🍃چرا و به چه دلیل حق شهدا از حق سایر خدمتگزاران بیشتر و عظیم تر است؟
🎤همه گروه های خدمتگزار دیگر مدیون شهدا هستند، ولی شهدا مدیون آنها نیستند یا کمتر مدیون آنها هستند؛ عالِم در علم خود و فیلسوف در فلسفه خود و مخترع در اختراع خود و معلم اخلاق در تعلیمات اخلاقی خود نیازمند محیطی مساعد و آزادند تا خدمت خود را انجام دهند، ولی #شهید آن کسی است که با فداکاری و از خودگذشتگی خود و با سوختن و خاکستر شدن خود محیط را #برایدیگران مساعد می کند.
#شهیدمطهری
#نهضتحسینیص۱۴۹
@binesh_motahar_sirjan
🔹محمدبنمنکدر یکی از زهاد و متصوفه عصر امام باقر علیه السلام است؛ میگوید در یک روز بسیار گرم به خارج شهر مدینه رفته بودم، چشمم افتاد به محمدبنعلیالباقر در حالی که غرق در عرق شده بود ... و معلوم بود که برای کاری از کارهای دنیا از قبیل سرکشی به امور زراعتی آمده است. در دل به خود گفتم ببین بزرگی از بزرگان قریش چگونه حرص دنیا او را وادار کرده است که در هوای گرم آمده اینجا؟ خوب است بروم او را موعظهای کنم.
جلو رفتم و سلام گفتم و با صدای بلند سلام مرا پاسخ داد.
من گفتم شما یکی از بزرگان قریش هستید و سزاوار نیست در چنین هوای گرمی در طلب دنیا بیرون آیید؛ اگر الان در همین حال مرگ برسد و روح شما قبض شود چه جوابی نزد خدا خواهید داشت؟
میگوید امام این حرف را شنید و فرمود: به خدا اگر در همین حال مرگ مرا فرا گیرد، در حالی رسیده است که مشغول اطاعت خدا هستم. من این کار را برای تحصیل روزی و برای اینکه به تو و امثال تو احتیاجی نداشته باشم انجام میدهم. من باید از آن روزی بترسم که مرگ من برسد و در حالی که من مشغول معصیت هستم.
محمدبنمنکدر میگوید، گفتم خدا تو را رحمت کند که خواستم تو را موعظه کنم و متنبه سازم، تو مرا موعظه کردی و متنبه ساختی و مرا به اشتباه خود متوجه ساختی.
امام باقر با این عمل و این منطق خود به آن مرد صوفی مأب و سایر کسانی که در اشتباه به سر میبردند فهماند که در اسلام کار و کوشش برای اداره زندگی گناه نیست، بلکه عین اطاعت و عبادت حضرت حق است.
#شهیدمطهری
#سیرهمعصومینص۶۷
ولادت امام محمدباقر علیه السلام را خدمت تمامی شیعیان جهان تبریک عرض می نماییم.
@binesh_motahar_sirjan
#اطلاعرسانی
پخشزنده ارتباط تصویری
رهبر معظم انقلاب امامخامنهای
در آئین تجلیل و تڪریم از
یک میلیون پیشکسوت دفاعمقدس
دوشنبه ۳۱ شهریور ؛ ساعت ۱۰ صبح
از شبکه های سراسری صدا و سیما
#ما_قوی_هستیم
#چهلمین_سالگرد_دفاعمقدس
این مَردها رفتند ،
تا ما بچهها دورِ هم بمانیم ...
قد : نصف من کمتر
وزن: کمی بیشتر از پَر
سن : نصف سن من
ایمان: هزار برابر من
اخلاص: تا خودِ خدا
#بزرگ_مردان_کوچک
#دفاع_مقدس
May 11
🔹مرگی شهادت است که انسان با توجه به خطرات احتمالی یا ظنّی یا یقینی فقط به خاطر هدفی مقدس و انسانی و به تعبیر قرآن " فی سبیل الله " از آن استقبال کند.
💢 شهادت دو رکن دارد: یکی اینکه در راه خدا و فی سبیل الله باشد؛ هدف ، مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فدای هدف نماید، دیگر اینکه آگاهانه صورت گرفته باشد.
#شهیدمطهری
#نهضتحسینیص۱۵۲
@binesh_motahar_sirjan
#ریحانة_الحسین_یارقیه
#بـابـا خـوش آمــــدى
به تماشاى #دخـــترت
ببين حــال و روز مــن
شده مانـنـد #مــادرت
حالا كـه آمــدى، ز چـه
رو بـــا #ســـــر آمـدى؟
آيا چــو مــن نمــانــده
تـوانی به #پــيــكرت؟
#بـابـا_خیلی_دلم_گرفته
#از_این_روزهای_شــام....
4_6001566310478120738.mp3
6.59M
🎧 خوش اومدی تو از سفر بابا ...
🎤 مجید بنی فاطمه
#روضه
"خرابهی شام"
ابوریحان بیرونی می نویسد:
نخستین روز ماه صفر سر حسین علیه السلام وارد شهر دمشق شد و یزید آن را روبروی خود نهاد.
زکریا بن محمد بن محمود قزوینی، نویسنده قرن هفتم نیز مینویسد:
روز اول ماه صفر، روز جشن عید بنی امیه است چون در آن روز سر امام حسین علیه السلام را به دمشق آوردند و در بیستمین روز از آن ماه سر امام به بدن بازگردانده شد.
اگر روز عاشورا روز ۲۱ مهر ماه سال ۵۹ باشد ورود قافله اسیران در حدود ۱۱ یا ۱۲ آبانماه خواهد بود که کمکم در سوریه هوا متغیر و رو به سردی می رود .
یزید دستور داد اسرا را زندانی کنند. این زندان را در خانهای در نزدیکی کاخ گاه در کاخ و گاه در خرابه دانستهاند.
مشخصات زندان را اینگونه نوشتهاند:
۱_ زندان موقتی بود و آن را برای دستور بعدی_ قتل یا بازگشت_ نگهداری می کردند.
۲_زندان مخروبه بود ،حتی احتمال می رفت که با سقوط دیوارهای آن همگی کشته شوند .
۳_زندان به گونه ای بوده است که زندانیان در مقابل سرما و گرما هیچ محافظی نداشتند( احتمالاً زندان فاقد سقف بوده و برخی نیز نوشتند طاق خرابه شکسته بود سقف در حال فرو ریختن بود )
۴_فضای زندان نامناسب، بیماریزا و آلوده بوده است به گونهای که صورت ها پوست انداختند و زخم چرکین در بدن ها پیدا شد. اسیران خاک نشین بودند و زیراندازی وجود نداشت.
۵_ زندان همراه با شکنجه و تنگ آفرینی و محرومیت از نیازهای روزمره بوده است.
نوشته اند به محض ورود اهل بیت به این ویرانه یکی از آنان گفت که ما را در این خانه درآوردند تا بر سر ما فرود آید و ما کشته و نابود شویم.
۶_ خرابه در معرض تابش مستقیم خورشید بود و از طلوع تا غروب، نور و تابش خورشید زندانیان را آزار می داد.
هر چند درنگ در خرابه کوتاه بوده است اما در همین مدت کوتاه یکی دیگر از تلخ ترین و مرگبارترین حوادث رخ داد که داغ عاشورا را تازه کرد و آن شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها بود.
شهادت این دختر بنا بر کتاب معالی السبطین علامه حائری_ به نقل از کتاب "الاقیاد سید محمد علی شاه عبدالعظیمی_ بدین گونه بود که:
شبی در خرابه شام پدرش را در خواب دید. وقتی از خواب بیدار شد به یاد پدر بسیار ناله کرد و گریست و مکرر می گفت : اِیتونی بوالدی و قرة عینی. پدرم و نورچشمم را نزد من بیاورید.
هر بار که حاضران می خواستند او را آرام کنند گریه و اندوه شدید تر می شد و همه اهل بیت را محزون و گریان می کرد. به طوری که آنها از شدت ناراحتی خود را پریشان می کردند و با سوز و آه شدید می گریستند. صدای گریه آنها به گوش یزید که در کاخ خود بود رسید. از ماموران پرسید چه خبر است؟ یکی از حاضران به او گفت: دختر کوچک حسين پدرش را در خواب دیده و از زمانی که بیدار شده پدر را میطلبد و گریه و شیون می کند.
یزید گفت: سر بریده پدرش را نزدش ببرید و پیش رویش بگذارید تا آن را بنگرد و خاطرش آرام بگیرند.
مأموران سر را در ظرفی( مثل سينی)نهادند و حوله ای بر روی آن انداختند و آن را پوشاندند، سپس نزد رقیه آوردند و کنارش نهادند.
رقیه گفت: این چیست؟ من پدرم را می خواهم. غذا نمی خواهم. ماموران گفتند: پدرت اینجاست.
رقیه با دستهای کوچکش حوله را برداشت و ناگاه سر بریده ای دید . (فضا تاریک بود و سر نامشخص). پرسید این سر کیست گفتند: سر پدرت است .
رقیه سر را برداشت و به سینهاش چسباند و با گریه های سوزناک خطاب به سر چنین گفت:
یا اَبتاه من ذاالَذی خَضَّبکَ بِدمائک؟
یا اَبتاه من ذاالَذی قَطَع وریدَیکَ؟
یا اَبتاه من ذاالَذی ایتمنی علی صِغَرِ سنّی؟
یا اَبتاه من ذاالَذی ...
پدر چه کسی تو را به خون آغشته کرد؟
پدر چه کسی رگهای گردنت را برید؟
پدر چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟
پدر دختر یتیم تو به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ شود ؟
پدرجان! زنان بی پوشش چه کنند؟
پدرجان! زنان اسیر و سرگردان کجا بروند؟
پدرجان! چه کسی چشمان گریان را چاره ساز است؟
پدرجان! غیار و یاور غریبان بی پناه است؟
پدر جان! چه کسی پریشان موی ما را سامان میبخشد؟
پدرجان! بعد از تو چه کسی با ماست؟ وای بر ما بعد از تو وای از غریبی!
پدر جان! کاش فدایت می شدم.
پدر جان! ای کاش پیش از این نابینا می شدم و تو را اینگونه نمی دیدم.
پدرجان! کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمی دیدم.
این سوگنامه رقیه جگر سوز و اشک انگیز است. نوشتن پس از این سه آرزو لب ها را بر لب های پدرش حسین نهاد و چنان گریست که همان لحظه بیهوش شد و وقتی او را حرکت دادند و دریافتند که از دنیا رفته است.
ام کلثوم چند خشت در خرابه جمع کرد و کنار هم نهادند و رقیه را بر آنها نهاد و در سوگ و اندوه و ماتم دفن کردند.
ام کلثوم بیش از دیگران می گریست. علت را پرسیدند. خطاب به خواهرش زینب گفت : دیشب رقیه به من میگفت عمه جان گرسنهام و از من نان خواست ولی اکنون جنازهاش را در پیش رو میبینم.
رقیه را غسل دادند و با همان پیراهن کهنه دفن کردند.
سن و هنگام شهادت ۳، ۴، ۵و ۷ سال نگاشتهاند که درست تر ۴ سال است. زمان شهادت حضرت رقیه را پنجم ماه صفر سال ۶۱ یعنی چهار روز پس از ورود کاروان اسرا به شام نوشتهاند.
(معالی السبطین:ج۲، ص ۱۷۱.)