eitaa logo
بی شوخی!
184 دنبال‌کننده
45 عکس
18 ویدیو
1 فایل
طنزی به ادب
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 گزارش تصویری 🔰برگزاری دومین محفل شعر طنز سیاسی، اجتماعی «چوق الف» 🔹به همت معاونت فرهنگی و دانشجویی دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دومین محفل شعر طنز سیاسی، اجتماعی «چوق الف» با حضور طنز پردازان محفل طنز ادبی «بی شوخی» سه‌شنبه هشتم اسفند‌ماه 1402 در تالار حکمت دانشگاه شیراز برگزار شد. روابط عمومی دانشگاه شیراز ⚜️با ما همراه باشید.⚜️ https://eitaa.com/shirazu_pr @bishokhiii طنز ادبی بی شوخی محفل طنزپردازان استان فارس
هدایت شده از پروین جاویدنیا
گزارشی از محفل دوم طنز «چوق الف» نگاهی به صفحه گوشی انداختم. خدا رو شکر اینبار ماشین اسنپ پژو پارس بود و حتماً سربالایی‌های دانشگاه رو مثل شیر رد می‌کرد! زیپ نیم پوتم رو بالا کشیدم و از پسرم خداحافظی کردم. دم در دانشگاه بعد از جواب دادن به نگهبان با اعتماد به نفس به اینکه این بار مسیر رو بلدم به راننده گفتم دانشکده حقوق چهار تا فلکه رو باید برید بالا. رسیدیم به فلکه چهارم گفتم برید خیابون دانش. راستش یکم خیابونش به نظرم ناآشنا اومد و از راننده خواستم برای اطمینان از یه نفر بپرسه. راننده هم که انگار از صدقه سری می‌خواست منو برسونه با اخم سری تکون داد و از یه پسر خوشتیپ که معلوم بود دانشجوعه آدرس گرفت که منم «با این اعتماد به نفس راه بلد بودن» متوجه نشدم! بعد از طی چند تا پیچ و مارپیچ دوباره رسیدیم سر همون فلکه دانش! راننده این بار با تغیر گفت: _رسیدیم جای قبلی که! منم با تعجب اینور و اونور رو نگاه می‌کردم و نمی‌دونستم چی بگم. راننده دوباره حرکت کرد و این بار از یکی دیگه پرسید. بازم همون آدرس! دردسرتون ندم دوباره رسیدیم سر فلکه دانش! یه دفعه راننده به جای دانش یک پیچید طرف دانش دو و این مسیر از قضا درست بود. سعی کردم به راننده دیگه نگاه نکنم و با خودم گفتم تا تو باشی دیگه اعتماد به نفسِ راه بلد بودن نگیری به خودت! رسیدیم و پیاده شدم. بازم روبروی دانشگاه و اطراف ایستگاه اتوبوس پر از دانشجوهای پر انرژی و سرحال بود و کلی حالم از دیدنشون خوب شد. راهمو گرفتم و یک راست رفتم داخل ساختمون و از پله‌ها رفتم بالا. توی راهرو خلوت بود و لامپ‌ها خاموش. تعجب کردم. از یکی پرسیدم: _سالن حکمت اینجاست؟ گفت: _نه بیرون از این ساختمونه. ولی باز همون اعتماد به نفس کاذب اومد سراغم که نه خودم مسیر رو بلدم و رفتم به طرف جای قبلی برپایی محفل چوق الف. در سالن رو باز کردم و دیدم تاریکه و خالی! روی تابلوی بالای در رو نگاه کردم دیدم نوشته سالن آمفی تئاتر. مثلا من خودم ادمین کانال خبرنامه شاعران بودم ولی درست پوستر اطلاع رسانی رو نخونده بودم! برگشتم و رفتم از ساختمون بیرون که از دور دکتر قیصری و استاد احد ده بزرگی رو دیدم. خوشحال از اینکه با اونا حتماً دیگه اشتباهی نمیرم باهاشون همراه شدم. چقدر هم صحبت شدن با «بابا احد» آرامش بخشه واقعاً. دکتر قیصری هم که شب قبلش تهران در شب طنز «در حلقه رندان» دعوت داشت هرجوری بود به قول ما شیرازی‌ها «چپری» خودشو رسونده بود. سالن تقریباً نصفه از جمعیت دانشجو بود و هر لحظه هم شلوغ‌تر می‌شد. اولین نفر آقای فرجپور رو دیدم که مثل همیشه شیک و پیک و قبراق آماده ترکوندن سالن بود و بعد هم استاد صلح‌جو و دایی ناصر مهربون و خانم بهپور و بقیه دوستان. رفتم ردیف جلو کنار خانم‌ها نشستم. بعد از تلاوت قرآن و سرود ملی بازم جناب مولا رفت رو سن و در جایگاه مجری نشست. نه مثل اینکه این بار شوخی نداشتن و اهل تعارف مُعارُف هم نبودن! (آخه راستش از گزارش قبلی که اعتراض کردم به همیشه مجری بودن جناب مولا، تو محفل‌های هفتگی چند باری من رو مجری کردن و چقدر مجری بودن خوبه واقعاً!) بعدشم دکتر قیصری رفت کنارش نشست و جلسه رسماً شروع شد. رئیس دانشکده حقوق هم که الان اسمش تو خاطرم نیست و آقای اکبری با شعرش حسابی مستفیضش کرد مثل دفعه قبل با چهره خندون و پر انرژی حاضر بود. آقای مولا بعد از مقدمه چینی گفت چون تعداد خانم‌های حاضر در جلسه بیشتره به احترامشون اولین نفر رو از خانم‌های طنز پرداز صدا می‌زنم و اسم منو صدا زد. نمی‌دونم چرا یه دفعه دلم هری ریخت پایین! بلند شدم و رفتم رو سن و شروع کردم شعر طنز انتخاباتی خودمو خوندن. واکنش‌ها بد نبود، برگشتم سر جام. بعدش نوبت آقای فرجپور بود که الحق شعرهای طنزش کارکشته بود و مثل بار قبل سالن را به وجد آورد. فیلمبردار و عکاس دانشگاه مثل دفعه قبل با حواس جمع! به کارش مشغول بود و دکتر از کلیپ‌های منتشر شده قبلی کلی ازش تشکر کرد و خنده رو لب‌هاش آورد. حین برنامه انگار یه چیزی کم داشتم. بعد که دقت کردم دیدم آره چون دوستم خانم محمدی صادق نیومده کمبود دارم. اونم چه کمبودی؟! کمبود غیبت! پیش خودمون بمونه‌ها حسابی خمار بودم و پکر! هیچی دیگه با عکس از دوستان و شوخی با خانم رحمت و خانم صادقی سعی کردم کمبودمو جبران کنم. بعدش نوبت یکی از دانشجوهای دانشکده حقوق رسید که یه مثنوی طنز خوند که الحق هفتاد من بود! بعد هم نوبت دایی ناصر یا دایناسور شد با لطیفه‌های خوشمزه و بانمک. نفر بعدی باز از دانشجوها بود که با یه غزل عاشقانه جو رو عوض کرد و بردمون به دوران جوونی! (آی یادش بخیر جوونی!)
هدایت شده از پروین جاویدنیا
راستی امروز هشتم اسفند بود و تولدم. درسته که بهم نمیاد و همه میگن خوب موندی! ولی من چهل و سه ساله شدم با اجازتون از امروز! هیچی دیگه سر و صداشو بالا نیاوردم که آقای اکبری به بهونه‌ی شیرینی تَلکه‌ام نکنه! (از جونم نکشه!) بعدشم نوبت استاد صلح‌جو بود که با کاریکلماتورهای درجه یک شور و حالی به دانشجوها و سالن بده. نفرات بعدی خانم هاشم‌پور و آقای سلطانی زوج بامزه‌ی محفل بودند که یه نمایش خوانی طنز خیلی بامزه رو اجرا کردند که حسابی باحال بود و خنده‌دار. بعد هم آقای همت و استاد فهندژ و جناب خوشدل و جناب چرا‌مکانی روی سن رفتن و هر کدوم به نوبت آثار زیباشون رو ارائه کردن. بعدشم نوبت به آقای اکبریِ «فلفل نبین چه ریزه» رسید! که همانطور که اشاره کردم مخاطبش رئیس دانشکده بود. (حالا تو گروه تایپ کردم و اسم رییس دانشکده رو پرسیدم اگه کسی جوابمو بده تا نوشتن این گزارش!) ولی با این شعر آقای اکبری بعید می‌دونم دیگه دانشکده حقوق راهمون بدن و به قول دکتر قیصری سر سالم از اینجا به در ببریم هم خیلی خوبه! خانم بهپور هم کاریکلماتور کار می‌کنه و زیبا و شنیدنی بود کاراشون. آقای محمودی نفر بعدی بود و بعدش جناب فروزانفر که سالن رو برد رو هوا با شعرهای طنز خوشمزه. خانم کریمی مثل همیشه نثرخوانی طنز داشت و بعد هم دکتر قیصری با شعر جدیدشون سالن رو به وجد آورد. آقای غلامی یا آبدانیو هم چند تا رباعی و دوبیتی بامزه خوند. جناب بهشت آیین هم تو فاز خودش نبود امروز و افتخار نداد و شعر نخوند! آقای مولا از خانم جان نثار خواست رو سن بره چون دانشجوها از شعر شیرازی دفعه قبلش خیلی خوششون اومده بود و درخواست داشتن دوباره. خانم جان نثارم کلی تشویق گرفت از حضار. بین برنامه چند کلیپ زیبا هم پخش شد. جناب مولای اعتماد به سقف که خیلی دلش می‌خواست شعرخوانی داشته باشه و روش نمی‌شد گفت: _من دفعه بعد مجری نمی‌شم دیگه! و من ناخودآگاه از این حرفش قند تو دلم آب شد! بعد هم قهقهه‌ای زد و فهمیدم نه بابا شوخی کرده و به خاطر اینکه بره شعر بخونه این حرفو زده و صندلی مجری‌گری رو سفت چسبیده و نمی‌خواد به این راحتی‌ها ببخشدش! حسابی پکر بودم و خمار به خاطر کمبود غیبت که یه آبمیوه زدم تو رگ آخر جلسه و یکم سرحال شدم! بیرون تالار چند تا عکس با استاد ده بزرگی و بقیه دوستان گرفتیم و با ماشین خانم جان نثار تا در دانشگاه جاده‌های پیچ در پیچ رو با سلام و صلوات رد کردیم! خانم جانثار خیلی بامزه هست خدایی! هر بار که از روی سرعت گیر با سرعت رد می‌شد و ما سه متر می‌پریدیم بالا و سرمون می‌خورد به سقف ماشین می‌گفت: _ندیدمش والا! دم در دانشگاه از دوستان عزیزم خداحافظی کردم و اینجور دومین محفل طنز چوق الف هم به پایان خودش رسید. راستی توی گروه باز دوستان شیرازی، شیرازی بازی درآوردن و جواب منو ندادن و مجبور شدم با یه مدل دیگه‌ گانگستر بازی در بیارم و بنابر خبر موثق! نام خانوادگی رئیس دانشکده حقوق جناب دکتر جواهری هست، البته تا اطلاع ثانوی! پروین جاویدنیا «دانشکده حقوق دانشگاه شیراز هشتم اسفند ماه ۱۴۰۲» کانال بی‌شوخی در ایتا https://eitaa.com/bishookhi بله https://ble.ir/bishookhi روبیکا https://rubika.ir/@bishookhii تلگرام https://t.me/bishookhiii
هدایت شده از جمله های معترضه
27.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ستاد استهلال!! شعر خوانی در قمپز شصت و یکم عباس احمدی @abbasahmadi57
یی جوی بوجوریم دنج که اونجو وعده بیذاریم میتینگِ بعدی ذِلَّن اَزُمون حضرت حافظ یِی کِشَم بیریم کلبه ی سعدی بوسّونم بَرت تو ظِلّ ِ آفتو از بستنی سعدی یِی پیاله بوگروزیم بیریم پشت و پَناها غمه به گورِ سیا بیدیم حواله چیک چیک بیگیریم سلفی و جفتی استوریش کنیم به رسم عادت سکه بندازیم تو حوض ماهی گاسَم بیگیریم همونجو حاجت نمیپرسیم اگر هاتون و هاتون از اهالی شعر احوال سعدی امسال شب یلدا وَجِ حافظ دور هم بیگیریم فال سعدی! از گُلسّونش پند و حکایت، از تو بُسّونش غزل غزل عشق بوسونیم وَواری قند پارسی، سوغاتی بیدیم بغل بغل عشق اَی سالی بشه شنبه به نوروز ما گذارُمون بیُفته سعدی اَی چیا بشه بیریم تو بحرش بیبینیم چه چیا که گفته سعدی! همی شعرو که طاقّ ِ سازمان ِ تن کِرم زده ی مِلل کَرُوندن اعضوی ناتو ،ناتُووَن حسابی خوندن آمو انگار که نخوندن! دنیا بالُو داری غزّه کِردن هُوقیه ی به پا هس تو فرانکفورت از بسیجیوی پاریس بیگیر تا لندن تا تورنتو تا پِتِل پورت ریختن کف شهر و چفیه بستن ساندیس میکِشن سر وَجِ پپسی هی چیر میزنن جنگه "فینیش" کن زمزم میزنن از لج پپسی دیدی پرچم ایرانه وادوشتن پوی کاخ سفید با عکس آقو ! تو قنوت نمازشون میگفتن "گُو تو هِل" بشه نتانياهو بالداری فقط زبونی و هُل هُل اِنگُو کوفتنِ اُو تو جوغَن هَس همی رجب چاچول بازو که اسمش یِی چی مثِ دَوُوی آرد و روغن هس، پشت تیریبون باز شده جو گیر وَردوشته برم تیریپ حمایت آمو پَنومَکی بار زده کشتی هی با سگیونیست میکنه تجارت اَزو را ، یَمَنَم کَمین گرفته کَشتیشون تو گِل چَپُنده راحت بلکَم چیشِ دشمنا بترسه بالاَخص ئی آمریکوی کثافت همی اُو بی لِقوم خورده گرفته قطعنومه ی آتیش بس وِتو کرده هیکّی نیس بگه مِردکِ اَلدَنگ مِی غزّه چه ظلمی به تو کرده آمریکا و نوچه ی کُفُراتش یِی نوشونی از آدم ندارن اَی دَسّی اینا به هم برآرن می بینی فرقی هم با هم ندارن از محنت غزه پُرِ تُوُل شد جیگرِ هر کی هَس حلال زاده سعدی گفته هر کس اُولُولَک بود اسم آدمم بَرَش زیاده!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵شعرخوانی پدرام اکبری عضو محفل بی شوخی در شب هفتم‌ رقابت سرزمین شعر 🔹 @sarzaminesher_tv 🔹 اگر شعر جناب اکبری را در شب هفتم برنامه سرزمین شعر پسندیدید نام و نام خانوادگی پدرام اکبری را به ۳۰۰۰۰۴۳ ارسال فرمایید. کانال بی‌شوخی در ایتا https://eitaa.com/bishookhi بله https://ble.ir/bishookhi روبیکا https://rubika.ir/@bishookhii تلگرام https://t.me/bishookhiii
همسر بیچاره ام هر هفته می گردد مریض تا که وی را می برم بازار درمان می شود! محمد قریشی https://eitaa.com/bishookhi ایتا https://ble.ir/bishookhi بله https://rubika.ir/@bishookhii روبیکا https://t.me/bishookhiii تلگرام
شهری که پر از لطافت و طنّازی ست دانشکده ی صفا و شاعر سازی ست هرجای جهان! اگر کسی شعر سرود تردید نکن که یک رگش شیرازی ست بچه شهر کانال بی‌شوخی در ایتا https://eitaa.com/bishookhi بله https://ble.ir/bishookhi روبیکا https://rubika.ir/@bishookhii تلگرام https://t.me/bishookhiii
از بس برایش «پاپوش» دوختند، «فروشگاه کفش» باز کرد. با قلم «سیاه» شعر «سپید» می نویسم. واژه ها از سکوت اعلام «برائت» کردند. میوه فروش «در» هم می فروخت. آینده ام از «گذشته ام» به علت «سوءپیشینه» شکایت کرد. «کاما»، سرعت گیر واژهای «عجول» است. صاحبخانه قد بلند در مورد «اجاره خانه» کوتاه نیامد. در جمله اش «پرانتز» باز کرد، جای واژه ها تنگ شد. گور خواب ها در جهان «موازی» زندگی می کنند. «چُرت» ش را محکم دوخت، تا با هیچ صدایی پاره نشود. گور خواب ترسی از شب اول «قبر» ندارد. آدم «پای» «دار» ی بود، مأمور اجرای حکم اعدام. وقتی سرش را «تیغ» زد، موهایش توی کما رفتند. کانال بی‌شوخی در ایتا https://eitaa.com/bishookhi بله https://ble.ir/bishookhi روبیکا https://rubika.ir/@bishookhii تلگرام https://t.me/bishookhiii
برای مرد میدان جناب فرهنگی، توی دکان جناب فرهنگی در تمام مشاغل دیگر، هست مهمان جناب فرهنگی نیمه‌های شبی‌ست بارانی، مه گرفته‌ست این خیابان را مستقیم! آی تاکسی دربست، پشت فرمان جناب فرهنگی بعد یک امتحان معمولی، آن دوتا خطِ در دو سوی صفر با دو تا خط به روی ماشینت گشت جبران جناب فرهنگی! یا پس از اخم روی یک شاگرد؛ از سر مهر یا که دلسوزی آمدهِ توی مدرسه باباش، گفته هان هان! جناب فرهنگی! با همین اخم تند و تیز تو، معده‌ی بچه ام شده معدوم روح و جان و طحال و روده‌ی وی، گشته داغان، جناب فرهنگی! قبل از این، رتبه‌ی معلم بود همتراز پیمبران اما بعد از این رتبه بندیِ بی نقص، یافت نقصان جناب فرهنگی مانده‌ام من که رتبه بندیدند یا به ریش حساب خندیدند بعد سی سال کار پر زحمت، رتبه‌ی وان جناب فرهنگی بس که دیوار کوتهی داری هر کجایی که پول کم آمد دست بردند توی صندوقت، هشت ارگان جناب فرهنگی! در سفر گرچه از هتل محروم، نیست جای گلایه‌ای زیرا در اتاقی نشسته بر زیلو، چون سلیمان جناب فرهنگی در کلاسش صمیمی و ساده، بید مجنون، بلند و افتاده با وجود هزار تا مشکل، داشت وجدان جناب فرهنگی نشانی کانال: https://eitaa.com/mohamadghorayshi/155 کانال بی‌شوخی در ایتا https://eitaa.com/bishookhi بله https://ble.ir/bishookhi روبیکا https://rubika.ir/@bishookhii تلگرام https://t.me/bishookhiii
هدایت شده از پروین جاویدنیا
لبخند دلگشا شب شعر طنز شهروندی کانال بی‌شوخی در ایتا https://eitaa.com/bishookhi بله https://ble.ir/bishookhi روبیکا https://rubika.ir/@bishookhii تلگرام https://t.me/bishookhiii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ویدیو‌کلیپ شعرخوانی آقای " دکتر عبدالرضا قیصری" در " دومین محفل شعر طنز چوق الف " 💢 اسفندماه ۱۴۰۲ ، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز ✳️ کانال اطلاع رسانی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز @Shirazu_law @bishokhiii طنز ادبی بی شوخی محفل طنزپردازان استان فارس
هدایت شده از پدرام اکبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ویدیو‌کلیپ شعرخوانی " استاد احد ده بزرگی" در " دومین محفل شعر طنز چوق الف " 💢 اسفندماه ۱۴۰۲ ، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز ✳️ کانال اطلاع رسانی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه شیراز @Shirazu_law @bishokhiii طنز ادبی بی شوخی محفل طنزپردازان استان فارس
گزارشی از شب شعر طنز «لبخند دلگشا»: صبح که همسر خان! از خواب بلند شد، با صورت پف کرده و ورقلمبیده‌اش مواجه شدیم! دندون درد گرفته بود و از اومدن به شب شعر عذر خواست. پسر بزرگم ولی چه عجب! که موافق اومدن بود. ساعت شش و نیم دمِ غروب، نیم ساعت قبل از ساعتِ شروع برنامه حرکت کردیم. دل توی دلم نبود و خیلی خوشحال بودم و البته ذوق زده! آخه اولین بار بود که بعضی از مهمان‌های خارج از استان رو قرار بود ببینم. پسرم روبروی درِ پشتی باغ دلگشا ماشینشو پارک کرد و با هم راه افتادیم. هنوز چند قدمی نرفته بودیم که جناب مولای اعتماد به سقف رو دیدیم! ترمز کرد و با هم سلام علیکی کردیم. اشاره کردم که پشت ماشین ما پارک کنه و با ما همراه بشه. ایستادیم تا آقای مولا بیاد و با هم راه افتادیم. درِ پشتی باغ بسته بود و با هم به توافق رسیدیم که از در دیگه‌ی باغ دلگشا وارد بشیم. اردیبهشت ماه بود و هوا اینقدر مطبوع بود که حال آدم همین جور بیخودی خوش می‌شد! چه برسه که قرار باشه جلوی این همه مهمون شعرخوانی هم داشته باشی! وارد باغ که شدیم صدای موسیقی شادی از دور به گوش می‌رسید و معلوم بود جمعیت زیادی برای دیدن برنامه اومدن. منم که هر لحظه ذوق زده‌تر می‌شدم! تا رسیدیم با آقای فرجپور و خانم نظری و بقیه دوستان مواجه شدیم. خانمی از عوامل برنامه، لیستی تو دست داشت و به محض رسیدن خفت‌گیرم کرد و شماره ملی و شماره تلفنم رو گرفت! استیج! یا به قول دکتر قیصری «صحنه»‌ی تقریباً بزرگی بر پا شده بود وجایی صندلیها رو چیده بودند که بین صندلی‌ها جوی آب زلالی رد می‌شد. عطر گل و سنبل هم که آدم رو بیهوش می‌کرد! بیخود نگفتن که اردیبهشت شیراز وصف نشدنیه و نشون از بهشت داره. چند ردیف اول دوستان شاعر نشسته بودند. خواستم با پسرم ردیف سوم،چهارمی بنشینیم که آقایی با تغیر گفت: _جای شاعراس! منم مظلومانه نگاهی بهش کردم و گفتم: _خب منم شاعرم! آقاهه با تعجب گفت: _واقعا؟! و اجازه داد بنشینیم. واقعا که! مردم شاعرای شهر خودشون رو هم نمی‌شناسن!! دردسرتون ندم یکی یکی دوستای شاعر اومدن و دیدارها تازه شد. علاوه بر اینکه خودم ذوق زده بودم و هیجان داشتم، ذوقِ تو چهره‌ی بقیه‌ی دوستا رو هم می‌تونستم بخونم! و اینو پای تخصص ذوق‌شناسی من بذارید! جناب راشد انصاری رو قبلاً از نزدیک دیده بودم ولی جناب دکتر عباس احمدی و جناب شروین سلیمانی و دکتر اسماعیل آذر رو بار اول بود که می‌دیدم‌. دقایقی بعد دکتر قیصری روی صحنه رفت و برنامه با تلاوت قرآن و سرود ملی رسماً شروع شد. دکتر قیصری اولین مهمان رو، به روی صحنه دعوت کرد و اون کسی نبود جز خالو راشد مو‌پریشون و مهربون! فیلمبردارها و عکاس‌ها هم که حسابی مشغول بودند. خالو راشد که کنار دکتر قیصری قرار گرفت اولین شاعر برای شعرخوانی توسط دکتر قیصری دعوت شد روی صحنه. آقای بهبود غلامیان با چند تا دوبیتی خیلی خوشمزه و خنده‌دار حضار رو سر کیف آورد. حالا آقای اکبری فلفل نبین چه ریزه! رو از دور می‌دیدم. آقای اکبری چون دبیر اجرایی بود حسابی سرش شلوغ بود و حالا پیداش شده بود. خالو راشد که خودش اصالتا اهل فارس بود، از نخبه‌های طنز فارس گفت و جوان‌ترها رو تشویق کرد که دوبیتی‌های جناب فروزانفر و رباعی‌های آقای فرجپور رو حتماً بخونن. دکتر قیصری هم از فرصت استفاده کرد و با آوردن اسم آقای فرجپور اونو برای شعرخوانی صدا کرد. جمعیت حسابی آقای فرجپور رو تشویق کردند و هوا هم لحظه به لحظه خنک‌تر می‌شد. بعد از آقای فرجپور نوبت آقای فروزانفر رسید که با دوبیتی‌های نابشون حسابی سر حالمون آوردن. قرار بود بعد از هر سه شاعر، مهمان عزیزی که روی صحنه رفته هم شعرخوانی داشته باشه و بعد از اون مهمون بعدی جایگزین بشه. خالو راشد هم شعرهای طنز باحالی خوند و نوبت رسید به موسیقی و خواننده‌ای که آهنگ‌های شاد و دور از جونتون رقص آوری! می‌خوند و جمعیتی که با شور و اشتیاق تشویق می‌کردند. بعد از ارائه موسیقی، آقای قیصری دکتر عباس احمدی دبیر انجمن طنز «قمپز» استان قم را به روی صحنه دعوت کرد. شاعر بعدی آقای محمد قریشی جوان ایرانی! بود. آقای قریشی هم شعر «پرتم نمود بیرون!» رو خوند و حسابی شادمون کرد. بعد از اون نوبت خودم شد. رفتم روی صحنه و دوتا شعر طنز خوندم. پسرم هم ازم گُر وگُر فیلم می‌گرفت! بعدش آقای اکبری برای شعرخوانی دعوت شد. بعد از اون هم آقای مولا که هر دو اشعار زیبا و خنده‌داری خوندن. دکتر عباس احمدی هم مستفیضمون کردن و اشعار باحالی خوندن. بعد از این تراک هم نوبت به آقای دکتر اسماعیل آذر رسید که در آغاز صحبتشون به دکتر قیصری بابت شعر طنز و شاعران درجه یک استان در این حوزه تبریک گفتند. منم به خودم گرفتم و حسابی ذوق زده‌تر شدم! بعد از اون آقای روح الله مظفری (معاون فرهنگی ورزشی شهرداری شیراز) برای سخنرانی روی صحنه رفت.
بعد از اون هم نوبت آقای شروین سلیمانی بود که کنار دکتر قیصری قرار بگیره و در ابتدا با چند شعر کوتاه طنز در مورد آقای اکبری و خستگی‌هاش شادمون کنه. پذیرایی بستنی خوشمزه‌ی سعدی بود که حسابی با هوای خنک که چه عرض کنم، سرد دلگشا بهمون چسبید! آقای فهندژ سعدی و جناب خوشدل و آقای میرزانیا نفرات بعدی بودند که با اشعار زیباشون جمعیت رو به تشویق واداشتند. بعد هم دکتر قیصری برای شعرخوانی پشت میکروفون قرار گرفت و مثل همیشه ترکوند! در آخر هم آقای شروین سلیمانی اشعار زیباشون رو خوندن و حسن ختام خنده در طنزی شد! بعد هم رسید موقع خوش خوشان ما! و اوج ذوق زدگی، یعنی تقدیم لوح تقدیر و هدایا! لوح تقدیرم رو که از دست جناب دکتر آذر گرفتم حسابی ذوق مرگ شدم! در همین حین دکتر احمدی با من صحبتی داشت و دعوتم کرد برای برنامه «بگو بخند» شبکه نسیم و ذوق‌مرگی منو به حد اعلا رسوند! به من که خیلی خوش گذشته بود و با وجود سردی هوا (که صدای همه را درآورده بود)من گرمم بود و تو پوست خودم نمی‌گنجیدم، بقیه رو نمی‌دونم! با عکس‌های دسته جمعی داشت برنامه به پایان می‌رسید که آقای اکبری برای شام دعوتمون کرد هتل اطلس و ذوق زدگی من هم که دیگه نگم براتون... خانم بهپور هم با ما اومد و کلی تو راه گپ زدیم. شام رو با خنده و صحبت‌های شیرین مهمون‌های عزیز و دوستان شاعر صرف کردیم و ساعت حدود دوازده شب بود که بالاخره به خونه رسیدیم و پرونده شب شعر «لبخند دلگشا» هم به خیر و خوشی بسته شد. پروین جاویدنیا شانزدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ شیراز، باغ دلگشا کانال بی‌شوخی در ایتا https://eitaa.com/bishookhi بله https://ble.ir/bishookhi روبیکا https://rubika.ir/@bishookhii تلگرام https://t.me/bishookhiii
دعوت هستید به سومین محفل شعر طنز «چوق الف» با حضور مهمانان جذاب! -عباس حسین نژاد، طنزنویس -محمدرضا درخشان، شاعر و طنزپرداز و -محسن فراهانی، نویسنده و طنزپرداز جملگی از تهران و البته با هنرنمایی اعضای محفل طنز ادبی بی شوخی که اغلب معرف حضور هستند! سه شنبه شب، در تالار فجر دانشگاه شیراز راستی روز پاسداشت زبان فارسی هم خواهد بود. بی شوخی عرض شد! https://eitaa.com/bishookhi
32.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | "لبخنددلگشا" جشنواره شعر طنز شهروندی 🌱 به مناسبت هفته شیراز با حضور اعضا محفل ادبی طنز بی شوخی طنزپردازان استان فارس و خالو راشد عباس احمدی شروین سلیمانی 😌شهری که پر از لطافت و طنازی‌ست دانشکدهٔ علوم شاعرسازی‌ست هرجای جهان اگر کسی شعر سرود تردید نکن که یک رگش شیرازی‌ست😌 🔹 جشنواره شعر طنز شهروندی لبخند دلگشا در هفته نکوداشت شیراز و مصادف با روز جهانی لبخند، با حضور شاعران طناز ایران‌زمین در باغ دلگشای شیراز برگزار شد. •┈┈••••✾•●•✾•••┈┈• ⭕️ 🔺سروش+🔻بله🔺روبیکا 🔻اینستاگرام ادبی طنز بی شوخی طنزپردازان استان فارس https://eitaa.com/bishookhi https://ble.ir/bishookhi https://rubika.ir/@bishookhii https://t.me/bishookhiii