با تو تکلیف من روشنه
کار من فاطمه بودنه
💔💔💔
وقتی میخانه ی معصومه را دیدم با خود گفتم
کاش عقیله هم #قم آمده بود😭
▪️@beytol_zahra_hasaniye
14.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دسته عزاداری عرب ها در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها
😔بوی مدینه می وزد از شهر ما،بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم💔
#قم_شهر_مقدس
▪️@beytol_zahra_hasaniye
11.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هم اکنون عزادران بی بی با گلهای سپید در محضر بانو...
💔کاش عقیله هم به قم آمده بود💔
▪️@beytol_zahra_hasaniye
مردم میگن آقا (1).mp3
1.54M
باشه اگه دنیا اینه دنیا رو نخواستیم
این دنیای بی تو بودن و آقا نخواستیم
🎙صدای #دانشجو_شهید_حجت_الله_رحیمی
🌐 @beytol_zahra_hasaniye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_بخیر_برادر
#شهید_دانشجو_روزت_گرامی
🌛⭐️ شب رو با صلوات خاصه حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها به پایان میرسانیم.
✨ اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ
✨ اللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها
✨ اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ.
🌷ثواب صلوات خاصه امشب هدیه به شهدا و شهید #حجت_الله_رحیمی
#خادمه_امام_حسن_مجتبی_ع
💠 التمـــــاس دعـــــا💠
☑️ @beytol_zahra_hasaniye
میراث جاودانه عشق.mp3
3.65M
🔊 ترانه عشق
بهانه عشق
تو #میراث_جاودانه_عشق
✨به دور تو گردم امام زمان✨
🌐 @beytol_zahra_hasaniye
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
"بسم الله الرحمن الرحیم"
#قصه_شب_مهدوی
#قصه_اول
✨سعید چندانی✨
📝...مادر جان بلند شو دیر میشود. اگر این بار هم دیر بروی، آقا جمال اخراجت میکند. بلند شو عزیزم!
سعید با زحمت، خودش را از رختخواب جدا کرد و به طرف برادرش که کمی آن طرف تر خوابیده بود خم شد و او را بوسید مادرش نان و پنیر را در سفره گذاشت و گفت:
«عزیزم! پاشو دست و صورتت را بشوی تا خواب از سرت بپرد. »
سعید با بی حوصلگی بلند شد، خیلی دوست داشت بخوابد امّا مجبور بود به سرکار برود. آن صبحانه خورده و نخورده دوید به سمت مغازه مکانیکی آقا جمال. سوز سرما که در حال دویدن بیشتر احساس میشد صورتش را اذیت میکرد. نوک بینی و گوش هایش سرخ شده بود. نفس زنان به مغازه رسید. دم در ایستاد دو دستش را به طرف دهانش برد و با گرمای نفسش دستانش را گرم کرد. نگاه خیره آقا جمال، تپش قلبش را بیشتر کرد.
- سلام استاد.
آقا جمال که حسابی عصبانی بود ابروهایش را درهم کشید و گفت:
- سلام و....
سعید با ترس و دلهره گفت:
«آقا جمال ببخشید خواب ماندم. »
آقا جمال صدایش را بلندتر کرد و گفت: «خوابی نشانت بدهم که تا عمر داری فراموش نکنی. »
اشک از چشمان سعید بی اختیار جاری شده بود. آقا جمال که با دیدن گریه سعید دلش به حالش سوخت و گفت: «حالا چرا آبغوره میگیری؟! برو مغازه را آب و جارو کن، بعد هم بیا این روغن سوختهها را از تو چاله بیرون بیاور. دفعه آخرت هم باشد که دیر میآیی. »
#ادامه_دارد...
📚منبع:
🔺مسجد مقدس جمکران،ثبت کرامات. کتاب شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام،ج2،ص46.
🔺داستان هایی از کرامات امام زمان (عج) کتاب امید آخر، حسن محمودی
🌐 @beytol_zahra_hasaniye
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
1_142186636.mp3
8.56M
🔸من از دیارِ حبیبم غریب افتادم ..
عرضِ توسل و مناجات با امام زمان روحی له الفداء با نوای ذاکر و مداح اهل بیت(ع)، استاد حاج منصور ارضی
┅═❁•○◉♡◉○•❁═┅
🌐 @beytol_zahra_hasaniye