وفات نخستین بانوی لبیک گوی رسالت، الهه کرامت و آبروی نجابت، حضرت خدیجه کبری(س) را بهمه شما شیعیان تسلیت عرض میکنم جهت خشنودی حضرت خدیجه سلام الله علیها یک سوره حمد هدیه بفرمایید (اللهم صل علی محمدوال محمدوعجل فرجهم)

استاد‌ میرباقری: وقتی‌ شیطان‌ فشار زیادی‌ آورد؛ بفهمید‌ که‌ متاع‌ قیمتی‌ در‌ دست‌ دارید..

اگر #خدیجه علیهاالسلام نبود؛ امام خامنه‌ای: «خدیجه‌ی کبری علیها‌ الصلاة والسلام اول مؤمن به اسلام بود و همه‌ی ثروت خود را در راه دعوت و ترویج اسلام خرج کرد که اگر کمکهای خدیجه علیهاالسلام نبود شاید در #حرکت و #پیشرفت_اسلام یک اختلال و وقفه‌ی عمده‌ای به وجود می‌آمد.» ۱۳۶۵/۰۳/۰۲

چه تلخ میفرمایندکه: یک بار به عشق تو سحر پا نشدیم! از ترس شکم همه سحر خیز شدیم.. #یارب العالمین #ماه رمَضان

⭕️ جواد تاجیک مدیرعامل بهشت زهرا: شهید آرمان علی‌وردی یکماه قبل از شهادتش به مزارش سر زده بود و گفته بود من به زودی به اینجا می‌آیم 🔻مزار شهید آرمان یکی از شلوغترین مزارهای شهدای بهشت زهراست.

روسیه ریاست شورای امنیت را بر عهده گرفت 🔹هر یک از ۱۵ کشور عضو شورای امنیت سازمان ملل، به مدت یک ماه به صورت چرخشی ریاست شورا را بر عهده می‌گیرند. آخرین باری که روسیه به ریاست شورای امنیت رسید، فوریه ۲۰۲۲ تقریبا همزمان با آغاز جنگ اوکراین بود. 🔹با وجود تلاش‌های اوکراین، آمریکایی‌ها اعلام کردند که نمی‌توانند روسیه را از تصدی ریاست شورا منع کند.

💚😍تولدت مبارک حاج همت سلطان💚😍

اکبر کلافه است هم از انتظارِ حاجی هم از دست گرما هم از دست بچه های ساختمان فرماندهی بعضی وقت ها ، بعضی ها تنبلی میکنند و ظرف های شام می ماند تا صبح بالاخره حاجی دیر وقت بود اما رسید . گرما از یک طرف و پشه ها از طرف دیگر ، تنها بینی کفایت نمیکند حاجی دست از غذا میکشد و از دهانش هم برای تنفس این هوای گرم استفاده میکند اکبر رفت بیرون و دوان دوان آمد اکبر: حاجی ببین چی برات آوردم ، پنکه حاجی:به به عجب چیزی آوردی بعد از چند شب بی خوابی یه خواب راحت میکنیم بعد یک مکسی کرد و گفت از کجا آوردی ؟ اکبر گفت :هیس! آروم تر از حاجی تدارکاتی گرفتم حاجی فقط همین یکی رو داشتیم. نصف شب بیا تا کسی متوجه نشود ! حاجی خیلی ناراحت و شد  رفت تا به صورتش آبی بزند . اکبر با نگاهی پر از سوال به حاجی نگاه میکند ؟! حاجی همینجوری که سرش رو ،  رو به آسمان گرفته بود گفت: بچه بسیجی های۱۳ ساله و پیر مرد های ۶۰ ساله در خط عرق می‌ریزند و دلشان خوش است که فرمانده لشکرشان مثل خودشان در گرماست . اکبر که کلافه است موقع برگرداندن پنکه چشم هایش به ظرف ها می افتد و میگوید :حاجی ظرف هارو دیدی بازم تذکر بده نمیشه که جور کار های بقیه رو یه سری های دیگه بکشن . حاجی: سخت نگیر بگذار هر کسی هر جور که راحت است کارش را بکند ، جنگ به اندازه کافی سختی دارد... شب شده و جز نگهبانان  و اکبر همه خوابند . اکبر نشسته و به حاجی نگاه میکند ، پشه ها بدنش راه آتش می‌زنند و هی حاجی به خود تکانی میدهد . اکبر که دلش کباب شده چفیه اش را خیس میکند می اندازد روی سر و گردن حاجی کمی آرام میگیرد و اکبر هم به خواب می‌رود . نیش یک زنبور اکبر را از خواب می‌پراند ، تا متوجه میشود ظرف ها نیستند دوان دوان میرود به سمت شیر آب تا ببیند ظرفشور نیمه شب کیست ؟ با عجله خود را به  پشت در می‌رساند آهسته آهسته جلو میرود جوان لاغر اندام و قد بلندی را می بیند که یک چفیه به صورت بسته است ، اکبر میرود جلو تر و جوان برمیگردد!!! اکبر با دقت نگاه میکند چفیه آشناست ، بله! این چفیه ی خود اکبر است !!!..... 💠داستانی کوتاه از فرمانده لشکر۲۷محمدرسول الله(ص) 💠زمان و محل شهادت : اسفند ۶۲ عملیات خیبر،  جزیره مجنون 💠اینجا؛زندگی به سبک دانشجویی

🖤خشنودی قلب خانم خدیجه (س)صلوات🖤