#قصه_مهدوی
#زندگی_امام_زمان ۱
✨شوق دیدار_۱✨
#قسمت_اول
هوای شهر قم به شدت گرم ☀️و تحمل آن در روزهای طولانی تابستان بسیار سخت😓 شده بود. مردم کارها و فعالیت های خود را صبح زود و هنگام عصر انجام می دادند تا در گرما کمتر اذیت شوند.
کارهای احمد پسر اسحاق تا نزدیک ظهر طول کشید و حسابی گرمازده😪 شده بود، به همین علت با عجله خود را به خانه رساند. همسر احمد با دیدن این وضعیت، بعد از سلام و احوال پرسی، ظرف آب خنکی🍶 آورد تا احمد با آن سر و صورتش را بشوید و کمی خنک شود.
احمد از همسرش تشکر🙏 کرد و بر خلاف روزهای دیگر به دیوار اتاق تکیه داد و به فکر فرو 🤔رفت همسرش رو به او کرد و گفت: احمد چه شده؟ اگر چیزی فکرت را مشغول کرده به من بگو: شاید بتوانم کاری انجام دهم. احمد گفت: مدتی است که امام حسن عسکری ✨ را ندیده ام و دلم برای ایشان تنگ شده،❤️ تصمیم دارم به شهر سامرا 🕌 بروم تا امام خود را زیارت کنم همسرش گفت: تو را به خدا به سامرا نرو شنیده ام حاکم ستمگر👺 آن جا بر امام عسکری علیه السلام✨ و پیروان او خیلی سخت گرفته و به هر بهانه ای یاران و شیعیان امام را دستگیر🔗 و زندانی کرده و بعضی از آنها را شهید نموده است؛ می ترسم😔 تو را هم که از یاران ویژه و خاص امام علیه السلام هستی دستگیر⛓ و زندانی کنند...
#ادامه_دارد...
#قسمت_هفتم
طوقی🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا
دیشب گفتم براتون، حضرت زینب مهربون☀️ صحبت می کردند و مردم همه حیرت زده بودند.
ناگهان مردی را دیدم که از راه رسید و گفت:
صدای امام علی(علیه السلام)☀️ می آید.
من پر زدم و نزدیک تر آمدم تا ببینم اون مرد وقتی می بیند که عمه زینب مهربان☀️ صحبت می کند، چه چیزی با خودش می گوید.
شنیدم گفت: من تا حالا ندیدم دختری به این زیبایی همانند پدرش صحبت کند.
عمه زینب مهربان و صبور☀️ صحبت هایشان را ادامه دادند و فرمودند: ای مردم، شما به خانواده پیامبر رحمت☀️ ظلم کردید. شما باعث ناراحتی خداوند شدید😔
شما خجالت نمی کشید⁉️
در این هنگام امام سجاد(علیه السلام)☀️ پسر امام حسین(علیه السلام)☀️ فرمودند:
✨یا عمهَ أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ✨ عمه جان، شما آنقدر علمتان زیاد است که عالمه بدون معلم هستید...
#ادامه_دارد
هدایت شده از سربازکوچک
Audio_40489.mp3
7.95M
#قصه های خاله نبات
📚عنوان: پندهای پیامبر۵(عسل نسیه، کباب شتر، زبان کودکی)
🎤گوینده: خانم ملیحه نظری
🍄🍃🍄🍃🍄🍃
نازنینای من😍
🌟🌺 امشب همراه خاله نبات باشید تا سه داستان کوتاه جذاب و شنیدنی💕💛 که از📚سری کتاب های قصه های خوب برای بچه های خوب💫💖 از کتاب قصه های ائمه معصومین علیهم السلام هست رو با هم بشنویم😉😊
فرشته جونا ما رو دنبال کنید🌺🌟
📚ما را به دوستان و عزیزانتان معرفی کنید👇
هدایت شده از سربازکوچک
احکام ریزه میزه.pdf
9.23M
#قسمت_نهم
طوقی🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا
... داشتم از کوفه و ناراحتی هاش براتون می گفتم😔 عمه زینب مهربان و صبور☀️ با شجاعت جواب آن مرد سنگدل و زشت👹👺 را دادند.
ناگهان شخصی را دیدم که تازه به آنجا آمد. نزدیک حضرت عمه زینب مهربان☀️ رفت.
گفت: شما اسیران، خیلی نورانی☀️ هستید و شکوه و عزت زیادی دارید. معلومه که شما با بقیه مردم فرق دارید. اهل کجا هستید، چرا اینقدر به شما ظلم شده⁉️ عمه زینب مهربان☀️ سرشان را پایین انداختند.
فرمودند: من زینب☀️ دختر علی بن ابیطالب(علیه السلام)☀️ هستم. این اسیران هم دختران علی(علیه السلام)☀️ و فاطمه زهرا(سلام الله علیها)☀️ هستند که همه از خانواده پیامبر مهربان☀️ هستند.
دیدم مرد گفت: ای بانو، وای بر من که این همه مصیبت به شما رسیده است😭 این همه ظلم و ستم به شما کردند.
دیدم که مرد به خاطر شهادت امام حسین و یارانش و مظلومیت خانواده پیامبر مهربان☀️ بسیار گریه کرد.
بعد دیدم که آدم های ظالم و سنگدل👺👹 خانواده پیامبر مهربان را به کاخ ظلم و ستم👺 بردند. من🕊 هم از بالای سرشان پرواز کردم...
#ادامه_دارد...