eitaa logo
به سمت کربلا
559 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
803 ویدیو
1 فایل
مطالب مذهبی احادیث اهل بیت قصه های کوتاه و... مدیریت : @Saheerr ‌‌📳 مجموعه تبلیغات (تبلیغات قاضی) https://eitaa.com/joinchat/356910065C5b56d32fe0
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از اساتید حـوزه نقل می کرد که یکی از شاگردان بهش زنگ میزنه که: استاد فورا برام‌یه استخاره بگیر منم استخاره گـرفتم و بهش گفتـم بسیار خوبه معطلش نکن وسریع انجام بده چند روز بعد اومد پیشم و گفت: می دونیـد رو برا چی گرفتم؟ گفتم نه. گفت داخل اتوبوس نشسته بودم دیدم نفر جلوییم پشت گردنش خیلی صافه و باب زدنه، هوس کردم یه پس گردنی بهش بزنم دلم می‌گفت بزن. عقلم می‌ گفت نزن هیکلش از تو بزرگتره میـزنه داغونت میکنه . خـلاصه زنگ زدم و استخاره گرفتم و شمـا گفتین فـورا انجام بده من هم معطل نکردم و شلپ زدم پس گـردنش. انتظار داشتم بلند شـه دعوا راه بندازه اما یه نگاهی به مـن کرد و گـفت استغفرالله. تعجب کـردم گفتـم ببخشید چرا ؟ گفت: چند دقیقه پیـش که از کنار یه امامـزاده رد شدیم یه لحظه به ذهنم خطور کـرد کـه این امامـزاده ها الکی هستن و دکان باز کردن که پول جمع کنن. به خدا گفتم ای خدا، اگه اشتباه میکنم یه پس گردنی بهم بزن. تا این درخـواست رو کـردم تـو از پشت سر محکم به من زدی...
مرحوم رجبعلی خیاط تعریف می‌کرد یک اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت بلافاصله استغفار کردم و به راه خود ادامه دادم. قدری جلوتر شترها قطار وار از کنارم می‌ گذشتند ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمی‌کشیدم، خطرناک بود. به رفتم و فکر می‌کردم هـمه چیز حسابی دارد . این لگد شتر چه بود!؟ در عالم معنا گفتند : شیخ رجبعلی آن لگـد نتیجه ی آن فکری بود که کردی. گفتم اما من که خطایی انجام ندادم. گفتند لگد شتر هم که به تو نخورد...! قانون کار ما در جریان دارد حتی یک تفکر منفی می‌ تواند تاثیری منفی ایجاد می کند
آیت‌الله سیستانی فرمودند زمانی که درقم شاگرد آیت الله بروجردی بودم یک توصیه اخلاقی داشتندکه مراقب باشید دزد عقیده مردم نباشید آقای بروجردی فرمود: یک روز دزدها جلو کاروانی را می ‌گیرند و اموال آن را غارت میکنند. میان اموال و اثاثیه آنان بقچه‌ ای بـود که روی آن نـوشته شده بود الرحمـن الرحیم. آن رابه رئیس دزدها نشان دادند و او پرسید این بقچه مال کیست؟ معلوم شد متعلق به یک پیرزن است. از پیـرزن پرسید: ایـن کاغـذ بسم الله بـرای چیست؟ گـفت این را نوشتم تا از خطر دزد ها مـحفوظ بماند. رئیس دزدها گفت محفوظ ماند، بردارو برو های رئیس اعتراض کردندکه ایـن همـه زحمت کشیدیم و دزدیدیم چـرا بـه او برگـردانـدی؟ رئیس دزدها گفت ما دزداموال هستیم دزد عقیده نیستیم. آقـای بـروجـردی با نقـل این داستان فرمود شما عزیز هم مواظب باشید دزد عقیده مـردم نباشید. خدا رحـمت کند آن مـرجع بزرگ رو کـه با عمل خـود مردم را هدایت می‌فرمود.
رنج نبايد تو را غمگين كند، اين همان جايی‌ است كه‌اغلب مردم اشتباه می كنند. اگر به جاى محبتی كـه به كسی كرديد از او بی مهری ديديد ، مأيوس نشويد چـون برگشت آن محبت را از شخص ديگـری ، در زمـان ديگری ، در رابطه با موضوع ديگری خواهيد دید شك نكنيد! اين قانون كائنات است ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﺵ، ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ هـم ﺑﺒﯿﻨﯽ! ﺍﮔﺮ می خواهی ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﺑﺎﺵ. ﺍﮔﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ می خواهی ﺍﺣﺘـﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭ. ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ ﭘـﮋﻭﺍﮎ ﻧـﯿﺴﺖ. یـادمان باشـد. زندگی انعکاس رفتار ما است....! بهتریـن باشیم تابهترین دریافت کنیم میگویند برای کلبه کوچک همسایه‌ات چراغی آرزو کن قطعأ حوالی خانه تو نیـز روشن خواهـد شد. مـن خورشید را برای خانه دلتان آرزو می‌کنم تا هم گرم باشد و هم سرشار از
بنده‌ خدایی در دل شب برای عبادت و دعا به رفت. داخل مسجد کسی نبود شروع به نماز خواندن کرد دو رکعت نمـاز که خواند ناگاه صدای خش خشی از گوشه ی مسجد شنید با خودش گفت پس من داخل مسجد نیستم ، شخص دیگری هم باید در مسجد باشد. شیطان اورا وسوسه کرد و با حالت ریا صدای خود را بلند کرد ودر حمد نمازش وَلَاالضَّالِّينَ‌ را با مد کشیده می‌ خواند به‌خیال اینکه این شخص فردا داخل محل اعلام میکنه که دیشب فلانی را در مسجد دیدم ، با چه حالی تا صبح مشغول و راز و نیاز بود وبا همین فکر و خیال عبادت کرد و نمـاز خواند تا اینکه صبح شد وهوا روشن شد وقتی خواست از مسجد خارج بشود دید یک سگ ضعیف از گوشه مسجد حرکت کرد و بیرون رفت یک باره به خودش آمد و فهمید که همه آن خش خش ها از آن سگ بوده که از سرمای شب به مسجد آورده بوده و با خود گفت همه‌ی عبادات شب گذشته‌ ام به جای تقرب به خدا تقرب به یک سگ بوده ...
ناصرالـدین ‌شاه قاجار در ماه رمضان به مـرجع تقلید زمـان مرحوم میرزای شیرازی نامه‌ای نوشت بااین مضمون که: من وقتی روزه می‌ گیرم از شدت گـرسنگی و تشنگی عصبانی می شوم و ناخـود آگاه بـه قتل افـراد بی‌ گناه می دهم ، لذا شما جواز روزه نگرفتن مرا صادر بفرمایید میرزای شیرازی پاسخ‌داد بسمه تعالی حکم خداونـد قابل تغییر نیست. لکن حاکم قابل تغییر است. اگر نمی‌توانی به اعصاب خود مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیاتا شخص با ایمانی در جایگاه توقرار گیرد وخون مومنی بیهوده ریخته نشود داستان بعضی از مسئولین و چه بسا خـود ما هم همینه! داستان آدمای بی وجـدان ، تنبل و عاشق مقـام. باید به آنها گـفت اگـر نمی ‌تـوانید مردم روحل کنید حداقل جای خودت رو به کسی دیگر بدهید که چاره ساز باشد نه مشکل ساز ...
امشب کسی سراغ تو را نمی‌گیرد جز آن مـرد بیمار جزامی‌ که تمـام شب را بـه انتظار نشسته است؛ امشب کسی سراغ تو را نمی گیرد جـز آن یتیمی که شب را پشت درب خانه به صبح رسانده است آری کسی ‌سـراغ تـو را نمی‌ گیـرد جز آن کسی‌ که‌ دوباره یتیمانش داغ پدر دیدند؛ هیچ‌کس سراغ تو را نمی‌گیرد جز آن چاه که درد دل با تو می‌ گفت؛ کسی ‌سـراغ تو را نمی‌ گیرد جز زینب و ام‌ کلثوم و حسن و حسین که امید و آرزویشان تو بودی‌ امشب کسی‌ سراغ تو را نمی‌گیرد جز پیامبر و فاطمه کـه منتظرت بودند و جز خدا که محبوب توست؛ اما سراغ مردمان را چه کسی می‌ گیرد؟! ولی شما سراغ همه را می گیری. شما با همه‌ای‌، با آن کودک یتیم و با بیمار کنج خرابه، شما درد چاهی ‌و استجابت دعای‌آه، شما همیشه سراغ انسانیت را میگیری و احوال بشریت را می‌ پرسید ، شما هنـوز هـم به فکر شیعه‌ ای‌، حتی اگر هیچ‌ کس سراغت را نگیرد؛ فدای غربتت یا امیرمومنان
وارد حرم امام رضا علیه‌ السلام شدم جوانی رادیدم که زنجیرطلا به گردن کرده بود متذکر حرمت آن‌ شدم اودر جـواب گفت میدانم و به زیارت خود مشغول شد ابتدا ناراحت شدم ، زیرا او سخنم را شنید ، و اقرار به گناه هم کرد ولی با بی‌اعتنایی دوباره مشغول زیارت شد بعد به فکر فرو رفتم که‌الان اگر امام رضا علیه السلام ازبعضی از کاری های من بپرسد، نمی‌ توانم انکار کنم و باید اقرار کنم با خودم گفتم پس من در مقابل امام رضا علیه السلام وآن جوان در مقابل من اگر بدتر نباشم بهتر نیستم. بعداز چند لحظه همان جوان کنارم نشست و گفت حاج آقا! به‌چه دلیل طلا برای مـرد حرام است. من دلیل آوردم و او قبول کرد پیش خود کردم چـون روح من‌ در برابر امام رضا علیه السلام تسلیم شد خداوند هم روح این جـوان را در مقابل من تسلیم کرد. استاد قرائتی
آدم اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست، زيرا اگر بسيار كار كند می‌گويند احمق است! اگر كم كار كند می‌گويند تنبل است. اگر بخشش كند می گويند افراط می كند! اگر جمع گرا باشد، می ‌گويند است! اگر ساكت وخاموش باشد می‌ گوينـد لال است! اگر زبـان‌ آوری كند، می‌گويند ورّاج و پرگوست! اگر روزه بدارد و شب‌ها نماز بخواند می‌گويند رياكار است و اگر نكند میگويند كافر است و بی ‌دين! لذا نبايـد به حمـد و ثنای مـردم اعتنا كرد و جـز از نبايـد از كسی ترسيـد. پس در همـه‌ کارها فقط باید رضایت خدا را در نظر داشتـه باشیم خداوند مثل ما آدم‌ها نیست. برای او زندگی کن، برای او قدم‌بردار، برای او همه‌ ی توانت را بکار بگیر، فقط برای او؛ شک نکن، خدا مثل‌ما آدمها نیست
از امـام صادق علیه السلام پرسیدند: یوم الحسره ، کدام روز است که خدا می فرمایـد بـترسان ایشـان را از روز حسرت. حضرت جواب دادنـد آن روز قیامـت است کـه حتی نیکوکاران هم می خوردنـد که چـرا بیشتر نیکی نکردند سوال کردند آیا کسی هست که در آن روز حسـرت نداشتـه باشـد؟ آقا امـام صادق علیه السلام فرمود آری ، کسی که در ایـن مدام بر رسـول خدا وآل او صلوات فرستاده باشد منبع: وسائل الشیعه، جلد ۷ ، ص ۱۹۸
فضيل عياض شاگردی درس خوان و جـوان داشت که به حال مـرگ افتاد، بـالاى سـر او رفت و بـه او گفـت بگو لا اله الا الله . گفـت هـم نمی گويم و هم بيزارم از اين چيزى كه می‌ گويى فضيل گفت بی‌آوريد تا سوره مباركه يس را بخـوانم ، شايد گرهش باز شـود ، پيغمبر صل الله علیه و آله فرمـود لكلّ شى ء قلب و قلب القرآن يس. شـاگرد گفت نخـوانید که من از شنيدنش زجر می كشم و مُرد استاد غرق در تعجب شد. پی جو شد كه چه چيـز باعث شـد كه اين شاگرد درس خوانده و بامعرفت هنگام موت به اين دچار شـد و بی ديـن مُرد خيلى در فكر بود، تا يک شب در عالم رؤيا ديدكه قيامت شده. شاگردش را ديـد كـه در آتش است. گـفت چه شـد وضع تو به اينجا كشيد؟ شاگرد گفت من دچـار ۳ گناه شده بودم و تا زمان مردنم ادامه داشت اول حسود بودم، هيچ نعمتى را براى ديگرى تحمل نداشتـم ببينـم. دوم من دو بهم زن بـودم و میان ایـن و آن را خراب می کردم . سـوم من سالى يك بار مشروب می خـوردم . اگـر كرده بودم، به اين بلا دچار نمی‌ شدم
در دعای جوشـن کبیر یک عبارت زیبا هست کـه می گوییم یا کٓریمٓ الصَّفْح. روی معنـا دقت کنیـد. یه وقتی کسی ما رو می‌بخشه اما یادش نمیره فلان کـار رو انجام دادیـم و همیشه یه‌جوری نگامون میکنه‌ که می‌فهمیم هنوز یادش نـرفته یه جوری انگار که سابقه بدمون رو مدام یادمون میاره اما یه وقتی، یه کسی ما رو میبخشه و یه طوری فرامـوش می‌کنه انگار نه انگار که ما خطایی رو مرتکب شدیم، اصلا هـم به رومـون نمی آره. بـه این نوع می‌گویند صَفح. خدای ما اینگونه است. از صمیـم قلب بگیم یا کٓریمٓ الصَّفْح امیرالمؤمنین علی‌علیه السلام فرمود در عجبم از کسی که از رحمت خدا نا امید می شود و حال آنکه محو کننده گناهـان را در اختیـار دارد. پـرسیـدند محو کننـده گناهـان چیست؟ حضرت فرمودند توبه واستغفار. و نیز فرمود خـود را با معطر و خوشبو کنید تا بوی بد گناه شما را رسوا نکند عین الحیوه صفحه ١٨٧