۳ اسفند ۱۳۹۷
۳ اسفند ۱۳۹۷
سفیر عشق شهید است
و ارباب عشق حسین(ع)
و وادی عشاق، کربلا...
جایی که ارباب سر به باد می دهد
تا اسرار عشاق را بازگو کند
که برای عشاق راهی جز از #کربلا گذشتن نیست...
#شهیدابراهیم_بابائی_توسکی
#شب_بخیــــر
@bicimchi1
۳ اسفند ۱۳۹۷
۴ اسفند ۱۳۹۷
عجیب بود خیلی سریع توانست به توپخانه مسلط شود و فرماندهان خیلی لایقی را تربیت کند.
آتش توپخانه معمولاً همراه با محاسبات فنی و ریاضی خیلی دقیقی است، علایم جغرافیایی را که دیده بانها میدهند باید تبدیل به معادلات ریاضی کرد، مختصات بسته شود و توپخانهها هدف محاسبه شده را بزنند، ایشان اینها را خیلی خوب یاد گرفت.
@bicimchi1
۴ اسفند ۱۳۹۷
خدایا من به جبهه نبرد حق علیه باطل آمده ام تا جان خود را بفروشم. امیدوارم خریدار جهان من تو باشی، نه کس دگر....
دلم می خواهد که در آخرین لحظه های زندگی ام، بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه دیگر...
سلام بر امت شهیدپرور و نمونه که با حضور همیشگی خود در همه صحنه های حق علیه باطل، اسلام و امام را یاری کرده و قدرت نفس کشیدن و خواب راحت را از دشمن سلب کرده است.
#شهید_حسن_شفیع_زاده
#وصیتنامه
@bicimchi1
۴ اسفند ۱۳۹۷
۴ اسفند ۱۳۹۷
اگر روزی پیکر من را آوردند حتما بذار یک بوسه به روی من، فاطمه ی بابا بزند...
آره! عشق قیمت نداره...
@bicimchi1
شهید #جاوید_الاثر #مهدی_ثامنی
۴ اسفند ۱۳۹۷
۴ اسفند ۱۳۹۷
۵ اسفند ۱۳۹۷
۵ اسفند ۱۳۹۷
مادر جان از تو میخواهم که در شهادت من صبر کنی و مطمئن باش من گریه برای حسین(ع) را بیشتر دوست دارم تا گریه برای خودم...
مردم ایران بدانند که اعتماد به
آمریکا و آمریکاصفتان عاقبتی جز ذلّت و خواری و عقب ماندگی ندارد
در جنگ ما فهمیدیم که موفقیت فقط و فقط در تلاش و مقاومت و اتکا به خداســت
#بسیجی دلداده نهضت روح الله
#عارف بالله کوه توحید
#دلسوخته واله عاشق شیدا
#سینهسوخته حضرت زهرا(س)
#شهید_حاج_امیر_تهرانی
@bicimchi1
۵ اسفند ۱۳۹۷
لباسهای خیس به تنشان سنگینی میكرد ستون گردان دم ارتفاع قامیش و زیر پای عراقیا بود همهمه بسیجی ها میان رعد و برق و شق شق باران گم شده بود حالا گونیهایی هم كه عراقیا پلهوار زیر كوه چیده بودند، از گل و لای لیز شده بود و اسباب دردسر...
بچه ها از كت و كول هم بالامیرفتند كه از شر باران خلاصی یابند و خودشان را داخل غار بزرگ زیر قله برسانند انگار یه گونی، جنسش با بقیه فرق داشت لیز و سر نبود بسیجیها پا روش میذاشتند، میپریدند اونور آب و بعد داخل غار...
اما گونی هر از گاهی تكان میخورد شاید اون شب هیچ بسیجیای نفهمید كه #علی_آقا پله شده بود برای بقیه...
یكی دو نفر هم كه متوجه شدند دم غار اشكهاشون با باران قاطی شده بود «علی به معنای واقعی كلمه مالك نفسش بود»
#شهید_علی_چیتسازیان
منبع: خبرگزاری نوید شاهد به نقل از سایت انصار حزبالله
@bicimchi1
۵ اسفند ۱۳۹۷
۵ اسفند ۱۳۹۷
۶ اسفند ۱۳۹۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامه شهید حججی به امام رضا(علیه السلام)
دِلَمٖ رٖفٰاقَتیٖ میخٰواهَد
کِهٖ سَربَندِ یٰا زَهرٰایمٖ بِبَݩدَد
کِهٖ دِلم ٖرٰا حُسیݩی ڪُنَد
کِهٖ خٰاڪیٖ بٰاشَد
دلمٖ رفٰاقتیٖ میخٰواهَد
کِهٖشـَهـیدم ڪُنَد
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی...
@bicimchi1
۶ اسفند ۱۳۹۷
۶ اسفند ۱۳۹۷
۶ اسفند ۱۳۹۷
رفتنـد تا زنـدگۍ را در ڪوچـه ها فریـاد ڪنند...
اینگونـه بود ڪه ما بـار خود را تا خط پایان ڪشیدیم...
حالا چـه خندان و سرمست از آݩ زمستـان گذشتیم...
حالا چـه بۍ درد وآسـان دست از شهیدان ڪشیدیم
#شهید_قاسم_افتاده
سالروز شهادت؛ دهلران
شهدای آمل
@bicimchi1
۶ اسفند ۱۳۹۷
#وصیتنامه_شهیده_طاهره_انصاری
«خداوند تبارک و تعالى هميشه يار و ياور مستضعفان و مسلمانان عزيز مىباشد. چنانچه آنان را به دست مستكبران به شهادت مىرساند بنا به فرموده امام امت شهادت سعادت انسان است و يا اگر آنان را در اين دنيا به پيروزی برساند در هر صورت اينان پيروزند.
خداوند مىفرمايد كسی كه مرا دوست دارد عاشق من مىشود كسی كه عاشق من شد من عاشق او مىشوم و كسی كه من عاشق او شدم او را مىكشم و كسی را كه من او را بكشم ديهاش را مىدهم در صورتی كه من خود ديه او هستم و بهشت را بر او میبخشم.»
#زنان_شهیده
@bicimchi1
۶ اسفند ۱۳۹۷
۶ اسفند ۱۳۹۷
۶ اسفند ۱۳۹۷
۷ اسفند ۱۳۹۷
۷ اسفند ۱۳۹۷
توی قطعه آرام قدم میزدم و گاه گاهی هم عکس میگرفتم.
- از پسر من هم عکس میگیری مادرجان؟
دنبالِ صاحبِ صدا بودم که مادری را بالای قبری دیدم.
- جانم حاج خانم؟
دوباره سوالش را تکرار کرد
- چشم مادرجان! حتما...
خودم را رساندم به خلوتِشان، خلوتِ مادر و پسر...
عکس که گرفتم، شروع کرد برایم حرف زدن، از پسرش میگفت و من غرق تماشا شده بودم.
- حاج خانم تو زندگیت چی از خدا خواستی؟
- من؟ چیزی نخواستم، معامله کردم!
- معاملهی چی؟
- یه پسرِ خوش قد و بالا دادیم
یه #پلاک گرفتیم ...
با پارچهی سفیدی که
از زیر چادرش درآورده بود اشکهایش را پاک کرد
- منصفانه بود مادرجان نه؟
- نه! من پلاک هم نمیخواستم ...
چشم از من بر میدارد
و به پسرِ توی قابش نگاه میکند
اشک میریزد و دعا میخواند...
مادرا همشون لنگه همند...
#مادران_شهیدپرور
@bicimchi1
۷ اسفند ۱۳۹۷
۷ اسفند ۱۳۹۷
۷ اسفند ۱۳۹۷
۷ اسفند ۱۳۹۷