هدایت شده از حامیان انقلاب
آقای حسین کاجی تعریف می کرد:
در اتاق انتظار برای دیدار با حضرت آقا نشسته بودیم.
مادر شهید «عزیز کارگری» رو دیدم،
رفتم جلو سلام و احوالپرسی کردم،
گفتم: مادر من راوی و رزمنده دفاع مقدس هستم،
تا موقعی که زمان دیدار برسه چند تا خاطرات از شهیدت رو برام بگو؟؟
گفت: خاطرات کدوم شهیدم رو بگم؟
گفتم: مگه چه کسانی ازت شهید شدند؟
گفت:
از پدر شهیدم بگم؟
یا از همسر شهیدم بگم؟
یا از فرزند شهیدم بگم؟
یا از بردار بزرگتر شهیدم؟
یا از برادر کوچکتر شهیدم؟
از کدومشون بگم؟
وقتی همسرم می خواست بره جبهه ما هفت فرزند قد و نیم قد داشتیم.
همسرم گفت می خوام برم جنگ.
گفتم به شرطی قبول می کنم که منم در ثواب جنگ و مجاهدت شریک باشم،
گفت: قبول.
من راضی به رفتن او.
رفت و تا مدتها خبری از او نشد.
فکر کردم اسیر شده.
پسرم هم قد کشید و بزرگ شد، شانزده سالش بود که رفت جبهه.
او هم رفت و برنگشت.
من بودم و سالها چشم انتظاری تا اینکه موعد برگشت اسرا به وطن شد.
ریسه کشیدم، گوسفند خریدم،
گفتم إن شاء الله همسر و فرزند منم با اسرا بر می گردند.
اسرا برگشتن به آغوش خانواده ولی خبری از همسر و پسر من نشد.
به چه خون دل و اشک چشمی این ریسه ها رو جمع کردیم و گوسفند رو هم دادم بهزیستی...
سالها گذشت تا اینکه استخوان های همسر و فرزندم رو برام آورند و من با همین دستام اونا رو خاک کردم.
بعد دستاش رو آورد بالا و حرفی زد که من زانو زدم گفت:
حاج آقا به نظرت من برای انقلاب کاری کردم؟؟
یه نفر برای انقلاب اینطور هزینه داده و باز خودش رو بدهکار می دونه
یه نفر هم هیچ کاری نکرده و همیشه طلبکار هست.
خدا رحمت کنه امام رو
می گفت اینقدر نگید انقلاب برای ما چه کار کرد؟
ما برای انقلاب چه کار کردیم؟
#خاطرات_شفاهی
#انتخابات
http://eitaa.com/shahidaneh110
🔰 کانال شاهد و ایثارگر جامعه الزهرا سلام الله علیها
🔴 https://eitaa.com/shahedjz