هدایت شده از "کمپ ترک اعتیاد لیروکا"
مرا نیز از آینه ی درونم بپرس که واژه هایت، بارکه ی امید را در تمام تاریکی خاکستری اش، رویاندند.
_پرسه در صفحات کاهی خون و قتل ملکه ی جنایت و کارآگاهی که جعبه ی شکلات را به عنوان نماد غرورش انکار میکند.
کارآگاهی جامعه گریز که برای فرار از اعتیادش، جنایتهارا زینت میدهد و دیوار قتلگاه گلوله هایش است.
و در نهایت؟ صفحه ای از کاغذ که واژگان را خون به تصویر میکشد و اشک هارا در جوهر خاکستری ابرهای زندگی، میرویاند.