده به جلسه به راننده‌ام گفتم مرا فوری به محل جلسه برساند. راننده مسیر کوتاه اما ورود ممنوع را انتخاب کرد. وسط خیابان ناگهان افسر راهنمایی‌ و رانندگی قبض جریمه به دست در حین بمباران پیدا شد و دستور توقف داد. راننده گفت: «نخست‌وزیر است و به جلسه محرمانه‌ای می‌رود و باید در راس ساعت به جلسه برسد و به همین دلیل از خیابان ورود ممنوع استفاده کردم». افسر با خونسردی گفت: «هم ماشین و هم نخست‌وزیر و هم وظیفه‌ام را خوب می‌شناسم». چرچیل از افسر می‌خواهد تا جریمه را به نام او بنویسد اما افسر می‌گوید: «جریمه متعلق به راننده خاطی است و باید نام وی نوشته ‌شود اما شما می‌توانید شخصا پرداخت قبض را بر عهده بگیرید». با تسلیم قبض، چرچیل دستور دور زدن را به راننده داد چرا که نمی‌توانست اجازه دهد در خیابانی که ورود ممنوع است حتی پس از جریمه حرکت داشته ‌باشد، وقتی راننده مشغول دور زدن شد چرچیل با لبخندی خاص سیگار برگش را روشن کرد و گفت: «جنگ را می‌بریم ... !!» راننده گفت: «قربان، جریمه شدیم، زیر بمباران ماندیم، به جلسه نمی‌رسیم، افسر راهنمایی اجازه نداد چند قدم دیگر جلو برویم که به موقع به جلسه برسیم و شما از پیروزی می‌گویید؟!» چرچیل پاسخ می‌دهد: «جنگ را می‌بریم، چون قانون حاکم است و خیابان‌های لندن به رغم بمباران سنگین دشمن با قانون اداره @Dastanhaykotah
حتما_بخونيد واقعا_عاليه👌🏻👇🏻 به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکان‌های شهر سر زد و ماست خواست. ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی می‌خواهی ؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه ! وی شگفت‌زده از این دو گونه ماست پرسید. ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر می‌گیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه می‌فروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان می‌بینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته می‌فروشیم. تو از کدام می‌خواهی؟! مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگه‌های تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آب‌هایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد! چون دیگر فروشنده‌ها از این داستان آگاه شدند، همگی ماست‌ها را کیسه کردند! وقتى ميگن فلانى ماستشو كيسه كرده يعنى اين ولی حیف که دیگر مختارالسلطنه ای نیست!👌🏻👌🏻👌🏻 @Dastanhaykotah
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی مردی برای پسر و عروسش خانه‌ای خرید ! پسرش در شرکت پدر، مدیر فروش بود و رییس زنان و دختران زیادی بود که با آن‌ها تعامل داشت. پدر بعد از خرید خانه، وقتی کلید خانه را به پسرش داد از او خواست، هرگز از روی این کلید‌، کلید دوم نسازد و پسر پذیرفت. روزی در شرکت، پدر کلید را از جیب پسرش برداشت. وقتی پسر متوجه نبود کلید شد، در شرکت "سراسیمه" به دنبال کلید می‌گشت. پدر به پسر گفت: قلب تو مانند جیب توست و چنان‌چه در جیب خود بیش از یک کلید از خانه‌ات نداری، باید در قلب خودت نیز بیش از محبت یک زن قرار ندهی. "همسرت" مانند کلید خانه‌‌ات، نباید بیشتر از یکی باشد. همان‌طور که وقتی نمونه دیگری از کلید خانه‌ات نداشتی، خیلی مواظب آن بودی تا گم نشود، بدان همسرت نیز نمونه دیگری ندارد، مواظب باش محبت او را گم نکنی. اگر عاشق زن دیگری شوی، انگار یدکی دومی از کلید خانه داری و زیاد مراقب کلید خانه‌ات نخواهی @Dastanhaykotah
📙 ✍ملا بدت نباشه ؟ گویند در دهی،مُلا مکتبی طمعکار و سخت گیری بود که شاگردان را می زد و به گریه می انداخت...روزی بچه ها تصمیم گرفتند کاری کنند که ملا چند روزی بیمار شود و در بستر بیفتد و به مکتبخانه نیاید...یکی از انها که باهوش تر بود گفت،بیایید وقتی ملا بر کلاس وارد شد،یکی یکی بگوییم ملا بدت نباشه و عیبی بر او بگذاریم...چون ملا وارد شد،یکی از بچه ها گفت:ملا بدت نباشه؟! ملا گفت:بد نبینی فرزند،من که عیبی ندارم...و پشت سر هم هر یک از بچه ها بر ملا عیبی گذاشت،تا اینکه ملا باور کرد که راست می گویند و مکتبخانه را تعطیل کرد و به خانه رفت...چون وارد خانه شد گفت زن کرسی بیاور که حالم خراب است و حکیم را خبر کن...زن بدنبال حکیم رفت... ملا که از بدت نباشه بچه ها ترسیده بود، و دلش به قش و ضعف افتاده بود بر سر اجاق رفت و از کوفته برنجی هایی که زنش پخته بود دوتا خورد و چون دید صدای در می اید فوری انها را بلعید و به زیر کرسی رفت...حکیم وارد شد،نشست و همه جای ملا را معاینه کرد و گفت ظاهرا که عیبی نداری،اما گویا گلویت دونه زده و فقط باید انرا جراحی کنم...حکیم باشی،نیشتر،قیچی و منقاش را در اورد و گلوی ملا را نیشتر زد و با منقاش دانه های کوفته برنجی را یکی ،یکی دراورد و کنار هم گذاشت...ملای طمعکار هم خجالت کشید بگوید، اینها دونه نیست...حکیم هم دوا گذاشت وانرا بست و چند روزی هم مشغول معالجه بود.بچه ها هم از اینکه مکتب تعطیل بود و ملا به سزای اعمالش رسیده بود خوشحال و خرم بودند. حکایتی نزدیک به این مضمون نیز در ((مثنوی معنوی-دفتر سوم)) آمده است. ✓ 📗مجموعه داستانها و @Dastanhaykotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️ 🎞عاق فرزندان توسط والدین ازعالم برزخ بسیاری ازگره های زندگی ما ازتوجه نکردن به همین نکته است✅ ازشون بگیریم 👈 @Dastanhaykotah
❗️ ✅حضرت آیت الله بهجت قدس سره: این مطلب به یقین ثابت است و خیلی‌ها نیز نقل کرده‌اند که اگر از حال انسان معلوم شود می‌خواهد نمازشب بخواند، بیدارش می‌کنند؛ یا در می‌زنند و یا صدایی می‌آید و یا او را به نام صدا می‌زنند و… . 📚 در محضر بهجت، ج٣، ص١٨٨ 👈 @Dastanhaykotah
هدایت شده از کانال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🔴 کانال امام خامنه ای در ایتا تاسیس شد به بزرگترین کانال عاشقان امام خامنه ای در ایتا بپوندید من عاشق امام خامنه ای هستم من عاشق امام خامنه ای هستم من عاشق امام خامنه ای هستم جهت عضویت کلیک کنید 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1242300433C4c0b687513
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢حاج محمد علی خلف زاده ازشاگردان سیدهاشم حداد ره :وقتی می گویید معصومه،زمین و آسمان خندان می شود. 👌از دست ندهید! @Dastanhaykotah
⭕️ سالروز آغاز امامت صاحب الزمان عج الله مبارک باد
🔸انسانِ درختی و انسانِ بوته‌ای!🔸 یکی از مشکلات بشر بخصوص در آخرالزمان، و در دوران غیبت حجت خدا، این است که انسان‌ها کم‌ریشه و سطحی باشند ریشه‌دار شدن انسان خیلی مهم است. این‌که کسی به فضای مجازی می‌رود و کافر برمی‌گردد، به این دلیل است که بی‌ریشه بوده یا ریشه‌اش کم بوده و باد ریشه‌اش را کنده است. این آیه را نگاه کنید: {أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ}. اعتقاد محکم به خدا مثل درختی است که در برابر بادهای شدید مقاومت می‌کند. {وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ}. شجرۀ خبیثه از بالای زمین ریشه زده و قراری ندارد. لذا یک باد تند، این بوته را از زمین می‌کَند. این‌که بعضی‌ها به فضای مجازی می‌روند و ضایع می‌شوند، به خاطر قدرت فضای مجازی نیست؛ بلکه به خاطر این است که اعتقاداتِ بوته‌ ای و سطحی دارند، نه اعتقادات عمیق. چگونه اعتقادات انسان درختی و ریشه‌دار می‌شود؟ در موجودات عالَم فکر کن. وقتی خدا را در این موجودات دیدی، اعتقاداتت درختی می‌شود. چرا می‌گویند قرآن بخوانید؟ برای این‌که درخت بشوید. چرا می‌گویند برای امام حسین (ع) گریه کنید؟ برای اینکه گریه بر حضرت، به اعتقاداتتان آب می‌دهد و ریشۀ این درخت، قوی و پایدار می‌شود. قدیم‌ها هفته‌ای یک بار روضه‌خوان محله می‌آمد در خانه‌ها روضه می‌خواند و مردم گریه می‌کردند. این مثل درختی است که هفته‌ای یک بار به ریشۀ آن آب می‌دهی. 🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 با اعتقاد راسخ و خالصانه در امام زمان باشیم به خود مطمئن نباشیم که اول مسیر انحرافی است و در این وادی رهزن فراوان است @Dastanhaykotah
هدایت شده از  تبلیغات پر بازده هادی
🔴سرانجام کانال حاج آقا رفیعی در ایتا افتتاح شد. 👈از همه ی هموطنان عزیزم میخوام تا در کانال《 استاد رفیعی 》عضو شوند و از مطالب و سخنرانی های جذاب آن استفاده کنند.🙏 https://eitaa.com/joinchat/2675376147Cf3633b8e45 پیشنهادعضویت👆👆👆
💠وای بر غیبت‌کنندگان💠 ⭕️از سوى خدا به موسى وحى شد: هر غيبت ‏كننده ‏اى كه با توبه از دنيا برود، آخرين كسى است كه به بهشت وارد مى ‏شود هر غيبت‏ كننده‏ اى كه بر آن اصرار داشته باشد (غیبت کردن عادت او شده باشد) و با اين حال از دنيا برود و توبه نكند، اوّلين كسى است كه داخل دوزخ مى‏ گردد. 💢وَ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى علیه السلام: مَنْ مَاتَ تَائِباً عَنِ الْغِيبَةِ فَهُوَ آخِرُ مَنْ يَدْخُلُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ مَاتَ مُصِرّاً عَلَيْهَا فَهُوَ أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ النَّار 📕إرشاد القلوب إلى الصواب جلد‏1صفحه 116 ☑️جالب اینجاست که اگر غیبت کننده توبه کند و خدا هم او را ببخشد باز ننگ غیبت کردن کاملا از بین نمیرود و او از جمله کسانی است که آخرین نفر وارد بهشت می‌شوند، 🔸پس به امید اینکه بهش میگیم رضایتش رو میگیریم! 🔸یا غیبتش نیست صفتشه! 🔸یا جلو روشم میگم! 🔸یا میخواست نکنه! 🔸یا... 🔲غیبت نکنید که اینها همه بهانه است و خدا قبول نمیکند و اگر روزی توبه کنید باز صحرای قیامت معطلید تا جزو آخرین افراد وارد بهشت شوید. 🔵پس با آبروی مومن بازی نکنید... @Dastanhaykotah
🌸✨🌸 آیت الله بهجت : 💠رشته‏ کارها در طاعت و معصیت به هم پیوسته است. 💥اگر در طاعت گام اول برداشته شود، به دنبال آن توفیق برداشتنِ گام بعدی طاعت به انسان دست می‏ دهد. ♻️ و اگر در معصیت باشد گام دوم هم زمینه‏ معصیت خواهد بود. در محضر بهجت، ج۳، ص۱۴ @Dastanhaykotah
هدایت شده از  تبلیغات پر بازده هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام چیزهایی که برای زندگی مشترک نیاز داری تا حال خودت و زندگیت قشنگ بشه قراره تو این کانال گفته بشه..... تو محکوم به زندگی بد نیستی...... https://eitaa.com/joinchat/2956066994Cbeb3281639
🌱🕊 ⭕️✍تلنگر 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃 لطفا همه با تامل بخونن خصوصا متاهلین محترم !! روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت: "امروز میخواهیم بازی کنیم!" سپس از آنان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود. خانمی داوطلب این کار شد. استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد. ان خانم اسامی اعضای خانواده، بستگان، دوستان، هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت. سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند. زن، اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد. سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند. زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند; نام مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش... کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود. چون حالا همه می دانستند این دیگر برای ان خانم صرفا یک بازی نبود. استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند. کار بسیار دشواری برای ان خانم بود.او با بی میلی تمام,نام پدر و مادرش را پاک کرد. استاد گفت:"لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!" زن مضطرب و نگران شده بود.با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد.و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست.... استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!" والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا اوردید.شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!! دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت. همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند. زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد:"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت.پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری,ترکم خواهد کرد" پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند ,همسرم است!!! همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن، حقیقت زندگی را با انان در میان گذاشته بود برایش کف زدند. با همسر به از آن باش، که با خلق @Dastanhaykotah
💎💎💎💎♥️ 💟 داستان کوتاه 💎زن نابینا کنار تخت پسرش در بیمارستان نشسته بود و می گریست. فرشته ایی فرود آمد و رو به زن گفت: ای زن من از جانب خدا آمده ام رحمت خدا برآن است که تنها یکی از آرزوهای تو را برآورده سازد, بگو از خدا چه می خواهی؟ زن رو به فرشته کرد و گفت: از خدا می خوام پسرم رو شفا بده. فرشته گفت: پشیمان نمی شوی؟ زن پاسخ داد: نه! فرشته گفت: پسرت اینک شفا یافت ولی تو می توانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی! زن لبخندی زد و گفت: تو درک نمی کنی! سالها گذشت و پسر بزرگ شد. او آدم موفقی شده بود و مادر موفقیت های فرزندش را با عشق جشن می گرفت. پسر ازدواج کرد و همسرش را بسیار دوست داشت. روزی رو به مادرش کرد و گفت: مادر نمی دونم چطور بهت بگم ولی زنم نمی تونه با شما یه جا زندگی کنه می خوام یه خونه برات بگیرم تا شما برید اونجا. مادر رو به پسرش گفت: نه پسرم من می خوام برم خونه ی سالمندان زندگی کنم , آخه اونجا با هم سن و سالای خودم زندگی می کنم و راحت ترم. و زن از خانه بیرون آمد , کناری نشست و مشغول گریستن شد. فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت: ای زن دیدی پسرت با تو چه کرد؟ حال پشیمان شده ایی؟ می خواهی او را نفرین کنی؟ مادر گفت: نه پشیمانم و نه نفرینش می کنم. آخه تو چی می دونی؟ فرشته گفت: ولی باز هم رحمت خداوند شامل حال تو شده است و می توانی آرزویی بکنی. حال بگو؟ می دانم که بینایی چشمانت را از خدا می خواهی , درست است؟ زن با اطمینان پاسخ داد: نه! فرشته با تعجب بسیار پرسید: پس چه؟ زن جواب داد: از خدا می خوام عروسم زن خوب و مادر مهربونی باشه و بتونه پسرم رو خوشبخت کنه آخه من دیگه نیستم تا مراقب پسرم باشم. اشک از چشمان فرشته سرازیر شد و از اشک هایش دو قطره در چشمان زن ریخت و زن بینا شد. هنگامی که زن اشک های فرشته را دید از او پرسید: تو گریه کردی؟ مگه فرشته ها هم گریه می کنن؟ فرشته گفت: بله , ولی تنها زمانی اشک می ریزیم که خدا گریسته باشد! زن پرسید: مگه خدا هم گریه می کنه؟! فرشته پاسخ داد: خدا اینک از شوق آفرینش موجودی به نام مادر در حال گریستن است @Dastanhaykotah
❣ 💢 داستان کوتاه جواب دندان شکن در برابر خیانت زن پس از دوماه، نامه‌ای از نامزد خود دریافت می‌كند به این مضمون: عزیزم ، متاسفانه دیگر نمی‌توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم كه دراین مدت ده بار به تو خیانت كرده‌ام!!! و می‌دانم كه نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم. من را ببخش و عكسی كه به تو داده بودم برایم پس بفرست. دختر جوان رنجیده خاطر از رفتار مرد، از همه همكاران و دوستانش می‌خواهد كه عكسی از نامزد، برادر، پسرعمو، پسردایی یا خودشان به او قرض بدهند و همه آن عکس‌ها را با عکس نامزد بی‌وفایش در یک پاکت گذاشته و همرا ه با یادداشتی برایش پست می‌کند، به این مضمون: عزیزم، مرا ببخش، اما هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم، لطفا عکس خودت را از میان عکس‌های توی پاکت جدا کن و بقیه را به من برگردان... .@Dastanhaykotah
💠خواهی نشوی رسوا، عامل به سه آیت شو ! شخصی به عبد الله بن عباس گفت: می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم. ابن عباس پرسید: شروع کرده ای؟ گفت: تصمیم دارم. ابن عباس گفت: مانعی ندارد؛ اما مواظب باش که سه آیه تو را رسوا نسازد! آن شخص گفت: کدام سه آیه؟ ابن عباس گفت: یکی این آیه که میگوید: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ» [3] ؛ آیا تو اطمینان داری که از مخاطبان و نکوهش شدگان این آیه نیستی؟ آن شخص گفت: نه، آیه دوم را بگو. ابن عباس گفت: آیه ی دوم این است که می‌گوید: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ، کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ [4] »، نسبت به این آیه چه طور؟ آیا مطمئن هستی که از توبیخ شدگان این آیه نیستی؟ آن شخص گفت: نه، آیه سوم را بگو. ابن عباس گفت: آیه ی سوم، گفتار خدای تعالی به نقل از عبد صالح حضرت شعیب ( (علیه السلام) ) است که به مردم چنین گفت: «وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَی مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ [5] »: آیا از اهل این آیه هستی؟ آن شخص گفت: نه، ابن عباس گفت: بنابراین اول از خودت شروع کن [آن گاه به نصیحت کردنم. ص: 44 [3]: بقره / 44، ترجمه: آیا مردم را به نیکی دعوت می‌کنید، اما خودتان را فراموش می‌کنید؟ [4]: صف / 2-3. ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می‌گویید که عمل نمی کنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمی کنید! [5]: هود / 88، ترجمه: من هرگز نمی خواهم چیزی که شما را از آن باز می‌دارم، خودم مرتکب شوم. 📙[هزار و یک حکایت اخلاقی] @Dastanhaykotah
🌿🌺﷽🌿🌺 ✍ اگر کسی تو را اذیت کرد، به‌خاطر شیعه‌بودنش برایش دعا کن 👤 «آیت‌الله حائری شیرازی» نقل می‌کنند: 🔹برای خرید نان در نانوایی سنگکی ایستاده بودم. وقتی نوبتم شد، یکی دیگر آمد و نانوا هم به او زودتر نان داد. 🔸من به او اعتراض کردم، اعتراض محترمانه‌ای هم کردم، اما یک جواب سربالا و تندی به من داد. دلم از او رنجید. نان نگرفتم و از مغازه بیرون آمدم. در راه که می‌آمدم، دلم از دست او آتش گرفته بود. 🔹در همین آشفتگی می‌خواستم نفرینی به او بکنم. یک دفعه سرم را بلند کردم و چشمم افتاد به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها. 🔸گفتم نانوا از شیعیان حضرت است. من اگر نفرین کنم، از چشم این‌ها می‌افتد. اهل‌بیت خوششان می‌آید که من دعایش کنم. 🔹دعایش کردم و گفتم: خدایا این آدم را صالح کن. 🔸وقتی دعا کردم، آتشی که در دلم بود خنک شد. خدا را شکر کردم. بعد دیدم هر وقت کسی اذیتم می‌کند، اگر دعایش کنم دلم خنک می‌شود. 🔹به شما هم توصیه می‌کنم هر وقت کسی اذیتتان کرد، به او دعا کنید. این‌ها شیعه هستند. چقدر «یا حسین» و «یا علی» می‌گویند. 🔸به تمام کسانی که به شما ظلم کردند دعا کنید؛ فقط به‌خاطر اینکه شیعه هستند. مثل مادری که به بچه‌اش دعا می‌کند و از حقش می‌گذرد. 🔹وقتی شما از این طرف بخشیدی و سخت‌گیری نکردی، دل دیگران به شما نرم می‌شود و آن‌ها هم برای شما طلب مغفرت می‌کنند. 🔸دل به دل راه دارد. حق‌دارانِ شما هم از شما صرف‌نظر می‌کنند. وقتی حق‌داران صرف‌نظر کردند، راهت باز می‌شود. کمی تا @Dastanhaykotah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کس‌نداند اندر این بحر عمیق سنگریزه قُرب دارد یا عقیق 🎙شیخ مهدی حسن آبادی 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج @Dastanhaykotah
ُ✨﷽✨ 💭 سلطان به وزیر گفت ۳ سوال میکنم فردا اگر جواب دادی، هستی وگرنه عزل میشوی. سوال اول: خدا چه میخورد؟ سوال دوم: خدا چه میپوشد؟ سوال سوم: خدا چه کار میکند؟ 💭 وزیر از اینکه جواب سوالها را نمیدانست ناراحت بود. غلامی دانا و زیرک داشت. وزیر به غلام گفت سلطان ۳ سوال کرده اگر جواب ندهم برکنار میشوم. اینکه :خدا چه میخورد؟ چه میپوشد؟ چه کار میکند؟ غلام گفت: هر سه را میدانم اما دو جواب را الان میگویم و سومی را فردا...! 💭 اما خدا چه میخورد؟خداوند غم بنده هایش را میخورد. اینکه چه میپوشد؟خدا عیبهای بنده های خود را می پوشد.اما پاسخ سوم را اجازه بدهید فردا بگویم. 💭 فردا وزیر و غلام نزد سلطان رفتند. وزیر به دو سوال جواب داد، سلطان گفت درست است ولی بگو جوابها را خودت گفتی یا از کسی پرسیدی؟ وزیر گفت این غلام من انسان فهمیده ایست. جوابها را او داد.گفت پس لباس وزارت را در بیاور و به این غلام بده، غلام هم لباس نوکری را درآورد و به وزیر داد. 💭 بعد وزیر به غلام گفت جواب سوال سوم چه شد؟ غلام گفت: آیا هنوز نفهمیدی خدا چکار میکند؟! خدا در یک لحظه غلام را وزیر میکند و وزیر را غلام میکند.چه تعبیر زیبایی ... @Dastanhaykotah
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن.» زن پرسید: «چه کار کنم؟» و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد. با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند. شوهرش با تعجب پرسید: «چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم.» زن جواب داد: «دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند.» شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى «مرا بغل کن» چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.  عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد. فاصله ابراز عشق دور نیست. فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید. @Dastanhaykotah
📚 صاحب دلى، براى اقامه نماز به مسجدى رفت نمازگزاران همه او را شناختند؛ پس از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید. صاحب دل پذیرفت که جماعت را پندی دهد… نماز جماعت تمام شد، چشم ها همه به سوى او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود، آن گاه خطاب به جماعت گفت : مردم! هرکس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسى برنخاست ! گفت : حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! باز کسى برنخاست !!! گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید! @Dastanhaykotah