eitaa logo
بی نهایت
70.7هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
802 ویدیو
50 فایل
رویداد مجازی بینهایت (ویژه دهه هشتادیا) : Bn.javanan.org *** ما مسافر سَفَر بی نهایتیم... instagram.com/binahayat_ir t.me/binahayat_ir shad.ir/binahayat_show _____ ارتباط با ما: @binahayat_admin موسسه جوانان آستان قدس رضوی
مشاهده در ایتا
دانلود
بذار امشب، تشکرم ازت، بابتِ این همه صبر باشه... @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا! می‌خوام امشب ، تو از لوکیشن‌ مون گله کنم! هوای زمین خوب نیست! ♾ @binahayat_ir
4_5933924002950025019.mp3
1.41M
‌ ‌ 🥴 ‌انگیزه دارم، برنامه‌ریزی هم کردما، ولی تنبلی می‌کنم و اجراش نمی‌کنم! 📝 چه‌جوری برنامه‌ای بریزیم که مث برنامه‌های قبلی‌مون، اجـرانشده، یه‌گوشه خاک نخوره؟ ♾️ @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ‌ ‌ ‌‌جعبه‌گشاییِ جذابی از جایزه‌ی شگـ🤩ـفت‌انگیزِ پر و پیمونِ بی‌نهایت در یک‌دقیقه😉 @binahayat_ir
‌ ⚠️ یه یادآوری: ‌کسی برای به‌دوش‌کشیدن بارت کمکت نمی‌کنه ها! @binahayat_ir
🌅 ۱۴۰۲.۲.۱۲ | تشییع پیکر شهید غیرت و جوانمردی شهید حمیدرضا الداغی
بی نهایت
🌅 ۱۴۰۲.۲.۱۲ | تشییع پیکر شهید غیرت و جوانمردی شهید حمیدرضا الداغی
. . ‌‌بابا وقتی آمد ناراحت بود. شبیه روزی که باباجون، یعنی بابابزرگ رفته‌بود پیش خدا. ‌بابا حتی نتوانست مثل بعضی‌وقتا خودش را خوشحال نشان بدهد. ولی من خودم فهمیدم باید من و آرمین برویم اتاق‌مان تا بابا راحت با مامان حرف بزند. بابا همیشه می‌گوید من دیگر دختر بزرگی شده‌ام و بیشتر از سنم می‌فهمم. ‌فردا توی راه مدرسه بابا گفت من را که برساند می‌رود که همراه مردم یک شهید را بدرقه کند. من گفتم الآن که جنگ نیست که کسی شهید بشود! آن‌وقت بابا دوباره یک جورِ ناراحتی شد و گفت یک آقای خوب وقتی می‌خواست مراقب دخترهایی مثل دختر خودش باشد که کسی اذیت‌شان نکند، شهید شده. بعد من گفتم که دوست دارم همراهش بروم و بابا با مهربانی گفت که نمی‌شود و من باید بروم مدرسه؛ اما قول می‌دهد که از طرف من هم با او خداحافظی کند. ‌زنگ دوم وقتی که ما سومی‌ها برای خانم‌معلم جشن روز معلم گرفته‌بودیم و مامانِ پریا کیک آورده‌بود، از بیرون صداهایی می‌آمد. وقتی صداها بیشتر شد، اول پناه و زهرا که کنار پنجره می‌نشینند، بلند شدند و از پنجره بیرون را نگاه کردند. بعد کم‌کم همه رفتیم کنار پنجره و آن‌وقت من اسم آن آقای خوب که بابا گفته‌بود را دیدم و پرچم ایران و یک‌عالمه آدم. ‌ظهر که بابا آمد دنبالم گفتم که خودم توانستم با شهید خداحافظی کنم و بابا یک‌طور عجیبی لبخند زد و سرم را بوسید. ‌بابا همیشه می‌گوید من بیشتر از سنم می‌فهمم. برای همین است که من چند روز است گاهی به این فکر می‌کنم که چند هفته دیگر که روز دختر است، دختر آقای خوب حتماً خیلی غصه می‌خورد که دیگر بابایش پیشش نیست؛ ولی حتماً به بابایش کلی افتخار هم می‌کند. به‌خاطر دختری که بابایش نجات داده و به‌خاطر چیزی که من نمی‌دانستم اسمش چیست و بابا گفت به آن می‌گویند جوانمردی. ♾ @binahayat_ir
‌ ‌ خدا هم مثال‌های باحالی می‌زنه ها 😁 @binahayat_ir
4_5976521699045150492.mp3
9.1M
⁉️حد تبعیت از رهبری تا کجاست؟ ♾️ @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نامِ بی نهایتِ تو! دوره پنجم بینهایتشو هم با همراهی چند ده هزار نفره شما رفقای دهه هشتادی از سراسر کشور تموم شد🙃 و این تموم شدن، خودش اولِ کلی رفاقته! همه ی این رفاقت هام، رفاقتیه که کلی از شما بی نهایتی ها، با ، از سر گرفتید! شاید کلی رفیق بودیم قبلش، کلی رفیق تر شدیم! شاید قهر بودیم، آشتی کردیم! شاید قول هایی که بعدِ بی نهایت به حضرتِ دادیم مردونه تر از همیشه باشه! و کلی شاید و باید دیگه، که همه اش و به اقتضای دل های پاک تون بلد بودید! گذر زمان فقط انگار، گَرد نشونده باشه رو این آیینه!، ها؟ وسط دعاهاتون، بینِ حال و احوال قشنگِ این روزا تون، دعا کنید همه مونُ، که الهی که مارو به خودمون، دیگه برنگردونه! . ✌️🙂 👈 پیش ثبت نام دوره مقدماتی ششم برای تازه واردا در : bn.javanan.org@binahayat_ir