eitaa logo
بیسیمچی
1.8هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
622 فایل
سلام علیکم این کانال بمنظور ارتباط معنوی،فرهنگی ،تبلیغی و مذهبی با فرهیختگان تشکیل شده استbabaii@
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴مراسم احیای شبهای قدر در حاجی آباد 🔺قرائت دعای جوشن کبیر 🎙سخنرانی و مراسم احیا: حجــت الاســلام حسینی 🔘 زمان: سه شنبه ۲۲ فروردین ماه ۱۴٠۲ :٠٠ 🔰مکان: مسجد جامع حاجی آباد ┄┅┅❅💠❅┅┅┄
نمای بیست و یکم از بهار قرآن در محله همدل قرآن و عترت شهر گز: https://eitaa.com/bisimchee1400/13102 علی علیه السلام از زبان پیامبر اعظم: https://eitaa.com/bisimchee1400/13101 نکات کلیدی جزء بیست و یکم قرآن: https://eitaa.com/bisimchee1400/13105 گزیده تفسیر جزء بیست و یکم قرآن: https://eitaa.com/bisimchee1400/13106 مسابقه روز بیست و یکم و برندگان روز هیجدهم: https://eitaa.com/bisimchee1400/13110 آنچه از طرح نشر خوبی ها باید بدانید 🖋پاسخ به سؤالات شما در مورد طرح نشر خوبی ها https://eitaa.com/bisimchee1400/13055 تا روز جهانی قدس: https://eitaa.com/bisimchee1400/12634
یکی از عکس های منتخب ارسالی به دبیرخانه 👌واقعا عکس زیباییه فقط حس بچه ها و دست های کوچیکی که به سمت بالا گرفتن🌺✨ نوآموزان کودکستان شیدا شهرستان برخوار،امام زاده ابراهیم(ع) 📸مربی:خانم لقمانی •┈┈••••••••✾•🌿🌺🌿•✾•••••••┈┈•
🌸🇮🇷مراسم معنوی شبهای قدر🌸 شب نوزدهم وبیست ویکم وبیست وسوم ماه مبارک رمضان طبق سالهای گذشته ازساعت ۲۲ شب الی ۳ بامدادبابرگزاری ادعیه ومداحی وسخنرانی واحیاء برگزارمیگردد. 🏴درضمن دسته عزاداری حضرت امیرالمومنین امام علی علیه السلام بعدازظهرروزشهادت ازمسجدجامع به طرف مسجدصاحب الزمان(عج)شهرگرگاب حرکت خواهدکردوضمن برگزاری سخنرانی وعزاداری .درپایان سفره افطارپذیرای عزاداران مولای متقیان میباشد.التماس دعا.
⭕️ یک صحنه زیبا از شب قدر 💔 تازه هنوز نه سری بریده شده نه سری به نیزه زده شده.... 🌤 جان عالم به فدای دردانه سه ساله‌ی اباعبدالله... تو چه کشیدی رقیه جان دینداری ایرانیان.... شب قدر
خاطره‌ای تکان دهنده از جشن تکلیف دختر ۹ ساله ! در سال ۱۳۶۲ قرار شد برای ما، در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچه‌ها داشت و تنها معلمي بود كه سروقت در مدرسه با بچه‌ها نماز مي خواند، به کلاس ما آمد و گفت: «بچه‌ها برای دوشنبۀ هفتۀ آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.» من همان جا غصه‌دار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نمی شد و خبری از نماز نبود. روزهای بعد، بچه‌ها یکی‌یکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه مي‌آوردند. مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: «چرا وسایل خود را نیاورده ای؟» من گریه‌کنان از دفتر بیرون آمدم. فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: «دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.» ولی من می‌دانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست. بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوش‌کلامی برای ما سخنرانی ‌کرد و گفت: «بچه‌ها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خداي خود هرچه بخواهید خداي مهربان به شما می‌دهد. آن روز خیلی به ما خوش گذشت. به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجاده‌ام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهي به سجاده كرد و با حالتي خاص اصلاً به من توجهی نکرد. من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اين‌گونه نشد. اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشه‌ای انداخت و گفت: برو سر درسات، این کارها یعنی چه؟! بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد. اذان صبح از حسینیه‌ای که نزدیک خانه ما بود به گوش می‌رسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریه‌ام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد. پدر و مادرم هردو مرا صدا می‌کردند، درب اتاق را بازکردم دیدم هردو گریه کرده‌اند. با نگراني پرسيدم: چه شده؟! كه يك‌دفعه هردو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هردو یک خواب مشترک دیده‌ایم.! خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم می‌برند، می‌گفتند شما در دنیا نماز نخوانده‌اید و هيچ عمل خيري نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال مي‌كردند و ما هم گریه می‌کردیم، جیغ می‌زدیم و هرچه تلاش می‌کردیم فایده‌ای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم. خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: «دست نگه دارید، دست نگه داريد، دیشب در خانۀ این‌ها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.» آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزه‌های خود را بجاآوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آن‌ها را مورد عنايت قرار داد. این روند ادامه داشت، تا در سال 74 هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله چهل روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند. اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را می‌گذراند. وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهار محال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچه‌ای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفته‌اند. یک هفته‌ای می‌شد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد. حال من مانده‌ام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسي از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايي هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامي مي‌دارم و هرسال که می‌گذرد برکت را به واسطۀ نماز اول وقت در زندگی خود احساس می‌کنم. خواهر کوچک شما ـ التماس دعا