بیسیمچی
هو الحکیم
بر سر مزار من
#گریه کنید
که شهیدی غریبم...
#شهیدی_از_دیار_افغانستان
محل شهادت: ایران
#شهید_رجبعلی_غلامی مهاجری شهید از افغانستان که در دفاع مقدس جانش را فدای اسلام کرد...
شهید رجبعلی غلامی در سال ۱۳۵۹ از افغانستان به بجستان مهاجرت کرد و مدتی بعد به عنوان بسیجی به جبهههای نبرد حق علیه باطل شتافت و در سال ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۹ قهرمانانه و شگفتانگیز به #شهادت رسید...
بر روی سنگ مزار او نوشته شده: «مادران و خواهران بر سر مزار من گریه کنید که من در این شهر غریبم و پدر، #مادر و خواهری ندارم که برایم گریه کنند »
رجب غلامی در روز ۶ اسفند ماه سال ۱۳۶۴ در منطقه کردستان، پس از باز کردن معبر مین به سیم خاردار حلقوی میرسد که به هیچ عنوان نمیشده آنرا قطع کنند، چون اگر سیم را قطع میکردند سیمها جمع شده و معبر منفجر میشد در این وقت این شهید با همرزم خود با نام «شریفی مقدم» تصمیم میگیرند که یک نفر بر روی سیم خاردار بخوابد، ابتدا شریفی مقدم قصد داشته این کار را انجام دهد، ولی شهید غلامی به او التماس میکند و او را قسم میدهد که بگذار من این کار را انجام دهم و این افتخار را از من نگیر سرانجام شهید رجب غلامی بر روی سیمهای خاردار میخوابد و در حالی که خون از بدن پاکش جاری بوده، بیش از ۱۶۰ نفر و بنا بر روایتی ۳۰۰ نفر از روی بدن او عبور میکنند وقتی همه عبور میکنند و او را از روی سیمها بلند میکنند، میبینند تمام بدنش غرق در خون است و درد میکشد در همین حال دست به دعا برمیدارد و میگوید خدایا شهادت مرا برسان، در این لحظه بلافاصله تیری از سوی نیروهای عراقی شلیک میشود و به چشم چپ او اصابت میکند و همان جا به شهادت میرسد »
پ.ن: برسد به دست مسئولین لیبرال و غربزده دولت که به بهانه تحریمهای آمریکا نسبت به برادران و خواهران افغانستانی بیمهری میکنند...
#افاغنه
#شهدای_افغانی
#مهاجران_افغان
شب بخیر
@bicimchi1
بیسیمچی
« #نامه_شهیده_راضیه_کشاورز به آقا امام زمان (عج) در 13 سالگی »
نشانی گیرنده : نمی دانم کجایی #یامهدی ؟! شاید در دلم باشی و یا شاید من از تو دورم . کوچه انتظار، پلاک یا مهدی!
به نام خداوند بخشنده ومهربان
سلام من به #یوسف_گمگشته_ی دل زهرا و گل خوشبوی گلستان انتظار
🌊 ای دریای بیکران ، آفتاب روشنی بخش زندگی من که از تلالو چشمانت که همانند خورشید صبحدم از درون پنجره های دلم عبور می کند و دل تاریک و سیاه مرا نورانی می کند . تو کلید درِ تنهایی من ! من تورا محتاجم . بیا ای انتظار شبهای بی پایان ، بیا ای الهه ی ناز من ، که من از نبودن تو هیچ و پوچم . بیا و مرا صدا کن ، دستهایم را بگیر و بلند کن مرا . مرا با خود به دشتِ پر گلِ اقاقیا ببر . بیا و قدمهای مبارکت را به روی چشمانم بگذار .
صدایم کن و زمزمه ی دل نواز صدایت را در گوشهایم گذرا کن ، من فدای صدایت باشم . چشمان انتظار کشیده من هر جمعه به یادت اشک می ریزند و پاهایم سست می شوند تا به مهدیه نزدیک خانه مان روم و اشک هایم هر جمعه صفحات دعا ندبه را خیس می کند . من آنها را جلو پنجره اتاقم می گذارم تا بخار شود و به دیدار خدا رود . به امید روزی که شمشیرم با شما بالا رود و برسر دشمنانتان فرود آید .
#یامهدی_ادرکنی_عجل_علی_ظهورک
#پ_ن :
بعد از شهادت راضیه، زمانی که وسایلش را جمع میکردم به تقویمی برخوردم که در قسمت مشخصات فردی آن اینطور نوشته بود:
نام و نام خانوادگی: شهید گمنام
شماره شناسنامه: ۱۱۰ (یا علی)
آدرس: دربست دل خدا
شماره تلفن: همیشه اشغال است چون همیشه با خــدا حرف می زنم.»
راضیه همیشه آرزو داشت در رشته جراحی قلب ادامه تحصیل دهد و پنجره محل کارش رو به گنبد و بارگاه امام رضا (علیه السلام) باز شود.
سرانجام در فروردینماه سال 1387 بعد از آنکه از زیارت بارگاه امام رئوف به شهرش بازگشت، در 24ام فروردین 1387 بر اثر انفجار بمب در حسینیه کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز توسط عوامل تروریستی وابسته به غرب، بعد از تحمل 18 روز درد و رنج ناشی از جراحت در 10 اردیبهشت در سن 16 سالگی به شهادت رسید.
#شهدای_ترور
مصاحبه تیم سرگذشت پژوهی بنیاد هابیلیان با خانواده #شهیده_راضیه_کشاورز
@Bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این زن جوان ایرانی توی مراسم فارغ التحصیلیش در یکی از دانشگاههای کالیفرنیای آمریکا، برای اشاره به شخصیتی که الگوی زندگیش و عامل رسیدنش به این موفقیت بوده، پرچم یا فاطمة الزهرا (س) رو بالا برد
سرافراز و سربلند باشی شیر زن ایرانی که با حجاب خودت پرچم زن اصیل ایرانی را بالا بردی
@bicimchi1
وصیتنامه
#سردار_شهید_علیرضا_بلباسی:
"مردم ارزش گندم بیشتر است یا ارزش نان؟! اما اگر گندم بخواهد ارزش پیدا کند باید زیر سنگ عظیم آسیاب خرد شود و باید در تنور داغ چند صد درجه تاب و تحمل داشته باشد همان تنوری که علی(ع) سر را تا ناف داخل گرمای آن می کرد و با خود می گفت: بچش گرمای تنور را تا از بچه های یتیم شهدا غافل نباشی و بالاخره بهشت را به بها می دهند نه به بهانه و اگر امروز در کاروانیان حسین(ع) ثبت نام نکنیم و عازم نشویم فردا ما را در صف این کاروانیان راه نخواهند داد و از ما نام و نشانی نخواهند پرسید ..."
#سردار_شهید_علیرضا_بلباسی(سمت راست)
نام پدر: رسول
متولد: ۱۳۳۲/۷/۱۴ روستای آسور، فیروزکوه
شهادت: ۱۳۶۵/۱۲/۱۲ شلمچه
@bicimchi1
به همان میزان که به انجام فرایض دینی مقید بود نسبت به مستحبات هم تقید داشت نیمههای شب از خواب بیدار میشد، با خدای خود خلوت می کرد و نماز شب را با سوز و گداز و گریه میخواند...
خواندن قرآن از کارهای واجب روزمرهاش بود و دیگران را نیز به این کار سفارش مینمود..
#سردار_شهید_آقامهدی_باکری
#فرمانده
#ماه_مبارک_رمضان
#لشگرآسمانی۳۱عاشورا
@bicimchi1
#حرهای_گمنام_انقلاب
از یوسفآباد تا دانشگاه برایتون انگلیس
«از همان دوره دبیرستان، «مهیار» با همه ما فرق داشت؛ هم در زمینه درسی باهوشتر و موفقتر بود و هم شرایط خانوادگی متفاوتی داشت. آنها حسابی اهل مُد روز و... بودند و میانهای هم با مسائل دینی و اعتقادی نداشتند. اینطور بود که راهمان خیلی زود از هم سوا شد. سال 1352 که دیپلم گرفتیم، مهیار به انگلیس رفت و در رشته هوافضا در دانشگاه برایتون مشغول تحصیل شد. از او بیخبر بودیم تا اینکه در سال 1354 روزنامهها نوشتند: یک دانشجوی ایرانی به نام مهرام در انگلیس به خاطر مصرف زیاد مواد مخدر به حالت کما رفت! اما مهیار نجات پیدا کرد و دو سال بعد همراه همسر انگلیسیاش به ایران آمد.»
«امیر»، دوست همکلاسی مهیار مهرام با اشاره به دستگیر و زندانی شدن او به جرم اعتیاد در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی، ادامه میدهد: «آزادی مهیار مصادف شد با آغاز جنگ من در واحد مهندسی سپاه در مریوان مشغول فعالیت بودم و ازآنجاکه مهیار موضعگیریهای سیاسی ضد نظام داشت و حتی از منافقین حمایت میکرد، ارتباطمان کمرنگ شدهبود. با این حال، وقتی به مرخصی آمدم، به دیدنش رفتم. شرایط بدی داشت؛ همسرش از ایران رفتهبود و خودش هم با اینکه با مدرک مهندسی هوافضا، قصد استخدام در یگان بالگرد صداوسیما را داشت، به دلیل اعتیاد، داشت این فرصت را از دست میداد. پدرش با من صحبت کرد و خواست کاری برای دوستم انجام دهم.»
#شهید_مهیار_مهرام
#ادامه....
@Bicimchi1
این #جمعه هم عبور کرد و
ندای انا المهدی ات درعالم طنین انداز نشد
آقا خیالت راحت
اینجا
خیال همه
از نبودن ات راحت است!
تو باشی باید کار کنیم
تو نباشی کسی #تکلیف مدار نیست.
گاه گاهی با چند خط #دلنوشته و چند بیت #شعر
مثل اکنون من
از قصه ی #ظهور لذت می بریم!!.....
.
.
#تصویرمنتشرنشده
#شهیدداریوش_نصیری
#بیسیمچی
@bicimchi1
الهی
فاجْعلنا ممّن قطعْتَ
عنه ڪل شیٍ یقطَعه عنڪ
خدایا قرار دہ ما را
از ڪسانی ڪہ بریدی از او
هرچہ ڪہ موجب بریدنش ازتو گردد
بُریدن را ڪہ یاد بگیری
پریدن آسان است
#مناجات_المحبین
#خدایا_ما_دوباره_آمدیم
@bicimchi1
بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهادت مامور نیروی انتظامی در درگیری با قاچاقچیان در #شهرضا
🔹عصر دیروز،شنبه ۲۱ اردیبهشت در درگیری مسلحانه یگان تکاوری اصفهان با قاچاقچیان مسلح مواد مخدر، ستواندوم #مهدی_جمشیدی فرزند محمدحسن شهید و دو نفر نیز مجروح شدند.
در این درگیری دو نفر از قاچاقچیان به هلاکت رسیدند و خودروی حامل قاچاق آنان نیز توقیف شده است.
#شهادتت_مبارک
@Bicimchi1
#کلام_شهید
"پدر و مادرم وقتی من شهيد شدم دستانم را باز كنيد تا مال پرستان و دنيا پرستان بدانند به آن دنيا چيزی نبرده ام. من در طول زندگيم كاری برای اسلام نكرده ام شايد خواست خداست كه با ريخته شدن خونم موجب آمرزش گناهانم و پيشرفت اسلام شوم. از پدر و مادر و برادرانم می خواهم كه بعد از شهادت من صبر و تقوی را پيشه خود كنند و محور كارهايشان را خدا قرار دهند. برادران! تنها قرآن و خط امام خمينی است كه می تواند ما را از انحرافات فكری رهائی داده و به سوی الله رهنمون گردد. بايد هر چه بيشتر به سوی قرآن روی آورد وآن را همانگونه كه هست دريافت و به آن عمل كرد و با تمام قوا برای خدا و انقلاب اسلامی كار كرد و در اين راه هيچ سستی به خود راه نداد..."
#شهید_خلیل_فاتح
#فرمانده_گردان_شهیدمدنی
#لشگر_۳۱_عاشورا
تاریخ ولادت: ۱۳۴۲/۰۱/۰۱
محل ولادت: تبریز
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۲/۲۱
محل شهادت: اردوگاه موصل (بر اثر شکنجه)
رجعت پیکر مطهر: مرداد سال ۱۳۸۱
#ایام_شھـــــادت
#روحش_شاد_و_یادش_گرامی_باد
@bicimchi1
شاید پدر در زمان خداحافظی، فرزندش را در آغوشش گرفته باشد و شاید کودک هم میخواست پدر را بلند کند ولی نتوانست و شاید دختر در آن سن کم با خود گفت حتما چند سال بعد می توانم....
و اما حالا بعد از سی و چهار سال دختر توانست پدر را بلند کند، آنهم به سبکی یک #پلاک و چند تکه استخوان.....
دیدار فرزند و پدر پس از ۱۲۲۱۷ روز جدایی از هم؛ در معراج الشهدا در مرداد ۱۳۹۶
#روحانی_شهید_جمشید_آقاجانی، متولد شهر تاکستان و ساکن قزوین
شهادت: عملیات خیبر، جزیره مجنون عراق
دختر شهید: خاطرات من از همه بیشتر است چون من در رویاهایم خیلی با پدرم بودم خیلی به خوابم میآمد به خصوص وقتی بچه بودم شبهایی که فردایش روز پدر بود و من بغض میکردم به خوابم میآمد حتی مراسم معراج شهدا را قبلا در خواب دیده بودم
#فرزند_شهید
#دلتنگی
#وداع_عاشقانه
@bicimchi1
بنشین بر لب جوی و گذرِ "آب" ببین
دلِ هر شیعه از این منظره خون می گردد...
پ.ن: حسین جان ...
همه در اوج عطش روزه گرفتیم
اما هیچ کس روضه ى لب های
تو را درک نکرد...
#ایها_العطشان
#ایها_الشهید
@bicimchi1
چند روزی بود مریض شده بودم تب داشتم حاج آقا خونه نبود از بچه ها هم که خبری نداشتم یک دفعه دیدم در باز شد و مهدی، با لباس خاکی و عرق کرده، اومد تو...
تا دید رخت خواب پهن هست و خوابیدهام، یک راست رفت توی آشپزخونه؛ صدای ظرف و ظروف و باز شدن در یخچال می اومد برام آش بار گذاشت ظرف های مونده رو شست، سینی غذا رو آورد، گذاشت کنارم گفتم: «مادر چرا بی خبر؟» گفت: «به دلم افتاد که باید بیام »
#شهید_مهدی_زینالدین
منبع: کتاب زینالدین؛ انتشارات روایت فتح
@bicimchi1