انجمن بیکاران کتابخون🇵🇸؛
خیلی بیچاره میشه آدم فکر کنه که محبت خالقش رو نمیخواد:) _ راز تنهایی
آدم ها همینطورند، اگر کسی نبایدهارا تعارفشان کند، ممنونش می شوند و با طناب او به چاه می روند.
_ راز تنهایی
انجمن بیکاران کتابخون🇵🇸؛
کلمات، فقط چند حرف متصل به همدیگر نیستند. هر کلمه، داستانی دارد. پیشینه ای که هیچوقت به آن توجه نشده
هرروز که چشمانم را باز می کنم، بلند می شوم تا برای زندگی بجنگم. بقایی برای فردا. تمام زندگی ام، در میان تب و تاب برای فردایی گذشته که روزی نخواهد آمد. برای فردایی می جنگم که فردایش هم، باید برای فردایی دیگر بجنگم. تلاش برای بقا تا بی نهایتِ زندگی و در نهایت هم، پایان.
_آگاتای سابق؛ پانزدهم اردیبهشت هزاروچهارصدودو
هدایت شده از انجمن بیکاران کتابخون🇵🇸؛
یهو غرق در فکر مشکلاتم میشم که یادم میاد من نوجوونم، بیخیال.
من درحال توضیح اینکه نگرانم یکی دیگه هم توی کتاب بمیره برای دوستم:
دوستم در حال توضیح اینکه وقتی کتاب تموم شد اون زنده بود:
من که دارم بهش میفهمونم نه ممکنه در اینده کشته شه.
اونکه داره سعی میکنه خودشو نکشه تا بهم بفهمونه کتاب واقعی نیست:
منی که همچنان نگرانم: