#در_محضر_بزرگان
💎ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ ﺩﻭﻻﺑﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
♨️ﻭﺿﻌﯿﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ چگونه خواهد بود⁉️
✅ﻣﺜﺎﻝ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺯﺩﻧﺪ، ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
🌙ﻣﺜﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎﻥ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﭘﺪﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﯽ ﺣﺒﺲ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ:
⭕️ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﻭ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻡ.
🌥ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﺮﻭﺩ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
1⃣ﭘﺴﺮﺍﻭﻝ؛ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ ﭘﺪﺭ ﺳﻮﺀﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﻬﻢ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﺷﺮﺍﺭﺕ‼️
2⃣ﭘﺴﺮﺩﻭﻡ؛ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﭘﺴﺮ ﺍﻭﻝ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ﻭ ﺷﺮﺍﺭﺕ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯿﺎ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﯿﺎ‼️
3⃣ﭘﺴﺮﺳﻮﻡ؛ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﻮد‼️
4⃣ﭘﺴﺮ ﭼﻬﺎﺭﻡ؛ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﭘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺗﺎﻕ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻥ ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺴﺖ؛
✳️ﺍﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ. ﭘﺲ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ: ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﻢ ﭘﺪﺭ ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﯿﺎﯾﺪ، ﻣﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻫﻢ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ، ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺁﻣﺪن ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺰ ﻫﺴﺖ.
✔️ﺁﺭﯼ؛ ﺍﯾﻦ ﻣﺜﺎﻝ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﺁﺧﺮﺍﻟﺰﻣﺎن.
❌ﻋﺪهﺍﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺮﯾﺰﯾﻢ..!
❌ﻋﺪﻩﺍﯼ ﺍﺻﻼ ﺁﻗﺎ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﺸﻐﻮﻟﯿﻢ..!
❌ﻋﺪﻩﺍﯼ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺴﺖ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﺁﻗﺎ ﺑﯿﺎ ﺁﻗﺎ ﺑﯿﺎ..!
✅ عدهای هم از هیچ کاری برای رضایت ولی امرشان دریغ نمیکنند...
#اللهمـ_عجلـ_لولیکـ_الفرجـ 🙏
🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼🌿🌼
🆔 @besooyezohur
🌷باسم رب الشهداء و الصدیقین🌷
🍃بخند علی جان..... بخند کودک گل میهنم.... امروز روز تو بود نوگل وطن.
😔اما دستانمان خالی است و تحفه ای نداریم تقدیمت کنیم .
🍂شرمنده ام علی جان!شرمنده ام که هدیه #روز_کودک امسالت شد #تروریست خواندن پدرت💔
😔شرمنده ام علی جان که نتوانستم حقانیت پدرت را ثابت کنم و بفهمانم که برای چه هدفی از درکنار تو بودن گذشت.
🌷بخند نوگل وطن !بخند وقتی بابا را در بهشت میبینی و ما را در آتشی که بابا از آن رهایی یافت ....آتش #غفلت ، آتش #سهل_اندیشی ، آتش #دنیا_پرستی ، آتش #قدر_نشناسی .......
💥دیروز ما به تو بد کردیم خیلی بد💔میدانم و مطمئنم که خدا از خون پدرت نخواهد گذشت و همچون حضرت #ثارالله خودش خونخواه پدرت خواهد بود💔😢
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#شهید_محسن_حججی
#شهدای_مدافع_حرم
#خود_تحریمی
#سپاه_قدس
#سردارسلیمانی
#خیانت_fatf
#مجلس
#لاریجانی
💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠
🆔 @besooyezohur
#همراه_با_کاروان_حسینی
🌷باسم رب الحسین🌷
☀️خورشید انوار خود را بر تپه ماهورها گسترده بود،
🌴و بازماندگان کاروان در حصار سپاه، راه شام را می پیمود.
🐪برج و باروهای شام از دور نمایان شدند،
📢مردان سپاه به شادی هلهله سر دادند؛ که پایان سفر نزدیک است.
🐎عمرو بن حجاج اسب تاخت و خود را به شمر رساند.
🔹گفت : از هر شهری که گذر کردیم جز ناسزا کلامی نشنیدیم، خدا داند که شامیان با ما چه ها کنند.
🔥شمر به صدای بلند خندید و او را تمسخر کرد.
🔸عمرو بن حجاج مُکدر شد.
🔹گفت : مگر ندیدی؟
🔸حتی اجازه نداند یک شب در شهرشان بمانیم.
🔹شمر خندۀ خود را فرو خورد.
🔸گفت : نگران نباش. شامیان با اسلام آل محمّد بیگانه اند، اسلام خود را از معاویه آموخته اند.
🔹در سرزمین شام، اسلام معاویه و ابوسفیان در جانها ریشه دوانده.
🔸و سپس پلک برهم گذاشت و نفس عمیقی کشید.
🔹گفت : از هم اکنون عطر شام را استشمام می کنم.
📚قافله سالار
✍به روایت مجتبی فراورده
🌴🍂🌴🍂🌴🍂🌴🍂🌴🍂🌴
🆔 @besooyezohur
❤️مناجات شبانه با حضرت دوست❤️
خـدای مهربانـم...
همیشه عاشـقِ پاییزت بوده ام🍂
فکر می کنـم پاییز بیش از هر فصلِ دیگری زیبایےِ خالقش را فریاد میزنـد!
کاش میشـد ساعت های فراوان زیرِ آسـمانِ بارانے ات بود و خیس شـد!
کاش میشـد قلبهایمان را روی دستانمان بگیریم
تا بارانِ پاییزی ات هر چه ناپاکے دارد بشوید
و صیقلش دهـد...
دلـم قلبے میخواهـد پر از حضورِ خـدا..
کمکـم کن زودتر پاکش کنم....
💚❣💚❣💚❣💚❣💚❣💚
🆔 @besooyezohur