#پای_درس_استاد
💠انگیزه خالصانه
✳️اسلام به انگيزه ى انسان بسيار توجّه دارد، حتّى سير كردن گرسنگان اگر بر اساس اخلاص نباشد و انگيزه ى غير الهى داشته باشد، بى ارزش است.
📖یكى از سوره هاى قرآن سوره ى "عبس" است كه در ده آیه ى اوّل آن به شدّت انتقاد مى كند كه چرا به روى نابينایى عبوس شد،
👈در حالى كه نابينا نه عبوس کردن
را مى بيند و نه خنده را،
🔰امّا اسلام اصل عبوس بودن را زشت مى داند، نه به خاطر فهميدن یا نفهميدن مردم.
❇️اسلام، ارزشها و ضد ارزشها را واقعى مى بيند، نه قراردادى، سياسى، اقتصادى و تعصّبى.
💢انگيزهى امام حسين علیه السلام ، خودنمایى، قدرت طلبى یا انتقام نبود،
✔️انگيزه امام و یارانش اصلاح دین جدّش بود.
🔆انگيزه ى یارانش، رسيدن به مال، مقام و تظاهر نبود، آنان با خدا معامله كردند و لذا كودک اسير شده امام، در برابر كاخ بنى اميه سخنرانى مى كند و مى فرماید:
🔹به عدد دانه هاى شن خدا را شكر مى كنم؛ "الحمدللّه عدد الرمل و الحصى"
✨و زینب كبرى (س)پس از شهادت عزیزانش مى فرماید:
🔹چيزى جز زیبایى ندیدم؛ "ما رأیتُ إلّا جميلا"
🚫در حالى كه اگر انگيزه غير خدا باشد، باید گلایه ها و ناسپاسى ها در كار باشد.
📚نهضت حسینی در پرتو قرآن،ص۲۷
✍حجت الاسلام #قرائتی
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🆔 @besooyezohur
#همراه_با_کاروان_حسینی
🌷باسم رب الحسین🌷
♨️مردمان، صف کشیده بودند به تماشا،
🔥شمر، لودگی کرد و به سرهای بالای نی بالید،
🔹مردمان، گروهی ترسان، و گروهی حیرت زده نظاره گر بودند.
🔸بازماندگان کاروان، خود را پوشاندند از چشمان بیگانه،
🍃رباب، رفت تا روی از نامحرمان بگیرد،
🌹نگاهش با نگاه کودکی که در آغوش مادر بی تاب بود، گِره خورد.
🍂کودک، گریه کرد و ناله سر داد،
💔رباب، به یاد عبدالله، از خود بی خود شد و نالید،
🌴کربلا بود و خیمه گاه،
🌙شب عاشور بود و خیمۀ رباب،
💚قافله سالار مهمان خیمه بود،
🍃و دیگران، سکینه و عبدالله بن حسین.
🌹عبدالله بی تاب بود و گریان.
💖قافله سالار گفت؛ چرا بی تاب است این طفل کوچکم؟
🌿عبدالله را در آغوش گرفت، بویید و بوسید،
🌷عبدالله، آرام گرفت.
🍃رباب گفت؛ او نیز همچو من دلتنگ شماست.
🍂گفت؛ دلتنگی از چه رو؟
🔸رباب گفت؛ صبحگاهان دیدگانم به شوق دیدار شما بینا می شود،
🔹و گوشهایم به شوق شنیدن صدایتان شنوا،
🍂اکنون فراق تان را چگونه تاب آورم؟
🍃و سکینه، با چشمانی پُر اشک، محو پدر بود به شوق تماشای او.
💥میان آن همه دشمن، آن همه دیو،
💖احساس و مِهر و عاطفۀ قافله سالار جوشید،
🍃سکینه را در بر گرفت، و رو به رباب کرد و گفت؛
🙏سوگند به جان تو، همواره خانه ای را دوست دارم،
🌹که سکینه و رباب در آن باشند!
📚قافله سالار
✍به روایت مجتبی فراورده
🌴🍂🌴🍂🌴🍂🌴🍂🌴🍂🌴
🆔 @besooyezohur
#داستانک_پند_آموز
💕روزی یک کشتی در ساحل لنگر انداخت، بار کشتی بشکههایی از عسل بود
پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت: از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی
تاجر نپذیرفت و پیرزن رفت...
سپس تاجر به دستیارش سپرد که آدرس آن پیرزن را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد. آن مرد تعجب کرد و گفت از تو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی و الان یک بشکه کامل به او میدهی؟
تاجر جواب داد: ای جوان او به اندازه خودش درخواست میکند و من در حد و اندازه خودم میبخشم...
💖پروردگارا ...
کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمقند، خودت به اندازه ی سخاوتت بر من و دوستانم عطا کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم 🙏
آرزوهايتان را به دستان خدا بسپارید 🙏🌹
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨
🆔 @besooyezohur
#پندانه
💢 لعنت بر کسانیکه مانع عمل خیر میشوند...
✅امام صادق(ع):
خدا لعنت کند کسانی را که راه نیکیکردن را میبندند؛ یعنی کسی که به وی خوبی میشود، اما او ناسپاسی میکند و در نتیجه، نیکوکار را از نیکی کردن به دیگران باز میدارد.
📚الاختصاص، صفحه ۲۴۱.
✅کسی را از خوب بودن خسته نکنیم.
.
خدا نکند انسانی از خوب بودنش خسته بشود،
خدا نکند آدمی بشود که مهربانیش هربار نگران و آزرده خاطرش کرده،
چرا که آن وقت است که می ماند بلاتکلیف،
نه بد بودن را بلد است و نه توان خوب ماندنش است.
آن وقت است که میگریزد؟
هجرت از دنیای آدم ها به خلوتی که درونش پوچ پوچ است،
سکوتی که قالبش تنهایی است که خودخواسته نبوده، که لذت بخش نیست...
آدم ها را از خوب بودنشان خسته نکنیم ...
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🆔 @besooyezohur
#تلنگر
🌸 چند روزی ،
🌸 مهمون یکی از برادران عراقی بودم
🌸 با اینکه دست و پا شکسته ،
👈🏻 عربی بلد بودم
🌸 ولی باز هم دوست داشتم
👈🏻 باهاش حرف بزنم
🌸 ابوحبیب ،
👈🏻 مرد مومن و با اخلاقی بود
🌸 همیشه توی ماشینش ،
👈🏻 قرآن یا مولودی ، پخش می کرد
🌸 از کمک کردن به همسایه ها و دوستان و فامیلش ،
👈🏻 دریغ نمی کرد
🌸 پنج شنبه ها ، توی اتاق پذیراییش ،
👈🏻 سفره غذا برای فقرا ، پهن می کرد
🌸 حدودا ۱۲ تا بچه داشت و ۱۹ تا نوه
🌸 خونشون شلوغ بود
👈🏻 ولی مردمش خیلی شاد و خرم بودن
🌸 چیزی که تعجب منو بیشتر کرد ،
👈🏻 نوع خریدن و بازار رفتن اونا بود
🌹 اولا ، خرید و بازار رفتن ،
👈🏻 وظیفه آقایون بود
🌹 دوما ، فقط به اندازه همون روز
👈🏻 خرید می کردن نه بیشتر
🌸 یه روز بهش گفتم :
🌹 ابو حبیب ،
🌹 شما چرا برای یک هفته
👈🏻 یا یک ماه ، خرید نمی کنید
🌸 گفت :
🌹 اولا خدای امروز ،
👈🏻 خدای فردا هم هست
🌹 من نیازی ندارم تا کالای بیشتر بخرم یا انبار کنم
👈🏻 خدا خودش روزی رسونه
🌹 دوما ، اگر هر کدوم از ماها ،
🌹 به اندازه یک ماه خرید و انبار کنیم ،
👈🏻 بازار خالی میشه
👈🏻 و جنس گرونتر میشه ،
🌹 و چیزی که گرونتر بشه ،
👈🏻 دیگه ارزون نمیشه
🌹 به خاطر همین ،
👈🏻 به اندازه خرید می کنم
👈🏻 نه بیشتر
🌳🍂🌳🍂🌳🍂🌳🍂🌳🍂🌳
🆔 @besooyezohur