#وصیتنامه
#شهیدمجیدمحمدی🌷
ما ڪه رفتیم🕊
💐مادری پیر دارم
و زن و3بچه قدو نیم قد
ازدار دنیا چیزی ندارم
جز #یڪ پیام:
قیامت یقه تان رامیگیریم
اگر #ولایت_فقیه راتنهابگذارید
"شهــ گمنام ــیـد"
🌹
#آداب_همسرداری_فاطمی
🍃 یاد بگیریم اینگونه در خانه همدیگر را صدا کنیم👇👇
💠 حضرت امیر وقتی میخواستند حضرت زهرا را صداکنند میفرمودند:
جان علی به فدایت, حبیبتی زهرا, بنت رسول الله و زهراجان. 😍
💠 و جوابی که از حضرت زهرا میشنیدند:
روحم به فدایت علی, ابوتراب, ابالحسن و علی جان. 😍
⛔️ تو بعضی خونه ها اسم همسر ((ببین)) است 😐
ببین بیا اینجا،، ببین اب بده و..
✅ زیبا صداکردن زن و مرد, بهترین شیوه برای ابراز محبت است و نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل است.
❤️" شهـــ گمنام ــــید "❤️
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظات شهادت مدافع حرم😭😭😭
میگه سید دارند صد ا م میکنند
ارباب مارو هم صداکن آقاجان😭😭
❤️" شهـــ گمنام ــــید "❤️
"شهــ گمنام ــیـد"
🌴 #صبح و سحر
و بلبل و گلزار
یکیست
#معشوقه و عشق
و عاشق و یار
یکیست
هرچند
درون خانه را
می نگرم
خود دایره
و نقطه پرگار
یکیست..
#صبحتون_شهدایی
#رزمندگان_لشکرویژه25کربلا
شهــ گمنام ــیـد"
🌹هر روز با یک خاطره از شهدای تفحص🌹
این قسمت:#طلب_علم_حتی_در_جنگ
يكى از روزها، در منطقه عملياتى والفجر يك در ارتفاع 112 فكه، محورى كه نيروهاى گردان خندق لشكر 27 حضرت رسول(صلى الله عليه وآله وسلم) عمليات كرده بودند، صحنه بسيار عجيبى ديدم كه برايم جالب و تكان دهنده بود.
از دور پيكر شهيدى را ديدم كه آرام و زيبا روى زمين دراز كشيده و طاقباز خوابيده بود. سال 72 بود و حدود ده سال از شهادتش مى گذشت. نزديك كه شدم، از قد و بالاى او تشخيص دادم كه بايد نوجوانى باشد حدود 17 - 16 ساله.
بر روى پيكر، آنجا كه زمانى قلبش در آن مى تپيده، برجستگى اى نظرم را به خود معطوف كرد. جلوتر رفتم و در حالى كه نگاهم به پيكر استخوانى و اندام اسكلتى اش بود، و در گودى محل چشمانش، معصوميت ديدگانش را مى خواندم، آهسته و با احتياط كه مبادا تركيب استخوان هايش بهم بريزد، دكمه هاى لباس را باز كردم.
در كمال حيرت و تعجب، متوجه شدم يك كتاب و دفتر زير لباس گذاشته بوده. كتاب پوسيده را كه با هر حركتى برگ برگ و دستخوش باد مى شد، برگردانم. كتابى كه ده سال تمام، با آن شهيد همراه بوده است، كتاب فيزيك بود و يك دفتر كه در صفحات اوليه آن بعضى از دروس نوشته شده بود. خودكارى كه لاى دفتر بود، ابهت خاصى به آنچه مى ديدم، مى داد. نام شهيد بر روى جلد كتاب نوشته بود.
مسئله اى كه برايم خيلى جالب بود، اين بود كه او قمقمه و وسال اضافى همراه خود نياورده و نداشت، ولى كسب علم و دانش آنقدر برايش مهم بوده كه در بحبوحه عمليات كتاب و دفترش را با خود جلو آورده بوده تا هرجا از رزم فراغتى يافت، درسش را بخواند.
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در بهار آزادی، جای شهدا خالی
خاطرات شنیدنی سردار قاسم سلیمانی از یک شهید مدافع حرم.
"شهــ گمنام ــیـد"
💠🍃
| #کلام_شهید |
سربازانِــ امام زمانــ
از هیچ چیز جز:
گناهانــِ خویشــ نمےهراسند...!
تعجیل در ظهورش...
گناه نڪنیم!!👌🏻
#شهید_مرتضی_آوینی
"شهــ گمنام ــیـد"
💠🍃
💠حربه
حجت الاسلام محمد رضا رضایی
یک روز با هم بودیم.خاطره اي از کردستان برام تعریف کرد. می گفت: تو سنندج، سرپرست نگهبانی ایستاده بودم.هواي اطراف را درست و حسابی داشتم.یکدفعه دیدم از روبرو سر و کله یک دختر پیدا شد.داشت راست می آمد طرف من.روسري سرش نبود. وضع افتضاحی داشت.باخودم گفتم: «شاید راهش رو بکشه بره.»
نرفت. قشنگ آمد چند قدمی ام ایستاد.
بهش نگاه نمی کردم؛ شش دانگ حواسم جمع بود که دست از پاخطا نکند. با تمام وجود دوست داشتم هر چه زودتر گورش را گم کند. چند لحظه گذشت. هنوز ایستاده بود، از مگس سمج تر!
یک آن نگاهش کردم. صورتش غرق آرایش بود. انگار انتظار همین لحظه را می کشید، بهم چشمک زد و بعد هم لبخند!
حس کردم رنگ چهره ام کبود شده. دندانهایم را به هم فشار دادم. صورتم را برگرداندم.این طرف.غریدم:« برو دنبال کارت.»
نرفت! کارش را بلد بود. یک بار دیگر حرفم را تکرار کردم. باز هم نرفت!این بار سریع گلن گدن را کشیدم. بهش چشم غره رفتم. داد زدم:«برو گم شو، وگرنه سوراخ سوراخت می کنم!»
رنگ از صورتش پرید. یکهو برگشت و پا گذاشت به فرار " 1."
🖊 پاورقی
1 -گروه هاي ضد انقلاب در کردستان، از راههاي مختلفی می خواستند در صف آهنین رزمندگان اسلام نفوذ کنند.از جمله این راه ها، یکی همین بود که دختران زیبا را براي رسیدن به مقاصد پلیدشان، این گونه در یوغ می کشیدند.
"شهــ گمنام ــیـد"
هر شب یک داستان از زندگی شهید برونسی😍
لطفا همراه ما باشید 😎✋
#کتاب_خاکهای_نرم_کوشک
#قسمت_یازدهم
#حربه
"شهــ گمنام ــیـد"
#میخواهم_شبیه_تو_باشم
چشمشان ڪه به مهدے افتاد،
از خوشحالے بال درآوردند...
دورهاش ڪردند و شروع ڪردند به شعار دادن: «فرمانده آزاده، آمادهایم آماده!»
هر ڪسی هم ڪه دستش به مهدے مے رسید، امان نمے داد؛
شروع مے ڪرد به بوسیدن...
مخمصهاے بود براے خودش...
خلاصه به هر سختے اے ڪه بود از چنگ بچههاے بسیجے خلاص شد، اما به جاے اینڪه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد،
با چشمانے پر از اشڪ به خودش نهیب میزد :
«مهدے! خیال نڪنے ڪسی شدے ڪه اینا اینقدر بهت اهمیت میدن،
تو هیچے نیستے ; تو خاڪ پاے این بسیجے هایے...».
📚ڪتــاب 14 سردار، ص30-29
#شهید_مهدی_زین_الدین
"شهــ گمنام ــیـد"
مردترین مردان
از همین خاک ، بال
در آسمانها گشودند ..
این خاک ها معبری به آسمان
دارند؛ و تنها مخلصین اند
که از این معبر
حق عبور
دارند ..
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
"شهــ گمنام ــیـد"
°🍃
رَهْبَرے ❤️
دارمـ زِ جنسـ ِ آسـ🌙ـمانـْ،
رَهْبَرے از جنسِ
خوبانِ زَمـ⏰ـان؛
#به_به😍
سلامتیشون صلوات
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ باز شود‼️
مدافع حرمی که حاج قاسم هر شب برای سلامتی او صدقه کنار میگذاشت😳☝️
"شهــ گمنام ــیـد"
#کم_نیار_بسیجی✌️
ما باید #حســـینوار بجنگیــم؛
حســــینوار جــنگیــدن یعنــے
مقــاومــت تــا آخــرین لحــظہ؛
حسینوار جنگیدن یعنے دست
ازهمہ چیز ڪشیدن در زندگے
#شهید_زین_الدین
"شهــ گمنام ــیـد"
#شهید_یعنی...🌸
✨یکی از روزها در کمدش را بازکرد نگاهی به عکس شهدا کرد
و بایک نگاه معصومانه به من زل زد و گفت:
مــامــان جـــان!
گفتم :
جانــــم!
گفت دوست داری مادر شهید بشی؟
جواب این سوال خیلی برام سخت بود
علاقه شدیدی به او داشتم
نمی توانستم خودم را قانع کنم و به او جواب مثبت بدم.
گفتم ای وای بر من این چه حرفیه پسر من!
تحمل فراغ تو رو ندارم و نمی توانم،
اما او در جوابش مرا شرمنده کرد و گفت :
مادر من !
مادر شهید بودن لیاقت می خواهد،
خداوند به کسانی که لایق باشند این افتخار را می دهد...
#مادر_شهید_محمد_سلیمانی
#تا_شهادت_راهی_نیست☺️✋🏻
❤️" شهـــ گمنام ــــید "❤️
"شهــ گمنام ــیـد"
CQACAgQAAx0CXOXJfgADhGEtHFFUdBFoQ0PGNWW_wPTGKV7gAAI4BgACPpX8BAmJoJ4Hoy7SIAQ.mp3
7.27M
#صوت_شور_مدافعان_حرم
منوبادست نشون میدن
میگن که بابا نداره
#بابایی_کجایی_دورت_بگردم
#دلتنگی_فرزندان_شهدا
#جاوید_الاثر💔
🎤سیدرضانریمانی
"شهــ گمنام ــیـد"
یک فرقی حسین مشتاقی دارد با بقیه شهدا .... 🤔
اسم هر یک از شهدای مدافع حرم را پیش همرزمانشان بیاورید ، بارقه اندوه را می توانید در عمق نگاهشان ببینید ؛ ....😔
اما تا بگویید حسین مشتاق ، اولین واکنش همرزمانش لبخند است ! 😊😐
جمعی که دور حسین شکل می گرفت ، یکپارچه شادی و خنده بود . سربه سر همه می گذاشت و با شسطنت هایش فضا را عوض می کرد ... 😅😁😌
گاهی می دیدی دارد به سرعت می دود ، لحظه ای بعد چشمت به جماعتی می افتاد که با همه توان تلاش داشتند به او رسیده و یقه اش را بگیرند که مثلا چرا خرج توپ را یواشکی داخل منقلی ریخته که بچه ها برای گرم کردن خودشان روشن کرده بودند !! ..... 😂😑😬🤦♂
#شهید_حسین_مشتاق
#نقل_از_همرزم_شهید
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
"شهــ گمنام ــیـد"
🌹❤️
پشتِ سر ولایت فقیه باشید
حجابها بوےِ حضرتِ زهرا ( س ) نمیدهند ، آن را زهرایـے کنید .
#شهید_هادے_ذولفقارے
#حجاب_ارثیه_حضرت_مادر🌹
#سیره_ی_شهداء 🌹
"شهــ گمنام ــیـد"
"پلاڪش" را
براے ما جا گذاشت،
تا روزے بدانیـم،
از جنس ما بود...
"هویتـش" خاڪے بود!
اما "دلش" را به "آسمـان" زد
#گمنــامے راز عجیبے است
در صف انتظار
إن شاءالله😍
#بہ_یاد_شهداےگمنـــام
"شهــ گمنام ــیـد"
🔻من مظلومترین #مادرشهید هستم 🔻
منافقین من و فرزندانم را #اسیر کردند من تنها مادر شهیدم که منافقین بچه ام را جلویم سر بریده اند شکم بچه ام را پاره کردند و #جگرش را درآوردند
با ساتور بدن بچم را قطعه قطعه کردند و من 24 ساعت با این بدن تنها ماندم و خودم با دستم #قبر کندم و کفن کردم و #دفن کردم
#مادرشهید
#یوسف_داورپناه
"شهــ گمنام ــیـد"
☺️ لبخند بزن رزمنده ☺️
خاطره ای زیبا و خنده دار از جبهه ...👌
👤بین ما یڪی بود ڪه چهره ی سیاهی داشت ؛ اسمش عزیز بود؛
توی یه عملیات ترڪش به پایش خورد و فرستادنش عقب
بعد از عملیات یهو یادش افتادیم و تصمیم گرفتیم بریم ملاقاتش ...
🏩با هزار مصیبت آدرس بیمارستانی ڪه توش بستری بود رو پیدا کردیم و با چند تا ڪمپوت رفتیم سراغش .
پرستار گفت : توی اتاق 110 بستری شده ؛
اما توی اتاق 110 سه تا مجروح بودند که دوتاشون غریبه و سومی هم سر تا پایش پانسمان شده و فقط چشمهایش پیدا بود .
دوستم گفت : اینجا ڪه نیست ، بریم شاید اتاق بغلی باشه !
یهو مجروح باندپیچی شده شروع ڪرد به وول وول خوردن و سروصدا کردن!
گفتم : بچه ها این چرا اینجوری میڪنه؟ نڪنه موجیه؟!!!
یڪی از بچه ها با دلسوزی گفت : بنده خدا حتما زیر تانڪ مونده ڪه اینقدر درب و داغون شده !
پرستار از راه رسید و گفت : عزیز رو دیدین؟!!!
همگی گفتیم : نه! ڪجاست؟
:پرستار به مجروح باندپیچی شده اشاره ڪرد و گفت : مگه دنبال ایشون نمی گردین؟
همه با تعجب گفتیم: چی؟!!! عزیز اینه؟!
رفتیم ڪنار تختش ؛
عزیز بیچاره به پایش وزنه آویزان بود و دو دست و سر وڪله و بدنش زیر باندهای سفید گم شده بود !
با صدای گرفته و غصه دار گفت : خاڪ توی سرتان ! حالا دیگه منو نمی شناسین؟
یهو همه زدیم زیر خنده
گفتم : تو چرا اینجوری شدی؟ یڪ ترکش به پا خوردن ڪه اینقدر دستڪ و دمبڪ نمی خواد !
عزیز سر تڪان داد و گفت : ترڪش خوردن پیشڪش . بعدش چنان بلایی سرم اومد ڪه ترڪش خوردن پیش اون ناز ڪشیدنه !!
بچه ها خندیدند . 😁
اونقدر اصرار ڪه عزیز ماجرای بعد از مجروحیتش رو تعریف ڪرد :
- وقتی ترڪش به پایم خورد ، منو بردند عقب و توی یه سنگر ڪمی پانسمانم کردند و رفتند تا آمبولانس خبر ڪنند . توی همین گیر و دار یه سرباز موجی رو آوردند و گذاشتند توی سنگر . سرباز چند دقیقه ای با چشمان خون گرفته برّ و بر نگاهم ڪرد . راستش من هم حسابی ترسیده بودم و ماست هایم رو ڪیسه ڪردم . یهو سرباز موجی بلند شد و نعره زد : عراقی پَست فطرت می ڪشمت . چشمتان روز بد نبینه . تا جان داشت ڪتڪم زد . به خدا جوری ڪتڪم زد ڪه تا عمر دارم فراموش نمی ڪنم. حالا من هر چه نعره می زدم و ڪمڪ می خواستم ، ڪسی نمی یومد
. اونقدر منو زد تا خودش خسته شد و افتاد گوشه ی سنگر و از حال رفت . من هم فقط گریه می ڪردم ...
بس ڪه خندیده بودیم داشتیم از حال می رفتیم😂😂😂
دو تا مجروح دیگه هم روی تخت هایشان از خنده روده بُر شده بودند .
عزیز ناله ڪنان گفت : ڪوفت و زهر مار هرهر ڪنان !!! خنده داره ؟ تازه بعدش رو بگم:
- یڪ ساعت بعد به جای آمبولانس یه وانت آوردند و من و سرباز موجی رو انداختند عقبش . تا رسیدن به اهواز یک گله گوسفند نذر کردم ڪه دوباره قاطی نڪنه ... 😂😂
رسیدیم بیمارستان اهواز . گوش تا گوش بیمارستان آدم وایستاده بود و شعار می دادند و صلوات می فرستادند . دوباره حال سرباز خراب شد . یهو نعره زد : آی مردم! این یه مزدور عراقیه ، دوستای منو ڪشته . و باز افتاد به جونم . این دفعه چند تا قلچماق دیگه هم اومدند ڪمڪش و دیگه جای سالم توی بدنم نموند. یه لحظه گریه کنان فریاد زدم: بابا من ایرانی ام ! رحم ڪنین. یهو یه پیرمرد با لهجه ی عربی گفت : ای بی پدر ! ایرانی هم بلدی؟ جوونا این منافق رو بیشتر بزنین. دیگه لَشَم رو نجات دادند و آوردند اینجا . حالا هم ڪه حال و روزم رو می بینید !
صدای خنده مون بیمارستان رو برده بود روی هوا.😂
پرستار اومد و با اخم و تَخم گفت : چه خبره؟ اومدین عیادت یا هِرهِر ڪردن؟ وقت ملاقات تمومه ، برید بیرون
خواستیم از عزیز خدافظی ڪنیم ڪه یهو یه نفر با لباس سفید پرید توی اتاق و نعره زد : عراقی مزدور ! می ڪشمت !!!
عزیز ضجه زد : یا امام حسین ! بچه ها خودشه ، جان مادرتون منو نجات بدین ...
😂😂😂😂
📚منبع : ڪتاب رفاقت به سبڪ تانڪ
"شهــ گمنام ــیـد"
✌️🇮🇷❤️
هفته بسیج به همه شما بسیجیان خوب و پای کار، سربازان صدیق و دلسوز امام خامنه ای تبریک، تبریک، تبریک.😍
خستگیا باشه تا با #شهدا درکنیم
#من_بسیجی_ام
"شهــ گمنام ــیـد"
#دل_گویه 🕊
شهادت یعنی:
به خود آمدن❤️....همین است مرز میان شهید و ما
بیدار شدند🍃....و بهای شهادت دادند و رفتند..
و حال ماییم که مدت هاست خواب دنیا مارا برده است😭
#دلت_دریاب
"شهــ گمنام ــیـد"
ای به قربان بارگاهت ارباب
همه را مست بوی گل یاس نمود
اولین سلام صبحگاهم خدمت شما
السلام علی الحسین
وعلی علی بن الحسین
وعلی اولادالحسین
وعلی اصحاب الحسین
بازهم از #دور سلام اربابم
"شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃درمان #فراموشی_آلزایمر
⇦✨تقویت حافظه
📚:حکیم آیت الله تبریزیان
"شهــ گمنام ــیـد"