eitaa logo
بی شوخی!
184 دنبال‌کننده
45 عکس
18 ویدیو
1 فایل
طنزی به ادب
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از قمپز
شعر طنز مشترک حمیدرضا مولا و پدرام اکبری برای روز پدر 😂 پدرم بنده و از بنده درآمد پدرم! ریخته بسکه بلا از همه سو دوروبرم اهل منزل گله از بنده ی بیچاره کنند مانده ام خود که به نزد که شکایت ببرم زیر بارم نه چنان بار که می پندارید آن چنان است که پیچیده پلوسِ کمرم کارم از گریه گذشته ست به آن می خندم صاحب خنده ای از گریه غم انگیزترم تا رسد موعد واریزی یارانه ی من زود برداشت کنم تا که نفهمد پسرم بنده « پدرامم » و از روز ازل یک پدرم! «الف » و «میم» فقط آمده بالای سرم! بسکه گفتند پدر ،این بخر و آن بِستان چاره ای نیست جز اینکه بفروشم جگرم تو فقط یک جگر و من همه اعضای تنم آی پدرام؛ نظر کن که من از تو بترم زنم از من طلبیده است سه سرویس طلا بنده یک شوهرم ای زن نه که شیخ قطرم زیر بارم نه چنان بار که می پندارید آنچنانی که بلانسبتت انگار خرم همه جا فکر من این است و همه شب سخنم ای خدا این چه بلا بود که آمد به سرم طنز میگویم و دلبسته ٔ طنزم هرچند... نان و نامی نشده عایدم از این هنرم کاش وقت سحر از غصه نجاتم بدهید! چون که مجبور به سگدو زدن بیشترم! زن و بچه خبرش نیست از این حال دلم کاش میرفت برای زن و بچه خبرم! راستی قیمت یک قلب شکسته چند است یا خریدار کجا هست برایش ببرم؟! دلبری برده دلم را و دو دل کرده مرا که دلش را به تلافی ببرم یا نبرم میلاد امام علی علیه السلام و روز پدر مبارک 💐 @qompoz😎
39.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ویدیو‌کلیپ شعر خوانی آقای " جواد فرج پور " در " محفل شعر چوق الف " 💢 دیماه ۱۴۰۲ ، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز ⭕️ وعده ما ، ۸ اسفندماه ، محفل دوم چوق الف 😊 ✳️ کانال اطلاع رسانی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز @Shirazu_law @bishokhiii طنز ادبی بی شوخی محفل طنزپردازان استان فارس کانال بی‌شوخی در ایتا https://eitaa.com/bishookhi بله https://ble.ir/bishookhi روبیکا https://rubika.ir/@bishookhii تلگرام https://t.me/bishookhiii
31.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ویدیو‌کلیپ شعرخوانی" دکتر عبدالرضا قیصری " در " محفل شعر طنز چوق الف " @naftinashi1 💢 دیماه ۱۴۰۲ ، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز ⭕️ وعده ما ، ۸ اسفندماه ، محفل دوم چوق الف 😊 ✳️ کانال اطلاع رسانی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز @Shirazu_law @bishokhiii طنز ادبی بی شوخی محفل طنزپردازان استان فارس کانال بی‌شوخی در ایتا https://eitaa.com/bishookhi بله https://ble.ir/bishookhi روبیکا https://rubika.ir/@bishookhii تلگرام https://t.me/bishookhiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ویدیو‌کلیپ شعرخوانی آقای" اسدالله فهندژ سعدی " در " محفل شعر طنز چوق الف " 💢 دیماه ۱۴۰۲ ، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز ⭕️ وعده ما ، ۸ اسفندماه ، محفل دوم چوق الف 😊 ✳️ کانال اطلاع رسانی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز @Shirazu_law @bishokhiii طنز ادبی بی شوخی محفل طنزپردازان استان فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ویدیو‌کلیپ شعرخوانی خانم " پروین جاویدنیا " در " محفل شعر طنز چوق الف " 💢 دیماه ۱۴۰۲ ، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز ⭕️ وعده ما ، ۸ اسفندماه ، محفل دوم چوق الف 😊 ✳️ کانال اطلاع رسانی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز @Shirazu_law @bishokhiii طنز ادبی بی شوخی محفل طنزپردازان استان فارس
💠 معاونت فرهنگی و دانشجویی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز برگزار می کند 💢 دومین محفل شعر طنز سیاسی ، اجتماعی " چوق الف " ❇️ با حضور طنز پردازان محفل طنز ادبی "بی شوخی"    📆 سه شنبه ۸ اسفندماه ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۵ 🏢 تالار حکمت دانشگاه شیراز ( جنب دانشکده حقوق و علوم سیاسی ) ✳️ کانال اطلاع رسانی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز @Shirazu_law @bishokhiii طنز ادبی بی شوخی محفل طنزپردازان استان فارس
📸 گزارش تصویری 🔰برگزاری دومین محفل شعر طنز سیاسی، اجتماعی «چوق الف» 🔹به همت معاونت فرهنگی و دانشجویی دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دومین محفل شعر طنز سیاسی، اجتماعی «چوق الف» با حضور طنز پردازان محفل طنز ادبی «بی شوخی» سه‌شنبه هشتم اسفند‌ماه 1402 در تالار حکمت دانشگاه شیراز برگزار شد. روابط عمومی دانشگاه شیراز ⚜️با ما همراه باشید.⚜️ https://eitaa.com/shirazu_pr @bishokhiii طنز ادبی بی شوخی محفل طنزپردازان استان فارس
هدایت شده از پروین جاویدنیا
گزارشی از محفل دوم طنز «چوق الف» نگاهی به صفحه گوشی انداختم. خدا رو شکر اینبار ماشین اسنپ پژو پارس بود و حتماً سربالایی‌های دانشگاه رو مثل شیر رد می‌کرد! زیپ نیم پوتم رو بالا کشیدم و از پسرم خداحافظی کردم. دم در دانشگاه بعد از جواب دادن به نگهبان با اعتماد به نفس به اینکه این بار مسیر رو بلدم به راننده گفتم دانشکده حقوق چهار تا فلکه رو باید برید بالا. رسیدیم به فلکه چهارم گفتم برید خیابون دانش. راستش یکم خیابونش به نظرم ناآشنا اومد و از راننده خواستم برای اطمینان از یه نفر بپرسه. راننده هم که انگار از صدقه سری می‌خواست منو برسونه با اخم سری تکون داد و از یه پسر خوشتیپ که معلوم بود دانشجوعه آدرس گرفت که منم «با این اعتماد به نفس راه بلد بودن» متوجه نشدم! بعد از طی چند تا پیچ و مارپیچ دوباره رسیدیم سر همون فلکه دانش! راننده این بار با تغیر گفت: _رسیدیم جای قبلی که! منم با تعجب اینور و اونور رو نگاه می‌کردم و نمی‌دونستم چی بگم. راننده دوباره حرکت کرد و این بار از یکی دیگه پرسید. بازم همون آدرس! دردسرتون ندم دوباره رسیدیم سر فلکه دانش! یه دفعه راننده به جای دانش یک پیچید طرف دانش دو و این مسیر از قضا درست بود. سعی کردم به راننده دیگه نگاه نکنم و با خودم گفتم تا تو باشی دیگه اعتماد به نفسِ راه بلد بودن نگیری به خودت! رسیدیم و پیاده شدم. بازم روبروی دانشگاه و اطراف ایستگاه اتوبوس پر از دانشجوهای پر انرژی و سرحال بود و کلی حالم از دیدنشون خوب شد. راهمو گرفتم و یک راست رفتم داخل ساختمون و از پله‌ها رفتم بالا. توی راهرو خلوت بود و لامپ‌ها خاموش. تعجب کردم. از یکی پرسیدم: _سالن حکمت اینجاست؟ گفت: _نه بیرون از این ساختمونه. ولی باز همون اعتماد به نفس کاذب اومد سراغم که نه خودم مسیر رو بلدم و رفتم به طرف جای قبلی برپایی محفل چوق الف. در سالن رو باز کردم و دیدم تاریکه و خالی! روی تابلوی بالای در رو نگاه کردم دیدم نوشته سالن آمفی تئاتر. مثلا من خودم ادمین کانال خبرنامه شاعران بودم ولی درست پوستر اطلاع رسانی رو نخونده بودم! برگشتم و رفتم از ساختمون بیرون که از دور دکتر قیصری و استاد احد ده بزرگی رو دیدم. خوشحال از اینکه با اونا حتماً دیگه اشتباهی نمیرم باهاشون همراه شدم. چقدر هم صحبت شدن با «بابا احد» آرامش بخشه واقعاً. دکتر قیصری هم که شب قبلش تهران در شب طنز «در حلقه رندان» دعوت داشت هرجوری بود به قول ما شیرازی‌ها «چپری» خودشو رسونده بود. سالن تقریباً نصفه از جمعیت دانشجو بود و هر لحظه هم شلوغ‌تر می‌شد. اولین نفر آقای فرجپور رو دیدم که مثل همیشه شیک و پیک و قبراق آماده ترکوندن سالن بود و بعد هم استاد صلح‌جو و دایی ناصر مهربون و خانم بهپور و بقیه دوستان. رفتم ردیف جلو کنار خانم‌ها نشستم. بعد از تلاوت قرآن و سرود ملی بازم جناب مولا رفت رو سن و در جایگاه مجری نشست. نه مثل اینکه این بار شوخی نداشتن و اهل تعارف مُعارُف هم نبودن! (آخه راستش از گزارش قبلی که اعتراض کردم به همیشه مجری بودن جناب مولا، تو محفل‌های هفتگی چند باری من رو مجری کردن و چقدر مجری بودن خوبه واقعاً!) بعدشم دکتر قیصری رفت کنارش نشست و جلسه رسماً شروع شد. رئیس دانشکده حقوق هم که الان اسمش تو خاطرم نیست و آقای اکبری با شعرش حسابی مستفیضش کرد مثل دفعه قبل با چهره خندون و پر انرژی حاضر بود. آقای مولا بعد از مقدمه چینی گفت چون تعداد خانم‌های حاضر در جلسه بیشتره به احترامشون اولین نفر رو از خانم‌های طنز پرداز صدا می‌زنم و اسم منو صدا زد. نمی‌دونم چرا یه دفعه دلم هری ریخت پایین! بلند شدم و رفتم رو سن و شروع کردم شعر طنز انتخاباتی خودمو خوندن. واکنش‌ها بد نبود، برگشتم سر جام. بعدش نوبت آقای فرجپور بود که الحق شعرهای طنزش کارکشته بود و مثل بار قبل سالن را به وجد آورد. فیلمبردار و عکاس دانشگاه مثل دفعه قبل با حواس جمع! به کارش مشغول بود و دکتر از کلیپ‌های منتشر شده قبلی کلی ازش تشکر کرد و خنده رو لب‌هاش آورد. حین برنامه انگار یه چیزی کم داشتم. بعد که دقت کردم دیدم آره چون دوستم خانم محمدی صادق نیومده کمبود دارم. اونم چه کمبودی؟! کمبود غیبت! پیش خودمون بمونه‌ها حسابی خمار بودم و پکر! هیچی دیگه با عکس از دوستان و شوخی با خانم رحمت و خانم صادقی سعی کردم کمبودمو جبران کنم. بعدش نوبت یکی از دانشجوهای دانشکده حقوق رسید که یه مثنوی طنز خوند که الحق هفتاد من بود! بعد هم نوبت دایی ناصر یا دایناسور شد با لطیفه‌های خوشمزه و بانمک. نفر بعدی باز از دانشجوها بود که با یه غزل عاشقانه جو رو عوض کرد و بردمون به دوران جوونی! (آی یادش بخیر جوونی!)
هدایت شده از پروین جاویدنیا
راستی امروز هشتم اسفند بود و تولدم. درسته که بهم نمیاد و همه میگن خوب موندی! ولی من چهل و سه ساله شدم با اجازتون از امروز! هیچی دیگه سر و صداشو بالا نیاوردم که آقای اکبری به بهونه‌ی شیرینی تَلکه‌ام نکنه! (از جونم نکشه!) بعدشم نوبت استاد صلح‌جو بود که با کاریکلماتورهای درجه یک شور و حالی به دانشجوها و سالن بده. نفرات بعدی خانم هاشم‌پور و آقای سلطانی زوج بامزه‌ی محفل بودند که یه نمایش خوانی طنز خیلی بامزه رو اجرا کردند که حسابی باحال بود و خنده‌دار. بعد هم آقای همت و استاد فهندژ و جناب خوشدل و جناب چرا‌مکانی روی سن رفتن و هر کدوم به نوبت آثار زیباشون رو ارائه کردن. بعدشم نوبت به آقای اکبریِ «فلفل نبین چه ریزه» رسید! که همانطور که اشاره کردم مخاطبش رئیس دانشکده بود. (حالا تو گروه تایپ کردم و اسم رییس دانشکده رو پرسیدم اگه کسی جوابمو بده تا نوشتن این گزارش!) ولی با این شعر آقای اکبری بعید می‌دونم دیگه دانشکده حقوق راهمون بدن و به قول دکتر قیصری سر سالم از اینجا به در ببریم هم خیلی خوبه! خانم بهپور هم کاریکلماتور کار می‌کنه و زیبا و شنیدنی بود کاراشون. آقای محمودی نفر بعدی بود و بعدش جناب فروزانفر که سالن رو برد رو هوا با شعرهای طنز خوشمزه. خانم کریمی مثل همیشه نثرخوانی طنز داشت و بعد هم دکتر قیصری با شعر جدیدشون سالن رو به وجد آورد. آقای غلامی یا آبدانیو هم چند تا رباعی و دوبیتی بامزه خوند. جناب بهشت آیین هم تو فاز خودش نبود امروز و افتخار نداد و شعر نخوند! آقای مولا از خانم جان نثار خواست رو سن بره چون دانشجوها از شعر شیرازی دفعه قبلش خیلی خوششون اومده بود و درخواست داشتن دوباره. خانم جان نثارم کلی تشویق گرفت از حضار. بین برنامه چند کلیپ زیبا هم پخش شد. جناب مولای اعتماد به سقف که خیلی دلش می‌خواست شعرخوانی داشته باشه و روش نمی‌شد گفت: _من دفعه بعد مجری نمی‌شم دیگه! و من ناخودآگاه از این حرفش قند تو دلم آب شد! بعد هم قهقهه‌ای زد و فهمیدم نه بابا شوخی کرده و به خاطر اینکه بره شعر بخونه این حرفو زده و صندلی مجری‌گری رو سفت چسبیده و نمی‌خواد به این راحتی‌ها ببخشدش! حسابی پکر بودم و خمار به خاطر کمبود غیبت که یه آبمیوه زدم تو رگ آخر جلسه و یکم سرحال شدم! بیرون تالار چند تا عکس با استاد ده بزرگی و بقیه دوستان گرفتیم و با ماشین خانم جان نثار تا در دانشگاه جاده‌های پیچ در پیچ رو با سلام و صلوات رد کردیم! خانم جانثار خیلی بامزه هست خدایی! هر بار که از روی سرعت گیر با سرعت رد می‌شد و ما سه متر می‌پریدیم بالا و سرمون می‌خورد به سقف ماشین می‌گفت: _ندیدمش والا! دم در دانشگاه از دوستان عزیزم خداحافظی کردم و اینجور دومین محفل طنز چوق الف هم به پایان خودش رسید. راستی توی گروه باز دوستان شیرازی، شیرازی بازی درآوردن و جواب منو ندادن و مجبور شدم با یه مدل دیگه‌ گانگستر بازی در بیارم و بنابر خبر موثق! نام خانوادگی رئیس دانشکده حقوق جناب دکتر جواهری هست، البته تا اطلاع ثانوی! پروین جاویدنیا «دانشکده حقوق دانشگاه شیراز هشتم اسفند ماه ۱۴۰۲» کانال بی‌شوخی در ایتا https://eitaa.com/bishookhi بله https://ble.ir/bishookhi روبیکا https://rubika.ir/@bishookhii تلگرام https://t.me/bishookhiii
هدایت شده از جمله های معترضه
27.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ستاد استهلال!! شعر خوانی در قمپز شصت و یکم عباس احمدی @abbasahmadi57
یی جوی بوجوریم دنج که اونجو وعده بیذاریم میتینگِ بعدی ذِلَّن اَزُمون حضرت حافظ یِی کِشَم بیریم کلبه ی سعدی بوسّونم بَرت تو ظِلّ ِ آفتو از بستنی سعدی یِی پیاله بوگروزیم بیریم پشت و پَناها غمه به گورِ سیا بیدیم حواله چیک چیک بیگیریم سلفی و جفتی استوریش کنیم به رسم عادت سکه بندازیم تو حوض ماهی گاسَم بیگیریم همونجو حاجت نمیپرسیم اگر هاتون و هاتون از اهالی شعر احوال سعدی امسال شب یلدا وَجِ حافظ دور هم بیگیریم فال سعدی! از گُلسّونش پند و حکایت، از تو بُسّونش غزل غزل عشق بوسونیم وَواری قند پارسی، سوغاتی بیدیم بغل بغل عشق اَی سالی بشه شنبه به نوروز ما گذارُمون بیُفته سعدی اَی چیا بشه بیریم تو بحرش بیبینیم چه چیا که گفته سعدی! همی شعرو که طاقّ ِ سازمان ِ تن کِرم زده ی مِلل کَرُوندن اعضوی ناتو ،ناتُووَن حسابی خوندن آمو انگار که نخوندن! دنیا بالُو داری غزّه کِردن هُوقیه ی به پا هس تو فرانکفورت از بسیجیوی پاریس بیگیر تا لندن تا تورنتو تا پِتِل پورت ریختن کف شهر و چفیه بستن ساندیس میکِشن سر وَجِ پپسی هی چیر میزنن جنگه "فینیش" کن زمزم میزنن از لج پپسی دیدی پرچم ایرانه وادوشتن پوی کاخ سفید با عکس آقو ! تو قنوت نمازشون میگفتن "گُو تو هِل" بشه نتانياهو بالداری فقط زبونی و هُل هُل اِنگُو کوفتنِ اُو تو جوغَن هَس همی رجب چاچول بازو که اسمش یِی چی مثِ دَوُوی آرد و روغن هس، پشت تیریبون باز شده جو گیر وَردوشته برم تیریپ حمایت آمو پَنومَکی بار زده کشتی هی با سگیونیست میکنه تجارت اَزو را ، یَمَنَم کَمین گرفته کَشتیشون تو گِل چَپُنده راحت بلکَم چیشِ دشمنا بترسه بالاَخص ئی آمریکوی کثافت همی اُو بی لِقوم خورده گرفته قطعنومه ی آتیش بس وِتو کرده هیکّی نیس بگه مِردکِ اَلدَنگ مِی غزّه چه ظلمی به تو کرده آمریکا و نوچه ی کُفُراتش یِی نوشونی از آدم ندارن اَی دَسّی اینا به هم برآرن می بینی فرقی هم با هم ندارن از محنت غزه پُرِ تُوُل شد جیگرِ هر کی هَس حلال زاده سعدی گفته هر کس اُولُولَک بود اسم آدمم بَرَش زیاده!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵شعرخوانی پدرام اکبری عضو محفل بی شوخی در شب هفتم‌ رقابت سرزمین شعر 🔹 @sarzaminesher_tv 🔹 اگر شعر جناب اکبری را در شب هفتم برنامه سرزمین شعر پسندیدید نام و نام خانوادگی پدرام اکبری را به ۳۰۰۰۰۴۳ ارسال فرمایید. کانال بی‌شوخی در ایتا https://eitaa.com/bishookhi بله https://ble.ir/bishookhi روبیکا https://rubika.ir/@bishookhii تلگرام https://t.me/bishookhiii
همسر بیچاره ام هر هفته می گردد مریض تا که وی را می برم بازار درمان می شود! محمد قریشی https://eitaa.com/bishookhi ایتا https://ble.ir/bishookhi بله https://rubika.ir/@bishookhii روبیکا https://t.me/bishookhiii تلگرام