جای خالی یک عکس...
توی کمدش در را با عکس #شهدا پر کرده بود و بالایشان نوشته بود:
"ای سرو پا، من بی سر و پا، خودم را کنار عکس شهیدان پیدا کردم"
برادرش می گوید:
کنار عکسها اندازه یک جای عکس در کمدش خالی بود، گفتم: "محمد عکس یکی از شهدا رو اینجا بزن، این جای خالی قشنگ نیست"
جواب داد: "اونجا جای عکس خودم هست...
#شهید_محمد_غفاری
@bicimchi1
#دخترانه
نگو هرگز خداحافظ
خداحافظ که میگویی
دلم از درد می میرد
تو دوری و نمی بینی
نفس هایی که میگیرد
خداحافظ که می گویی
پر از غم می شود جانم
تو با این واژه غمگین
نرنجانم نترسانم
نگو هرگز خداحافظ
خودت از من حفاظت کن
چرایش را نمی دانم
به اخلاق من عادت کن
کسی که با سلام تو
دلش آرام می گیرد
بدان با این خداحافظ
خودش از غصه می میرد...
#دختر_شهید_حبیباللهپور
#وداع
#عشق_پدری_و_فرزندی
شبتان آرام و پر از یاد خدا
@bicimchi1
#سیره_شهید
اخوی شهید میگفتن: علی آقا داخل میدان تیر مشغول آموزش ڪار با اسلحه به یڪ سری از دوستان بودن ڪه قبل از شروع آموزش رو به دوستان میفرماین:
ڪار با اسلحه رو خوب یاد بگیرید
اگر خوب یاد نگیرین و بعدها در جنگ
به خاطر نابلدی زخمی یا ڪشته شوید شهید در راه خدا نیستید چرا ڪه ڪم ڪاری ڪردید و حق مطلب رو ادا نڪردین.
#شهید_علی_عظیمی
@bicimchi1
چه می شد؟
چه می شد که به جای ظلم، عدل بود؟
چه می شد که به جای کینه، محبت بود؟
چه می شد که به جای شرک، خدا پرستی
بود؟
چه می شد که به جای تخریب، سازندگی
بود؟
چه می شد که به جای کثیف کردن روح،
#معراج روحی بود؟
چه می شد که به جای شکنجه و درد، لذت روحی بود؟
چه می شد که به جای سقوط در فساد،
#عروج به آسمان انسانیت بود؟
چه می شد که به جای خودخواهی و غرور، فنا فی الله که اساس همه لذت ها و بقا و ابدیت دائم است، بود؟
#شهید_مصطفے_چمران
منبع: حماسه عشق و عرفان، ص ۱۰۷
@bicimchi1
تا اندکی دلش میگرفت میرفت سراغ تلفن...
می گفت: صدای پدر و مادر یا همسرم رو نشنوم آروم نمیشم...
برای پسرش دلتنگی می کرد و هر بار تماس می گرفت می پرسید: سیدمحمد تونست دوچرخه اش رو رکاب بزنه؟!
اما با تمام دلبستگی هایش #خداحافظی کرد...
داوطلب شد و رفت..
به دوستش گفت: می دونم این بار دیگه شهید میشم...
در خواب دیدم که از آسمان به پیکر خون آلود خودم نگاه می کنم.
همسر و فرزندم رو به خدا می سپارم...
#شهید_سیدرضا_طاهر
#شب_بخیر
@bicimchi1