به مناسبت سالروز شهادت
بزرگ مرد تاریخ گیلان،میرزا کوچک جنگلی
شیخ یونس استاد سرایی که بعدها به "میرزا کوچک جنگلی" نامبردار شد، به سال ۱۲۵۷ خورشیدی در محله استاد سرای رشت چشم به جهان گشود. پدرش میرزا بزرگ در خدمت میرزا عبدالوهاب مستوفی سمیعی بعنوان پیشکار اموردفتری بود.میرزا بزرگ در اوان جوانی با بانویی از منطقه فومن ازدواج کرد که ثمره ازدواجشان سه پسر و سه دختر شد. پسرها میرزا کوچک، میرزا محمد علی خان جنگلی(متوفای ۱۳۲۹) و میرزا رحیم خان جنگلی (متوفی ۱۳۴۰) نام داشتند و دختر ها هم به نامهای:کربلایی خانم جنگلی(همسر حاجی رضای فومنی ) ،سارا خانم جنگلی( همسر میرزا احمد و مادر میرزا اسماعیل جنگلی) و یک دختر دیگر که همسر میرزا جوادخان ناصرالملکی ومادر دکتر موسی خان فیص بود، خوانده می شدند.
اما سردارجنگل میرزا کوچک جنگلی بعد از گذراندن دوران کودکی و تحصیلات حوزوی در رشت و تهران، به صفوف مشروطه خواهان گیلان پیوست وسالها بعد در اوان جنگ جهانی اول به سال ۱۲۹۴ خورشیدی برای مبارزه با روسهای تزاری که در آن زمان گیلان را اشغال کرده بودند،با شماری از همفکران خود هیئت اتحاد اسلام رادر گیلان پایه گذاری کرد وبا چند تن از یاران اندک خود که در راس شان حاج احمد کسمایی نیز دیده می شد، نهضت جنگل را در جنگلهای خراط محله تولم که در اختیار میر احمد مدنی بود بنیان گذاشت واز آن پس به مدت حدود هفت سال با قزاقان روس و قوای انگلیس وبعد ها حکومت مرکزی در حالت جنگ دفاعی و تعرضی بسر برد ،تا اینکه در نهایت بعد از شکست جنگل، از راه ماسوله و ییلاقات ماسال، به طرف خلخال عزیمت نمود تا خود را به بانوی مقتدر آن منطقه به نام عظمت خانم فولادلو (متوفای ۱۳۱۵، مدفون در بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی) رسانده و از حمایت او برخوردار شودو هم در فرصتی مناسب نیروهای پراکنده خود را جمع کند که متاسفانه در میانه راه در گردنه گیلوان خلخال دچار سرمای سخت و کولاک شدید شد و در چند قدمی تنها یار باوفایش گائوک آلمانی از پای در آمد و درروز دوشنبه دوم ربیع الثانی سال ۱۳۴۰ قمری مطابق یازدهم آذر سال ۱۳۰۰ شمسی به شهادت رسید و جاودانه تاریخ گردید.
✅ #تلنگر
👌مردم کوفه با امام حسین ع آزمایش نشدند،چون هنوز امام حسین ع به کوفه نرسیده بود و آنها هنوز حضرت را درک نکرده بودند.
🔶بلکه آنها با نائب امام یعنی حضرت مسلم آزمایش شدند و چون در این آزمایش مردود شدند وقتی امام حسین ع رسید،مقابل او هم ایستادند.
🔷ما در زمان غیبت با نائب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف امتحان میشویم و وقتی حضرت آمد دیگر وقت امتحان نیست، بلکه اگر در اطاعت از نائبش امتحان پس داده باشیم یار او خواهیم بود انشاءالله. اما اگر نسبت به منویات نائبش کوتاهی کنیم در یاری از امام زمان عج هم کوتاهی خواهیم کرد.
☘لذا شهید سلیمانی فرمود:شرط عاقبت به خیری ارتباط دلی و قلبی و حقیقی با امام خامنهای است.
☘هر کس صدای نائب امام زمان عج را نشنود صدای امام زمان را نخواهد شنید
🔴 صدقه اول ماه فراموش نشود
🟢 در کتاب مکیال المکارم از وظایف ما نسبت به امام زمان علیه السلام در وظیفه شماره ۲۳ و ۲۴ آمده است :
🔺صدقه دادن به قصد سلامتی امام
🔺 صدقه دادن به نیابت از امام عصر
#امامزمانم
#صدقهاولماهقمری
ببار ای بارون ببار حسین حقیقی .mp3
12.9M
🕯🥀🍂
🥀
❇️ #فاطمیه
💠 نوآهنگ| بارون غم
⛈ ببار ای بارون ببار
🌴 بر غربت حیدر خون ببار
🥀 خون گریه میکنه ذوالفقار
❁ـ﷽ـ❁
یک جاهایی
روایت باید زنانه باشد
نه اینکه مردان ندانند و نخوانند
نه
اما یک جزئیاتی هست که فقط زن ها میفهمند
مثالش را قبلاً نوشتهام
وقتی که بعد از روز دهم،
به خیمه ها، به بانو رباب، آب رسید.
بعدش چه شد؟
خب این را فقط مادرها میفهمند 😭
برای«شیر داشتن با آغوش خالی» فقط مادرها میتوانند ضجههایی از جنس سوختن بزنند.
حالا روضه ما، پشت در است
(عجیب است
برخی واژههایی که برای میلیاردها انسان به شدت خنثی است، برای ما چه دردی دارد، نه؟ آب، چکمه، سینه، انگشتر، تشت، میخ، در،…)
اصلاً قصد باز کردن ندارم
روضه عصمت الله الکبری را شاید نباید باز کرد
اما خب…
فکر کن که حملِ ششماههای دارد.
فرزند امانت است؛ حالا تصور کن امانتت، فرزند امام هم باشد
خب خیلی حمل سنگینی است!
اما
سنگین تر از حق؟
سنگین تر از خود امام و امامت؟
بانو میآید پشت در
- این ها از نظر من همه تفسیر دارد، تعبیر دارد، نماد است، میشود ساعت ها درباره تک تک جزئیات اتفاق فکر کرد و طرح کلی درآورد تا مصداق ها از آن دربیاید برای یک زندگی مکتبی -
چرا؟
برای باز کردن در؟
نه
در را که با هجوم باز کرده بودند 😭
در را که آتش زده بودند و نیم سوخته و باز شده بود😭
سرباز جبهه حق - که حالا اینجا یک مادر است آن هم باردار آن هم داغدار- خود را به درب خانه میرساند تا از حریم خدا محافظت کند،
تا مهاجمین به خانه ولایت وارد نشوند.
امیرالمؤمنین گوشهای به تماشا ایستاده؟
نه!
العیاذ بالله
غیرت الله و تماشا؟!
حیدر نیز در معرکه درگیر است
بسیار سخت و با رعایت جوانب؛ منع شده از شمشیر کشیدن، امر شده به صبر!
نقشه این است علی دست به شمشیر ببرد تا اسلام همانجا تمام شود!
آااخ
فکر کن که علی باشی، یکه تاز عرب، فاتح خیبر، اسدالله، میداندار جنگ ها و غزوه ها
اما حتی نتوانی دست به شمشیر ببری!…
این خودش یک درد کشنده است!
خب
بانو هم #حاضر میشود در این سمت میدان.
میدان؟
میدان!
خاک بر سر دنیا
خدایا!
چه شد که خانه دختر پیغمبر که ملائک برای ورود به آن اجازه میگرفتند شد میدان جنگ؟! 😭
با آن وضعیت،
همه قوا را جمع میکند در جسم، و در را نگه میدارد که باز نشود،
که شیاطین پایشان به حریم ولایت نرسد، که به امام جسارت نشود.
بعد چه میشود؟
هی مینویسم هی پاک میکنم
حتی فکر میکنم آن در، آن میخ (مسمار) هم دلشان میخواهد خیلی چیزها گفته نشود.
فکر میکنم «در» دلش میخواسته هزار بار، اصلا تا ابد، بسوزد اما خودش را نگه دارد تا روی ریحانه خدا نیفتد
خب
ملعون لگد میزند
با هرآنچه توان دارد
آخر همسر علی، مادر حسنین، در حالی که علی دیگری در بطن میپروراند،
پشت در است!
پس محکم میزند!
فاطمه در را نگه میدارد،
فشار می آورند.
شما بگویید
تاب یک زن
یک زن باردار
داغدار
مگر چقدر است
در برابر لشکری از جنس مذکر؟ (نمیتوانم واژه مرد را به کار ببرم. اصلاً «نَر» مینوشتم بهتر بود، شبیه تر به حیوانات)
👇👇