eitaa logo
بېسېم چې
816 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
289 فایل
[بسم الله المھدې...] [سلام‌بر‌ېگانه‌مُنجې‌عـٰالم‌بشرېت..!🕊] {عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک..🥀} خرده‌ریزها⇦ https://eitaa.com/bisimt
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃 «وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا» او (حضرت اسماعیل) همواره خانواده‌اش را به نماز و زکات فرمان می‌داد؛ و همواره مورد رضایت پروردگارش بود. 🌺 📗 سوره مریم، آیه ۵۵
♨️به خدا سوگند! داد مظلوم را از ظالم می گیرم! ✍مولایمان امیرالمومنین علی (ع) فرمود: وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَ لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ، حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ إِنْ كَانَ كَارِهاً به خدا سوگند! داد مظلوم را از ظالم می گیرم و افسار ظالم را می کشم تا وی را به آبشخور حق وارد سازم، هرچند کراهت داشته باشد. نهج البلاغه،
🌱 0️⃣1️⃣ سلام کردن به اعضای خانواده پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله إذا دَخَلتَ بَيتَكَ فَسَلِّم عَلى أهلِ بَيتِكَ؛ يَكثُر خَيرُ بَيتِكَ. هرگاه وارد خانه‌ات شدى، بر خانواده‌ات سلام كن تا خير و بركتِ خانه‌ات، زياد شود. ✨ 📚 كنز العمّال: ج١۵، ص٩٠٩ ح۴٣۵٧١
🍀امام علی علیه السّلام : ☘️وَاکْفُفْ عَلَیْهِنَّ مِنْ أبْصارِهِنَّ بِحِجابِکَ إیّاهُنَّ فَأِنَّ شِدَّةَ الْحِجابِ أبْقی عَلَیْهِنَّ 🌱بوسیله حجاب چشمهای زنان خود را پاک نگاه دارید، زیرا سخت گیری در مورد حجاب، آنها را سالمتر و عفیف‌تر نگاه خواهد داشت. 📚 نهج البلاغه،
سلام امام زمانم❣ دلم آشفتــه و غم بی امان است که غم از دوری صاحب زمان است🌱 سه شنبه شور و حالم فرق دارد دلم مهمــــان صحن جمکران است🌱 🤲 💚 (عج)
🌱 5️⃣ مهربانی پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله إنَّ مِن أكمَلِ المُؤمِنينَ إيمانا، أحسَنَهُم خُلُقا و ألطَفَهُم بِأَهلِهِ. از مؤمنان، آن كسى ايمانش كامل‌تر است كه خوش‌اخلاق‌تر، و با خانواده‌اش مهربان‌تر باشد. ✨ 📚 کنز العمّال: ج٣، ص۶، ح۵١۵۵
✍امیر المومنین علی(ع): پيوسته دشمن ظالم و ياور مظلوم باشيد. 📚نهج البلاغه، فرازی از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸?🌸 💗گامهای عاشقی💗 قسمت 12 با شنیدن حرفش چند لحظه ای تو شوک بودم معصومه : الووو ،خوبی؟ واایییی میدونستم اینقدر بی جنبه ای ،شوهر ندیده... خندم گرفت از حرفش معصومه گونه مو بوسید و گفت: چند وقت دیگه میشی زنداداش خودم ،یه خواهر شوهر بازی سرت بیارررررم که نگوو زدم به بازوش :خیلی لوسی یه دفعه در اتاق باز شد امیر اومد داخل -ای خدااا ۲۷سالت شده هنوز یاد نگرفتی ،سرت و نندازی پایین بیای داخل امیر : خوبه حالا ،انگار اتاق رییس جمهوره ،بیاین عمو و بابا اومدن مامان صدات میزنه - باشه الان میام بعد چند دقیقه منو معصومه هم رفتیم تو پذیرایی ،رفتم نزدیک عمو شدم باهاش احوالپرسی کردم ،عمو پیشونیمو بوسید و با معصومه رفتیم سمت آشپز خونه مامان و زن عمو مشغول کشیدن غذا داخل ظرف بودن منم سفره رو برداشتم و رفتم سمت پذیرایی یه نگاهیی به امیر کردم - امیر جان بیا کمک امیر:آیه نمیشه نیام خودت بزاری - نخیر پاشو تنبل ،بدرد آینده ات میخوره امیر بلند شد و پشت سرش رضا هم بلند شد و سفره رو از من گرفت رضا: شما برین خودمون میزاریم - دستتون درد نکنه بعد از خوردن شام ،منو معصومه ظرفا رو شستیم و بعد با هم رفتیم توی حیاط روی تخت وسط حیاط نشستیم معصومه: خوشحالی نه؟ - از چی؟ معصومه: از اینکه قراره از ترشی در بیای - دیونه ،مگه من چند سالمه که همه فک میکنن ترشی شدم معصومه : به سن نیست که ،به بو هستش که بوی ترشیت تا خونه ما میاد .... میخواستم بزنمش که در خونه باز شد و امیر و رضا اومدن بیرون امیر : نگفتم این دو تا پینیکیو بیرونن معصومه : هر چی باشیم که از شما پت و مت که بهتریم با حرفش خندم گرفت... نویسنده: بانو فاطمه 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸