♨️به خدا سوگند! داد مظلوم را از ظالم می گیرم!
✍مولایمان امیرالمومنین علی (ع) فرمود:
وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَ لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ، حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ إِنْ كَانَ كَارِهاً
به خدا سوگند! داد مظلوم را از ظالم می گیرم و افسار ظالم را می کشم تا وی را به آبشخور حق وارد سازم، هرچند کراهت داشته باشد.
نهج البلاغه، #خطبه_136
❣سلام امام زمانم❣
دلم آشفتــه و غم بی امان است
که غم از دوری صاحب زمان است🌱
سه شنبه شور و حالم فرق دارد
دلم مهمــــان صحن جمکران است🌱
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲
#صبحت_به_خیر_آقای_من💚
#امام_زمان (عج)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸?🌸
💗گامهای عاشقی💗
قسمت 12
با شنیدن حرفش چند لحظه ای تو شوک بودم
معصومه : الووو ،خوبی؟ واایییی میدونستم اینقدر بی جنبه ای ،شوهر ندیده...
خندم گرفت از حرفش
معصومه گونه مو بوسید و گفت: چند وقت دیگه میشی زنداداش خودم ،یه خواهر شوهر بازی سرت بیارررررم که نگوو
زدم به بازوش :خیلی لوسی
یه دفعه در اتاق باز شد امیر اومد داخل
-ای خدااا ۲۷سالت شده هنوز یاد نگرفتی ،سرت و نندازی پایین بیای داخل
امیر : خوبه حالا ،انگار اتاق رییس جمهوره ،بیاین عمو و بابا اومدن مامان صدات میزنه
- باشه الان میام
بعد چند دقیقه منو معصومه هم رفتیم تو پذیرایی ،رفتم نزدیک عمو شدم باهاش احوالپرسی کردم ،عمو پیشونیمو بوسید و با معصومه رفتیم سمت آشپز خونه
مامان و زن عمو مشغول کشیدن غذا داخل ظرف بودن
منم سفره رو برداشتم و رفتم سمت پذیرایی
یه نگاهیی به امیر کردم
- امیر جان بیا کمک
امیر:آیه نمیشه نیام خودت بزاری
- نخیر پاشو تنبل ،بدرد آینده ات میخوره
امیر بلند شد و پشت سرش رضا هم بلند شد و سفره رو از من گرفت رضا: شما برین خودمون میزاریم
- دستتون درد نکنه
بعد از خوردن شام ،منو معصومه ظرفا رو شستیم و بعد با هم رفتیم توی حیاط روی تخت وسط حیاط نشستیم
معصومه: خوشحالی نه؟
- از چی؟
معصومه: از اینکه قراره از ترشی در بیای
- دیونه ،مگه من چند سالمه که همه فک میکنن ترشی شدم
معصومه : به سن نیست که ،به بو هستش که بوی ترشیت تا خونه ما میاد ....
میخواستم بزنمش که در خونه باز شد و امیر و رضا اومدن بیرون
امیر : نگفتم این دو تا پینیکیو بیرونن
معصومه : هر چی باشیم که از شما پت و مت که بهتریم با حرفش خندم گرفت...
نویسنده: بانو فاطمه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸