eitaa logo
🌷بی بی رقیه سلام الله علیها 🌷 🌺 هیئت حضرت بی بی رقیه س🌺
110 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Najar110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ویژه 🌸 حضرت سلام الله علیها 🏴❤️درد دل حضرت رقیه(س) با پدر عزیزشان امام حسین (ع) به زبان شعر
🏴 ویژه 🌸 حضرت سلام الله علیها 🌹 🌸 حضرت رقیه (ع) یه  دختر سه ساله رقیه جان رقیه نور دیده ی  بابا رقیه جان رقیه   مسافر کربلا رقیه جان رقیه    چشم و چراغ بابا رقیه جان رقیه در گوشه ی خرابه رقیه جان رقیه چشم  انتظار بابا رقیه جان رقیه امید دل عمه رقیه جان رقیه کوچکترین اسیره رقیه جان رقیه دلش با عمو عباس رقیه جان رقیه خوش عطر چون گل یاس رقیه جان رقیه دلش پر از خوبی هاست رقیه جان رقیه جای او پیش خداست رقیه جان رقیه🌸 @bibiroghaaye
طوقی 🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا ‌‌ 👆...آدم‌های ظالم و ستمگر خانواده‌یِ پیامبر مهربان را به خرابه‌ی شام بردند. 😟 یادم است روز سه‌شنبه بود. حضرت رقیه سه ساله در کنار عمه‌ی مهربانش نشسته بود. 🕊من هم پرواز کردم و رفتم کنار آنها نشستم. هوا سرد بود. دوست داشتم بال‌هایم را باز کنم تا سرما به این دو بانو نرسد.🌟 بچه‌ها در شهر رفت وآمد می‌کردند. رقیه‌ی سه ساله به حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) فرمود: عمه جان، این بچه‌ها کجا می‌روند⁉️ 🔅 عمه زینب صبور و مهربان فرمودند: اینها به خانه‌هایشان می‌روند. 🏠 حضرت رقیه سه‌ساله فرمود: عمه جان؛ پس خانه‌ی ما کجاست⁉️ مگر ما خانه نداریم ⁉️ 😔 عمه زینب فرمود: دخترم خانه‌ی ما در شهر مدینه است. وقتی عمه زینب، این را فرمود: رقیه به فکر فرو رفت. یاد خاطرات خوبش با بابا حسینش افتاد. دختر کوچولوی سه ساله فرمود: عمه جان، بابا حسینم کجاست ⁉️ عمه زینب فرمود: بابا حسین به سفر رفته است... 🥀 کمی بعد رقیه‌ به خواب رفت. 😴 عمه زینب را دیدم که بلند شدند تا نماز شب بخوانند. 📿 بعد از مدتی رقیه سه ساله یک دفعه از خواب پرید. به عمه فرمود: عمه بابا حسین را می‌خواهم. عمه بابا حسینم را می‌خواهم. 😭 اشک از چشمان همه جاری شد. من هم خیلی گریه کردم... 😢 ... @bibiroghaaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنگام بازی کردن با فرزندتان ▪️ بازی کردن واقعاً هنر است. چون باید همبازی خوبی باشید. ▪️ نشان ندهید از او بیشتر می دانید. ▪️ در سطح فکری کودک با او همبازی شوید. ▪️ مدام او را راهنمایی نکنید. ▪️ تا وقتی پیش بینی می کنید که اوضاع خطرناک نشده برای کنترل کودک اقدامی نکنید. بسیاری از والدین آن قدر وقت صرف کنترل کردن کودکشان می گذارند که از وقت گذاشتن با کودک آن گونه که هر دو از کیفیتش راضی باشند غافل می مانند. ▪️ گاهی گیج بازی در بیاورید و اعتراف کنید که اشتباه کرده اید. 🍃🍎🍃🍎🍃 @bibiroghaaye
از قراردادن فرزندتان در موقعیت‌های ترسناک خودداری کنید. دیدن فیلم‌های ترسناک بدون هیچ محدودیتی یا حضور در هر مکانی یا خواندن کتاب‌های ترسناک، می‌تواند در تشدید ترس‌های فرزندتان اثر‌گذار باشد. شاید بهتر باشد در این زمینه‌ها به والدین سختگیر تبدیل شویم و با وضع قوانینی محدود‌کننده و سفت و سخت، مانع پدید آمدن ترس‌های ریشه‌ای و ماندگار در او شویم. گاهی خواندن یک کتاب یا دیدن فیلمی ترسناک، جرقه‌ای برای خیال‌پردازی‌های گسترده و ترسناک در کودک شده و به مرور نیز تشدید می‌‌شود. ممانعت و کنترل شما در این زمینه مانع بروز ترس در کودکتان شده و به او کمک می‌کند تا دوران خردسالی بدون ترسی را تجربه کند. 🍎🍃🍎🍃🍎 @bibiroghaaye
✨شوق دیدار_۶✨ او کسی است که زمین 🌍را از عدل و داد (عدالت و خوبی ها)🌷 پر می کند همان گونه که از ظلم و ستم👺 پر شده است. احمد که نمی دانست چه بگوید😇 با خودش گفت: یعنی واقعا آن امامی که تمام پیامبران و امامان بشارت و خبر آمدن او را داده اند، همین پسر بچه سه ساله است که در آغوش امام عسکری علیه السلام✨ است؟ خدایا چشمان👀 من درست می بیند؟ یعنی من الان امام دوازدهم خود را می بینم؟ همان که خیلی ها چشم منتظر او هستند؟🤗 احمد دیگر آرام و قرار نداشت؛ دست خود را روی سینه اش گذاشت، قلبش💓 به شدت می زد، دوست داشت با صدای بلند🗣 فریاد بزند، طوری که تمام آدم👥👥 های دنیا 🌍 صدای او را بشنوند و به همه آنها بگوید: بیایید و آنچه من می بینم شما هم ببینید. بعد از این ملاقات، احمد باید به قم برمی گشت و به همه می گفت که امام عسکری علیه السلام ✨حضرت مهدی علیه السلام✨ را به او نشان داده است؛ اما اگر کسی از او پرسید چگونه آن پسر بچه سه ساله، حضرت مهدی علیه السلام ✨است؟ او چه باید بگوید! به همین خاطر احمد دنبال نشانه ای 💫بود که قلبش💚 آرام بگیرد و اطمینان پیدا کند تا بتواند با دلیل محکم💯 با دیگران صحبت نماید. به همین علت از امام عسکری علیه السلام✨ پرسید: ای آقا و سرور من! آیا نشانه ای هست که قلبم❤️ به آن آرام گیرد... ... @bibiroghaaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راه هایی که می توانید از طریق آن باعث شوید فرزندانتان احساس ارزشمند بودن و قدرت داشتن کنند این است که به آنها اجازه انتخاب بدهید، اجازه بدهید در حساب کتاب هایتان کمکتان کنند، در پختن غذا کمکتان کنند یا در خرید کردن. یک بچه دو ساله می تواند ظرف های پلاستیکی یا میوه را بشوید. بیشتر وقت ها ما کارهای بچه ها را انجام می دهیم در حالی که خودشان خیلی خوب از پس آن برمی آیند. از خودتان بپرسید اگر در این اتفاق دخالت نمی کردید چه می شد؟ وقتی بی خود در کاری دخالت می کنیم، شانس درس گرفتن از عواقب کار را از بچه ها می گیریم. وقتی اجازه بدهیم که عواقب کارشان به طور طبیعی اتفاق بیفتد، رابطه مان با فرزندمان هم به خاطر غر زدن ها و سرزنش ها خراب نمی شود.
طوقی 🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا ‌‌ 👆...آدم‌های ظالم و ستمگر خانواده‌یِ پیامبر مهربان را به خرابه‌ی شام بردند. 😟 یادم است روز سه‌شنبه بود. حضرت رقیه سه ساله در کنار عمه‌ی مهربانش نشسته بود. 🕊من هم پرواز کردم و رفتم کنار آنها نشستم. هوا سرد بود. دوست داشتم بال‌هایم را باز کنم تا سرما به این دو بانو نرسد.🌟 بچه‌ها در شهر رفت وآمد می‌کردند. رقیه‌ی سه ساله به حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) فرمود: عمه جان، این بچه‌ها کجا می‌روند⁉️ 🔅 عمه زینب صبور و مهربان فرمودند: اینها به خانه‌هایشان می‌روند. 🏠 حضرت رقیه سه‌ساله فرمود: عمه جان؛ پس خانه‌ی ما کجاست⁉️ مگر ما خانه نداریم ⁉️ 😔 عمه زینب فرمود: دخترم خانه‌ی ما در شهر مدینه است. وقتی عمه زینب، این را فرمود: رقیه به فکر فرو رفت. یاد خاطرات خوبش با بابا حسینش افتاد. دختر کوچولوی سه ساله فرمود: عمه جان، بابا حسینم کجاست ⁉️ عمه زینب فرمود: بابا حسین به سفر رفته است... 🥀 کمی بعد رقیه‌ به خواب رفت. 😴 عمه زینب را دیدم که بلند شدند تا نماز شب بخوانند. 📿 بعد از مدتی رقیه سه ساله یک دفعه از خواب پرید. به عمه فرمود: عمه بابا حسین را می‌خواهم. عمه بابا حسینم را می‌خواهم. 😭 اشک از چشمان همه جاری شد. من هم خیلی گریه کردم... 😢 ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا