eitaa logo
دوستانه
352 دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
13.8هزار ویدیو
371 فایل
بشتابیم سحر نزدیک است. *کپی مطالب با ذکر صلوات برای ظهور، آزاد است*
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم دربارهٔ یحیی، مردی که مرگ را زندگی کرد ✍🏻پرستو علی‌عسگرنجاد خیلی برایش حرف درآوردند. ۲۵ سال اسیر زندان اسرائل بود. ۲۵سال با هر که عمر بگذرانی، بلدش می‌شوی. یحیی بلدِ اسرائیل بود، بلد زبانش، بلد زبان‌نفهمی‌اش. این بلدی را کردند چماق توی سرش. هرجا نشستند گفتند جاسوس است، خائن است. عربی را به عبری فروخته. اسرائیل گفت هرجا دستش به او برسد، قطعاً می‌زندش. تا این را گفت، یحیی آمد زنده جلوی چشم دوربین‌ها روی زمین راه رفت و برای دشمن دست تکان داد. یک عمر دربه‌درش بودند، دربه‌در پسری که در اردوگاه خان یونس به دنیا آمده بود و نمی‌دانستند کسی که از اول عمرش آواره به دنیا آمده، دنیا را خانه نمی‌بیند، دل به تیر و تختهٔ زهواردررفتهٔ دنیا نمی‌بندد. تحریفش کردند. تخریبش کردند. گفتند حماسی‌ها از آن سنی‌های دوآتشه‌اند که به مرگ شیعه‌جماعت راضی‌اند. یحیی نفر دوم حماس بود. نشست جلوی دوربین حدیث از امیرالمؤمنین گفت و سه بار قربان‌صدقهٔ مولا رفت. گفت: «از امیرالمؤمنین یاد گرفتم دنیا دو روز است. روزی که در آن مرگ سرنوشت تو نیست و روزی که مرگ سرنوشت توست. در روز اول هیچ کس نمی‌تواند به تو آسیبی برساند و در روز دوم هیچ کس نمی‌تواند تو را نجات دهد» یحیی کلمات علی را زندگی می‌کرد. دیوار حائل را طوری ساخته‌اند که پشه اطرافش بجنبد، شستشان خبردار شود. قصه‌ای‌ست برای خودش. بتن‌ریزی در عمق بیست متری، انواع رادارها و حسگرهای حرکتی و گرمایی بالای دیوار، پهپادهای تصویربرداری بیست‌چاری بر فراز آسمانش و یحیی همهٔ این‌ها را به سخره گرفت. سال‌ها همان بچه‌های اردوگاه‌های خان یونس که همه از دم بچه‌شهید بودند، پابه‌پای یحیی دویدند تا دیوار را از میان بردارند. بعد یک عمر آزمون و خطا، دو سال آزگار فقط طراحی عملیات نهایی طول کشید. طوفان‌الاقصی غاصبان را انگشت‌به‌دهان کرد. ۸۵ نقطه در دیوار حائل فروریخته بود و هنوز کسی نفهمیده چگونه جز مغز متفکری که پشت عملیات بود: یحیی. اسرائیلیون بدجور سوختند. جلوی چشمشان کسی حیثیت جعلی هفتادساله‌شان را برده بود. چو انداختند یحیی بیست اسیر اسرائیلی را کرده سپر انسانی، به آن‌ها مواد منفجره بسته و در اعماق تونل‌ها، میانشان نشسته تا اسرائیل او را نزند. امروز یحیی متولد شد. یحیی میان آوار خانه‌ای در رفح، با لباس رزم، وسط میدان، به تمام شایعه‌ها و تهمت‌ها پشت پا زد. با فرق شکافته، شبیه مردی که دوستش داشت، دوباره به دنیا آمد، با دست‌هایی گشوده‌تر برای زنده‌کردن دل‌ها، درست مثل اسمش. یحیی مرگ را زندگی کرده بود. کسی که مرگ را زندگی کند، هرگز نمی‌میرد. بدا به حال اسقاطیل که‌ نفهمیده قهرمان‌ها نمی‌میرند، تکثیر می‌شوند. شهید سنوار @ashuraee
شکوه به معنای حقیقی کلمه هیچ مرگی از شهادت زیباتر نیست مخصوصا شهادتی که قبلش بدنت اینقدر جراحت بردارد که وقتی مچ دستت قطع شد، سیم به آرنجت ببندی تا شدت خونریزی را کم کنی و انگشت اشاره دست چپت هم قطع شده باشد اما با همان دست مجروح، سنگ و چوب و آهن به طرف کوادکوپتر دشمن پرتاب کنی تا لحظه آخر، پوشش روی صورتت را برنداری تا شناسایی نشوی و دشمن طمع نکند که تو را به هر قیمتی که هست، زنده دستگیر کند هر چه از شرح روضه لحظات آخر یحیی بنویسم، از شکوهش کم می‌شود قلم ما کجا و شرح عاشقانگی این مردان کجا؟ و سلام بر یحیی سلام بر روزی که چریک زاده شد و بر روزی که چریک شهید شد. 👇👇👇 ┏⊰✾✾⊱━━━─»»»━━┓ 🆔 @mobahesegroup ┗━━─»»»━━━⊰✾✾⊱┛ https://eitaa.com/joinchat/1402208256Cb57404510b
3.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نسل جدید دیگر درس نمیخوانند نه اینکه چون نمیفهمند چون میفهمند نمیخوانند .. @beshetabim
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅آیامیدونیدقیمت واقعی بنزین در پالایشگاه اراک چنده ؟؟؟ !!! 🔸 آفرین به این امام جمعه
696.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویر کوادکوپتر ارتش رژیم صهیونیستی از آخرین لحظات حیات و مبارزه فرمانده شهید یحیی سنوار ♨️ کانال جهان خبر : گروه خبر رسانه منتظر 📡 @jahan_khabar | montazer.ir
آن چوبی که سنوار در لحظه آخر پرت کرد، مبتنی بر نظام صدق و جهد است. یوسف وقتی در اتاق زلیخا گیر افتاد، صادقانه نمی‌خواست مرتکب گناه شود اما این صدق کافی نیست و باید جهد (تلاش پیوسته خالصانه) هم انجام می‌داد. یوسف به سمت در بسته حرکت کرد؛ دری که می‌داند قفل است اما تا دم در رفتن تمام تلاشی بود که یوسف می‌توانست انجام دهد. یحیی سنوار که یک عمر صادقانه با اسرائیل مبارزه کرده هم در لحظات آخر وقتی پاهایش از کار افتاده و یک دست او تقریبا قطع شده است، تمام جهدی که می‌تواند بکند انداختن چوب به سمت پهپاد اسرائیلی است. این‌ وعده خداست که در نتیجه صدق و جهد پیروزی حاصل می‌شود. پیروزی‌ها را به پیروزی ظاهر اگر تقلیل بدهیم، یوسف هم بعد از ماجرای اتاق به زندان افتاد، یحیی هم کشته شد اما پیروزی اصلی، بزودی از راه می‌رسد همانطور که برای یوسف از راه رسید. @BisimchiMedia
سلسله ایران فروشان: سر سلسله:   رضا انگلیسی! میان سلسله:  رضا امریکایی! ته سلسله:     رضا اسرائیلی! @Qomonline
11.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سگ هار منطقه❌ ‼️چقدر این سخنان شنیدن دارد... ✅خدا رحمت کند حاج قاسم را @beshetabim
🚨✊🏻پوستری که فضای مجازی غرب رو پر کرده: 🔥مثل یک قهرمان زندگی کن،مثل یک افسانه بمیر🔥 @beshetabim
این شهدای ۶۳ ساله متولدین ۱۳۴۰ هستند؛ یعنی همان سربازان در گهواره‌ای که خمینی کبیر در سال ۴۲ می‌گفت. عجب حکایتی است داستان روح الله و یارانش ... @beshetabim
سکانس پایانی قهرمان عبدالحمید بیات: 🔹آن‌طور که دشمن گفته و تصاویر نشان می‌دهند، سکانس پایانی قهرمانِ قصه ما این‌گونه بوده: پیرمرد، تنها بود و بی‌کس و البته شجاع و نترس. جوان‌های دشمن محاصره‌اش کردند ولی قهرمان، تا آخرین گلوله جنگید. نیروهای تیپ ویژه، از او ترسیدند و با  تانک به سمت او شلیک کردند. زانوی چپش کاملا خرد شد، ساعد دست راست هم شکست، انگشت سبابه دست چپ هم قطع شد؛ اما او تسلیم نشد. فرمانده نیروهای ویژه تلاش کرد با نیروهایش از پله‌ها بالا رفته و بر قهرمانِ زخمی و بی‌رمق، پیروز شود؛ اما او با نارنجک این‌ها را عقب راند. 🔹شکستگی استخوان‌ها و خون‌ریزی‌، رمق از قهرمان ربوده بود. کوادکوپتر وارد ساختمان شد تا بدانند این مرد تسلیم ناپذیر کیست؟ اما او در تنهایی و جراحت هم کاملا باهوش و زرنگ بود: چهره‌اش را با چفیه‌ای پوشانده بود و با همان درد شدید، کوادکوپتر را فراری داد. 🔹تک‌تیرانداز دشمن به پیشانی‌اش شلیک کرد اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خون‌ریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته. در نهایت مجددا تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرأت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند. یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعای‌ش به شهادت رسیده است. 🔹فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین، که روی مبل افتاده و زیر تونل‌ها نیست؛ بلکه در یک منزل مسکونی عادی است. 🔹عجب دکوراسیون عجیبی برای پایان‌بندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا... حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانه‌ای از خوشحالی در آن‌ها نیست؛ چهره‌های‌شان بهت‌زده است. 🔹ابوابراهیم شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیم‌هایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیم‌ها، گلستان است و خوشا به حال اینان. 🔹همیشه، خورشید در سپیده‌دم خود، از میان خون برمی‌خیزد. آنان که سرخی شفق را می‌بینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند.