eitaa logo
بیسیم‌چی
5.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
16.6هزار ویدیو
139 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
بیسیم‌چی
تک تیرانداز افسانه ای جهان.....👆👇 @bicimchi1
‍ ‍ سردار شهید عبدالرسول زرین که بود عبدالرسول زرین در سال ۱۳۲۰ در یکی از روستاهای توابع استان کهکیلویه و بویر احمد به دنیا آمد.او در ۴ سالگی پدر و در ۶ سالگی مادرش را از دست داد.در ۱۵ سالگی خود را به اصفهان رساند و بعد از مدتی کار و تلاش تشکیل خانواده داد و در سن ۲۷ سالگی اقوامش را که در کودکی گم کرده بود پیدا کرد. وی در زمان انقلاب شکوهمند اسلامی در تظاهرات ضد طاغوت شرکت می کرد و مزاحمتهای ساواک بر اراده محکم و مومنانه اش کوچکترین خللی ایجاد نکرد تا این که رژیم پوسیده ستم شاهی افول و آفتاب درخشان حکومت اسلامی طلوع نمود تا این که جنگ مستکبران و ایادی آنها در کردستان و سپس خوزستان آغاز شد. در این هنگام او که افتخار عضویت در سپاه اصفهان را داشت به غرب کشور اعزام شد و مردانه و هوشیارانه به سرکوبی ضد انقلاب پرداخت و بعد از آن سراسیمه به جبهه جنوب شتافت و در کنار سردار شهید حاج حسین خرازی و سردار رحیم صفوی به نبرد با دشمن پرداخت. وی در جبهه ها نقش منحصر به فردی را ایفا کرد و در جنگهای نا منظم و دیگر عملیاتها به عنوان تک تیر انداز، ضربات مهلکی را به دشمن وارد کرد که به همین دلیل او را صیاد امام خمینی (ره) و به تعبیر سردار شهید حسین خرازی، گردان تک نفره می نامیدند.وی از اسلحه دراگانوف SVD دوربین دار استفاده می‌کرد و دارای بیش از ۷۰۰ شلیک موفق از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲ در کردستان تا عملیات خیبر می‌باشد. سرانجام این مجاهد با صفا و سرباز مخلص لشگر امام حسین (ع) پس از بارها مجروحیت با عشق به حسین بن علی (ع) در سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر بر اثر اصابت ترکش، به شهادت رسید. برای شادی روح مطهر این شهید والامقام، بر محمد و آل محمد صلوات... @bicimchi1
﴾﷽﴿ . عاشقِ امام رضا(ع) بود. کافی بود دلش هوای مشهد کند. دیگر هیچ چیز جلودارش نبود. گاهی هم پیش می‌آمد بدون هیچ برنامه ریزی قبلی، وسط خیابان تصمیم می‌گرفت برود مشهد. می‌رفت میدان آزادی و سوار اتوبوس می‌شد و یک راست می‌رفت مشهد. یکبار با کلی ذوق و شوق تعریف می‌کرد که با ۱۰ هزار تومان رفته مشهد و برگشته. می‌گفت سه روز مهمان امام رضا(ع) بودم. هم بهم جا داد هم غذا. از اینکه امام رضا(ع) سه روز مهمانش کرده بود خیلی خوشحال بود. روح الله سه روز مهمان ویژه‌ی امام رضا(ع) بود، آنقدر خوشحال بود. نمی‌دانم هنگام دیدار امام رئوف در بهشت برین چه حالی دارد... خوشا به سعادتش... ولادت با سعادت امام مهربانی‌ها مبارک🌷 . س @bicimchi1
دوستش می‌گفت: حضرت آقا که فرمودند ، فردا محمدحسین گوشیشو عوض کرد و یه گوشی ایرانی گرفت... محمدحسین عادت داشت موقع سینه زنی رو در بیاره، شور می‌گرفت تو هیئت، می‌گفت برا امام حسین کم نذارین،. که فرمودند ؛ محمد حسین دیگه این کار رو ... روز که بچه‌ها چراغارو خاموش کردن تا روضه بخونن چراغ رو روشن کرد و گفت: حضرت آقا گفتن با شادی اهل بیت شاد باشید با ناراحتیشون ناراحت. کی گفته ما حسینیم؟ کاملا هم آدمای عاقل هستیم عاقلانه حسینیم... به قول خودش نمی‌ذاشت حرف آقا بشه. بلافاصله اطاعت می‌کرد. توی جلسات مبنای حرفاش فرمایشات حضرت آقا بود. رو کار حساس بود پای کار بود، رو در نظر می‌گرفت و می‌ریخت و اعضا براش اولویت داشت ✍ پ.ن: سردار سلیمانی: عمار (شهید محمد خانی) برای من مثل بود @bicimchi1
وقتی که از خون ترسیدیم، از آبرو ترسیدیم، از پول ترسیدیم، به خاطر خانواده ترسیدیم، به خاطر دوستان ترسیدیم، به خاطر راحتی و عیش خودمان ترسیدیم، به خاطر راحتی و عیش خودمان ترسیدیم، به خاطر پیدا کردن کاسبی.... وقتی به خاطر این چیزها حرکت نکردیم، معلوم است ده نفر مثل امام حسین هم که بیایند همه خواهند شد..... @bicimchi1
﴾﷽﴿ . روح‌الله وقتی به زیارتگاه یا هیئت می‌رفت، خیلی با ادب وارد می‌شد... مشهد که می‌رفت، کفش‌هایش را در می‌آورد، سرش را مودب پایین می‌انداخت، آهسته قدم برمی‌داشت. همه رفتارهایش مودبانه بود. گاهی بعد از زیارت هم کفش‌هایش را نمی‌پوشید و پا برهنه تا محل اقامت برمی‌گشت. موقع زیارت امام رضا(ع) شوردگی و احوالات خاصی داشت که به حالش غبطه می‌خوردیم . به نقل از: جمعی از دوستان شهید . پ‌ن۱: ان شاءالله حالا که به خاطر بیماری منحوس کرونا از مشهد دور ماندیم، شهدا به ویژه شهید روح‌الله قربانی نائب الزیاره ما در روز زیارت مخصوصه امام رضا(ع) باشند... . پ‌ن۲: عکس مربوط به دوران مجردی شهید روح‌الله است که به مشهد رفته... . س @bicimchi1
شهید سید جعفر موسوی یکی از این فرزندان ایران بود که در عملیات مرصاد توسط منافقین اسیر شد. منافقین صورتش را لگد مال کردند و پوستش را زنده زنده کندند... شهید سید جعفر موسوی متولد پنجم مرداد ماه ۱۳۴۴ رزمنده دلاور دوران دفاع مقدس است که در عملیات مرصاد و نبرد با منافقین در سال ۱۳۶۷ در منطقه اسلام‌آباد غرب به شهادت رسید. . شادی روحش صلوات @bicimchi1
﴾﷽﴿ . مدیر ساختمون روح‌الله اینا کمی مقرراتی و سختگیر بود. شب عروسی‌شون آسانسور ساختمون رو خاموش کرده بود. گاهی هم سر گلدون‌هاشون که بیرون چیده بودند ایراد می‌گرفت. بعد از شهادت روح‌الله، از کنار ساختمونشون رد می‌شدم که ایشون رو دیدم. صدام کرد و گفت؟ شما با آقایی که اینجا زندگی می‌کرد و شهید شد نسبتی داری؟ از اینکه بعد از ۴ سال یادش بود تعجب کردم. گفتم بله برادر خانومشم. این رو که گفتم زد زیر گریه. گفت: وقتی شنیدم روح‌الله شهید شده خیلی ناراحت شدم. بهش سخت گرفتم. اما از بعد شهادتش با خودم عهد کردم دیگه به کسی سختگیری نکنم. الانم دو تا از گلدوناشون اینجا مونده که به یاد شهید ازشون نگه داری می‌کنم... امان از جاذبه ی خونِ پاکِ شهید... به نقل از: برادر خانم شهید . س @bicimchi1
وجودتـان را ... با "عشـق" سرشته بودنـد ؛ و سرنوشت تان را بـا "شهـادت" نیمه شب ها گر توانستی از بالشت و خواب غفلت بگذری همچون شهیدان ازسر هم میگذریـ... : 🔷 شرط شهیدشدن شهید بودن است!! 🌸 اگرامروز کسی رادیدید، که بوی شهید از کلام و رفتار واخلاق او استشمام شد، بدانید او خواهدشد؛ وتمام شهدا این مشخصه را داشتند.🍃 روزگارمون همراه با یاد شهــدا 💐 هدیه به ارواح مطهر 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 @bicimchi1
‍ همیشه وقتی می خواهند تصویری از را به نمایش بگذارند، تصویر زیبای با آن چهره و لبخند ملایم و زیبا بیش از هر چیز تداعی می شود این دو عکس در تاریخ ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ و در کربلای در جنوب کانال پرورش ماهی در لحظه به شهادت رسیدنش گرفته شده است در بخشی از وصیت نامه شهید میخوانیم: "اے ڪسانی که این نوشته را یا بهتر بگویم این سوز دلم و این درد دل نمی دانم چه بگویم این تجربه تلخ و یا این یا این پیام و یا در اصل این خواهش و تقاضای عاجزانه را میخوانید، اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق ترین بنده‌ها هم می‌توانند به خواسٺ او به بالاترین درجات دسٺ یابند؛ البته در این امر شکی نیست؛ ولی بار دیگر به عینه دیده‌اید که یڪ بنده گنه ڪار خدا به آرزویش رسیده است" لشگر ۲۷ محمد رسول الله قطعه۲۹ گلزار شهدا تهران کلامت یادگار فصل جنگ است... @bicimchi1
🌷 ازت ممنونم؛ ممنونم که من رو انسان آفریدی؛ انسانی مثلاً مسلمان و لایق شکر، فراوان‌تر محب امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه و آله السلام... ممنونم که دوران حیاتم رو تو این بازه‌ی زمانی قراردادی و هم توفیقات و افتخارات خیلی خیلی زیادی، نمونه‌اش حب شه‌زاده علی‌اکبر -علیه‌السلام- رو عنایت کردی. الهی! أنت رب الجلیل و أنا عبدک الذلیل... "خدایا! من رو بپذیر" ❤️ مامان؛ زیباترین موجود عمرم؛ قشنگ‌ترین کلمه عمرم؛ عشقم؛ نفسم؛ همه وجودم؛ دوستت دارم ...و امّا روضه گوش دادم! مامان شما لباس مشکی تنم کردی و بردیم مجلس عزاداری! مدیونتم. پدر شما گذاشتی دهنم! ممنونتم... 💎 فرازهایی از وصیت‌نامه‌ی 🗓 به مناسبت سیزدهم اسفند، سال شهادت شهید مهدی صابری، مدافع حرم تیپ فاطمیون @bicimchi1
خواهش یک از زائران می‌نویسد: چون بدون زیارت و با آرزوی زیارت کربلا از این دنیا می‌روم، خواهش می‌کنم که ان‌شاءالله بعد از آزادی کربلا عکس مرا به عنوان زائر امام حسین ( علیه‌السلام) به کربلا ببرید.... @bicimchi1
از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... 🌷🌿🌷🌿🌷🌿 @bicimchi1