بیسیمچی
در گردان یک پیرمرد ترک زبان داشتیم، کمتر از احوالات خودش حرف میزد؛ هر گاه از او سؤالی میپرسیدیم، یک کلام میگفت: من «بسیجی لَر» هستم! گردان به مرخصی رفت؛ به همراه یکی از بچهها او را تعقیب کردیم؛ او داخل یکی از خانههای محقر در حاشیه شهر قم رفت؛ جلو رفتیم و در زدیم، وقتی ما را دید، خیلی ناراحت شد و گفت: «چرا مرا تعقیب کردید؟» گفتیم: «ما از لشکر علی بن ابی طالب(علیه السلام) هستیم،
آقا گفته از احوالات زیر دستهای خودتان با خبر باشید»؛
وارد منزل شدیم، زیرزمینی بسیار محقر با دیوارهای گچ و خاک و پیرزنی نابینا که در گوشهای نشسته بود
از پیرمرد در مورد زندگیاش، بسیجی شدنش و همسر پیر او سؤال کردیم. پیرمرد گفت: «ما اهل شاهین دژ استان اذربایجان غربی بودیم، در دنیا یک پسر داشتیم که فرستادیم قم طلبه و سرباز امام زمان(عج) شود. مدتی بعد، انقلاب پیروز شد؛ بعد هم در کردستان درگیری شد، او آمد شهرستان، با ما خداحافظی کرد و راهی کردستان شد؛ چند ماه از او خبر نداشتیم، به دنبالش رفتم بعد از پیگیری گفتند: پسرم شهید شده، جنازهاش هم افتاده دست ضدانقلاب! بعد از مدتی خبر دادند پسرت را قطعه قطعه کردهاند و سوزاندهاند؛ هیچ اثری از پسرت نمانده!
همسرم از آن روز کارش فقط گریه بود، آن قدر گریه کرد تا اینکه چشمانش نابینا شد!
از آن روز گفتم: هر چیزی که این پیرزن داغدیده بخواهد برآورده میکنم؛ یک روز گفت: به یاد پسرم برویم قم ساکن شویم. ما هم اینجا آمدیم؛ من هم دستفروشی میکردم.
یک روز گفت: آقا، یک خواهشی دارم برو جبهه و نگذار اسلحه فرزندم روی زمین بماند. من هم آمدم از آن روز همسایهها از او مراقبت میکنند».
بعد از مدتی به منطقه برگشتیم؛ شب عملیات کربلای پنج بود؛ هر چه آن پیرمرد اصرار کرد، گذاشتم به عملیات بیاید گفتم: «چهره آن پیرزن معصوم در ذهنم هست، نمیگذارم بیایی!»
گفت: «اشکالی ندارد اما من میدانم پسرم بیمعرفت نیست!».
آن پیرمرد بسیجی از پیش ما به گردانی دیگر رفت؛ در حین عملیات یاد او افتادم و گفتم:
«به مسئولین آن گردان سفارش کنم نگذارند پیرمرد جلو بیاید». تماس گرفتم با فرمانده گردان صحبت کردم، سراغ پیرمرد را گرفتم؛ فرمانده گردان بیمقدمه گفت: «دیشب زدیم به خط دشمن، بسیجی لَر یا همان پیرمرد به شهادت رسید پیکرش همان جا ماند!».
بدنم سرد شد با تعجب به حرفهای او گوش میکردم؛ خیلی حال و روزم به هم ریخته بود؛ بعد از عملیات یکسره به سراغ خانه آنها رفتم. جلوی خانه شلوغ بود؛ همسایهها آمدند و سؤال کردند:
«چه نسبتی با اهل این خانه دارید!؟» خودم را معرفی کردم؛ بعد گفتند: «چهار روز پیش وقتی رفتیم به او سر بزنیم، دیدیم .... همانطور که روی سجاده مشغول عبادت بوده، به رحمت خدا رفته است».
@bicimchi1
إنا لله و إنا إلیه راجعون
مادر شهیدان #رسول و #مصطفی_ردانی_پور در سن ۹۶ سالگی پس
از تحمل ۳۵ سال چشم انتظاری
به فرزندان شهیدش پیوست.
پیکر پاک این مادر والامقام، سه شنبه مورخ ۲۶تیرماه در گلستان شهدا اصفهان #تشییع و #خاکسپاری میگرددضمناً طبق #وصیت این مادر گرانقدر و فرمایش مقام معظم رهبری #امام_خامنهای پیکر ایشون، در #مزار یادبود #شهید_جاویدالأثر_مصطفی_ردانیپور به خاک سپرده میشود
@bicimchi1
شادی روح پاک تمام مادران شهدا، آن شیرزنان واقعی این سرزمین، صلوات اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ.
@bicimchi1
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌷سخننگاشت | ایرانیها امامزادهها را با آغوش باز پذیرفتند
🔻رهبرانقلاب: ما کسانی بودیم که اهلبیت را زودتر از خیلیهای دیگر شناختیم؛ ما کسانی بودیم که در راه گسترش اسلام این همه تلاش کردیم؛ ما کسانی بودیم که مظلومان اهلبیت را که در خانههای خود -یعنی مدینه و مکه و کوفه- امان نداشتند، در آغوش خود پذیرفتیم. شما ببینید چقدر #امامزاده در ایران هستند! این امامزادهها کی هستند؟ اینها که ایرانی نبودند. اینها کسانیاند که به ایران آمدند و ایرانیها با آغوش باز اینها را پذیرفتند؛ حتی گاهی برای اینها جنگیدند و در راه اینها تلاش کردند.» ۱۳۸۳/۱۲/۵
🔺️پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR به مناسبت پنجم ذی القعده، روز تجلیل از امامزادگان و بقاع متبرکه، سخننگاشت «ایرانیها امامزادهها را با آغوش باز پذیرفتند» را بر اساس بیانات رهبر انقلاب منتشر میکند.
🖨چاپ👇
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=37231
تمــامِ هفتـه گناه و غروبِ جمعـه دعـــا
ڪمی خجالت از این انتـــظار هم خـوب اسـت ..
#غروبجمعهایدیگر ..
#اینجمعههمنیامدی
@bicimchi1
بیسیمچی
صبح روز ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ خلبان شهید عباس دوران که در تعداد پرواز جنگی در نیروی هوایی رکورد داشت و عراق برای سرش جایزه تعیین کرده بود، پس از بمباران پالایشگاه بغداد هواپیما را که آتش گرفته بود به هتل محل برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها کوبید و با شهادت خود، کاری کرد که اجلاس سران غیرمتعهدها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد...
پیکر پاک #شهید_عباس_دوران به همراه ۵۷۰ شهید دیگر در روز دوم مردادماه ۱۳۸۱ به خاک پاک میهن بازگشت....
سالروز شهادت سردار سرافراز سپاه اسلام امیر شهید عباس دوران خلبان تیز پرواز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران را گرامی میداریم.
@bicimchi1
بیسیمچی
سفیدى اى در زمین نمایان شد دولا شدم و خاک ها را کنار زدم درست حدس زده بودم جمجمه یک انسان بود بچه ها آمدند داخل گودال آرام و با احترام، اطراف سر را خالى کردیم، بلکه پلاکش را پیدا کنیم چیزى چشممان را گرفت دندان هاى مصنوعى اش بود که در دهانش، میان فک هاى بالا و پائین دیده مى شد بعد از آن، عینک ته استکانى اش را که پیدا کردیم، مطمئن شدیم پیرمردى مسن بوده که همچون حبیب بن مظاهر، خود را به #جهاد رسانده، پا به پاى رزمندگان تا آخرین اهداف جلو آمده و در آخرین سال هاى عمر، جاودانه شده است پیکر کنار اورژانس ارتفاع ۱۱۲ افتاده بود کارت شناسایى اش پیدا شد «هادى خداپرست» بود و سن و سالى بالا داشت عکسش روى کارت خشکیده و پوسیده بود، ولى مى شد فهمید که چقدر موهایش سپید بوده جالب بود در منطقه اى که نیروهاى جوان و تازه نفس، به سختى شیارها و تپه هاى #فکه را در عملیات والفجر در بهار سال ۶۲، زیر پا مى گذاشتند، او با آن سن و سال بالا، همگام با آنها خود را جلو کشیده و در مقابل سنگر دوشکا، به #شهادت رسیده بود...
@bicimchi1
اسامی بسیجیان که در درگیری با گروهکهای ضدانقلاب در پایگاه روستای دری که در ساعت ۳:۳۰ بامداد دیشب به درجه رفیع شهادت نائل آمدند بشرح ذیل است.
۱. شهید گرانقدر مهراب عبدی
۲. شهید گرانقدر قانع کرم ویسه
۳. شهید گرانقدر فرزاد رحیمی
۴. شهید گرانقدر ابراهیم حضرتی
۵. شهید گرانقدر عبدالرحمن خالدی
۶. شهید گرانقدر ایرج رحیمی نیا
۷. شهید گرانقدر آرام فیضی
۸. شهید گرانقدر شادمان مرادی
۹. شهید گرانقدر برهان معین پور
۱۰. شهید گرانقدر طالب محمودی
۱۱. شهید گرانقدر آرش رضایی
#شهدای_امنیت
@bicimchi1
بیسیمچی
تیم یازده نفره!
همه در خطِّ دفاع
این بار،خبری از گل نیست
جای گل ها همه جا پُر ز گلوله شده است
پدر و مادرتان منتظرند
خاک غَمگین شده است
تیم ملّیِ شما تکمیل است
تیم یازده نفره......
"بر قاتلین #شهدای_مریوان لعنت"
#ایران_تسلیت
#سپاه_تسلیت
@bicimchi1