eitaa logo
از بعثت تا ظهور
53 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.3هزار ویدیو
631 فایل
ارتباط با ادمین: @mostafa_soleimany
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَهْدِيَّ اَلْأَرْضِ وَ عَيْنَ اَلْفَرْضِ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که حقیقت دین از قلب نازنین تو می تراود... 🌱سلام بر تو و بر روزی که از جانب خدا به سوی اسرار زمین هدایت می شوی! ✨🌹 ✨🌸 📚 👇 https://eitaa.com/ahkam_din 📿 : 🤲"یا حَیُّ یا قَیّوم"🤲 ای مهربان ترین مهربانان
31.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چیزی از بیرون کمک کار نیست. منبع تمام فیوضات، نفس انسانی است. @Hoseini_Amoli
‼️ شک در انجام سجده 🔷 س ۶۲۱۶: اگر نمازگزار، قبل از برخاستن براى ركعت دوم و چهارم يا در حال برخاستن (پیش از ایستادن کامل) یا قبل از شروع تشهد در رکعت دوم یا رکعت آخر، شك كند يك سجده به جا آورده يا دو سجده، چه وظیفه ای دارد؟ ✅ ج: باید یک سجده دیگر به جا آورد. 🆔 @resale_ahkam
بسم الله الرحمن الرحیم داستان مرحوم میرزا حسین کشیک چی معروف به «هالو»از یاران حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ⬅️ مرحوم میرزا حسین کشیک چی متوفی۱۳۰۹ه.ق ، حمّال و کشیک چی یا نگهبان ساده بازار اصفهان ،آنقدر ساده و بی ریا بود که مردم به او لقب “هالو” داده بودند ،امّا کسی نمی دانست که در آن سوی این ظاهر ساده و فقیرانه ، روح بلندی وجود دارد! اوصاحب مقامی رفیع ، نزد حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء است. ▫️آقا امام زمان(عجل الله فرجه) کارپردازانی دارند که در ایام غیبت با آنها ارتباط دارند که در دعای عهد یاد شده: «وَاجعّلنا مِنَ المُسارِعینَ اِلَیهِ فی قَضاءِ حَوائِجِه» کسانی که به این مقام می رسند ، وقتی امام زمان علیه السلام حاجتی دارند آنها را صدا می زنند و آنها با سرعت برای برآورده کردن خواسته امام به سوی ایشان می شتابند. ▫️مرحوم میرزا حسین کشیک چی مشهور به هالو ،یکی از آنهاست، او حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان بشرح زیر نقل گردیده است ، او می‌گوید: ▫️من برای نماز ظهر در مسجد شیخ لطف الله اصفهان می‌آمدم، نزدیک مسجد دیدم جنازه‌ای را می‌برند و چند نفر حمال و کشیکچی همراه او هستند و شخص حاجی تاجری از مهمّین تجار هم که از آشنایانم بود، عقب آن جنازه بود، به شدت گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت. ▫️من بسیار متعجب شدم از آن‌که اگر این میت از بستگان بسیار نزدیک این حاجی تاجر است که این‌طور برایش گریه می‌کند؛ پس چرا به این نحو مختصر و ساده او را می‌برند و اگر نیست؛چرا این‌طور برایش گریه می‌کند؟ ▫️تا آن‌که نزدیک من رسید، پیش آمد و گفت: آقا به تشییع جنازه یکی ازاولیای حق نمی‌آیید؟ من از شنیدن این کلام از رفتن به مسجد و جماعت منصرف شدم و همراه آن جنازه تا سرچشمه پاقلعه در اصفهان رفتم که سابقا غسالخانه مهم این شهر بود. ▫️چون آن‌جا رسیدم، از دوری راه و پیاده بودن، زیاد خسته شده بودم، در آن حالت در نفس خود ملالت زیادی پیدا کردم که چه جهت داشت، نماز اول وقت و جماعت را ترک کردم و محض این کلمهٔ حرف حاجی، تحمل این خستگی را به خود وارد آوردم ؟در این فکر نشسته بودم که حاجی آمد و گفت: شما از من نپرسیدید این جنازه از کیست؟ گفتم: بگو! گفت:می‌دانید که امسال من به حج مشرف شدم،در مسافرتم چون نزدیک کربلا رسیدم، دزد ، ظرفی را که تمامی پول ، مخارج ، اسباب و حوایج سفرم در آن بود، برد و در کربلا هم هیچ آشنایی نداشتم که از او پول قرض کنم. ▫️پس در تصور آن که مبادا از حج ممنوع شده باشم، بی‌اندازه غمناک و افسرده‌حال بودم و در غصه و فکر بودم که چه کنم، تا آن‌که شب به مسجد کوفه روانه شدم. ▫️بین راه تنها و از غم و غصه سر به‌ زیر بودم که دیدم سواری با کمال هیبت و به اوصافی که در وجود مبارک حضرت صاحب الامر- صلوات الله علیه- توصیف شده، در برابرم پیدا شدند وفرمودند:چرا این‌طور افسرده‌حالی؟ عرض کردم: مسافرم، خستگی سفر دارم. فرمودند: اگر سببی غیر از این دارد بگو، از اصرار ایشان شرح‌حالم را عرض کردم. ▫️در این حال صدا زدند: « هالو! » ▫️ناگهان دیدم شخصی به لباس کشیکچی‌ها با لباس نمدی پیدا شد ،وقتی آن شخص حاضر شد، خوب نگاه کردم، دیدم گویی همان هالوی در اصفهان است،سپس به او فرمودند: اسباب دزد برده‌اش را به او برسان، او را مکه ببر و برگردان و خود ناپدید شدند.   ⬅️ آن شخص(هالو) به من گفت: در ساعت معینی از شب و جای معینی بیا تا اسباب‌هایت را به تو برسانم. چون آن‌جا حاضر شدم، او هم حاضر شد و آن ظرفی که پول و اسباب من در آن بود، به دست من داد و فرمود:قفل آن‌را بگشا و درست ببین تمام است،دیدم هیچ چیز از آن‌ها ناقص نیست، آنگاه فرمود: برو اسباب خود را به کسی بسپار و فلان وقت و فلان‌جا حاضر باش تا تو را به مکه برسانم. ▫️من همان موقع حاضر شدم، او هم حاضر شد. فرمود: عقب من روانه شو! همراه او روانه شدم.مقدار کمی که رفتیم، دیدم در مکه‌ام. سپس فرمود: بعد از اعمال حج در فلان مقام حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقای خود بگو با شخصی از راه نزدیک‌تر آمدم که ملتفت نشوند، ▫️آن شخص در رفتن و برگشتن به بعضی صحبت‌ها به طور ملایمت با من حرف می‌زد، لکن هروقت می‌خواستم بپرسم،شما هالوی در اصفهان ما نیستید؟هیبت او مانع از این سؤال می‌شد! ▫️بعد از پایان اعمال حج در آن مقام معین حاضر شدیم و مرا به همان نحو اول به کربلا برگرداند،در آن موقع فرمود: از من حق محبت بر تو ثابت شد؟گفتم: بلی. فرمود: مطلبی دارم،موقعی که خواستم، در عوض انجام بده و رفت، ▫️تا آن‌که به اصفهان آمدم و برای رفت‌ و آمد مردم نشستم. همان روز اول دیدم هالو وارد شد،خواستم برای او برخیزم و برحسب آن مقام که از او دیدم، احترام و تجلیل کنم، امابه اظهار نکردن مطلب اشاره فرمود و در قهوه‌خانه پیش خادم‌ها رفت و مانند همان متوسطین و کشیکچی‌ها، آن‌جا قلیان کشید، چای خورد و بعد چون
بسم الله الرحمن الرحیم داستان مرحوم میرزا حسین کشیک چی معروف به «هالو»از یاران حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ⬅️ مرحوم میرزا حسین کشیک چی متوفی۱۳۰۹ه.ق ، حمّال و کشیک چی یا نگهبان ساده بازار اصفهان ،آنقدر ساده و بی ریا بود که مردم به او لقب “هالو” داده بودند ،امّا کسی نمی دانست که در آن سوی این ظاهر ساده و فقیرانه ، روح بلندی وجود دارد! اوصاحب مقامی رفیع ، نزد حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء است. ▫️آقا امام زمان(عجل الله فرجه) کارپردازانی دارند که در ایام غیبت با آنها ارتباط دارند که در دعای عهد یاد شده: «وَاجعّلنا مِنَ المُسارِعینَ اِلَیهِ فی قَضاءِ حَوائِجِه» کسانی که به این مقام می رسند ، وقتی امام زمان علیه السلام حاجتی دارند آنها را صدا می زنند و آنها با سرعت برای برآورده کردن خواسته امام به سوی ایشان می شتابند. ▫️مرحوم میرزا حسین کشیک چی مشهور به هالو ،یکی از آنهاست، او حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان بشرح زیر نقل گردیده است ، او می‌گوید: ▫️من برای نماز ظهر در مسجد شیخ لطف الله اصفهان می‌آمدم، نزدیک مسجد دیدم جنازه‌ای را می‌برند و چند نفر حمال و کشیکچی همراه او هستند و شخص حاجی تاجری از مهمّین تجار هم که از آشنایانم بود، عقب آن جنازه بود، به شدت گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت. ▫️من بسیار متعجب شدم از آن‌که اگر این میت از بستگان بسیار نزدیک این حاجی تاجر است که این‌طور برایش گریه می‌کند؛ پس چرا به این نحو مختصر و ساده او را می‌برند و اگر نیست؛چرا این‌طور برایش گریه می‌کند؟ ▫️تا آن‌که نزدیک من رسید، پیش آمد و گفت: آقا به تشییع جنازه یکی ازاولیای حق نمی‌آیید؟ من از شنیدن این کلام از رفتن به مسجد و جماعت منصرف شدم و همراه آن جنازه تا سرچشمه پاقلعه در اصفهان رفتم که سابقا غسالخانه مهم این شهر بود. ▫️چون آن‌جا رسیدم، از دوری راه و پیاده بودن، زیاد خسته شده بودم، در آن حالت در نفس خود ملالت زیادی پیدا کردم که چه جهت داشت، نماز اول وقت و جماعت را ترک کردم و محض این کلمهٔ حرف حاجی، تحمل این خستگی را به خود وارد آوردم ؟در این فکر نشسته بودم که حاجی آمد و گفت: شما از من نپرسیدید این جنازه از کیست؟ گفتم: بگو! گفت:می‌دانید که امسال من به حج مشرف شدم،در مسافرتم چون نزدیک کربلا رسیدم، دزد ، ظرفی را که تمامی پول ، مخارج ، اسباب و حوایج سفرم در آن بود، برد و در کربلا هم هیچ آشنایی نداشتم که از او پول قرض کنم. ▫️پس در تصور آن که مبادا از حج ممنوع شده باشم، بی‌اندازه غمناک و افسرده‌حال بودم و در غصه و فکر بودم که چه کنم، تا آن‌که شب به مسجد کوفه روانه شدم. ▫️بین راه تنها و از غم و غصه سر به‌ زیر بودم که دیدم سواری با کمال هیبت و به اوصافی که در وجود مبارک حضرت صاحب الامر- صلوات الله علیه- توصیف شده، در برابرم پیدا شدند وفرمودند:چرا این‌طور افسرده‌حالی؟ عرض کردم: مسافرم، خستگی سفر دارم. فرمودند: اگر سببی غیر از این دارد بگو، از اصرار ایشان شرح‌حالم را عرض کردم. ▫️در این حال صدا زدند: « هالو! » ▫️ناگهان دیدم شخصی به لباس کشیکچی‌ها با لباس نمدی پیدا شد ،وقتی آن شخص حاضر شد، خوب نگاه کردم، دیدم گویی همان هالوی در اصفهان است،سپس به او فرمودند: اسباب دزد برده‌اش را به او برسان، او را مکه ببر و برگردان و خود ناپدید شدند.   ⬅️ آن شخص(هالو) به من گفت: در ساعت معینی از شب و جای معینی بیا تا اسباب‌هایت را به تو برسانم. چون آن‌جا حاضر شدم، او هم حاضر شد و آن ظرفی که پول و اسباب من در آن بود، به دست من داد و فرمود:قفل آن‌را بگشا و درست ببین تمام است،دیدم هیچ چیز از آن‌ها ناقص نیست، آنگاه فرمود: برو اسباب خود را به کسی بسپار و فلان وقت و فلان‌جا حاضر باش تا تو را به مکه برسانم. ▫️من همان موقع حاضر شدم، او هم حاضر شد. فرمود: عقب من روانه شو! همراه او روانه شدم.مقدار کمی که رفتیم، دیدم در مکه‌ام. سپس فرمود: بعد از اعمال حج در فلان مقام حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقای خود بگو با شخصی از راه نزدیک‌تر آمدم که ملتفت نشوند، ▫️آن شخص در رفتن و برگشتن به بعضی صحبت‌ها به طور ملایمت با من حرف می‌زد، لکن هروقت می‌خواستم بپرسم،شما هالوی در اصفهان ما نیستید؟هیبت او مانع از این سؤال می‌شد! ▫️بعد از پایان اعمال حج در آن مقام معین حاضر شدیم و مرا به همان نحو اول به کربلا برگرداند،در آن موقع فرمود: از من حق محبت بر تو ثابت شد؟گفتم: بلی. فرمود: مطلبی دارم،موقعی که خواستم، در عوض انجام بده و رفت، ▫️تا آن‌که به اصفهان آمدم و برای رفت‌ و آمد مردم نشستم. همان روز اول دیدم هالو وارد شد،خواستم برای او برخیزم و برحسب آن مقام که از او دیدم، احترام و تجلیل کنم، امابه اظهار نکردن مطلب اشاره فرمود و در قهوه‌خانه پیش خادم‌ها رفت و مانند همان متوسطین و کشیکچی‌ها، آن‌جا قلیان کشید، چای خورد و بعد چون
خواست برود، نزد من آمد و آهسته فرمود:آن مطلب که گفتم این است که در فلان روز دو ساعت مانده به ظهر از دنیا می‌روم، هشت تومان پول با کفنم در صندوق در منزلم در بازار است، آن‌جا بیا و مرا دفن کن. ▫️امروز که رفتم، او از دنیا رفته بود و کشیکچی‌ها جمع شده بودند، پس در صندوق او به همان نحو که گفته بود، هشت تومان پول با کفن او برداشتیم و حال برای دفنش آمده‌ایم ▫️آن‌وقت حاجی گفت: آقا! الحال چنین‌کسی از اولیاء الله نیست و فوت او، گریه و تاسف ندارد؟ 📓 « عبقری الحسان » (عبقریه ششم یاقوته ۳۱ ) تشرف یافتگان در غیبت کبری 🌴 کــــانـــــال در محـــــضر علمـــــا 🌴 👇 https://eitaa.com/joinchat/890306563Ceb69f62f94
خواست برود، نزد من آمد و آهسته فرمود:آن مطلب که گفتم این است که در فلان روز دو ساعت مانده به ظهر از دنیا می‌روم، هشت تومان پول با کفنم در صندوق در منزلم در بازار است، آن‌جا بیا و مرا دفن کن. ▫️امروز که رفتم، او از دنیا رفته بود و کشیکچی‌ها جمع شده بودند، پس در صندوق او به همان نحو که گفته بود، هشت تومان پول با کفن او برداشتیم و حال برای دفنش آمده‌ایم ▫️آن‌وقت حاجی گفت: آقا! الحال چنین‌کسی از اولیاء الله نیست و فوت او، گریه و تاسف ندارد؟ 📓 « عبقری الحسان » (عبقریه ششم یاقوته ۳۱ ) تشرف یافتگان در غیبت کبری 🌴 کــــانـــــال در محـــــضر علمـــــا 🌴 👇 https://eitaa.com/joinchat/890306563Ceb69f62f94
💠 🔸 شیخ رجبعلی خیاط: در ایام جوانى دخترى زیبا دلباخته من شد و سرانجام در خانه خلوت مرا به دام انداخت، گفتم: یا شیخ! خدا میتواند تو را خیلى امتحان کند، بیا یکبار تو خدا را امتحان کن و ازاین حرام آماده و لذت بخش بخاطر خدا صرف نظرکن. 👈🏼 سپس عرضه داشتم: خدایا! از این بخاطر تو گذشتم، تو هم مرا براى خودت تربیت کن. 📚 داستانهاى عارفانه عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
*بسم الله الرحمن الرحیم* *السلام علیکم یا اهل بیت النبوة* 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 *سلام علیکم* صبح زیبای روز یکشنبه ۱۳ آذر ماه بخیر و کام جانتان شیرین به ذکر صلوات بر حضرت محمد و آل محمد علیهم السلام. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 *خطبه ۲۲۱ نهج البلاغه* 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 ✨ *بخش چهارم* ✨ ◀️ سختی های مرگ: ✅ زمین ها، چه بسيار، اجساد نيرومندِ زيبا و خوش آب و رنگ را که در دنيا در ناز و نعمت بودند و پرورش يافته دامان احترام و شرف، در کام خود فرو بردند، همانها که مى خواستند با سُرور و خوشحالى غمها را از دل بزدايند و به هنگام فرا رسيدن مصيبت براى از بين نرفتن طراوت زندگى و از دست ندادن سرگرميهاى آن به لذت و خوشگذرانى پناه بردند. (آرى) در آن هنگام که او به دنيا مى خنديد و دنيا نيز در سايه زندگى مرفه و غفلت زا بر او خنده مى زد، ناگهان روزگار خارهاى جانگداز آلام و مصائب را در دل او فرو کرد و گذرانِ روزگار قواى او را در هم شکست و عوامل مرگ از نزديک به او نظر افکند در نتيجه، غم و اندوهى که هرگز از آن آگاهى نداشت با او در آميخت و غصه هاى پنهانى که حتى خيال آن را نمى کرد، در وجودش راه يافت؛ سُستى بيماريها در او ظاهر شد، در حالى که به سلامت و تندرستى، انس شديد داشت. در اين هنگام، هراسان و ترسان به آنچه طبيبان او را به آن، عادت داده بودند، پناه برد که حرارت را با برودت، تسکين دهد و برودت را با حرارت تحريک کند؛ ولى در چنين حالتى هيچ حرارتى را با عوامل برودت فرو ننشاند جز اينکه حرارت شعله ورتر شد و هيچ برودتى را با داروى حرارت زا تحريک نکرد جز اينکه برودت را به هيجان درآورد. براى اعتدال مزاج به هيچ معجونى پناه نبرد، جز آنکه به سبب آن، آماده بيمارى ديگرى شد. اين وضع همچنان ادامه يافت تا آنجا که طبيب از درمانش ناتوان شد و پرستارش او را به فراموشى سپرد و خانواده اش از وصف بيمارى او خسته شدند و در پاسخ سؤال کنندگان فروماندند. آنها در کنار بيمار خود نشسته و درباره خبر ناگوارى که تا آن وقت از او مکتوم مى داشتند، آشکارا به گفتگو پرداختند. يکى مى گفت او را به حال خود رها کنيد (که رفتنى است) ديگرى آرزوى بازگشت و بهبود او را مى کرد و (سومى) آنان را به شکيبايى در فقدانش، دعوت مى نمود و (براى تحمّل اين مصيبت) مصائب و اندوه گذشتگان را به يادشان مى آورد. در اين حال که او در شُرف فراق دنيا و ترک دوستان بود، ناگهان عارضه اى گلوگيرش شد که فهم و درک او را ناتوان ساخت و در حيرت و سرگردانى فرو برد و زبانش خشک شد. در اين هنگام به فکر وصايا و سؤالات مهم و لازمى مى افتد که پاسخ آنها را مى دانست؛ امّا چه سود که زبانش از گفتن بازمانده است و سخنانى مى شنود که قلب او را به درد مى آورَد و مى خواهد جواب آنها را بگويد امّا قدرت ندارد؛ از اين رو خود را به ناشنوايى مى زند، همان سخنان و زخم زبانهايى که گاه از شخص بزرگى صادر مى شود که اين بيمار او را محترم مى شمرد يا از کوچکى که در گذشته بر او ترحم مى کرده است. (به هر حال) مرگ دشواريهايى دارد که انسان را در خود غرق مى کند، مشکلاتى که هراس انگيزتر از آن است که بتوان در قالب الفاظ ريخت يا انديشه هاى اهل دنيا آن را درک کند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 جهت سلامتی و تعجیل در ظهور حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه و شادی ارواح مطهر امام راحل و شهدای عزیز خصوصا سردار دلها، *صلوات* *اللهم عجل لولیک الفرج*
💠 🔸 رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: هر کس در زمان حیات یا پس از مرگ من، نماز جمعه را از روی انکار یا استخفاف و سبک شمردن ترک کند، خداوند کارش را جمع نمی‌کند، در امورش برکت قرار نمی‌دهد و حج و صدقه او قبول نیست، مگر آن که توبه کند 📚 وسائل الشیعة، ج۵، ص۴۳ عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه: ✍🏼 اگر به مقداری که طفل صغیر به پدر و مادرش اعتماد دارد، به مولای خودمان اعتماد داشته باشیم، کار درست می شود! همه رذایل اخلاقی، از ضعف در معرفت خدا پدید می آید، اگر انسان دریابد که خدا، همیشه و در همه حال از هر زیبایی زیباتر است، از انس به او هرگز جدا نخواهد شد! عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼