#قاب_ماندگار
#سید_شهیدان_اهل_قلم
#آسید_مرتضی_آوینی
«باب شهادت هرگز مسدود نخواهد شد و اگر خداوند متاع وجود تو را خریدنی بیابد هر جا که باشی تو را به بهشت خاص خویش فرا خواهد برد»
#شهید_غلامحسین_قدیانلو
شهادت: هفدهِ دهِ شصت و یک
مزار مطهر: قطعه بیست و هشت ردیف پنجاه و هفت شماره هفت؛ بهشت زهرا؛ تهران
@bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ڪلیپ
پر ڪشیدند سمت ڪرب و بلا
عاشقونه رفتند تا به خدا
حالا تو این دنیای غریبی
دل خوشی مونه یاد شهدا
با نوای
#حاج_مهدی_سلحشور
@bicimchi1
بسیجی #خامنهای بودن
از سرباز #خمینی بودن سخت تر است
و صد البته شیرینی بیشتری هم دارد...
ما نه امام را دیدیم
نه شهدا را
با این حال
هم پای امام مانده ایم
هم میخواهیم شهید شویم
به این فکر میکنم
این شانه ها
تا به کی تحمل این بار مسئولیت را خواهند داشت؟
و این قلب تا به کی خون دل خواهد خورد؟
میدانی؟
غربت بسیجی های خامنه ای را
تنها آغوش مهدی(عج) تسکین خواهد بود...
@bicimchi1
من اسماعیل را نمیشناختم؛
ولی هر روز میدیدم که کسی میآید و چادرها و آبگیرها را تر و تمیز میکند با خودم فکر میکردم که این شخص فقط چنین وظیفهای دارد یک روز هر چه چشم به راهش بودم تا بیاید و باز به نظافت و انجام وظایفش بپردازد، پیدایش نشد و احساس کردم که او از زیر کار شانه خالی میکند از این رو، خود به سراغش رفتم و گفتم: «چرا امروز نیامدی؟»
او در پاسخ گفت: «چشم الان میام» کسانی که نظارهگر چنین صحنهای بودند سخت ناراحت شدند و گفتند: «تو چه میگویی؟ او فرمانده لشکر است»
من که احساس شرمندگی میکردم؛ در صدد عذر خواهی برآمدم اما او بود که کریمانه و با متانت گفت: «اشکال ندارد» و با خنده از کنار ماجرا گذشت...
#شهید_اسماعیل_دقایقی
منبع: خبرگزاری دانشجو
@bicimchi1
بیسیمچی
🔴قسمت سوم نمی دانم با چه حالی سوار ماشین الیاس شد و به خانه آمد. خانه حالا دیگر مملو از کسانی بود
📞بیسیم چی جدید👣:
🔴قسمت چهارم:
گفت : #شهید_شده
زن ها کِل میکشند .
گوش من اما صوت میکشید!!
اسمع یا عباس بن صالح...
معصومه تقلا میکند او را ببیند .
آقا را محسن به دنبال خود میکشاند .
عباس از او خواسته بود مراقبش باشد .
چون نگذاشتن دیشب او را ببیند عصبانی شده بود !
دیشب یک سکته مغزی ناقص داشته...
اذکر العهد الذی خرجت علیه من دارالدنیا ....
حبیب مبهوت پیمانهایش را با او مرور میکند
چیزی یادش نمی آید!
اما حتما بعدا فردا به یاد خواهد آورد.
والحسن و والحسین و علی ابن الحسین والحجه بن الحسن ائمتک الهدی....
دور و برش را عده ای که هیچ یک را نمیشناسم احاطه کرده اند .
شانه های علی و رضا سخت میلرزد .
پرویز به جایی تکیه زده که نیافتد...
افهم یا عباس بن صالح اذا اتاک الملکان المقربان....
ادامه دارد....
#شهید_عباس_کردانی
#خواهرانه
@bicimchi1
S1395021304 [AVAYESOOZ.BLOG(1).mp3
11.62M
📞بیسیم چی 👣:
کجایی #مادرم تو لحظه های آخرم
در انتظارتم که برسی بالا سرم ....
#پیشنهاد_دانلود
@bicimchi1
#فــــرار_از_گــنــاه
باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه ها به ابراهیم گفت:
«ابرام جـون! تیپ و هیکـلت خیلی جالـب شده. توی راه که میاومدی
دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف میزدند». بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی، کاملا معلومه ورزشکاری!» ابراهیم خیلی ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلا توقع چنین چیزی را نداشت. جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خندهام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر آدمی میخورد غیر از کشتیگیر. بچهها میگفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟!» ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: «ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگهای باشه، فقط ضرره».
کتاب سلام بر ابراهیم، ص41
#شهید_ابراهیم_هادی
#خاطرات_ناب_شهدا
@bicimchi1