انجمن بیکاران کتابخون🇵🇸؛
پروتو پرفروغ آفتاب در خرمایی موهایش و قهوه ای چشمانش، خانه کرده بود.
او، روحش قدیمی، ذهنش زیبا اما بههم ریخته، و چشمانی روحبخش داشت که واژگان را نقاشی میکرد. کتابهارا با ژرفنای روحش، میکاوید که شاید این واژگان، پناه و امیدبخش زندگی خاکستری رنگش شوند.
_آگاتایسابق، هجدهمآذرماههزاروچهارصدوسه؛
اون بهم گفت "آگاتا کریستی" قبل از اینکه بهش بگم به اسم آگاتا علاقه دارم.
اون بهم گفت "داستایفسکی قرن ۲۱" بعد از اینکه نوشتههای بسیار فرح بخشم(اووف) رو خوند.
انجمن بیکاران کتابخون🇵🇸؛
- گرگ در لباس میش
«شاید من طرفدار فرشتهها باشم، اما حتی یک ثانیه هم فکرنکن من یکی از اونهام.» (شرلوک هولمز کبیر)
- گرگ در لباس میش
جدی چقدر آدمها سریع تغییر میکنن. اینو میتونین از روی اولین پیامهای کانالهاشون هم بفهمید.