eitaa logo
"بیداری مــردم "
2.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از بسیجیانِ فعال مشهد بود؛ مدت طولانی برای اعزام به سوریه به هر دری زد و به هر مقام نظامی که میشناخت متوسل شده و حتی التماس کرد اما به جایی نرسید؛ در نهایت با اصرار و پافشاری عجیب توانست خودش را از طریق فاطمیون به سوریه برساند ، نکته‌ی تکان دهنده این‌ است که محمد فقط سه روز در میدان نبرد سوریه بود و این بسیجیِ از دنیا دل کنده ؛ با آتش مزدوران سعودی تکفیری داعش بال در بال ملائک گشود. 🌷شهید محمد سخندان🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
✨﷽✨ ❤️ از خصوصیات ابراهیم ❤️ 🟡 شخصی در خیابان زیبا زندگی می کرد که معتاد بود. به خاطر اعتیاد، خانواده اش را خیلی اذیت می کرد. ابراهیم برای اینکه او ترک کند خیلی تلاش کرد، اما به هر حال موفق نشد. 🟢 بعد با او صحبت کرد و گفت: چرا خانواده ات را اذیت می کنی؟ او گفت: دست خودم نیست. من هفته ای فلان قدر پول برای مواد احتیاج دارم. اگر داشته باشم کاری به آن ها ندارم. 🟠 ابراهیم یک سال پول مواد این شخص را داد، به شرطی که این مرد خانواده اش را اذیت نکند!! 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
✨﷽✨ 💛 سردار شهید حاج قاسم سلیمانی: 💚 هیچ نمازی ندیدم که احمد(شهید احمد کاظمی) بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نکند.... 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
⚫️ خاطره آزاده سرافراز احمد اسدی غفور با موضوع محرم در اسارت ⚫️ در ماه محرم هر شب نوحه سرایی و عزاداری می کردیم . این وضع ادامه داشت تا شب تاسوعا که حدود بیست سرباز عراقی مسلح به همراه سرهنگ فضیل فرمانده اردوگاه وارد آسایشگاه 5 شدند . سرهنگ عراقی گفت : شما نظم اردوگاه را بر هم زده اید ، چرا سینه زنی می کنید؟ پرسیدم چرا ممنوع است ؟ حتی در عراق هم شیعیان در سوگ امام حسین (ع) همین کار را می کنند . سرهنگ برآشفت و خیلی جدی گفت : به شرفم سوگند اگر دوباره این کار را بکنید شما را اعدام می کنم! بین شما کسی هست که بخواهد اعدام شود ؟ ناگهان برادر حسین پیر حسینلو دلیرانه بلند شد سرهنگ که جا خورده بود با تعجب گفت : تو می خواهی اعدام شوی ؟ برادر پیر حسینلو گفت : بله چون ما به خاطر همین عزاداری ها انقلاب کردیم و در ادامه راه امام حسین (ع) است که اینجا هستیم و با شما می جنگیم . سرهنگ بیچاره نه می توانست اعدام کند و نه می توانست این اقدام جسورانه و متهورانه را ببخشد . بنابراین با مشت به سینه برادر حسین کوبید و گفت : بنشین و از آنجا رفت . فردای آن روز اسامی هجده تن از برادران را خواندند که نام برادر پیر حسینلو هم بین آنها بود . سپس آن عزیزان را از اردوگاه موصل منتقل کردند و دیگر خبری از آنها به دستمان نرسید. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
صبـحِ امـروزمان را میهمـان رزقِ نیکان باشیم با جـرعه ای از خلـوص و یکرنگی.. ☀️صبحتون معطر به عطرشهدا 🌹 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🌙🍃 خـداونــدا❤️ امروز هم سعے ڪردم بهتر باشم، اگر بدتر بودم مرا یارے ڪن تا فردایے بهترداشته باشم؛ خــدایـا❤️ به حق تمام مهربانے هایت نگذارڪسے باناراحتے شب خود را به صبح برساند ... ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
خدایا! نمی‌دانم وقتی که مرگ به سراغم می‌آید، من در چه حالی هستم، اما خدایا!دوســت دارم در آن حــال، لبهایم به ذڪر یا زهرا «س»مشــغول باشـد و دلم از نور محــبت علـی و فــرزندان علــی «علیــهـم صلوات الله»لبریز باشـد. خــدایا! در دلـم تقاضـایی اســت کــه نمــی‌توانم آن را بـر زبان آورم و آن تمـنای شــهادت اســت. خدایا آیا من لایق شــهادت هســتم؟ ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
15.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷🌷🌷🌷🌷 سردارشهید مهدی خوش سیرت را بهتر بشناسیم ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
؟ 🌷هم تو امتحان استخدامی بانك قبول شده بوديم و هم جهاد سازندگی. خيلی دودل بوديم. ماشاءالله گفت: می‌ريم استخاره می‌كنيم. دو نفری رفتيم پيش حاج غفوری برای استخاره. اولين استخاره را برای ماشاءالله زد. يك نگاه بهش كرد و گفت: تو كی هستی كه اين آيه برايت آمده؟ 🌷از آيه پرسيديم. گفت: آيه شهادت. از ماشاءالله پرسيدم: مگه چه نيتی كرده بودی؟ گفت: نيت كرده بودم، بروم آنجايی كه برايم عاقبت بخيری دارد. و الان ديدم كه جهاد سازندگی بهتر از بانكه. و او در جهاد ماند تا به شهادت رسيد. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز ماشاءالله شیخی ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
❎ جنایات وحشیانه بعثی ها از زبان آزاده سرافراز علاالدین محرابی مرحله اول عملیات رمضان بود ساعت ده ونیم صبح 23 تیر 61 اطراف دریاچه ماهی بود که در محاصره تانک های عراقی قرار گرفتیم . محاصره هر لحظه تنگ تر و بر آمار شهدا افزوده میشد . روبروی مان پر از تانک بود . یکی از فرماندهان فریاد زد : آرپی جی زن ها بیایند جلو . ولی خاکریزی نبود .نیم متری بود پشت آن نشستیم،ارپی جی ام را مسلح کردم ولی تانک ها در تیر رس ارپی جی هایمان نبود . اطرافمان پر از بدنهای بی سر دست و پاهای قطع شده بود .شهید قیاسی در کنارم با ارپی جی نشسته بود که ناگهان سرش از بدنش جدا شد و بر روی زانو هایم افتاد. هر لحظه اوضاع وخیم تر میشد تمامی راه ها به رویمان بسته شده بود. از هر طرف گلوله می امد. شهید صالحی فک قسمت پایینش جدا شده بود اما هنوز با تیر بارش مقاومت میکرد.در مسیر جاده حدود 30تانک عراقی مستقر بود گروهی برای باز کردن راه به سمت تانکها رفتند و به اسارت در امدند .در گروه بعدی ،من به اتفاق شهید بسیوند ،شهید صالحی شهید بذرکار،شهید لرکی و 3نفر دیگر از لشگر امام حسین (ع) با یک نفربر به سمت تانک ها به راه افتادیم، اما متاسفانه در نزدیکی عراقی ها موشک به نفربر اصابت کرد و همه تیر بارها به سویمان شلیک میشد. من ،شهید صالحی،شهید بذرکار ،شهید بسیوند خودمان را به پایین پرت کردیمو بقیه که چهار نفر بوند سوختند و بر اثر انفجار بدنهای نحیفشان قطعه قطعه شد و به اطراف پرت میشد. عراقیها به سمت ما آمدند یک ساعتی کتکمان زدند و به سمت تانکها بردند که عده ای اسیر نیز در آنجا بود. درصف جلو من شهید صالحی و شهید بذرکار قرار گرفتیم. تند تند تکرار میکردند اعدام .فهمیدیم میخواهند تیربارانمان کنند. دستهایمان بسته بود. از همدیگر حلالیت طلبیدیم لحظاتی گذشت افسری امد دستور داد و رفت و سرباز اسلحه بطرفمان گرفت همه ده نفر را به رگبار بست من از ناحیه دست وپا تیر خوردم .شهید صالحی گردنش پاره شد .شهید بذر کار به قفسه سینه اش تیر اصابت کرد. همینطور افتادیم . دهنم به گلوی شهید صالحی وصل بود چشمانش باز بسته میشد خونش فواره میزد به صورتم میریخت دیگر رمقی نداشتم .ساعت نزدیک 4 بود هوا خیلی گرم بود هر از گاهی عده ای تیر باران میشدند .حتی چند نفری بوسیله خودرو به دونیم میشدند که دیگر خوابم برد ناگهان احساس خفگی کردم .عراقی ها رو جنازه ها خاک میریختند ساعتی زیر خاک بودم که درامدم .دیگر متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد که سر از بیمارستان زبیر در اوردم. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 اف۴ یا شبح ؛ لقب جنگنده‌هایی از نیروی هوایی که در دفاع مقدس درس عبرت بعثی‌ها شدند ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی از شهید اروپایی دفاع مقدس ‌ "شهــ گمنام ــیـد"