eitaa logo
از بعثت تا ظهور
53 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.3هزار ویدیو
631 فایل
ارتباط با ادمین: @mostafa_soleimany
مشاهده در ایتا
دانلود
خانوم زهرا مصطفوی: ✨ من شاهد بوده ام که رفتار امام در مواقعی که تلویزیون از ایشان تعریف می کرده و ایشان می شنیده است به این صورت بود که صدای تلویزیون را خاموش می کردند تا بعدکه صحبت طرف تمام می شد. امام اصولا از تعریف کردن دلخور می شدند.✨ مهر وقهر ص259 https://eitaa.com/joinchat/2400124981Cc8b982030d
✨ مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حسینی که از پرورش یافتگان معظم له بود، می‌گوید: روزی مرحوم آقا جان برای من فرمود یک وقتی منزل کسی رفته بودم، برایم چای آوردند و دیدم که چایی داد میزند و می گوید مرا نخور من حرامم.✨ برقله پارسایی ص114 https://eitaa.com/joinchat/2400124981Cc8b982030d
حدود دو سال است که خدا فرزند پسری به من داده است، من و همسرم هر دو سفید پوستیم ولی بچه ی ما سیاه به دنیا آمده است تا اینکه کسی در دلم نگرانی ای ایجاد کرد و گفت: همسرت به تو خیانت کرده است و این پسر، پسر تو نیست چرا که همرنگ تو به دنیا نیامده است، اکنون این فکر تمام وجودم راه فرا گرفته است که نکند همسرم به من خیانت کرده باشد و این پسر، فرزند من نباشد پیامبر فرمودند: به بیرون از مدینه برو جوانی مشغول به کار است و در حال ساختن خانه ای می باشد، او را پیدا کن و فرزندت را کنار او رها کرده و نظاره گر باش اگر فرزندت به نزد او رفت بدان حلال زاده است اما اگر پسرت از آن جوان دوری کرد نطفه اش از تو نیست 🍃مرد چنین کرد بیرون از مدینه رفت و جوان را دید فرزندش را کنار او رها کرد و خود عقب رفت، کودک کمی به مرد که در حال کار کردن بود نگاه کرد، کمی اطراف او راه رفت و اطرافش را نگاه کرد مرد عرب ایستاده بود و از دور تماشا می کرد که کودک چه می کند، در دلش غوغایی بود، دید پسرکش گوشه ی پیراهن جوان را گرفت و تکان داد و دستهایش را باز کرد تا جوان او را بغل کند دید که جوان دست از کار شست و کودک را بغل کرد، از دور لبخند کودک و آن مرد جوان را دید دلش آرام گرفت به نزد جوان آمده و سلام کرد و کودک را خواست که از آغوش جوان بگیرد، کودک خودش را به آغوش مرد جوان چسبانیده بود بالاخره پدر، پسرش را گرفته و از مرد جوان عذر خواست و خداحافظی کرد به مدینه و مسجد پیامبر آمد و ماجرا تعریف کرد رسول گرامی اسلام به او فرمودند: شک نکن که این پسر فرزند توست و ممکن است در اعقاب تو فردی سیاه بوده باشد که این فرزند به او تمایل پیدا کرده و نطفه به شکل او منعقد شده است مرد عرب از رسول گرامی اسلام پرسید : می شود آن جوان را به من معرفی کنید حضرت فرمودند: او برادر و عموزاده ی من علی بن ابیطالب است 🔹سپس رو به عرب فرمودند : . 📗امالی صدوق، ص ۲۰۹ 📗بحار الانوار، ج ۲۷، ص ۱۴۷ http://eitaa.com/joinchat/2546860032C55441fa7d6
احمد خضرویه و دزد دزدی به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدی باشد. خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت: ای جوان! سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید، به تو بدهم؛ مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی! دزد جوان، آبی از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند. روز شد، کسی در خانه احمد را زد. داخل آمد و ۱۵۰ دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است. احمد رو به دزد کرد و گفت: دینارها را بردار و برو؛ این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی. حال دزد، دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد گریان به شیخ نزدیک تر شد و گفت: تاکنون به راه خطا می رفتم. یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد و بی نیاز ساخت. مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم. کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت. 👤 عطار 📔 تذکره‌الاولیا 👈 کانال حکایت نامه 🆔 @hekayatnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸شهید کر و لالی که با امام زمان(عج) ارتباط داشت! 🔸اسمش عبدالمطلب اکبری بود. زمان جنگ توی محل ما مکانیکی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخره‌ش می‌کردن. یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“. 🔹عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“! ما هم خندیدیم ومسخره‌ش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌‌ش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت… 🔸فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخره‌ش کردیم! 🔹وصیت نامه‌ش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود: ” بسم الله الرحمن الرحیم “ یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدن! یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌‌م کردن! یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو شهید میشی... @Afsaran_ir
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃شهید همت: ملت بسیج شده اند برای کربلای امام حسین(ع) مگه برای پول آمده ایم بجنگیم؟ این است آرمان و ایدئولوژی انقلاب اسلام •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• @shahedanehi •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
شهید_نشوی_میمیری! میدانی حکایت من چیست؟ حکایت من آن گمشده ای است که می دود دربیابان دنیــا  میگردد دنبال نشانی از شهادت ...😔 °•⇜میدانی دردم را؟ °•⇜میفهمی اشکم را؟ °•⇜میبینی قلبم را؟  °•⇜من اینم😭 میدانی که شهید نشوی  آخرش میمیری... تمـــــام... یک کاغذ،پایان من وتوست که رویش باخط تایپی مینویسند فوت شد  💢میدانی؟  ✧سخت است ✧درداست ✧بغض است آخراین قصه اینطورتمام شود  بگویند: مُــــرد؟  خیلی سنگین است،مُرد...مُرد...مرد؟ و تمام شد؟  یعنی آخر نشد،شهادت قسمتش 👈یعنی دیدار ابراهیم هادی،حاج همت،مهدی نوروزی،محمدرضادهقان،محمدهادی ذوالفقاری،محسن حججی رابه گور ببرد؟ اصلا انصاف نیست ها...😭 مامدعیان صف اول بودیم ازآخرمجلس شهدا راچیدند بیا برویم،آخر صف  شایدبه ما بی لیاقت ها هم رسید دلشکسته ها💔 مرگ را نمی پذیرند طاقت ندارندبگویند،آخر این قصه بامرگ ختم یافت. خداوندا...  به حرمت شهدایت آخرقصه ی ما را شهادت قرار بده... اللهم_الرزقناتوفیق_الشهادة_فی_سبیلک برای شادی روح شهدا 🌸🌸 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• @shahedanehi •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 ماجرای عنایت امام زمان(عج) به پیرزن آلمانی 👤 استاد مسعود عالی ╭─🦋🍃🌼🍃🦋─╮ 🆔 @Jameeh_Mahdavi ╰─🦋🍃🌼🍃🦋─╯