رمان زندگی ما
#پارت سوم
شخصیت ها:
فرزاد.محمد.دنیا.فاطمه
فرزاد:
صدای در اومد _بفرمایید در باز شد یه دختر اومد داخل بهش میخورد خیلی خیلی بزرگ باشه22سالش باشه
من:سلام بفرمایید اون ساکت بود پوفی کشیدم این دیگه کیه با فاصله از میز وایساد بلند شدم رفتم اون طرف میز به مبل اشاره کردم _بفرمایید بشینید ولی باز نگام کرد یهو خودشو انداخت تو بغلم و تلاش کردم از خودم جداش کنم _داداشی منو مامان فرستاده سارا خانوم مگه همیشه بهش نمیگی سارا خانوم؟ _من خواهر کوچیکتم در باز شد محمد تو چارچوب در وایساده بودو با شیطنت نگاه میکرد دیوونه پیش خودش چی فکر کرده یه جوری نگام میکنه دختری که میگفت خواهرمه ولم کرد _حواستون هست چی میگین؟من فقط یه خواهر دارم اسمشم فرشتس _اگه ببرمت پیش مادرت چی؟ اگه واقعا راست بگه چی؟_خوب ببرم _میبرم به محمد گفتم:برمیگردم و از در خارج شدم بهش نمیاد دروغ بگه چادری هم هست قیافش که عین مامانه پشت فرمون نشستم اونم آروم جلو نشست _از خدامه مامانمو ببینم پس اگه دروغ گفته باشی با دستای خودم میکشمت سرشو به دو طرف تکون داد _دروغ نمیگم اسمم فاطمس مثل اسم تو و فرشته اسمم با ف شروع میشه _یادم نمیاد مامان به جز موقع فرشته حامله بوده باشه _موقعی جداشد حامله بود ترمز زدم فاطمه پرت شد سرش خورد به شیشه برگشتم طرفش خون رو پیشونیش بود دستمو کشیدم رو پیشونیش _چی شدی تو؟ _ چیزی نیست _بریم درمانگاه _من خودم دارم پزشکی میخونم چیزیم نیست _دانشجوی پزشکی؟ _آره _به پس برعکس فرشته یه خواهر درس خون دارم _از کجا معلوم خواهرتم؟_دیگه من میدونم خواهر خودمی _از کجا معلوم؟_عین مامانی _خیال نداری راه بیفتی؟پشت سری هامون مردن انقدر بوق زدن تازه به خودم اومدم انقدر غرق خواهر جدیدم بودم که حواسم به اطراف نبود فاطمه به یه خونه بزرگ اشاره کرد میدونستم پولش مهریه مامانه رفتیم طرف در فاطمه با کلید درو باز کرد و رفتیم داخل از حیاط که گذاشتیم وارد خونه شدیم فاطمه با صدای بلند مامان میگفت_مامان_جانم دخترم .صدای خودش بود مامان خودم از اتاق اومد بیرون چقدر پیر شده محکم بغلش کردم _فرزاد جان _جانم مادر با لحن خندونوخوشحالی گفت_بیا بریم تو اتاق کارت دارم _چشم _فاطمه یه آبی چایی چیزی بیار برگشتم با محبت به خواهرم نگاه کردم تو این کم تر از یه ساعت بیشتر از فرشته عاشق فاطمه و اخلاقش شده بودم جلوی مامان روی تخت نشستم دستشو گرفتم و بوسیدم دستشو کشید روی موهام _چقدر بزرگ شدی _مامان جان چرا جدا شدی؟ شما که متوجه فاطمه شدی؟ _آره میدونستم ولی یکی از دوستامو فرستادم به جام آزمایش بده نمیخواستم زن بابات بمونم اون زیادی یه دندست همیشه همینطور بوده زندگی رو خیلی برام تلخ کرده بود مجبوربودم طلاق بگیرم بعدشم خانوادم وقتی از وجود فاطمه با خبر شدن منو پسم زدن _خوب الان بیا پیش من با من زندگی کنید _من سرطان دارم فرزاد لبخند رو لبم ماسید _چی؟ _من سرطان خون دارم فاطمه نمیدونه مواظب فاطمه باش _این چه حرفیه عزیزم من با پیدا کردنت انگیزه پیدا کردم انگیزه واسه زندگی سرفه خشکی کرد _خیلی دوست دارم فرشته رو هم ببینم ولی مطمئنم عمرم نمیکشه _این چه حرفیه _هرچند اون از من دلخوشی نداره انگیزه نداری خوب فاطمه واست یه انگیزه من که عمرم نمیکشه دوست داشتم فاطمه رو تو لباس عروس ببینم منم باید بستری بشم
فاطمه:
_مزاحمم مگه نه؟_ صاحب خونه ای _ حالا من چیکار کنم؟_زندگی _ حوصلم سر میره _امروز باهام بیا شرکت دوست دارم امروز کاملا پیشم باشی زنگ خونه به صدا در اومد فرزاد درو باز کرد یه پسری اومد داخل فرزاد:سلام محمد ببخشید نتونستم توضیح بدم به من اشاره کرد _خواهرم هستن فاطمه فاطمه این هم دوستمه محمد انتظار داشتم بخواد بهم دست بده هر چند من نمیدادم ولی فکر میکردم دوستای فرزاد اینجور آدمایی باشن _خوشبختم _همچنین. فرزاد:بیا داخل دیگه محمد _منم میرم یه چیزی براتون بیارم بخورین همونطور که مامان میگفت واقعا مهربون بود
محمد:
_خواهر جدید مبارک _بیشتر از فرشته دوسش دارم _آره خیلی خانومه فاطمه اومد شربت آلبالو اورده بود کنار فرزاد نشست فرزاد دستشو دور شونه فاطمه حلقه کردو فاطمه رو به خودش چسبوند اولین چیزی که ازش توجهمو جلب کرد چادرش بود پس میتونه فرزادو عوض کنه _من برم_کجا؟_عروسی آوا _ کی اونو گرفته؟فاطمه با تشر گفت فرزاد خندیدیم _نه بابا من خودمم میدونم دخترعمم از جنا هم جن تره آخه اصلا یه جای طبیعی نداره همه که مثله شما نیستن خو فاطمه یکم سرخ و سفید شد _مگه چی گفتم خوشگله؟ فرزاد دمپایی که پوشیده رو در اورد و پرت کرد طرفم _دیگه نبینم خواهر منو اذیت کنی بلند خندیدمو رفتم طرف در _شب بیاید ها شما هم دعوتید هر کسم خواستید دعوت کنین مثل خر خرج کردن دوبرابر فامیلا رو میتونن غذا بدن
نویسنده.n.s👧👧
لطفا اگه نظری داشتین بیاین اینجا👇👇
@anegin
🌹🌹🌹
@blackchador
انقدردراین رسانه هااربعین،کرببلا،پیاده روی رانشان ندهید
آخه ماجامانده هاهم دلی داریم...💔
@blackchador
Narimani-Eshghe arbaein-www.Baradmusic.ir.mp3
9.27M
پیشنهادعاااالی👌
حتماگوش کنین👍
🔴 #مهم
✅ بخونید و منتشر کنید📢
⭕️ توصیه های مهم #سیاسی - #فرهنگی استاد #رائفی_پور به زائران ابا عبد الله الحسین در #اربعین حسینی:
🔺۱- متاسفانه !!! حضور پر رنگ موکب های ایرانی آنهم با آن همه زرق وبرق در پذیرایی از زائران نسبت به برخی موکب های عراقی، حس میزبانی عراقی ها را به چالش کشیده است ،سعی کنید در موکب های عراقی هم تا جایی که مقدور است سکنی داشته باشید آنها باید ببینند اینجا ایرانی و عراقی نداریم همه یک امت هستند.
در صورت امکان چند هدیه کوچک هم از ایران خریداری کرده و در مسیر به نام ایران به کودکان عراقی هدیه دهید .با خادمان موکب ها خوشرو باشید ، قدردانی کنید و عکس یادگاری بگیرید.
🔺۲-بعضا شنیده شده برخی خانوم های ایرانی داخل موکب ها آرایش می کنند لطفا توجه داشته باشید ، زنان عراقی هرگونه آرایش کردن زنان علی الخصوص در ایام عزای اهل بیت(ع) را بشدت بد و قبیح می دانند شما با این کارتان آبرو برای کشورمان باقی نمیگذارید!
🔺۳- در کنار استفاده از تصاویر و نشانه هایی که با خود حمل می کنید (مانند تصویر رهبر انقلاب یا سردار سلیمانی ) حتما از تصاویر مراجع عظام تقلید عراقی (آیات سیستانی ، حکیم و صدر) و یا فرماندهان الحشد الشعبی (هادی العامری یا ابو مهدی مهندس ) هم استفاده کنید .
🔺۴-محور غربی ،عبری، عربی شدیدا در حال تبلیغ در میان مردم عراق هستند با این مضمون که ایران کشور شما را تسخیر کرده است ، حتما با همان عربی دست وپا شکسته به عراقی ها بگویید که دفاع از حریم اهل بیت و مردم عراق را وظیفه دینی ایرانی ها می دانید و از دوستی و صمیمیت دو ملت و از اینکه به نیابتشان به زیارت امام رضا (ع) خواهید رفت بگویید
🔺۵- به هیچ وجه به تصاویر و بنر های و موکب های جریان شیرازی واکنش نشان ندهید .
🔺۶-در مسیر پیاده روی،برخی فرقه های انحرافی مانند کلبی ها ، یمانی ها ، صرخی ها و ... حضور دارند وقتتان را با بحث بیهوده با آنها هدر ندهید و در موکب هایشان نیز اقامت نکنید.
🔺۷- تقریبا همه شما عزیزان ابراز تصویر برداری مناسب در اختیار دارید (حداقل دوربین گوشی هایتان) حتما اتفاقات و صحنه های ناب این سفر بی نظیر را ثبت و ضبط کرده و با هشتگ های انگلیسی در شبکه های اجتماعی جهانی (مانند گوگل پلاس ،فیس بوک ، توییتر،اینستاگرام و ...) به اشتراک بگذارید.
🔺۸-هر سال به تعداد خبر نگاران غیر مسلمان کنگره عظیم اربعین افزوده می شود شما عزیزان نمایندگان فرهنگ غنی ایرانی- اسلامی ما هستید به گونه ای رفتار کنید و سخن بگویید که ایرانیان ، به عنوان نمونه استاندارد و قابل یک شیعه به جهانیان معرفی شوند امام صادق (ع) فرمودند : مایه زینت ما باشید نه آبروریزی ما.
🔺۹-فراموش نکنیم شاید یکی از همین هزاران عزیزی که از کنارشان عبور می کنیم مولا و صاحبمان حضرت ولی عصر ارواحنا فداه باشند احترام زائران حضرت حسین (ع) و این مسیر مقدس را حفظ کنیم.
♻️نشر حداکثری♻️
@blachchdor
🌸🍃✨💫
🍃✨💫
✨💫
💫
#بســـــم_اللّہ
.
.
#حجاب زمانی زیباست که با #حیا عجین شده باشد....
.
حیا که نداشته باشی چادر سیاه هم محجبه ات نمیکند...
.
.
.
حضورمان در فضای مجازی بی فایده است...❌
اگر ندانیم دشمن حیامان را نشانه گرفته است....🤔
.
.
#شیطان به من محجبه نمیگوید چادرت را بردار !😈
چون میداند من این کار را نخواهم کرد...
.
میگوید عکست را در معرض دید نامحرم قرار بده....
میگوید شوخی و صحبت با نامحرم در این فضا مشکلی ندارد....
میگوید با ناز و ادا صحبت کردن در پست ها و نظرها مشکلی ندارد....
میگوید دلبری از پسرهای مذهبی در فضای مجازی اشکالی ندارد...
.
میگوید تو عکسی که میخواهی را بگذار...
طوری که دوست داری صحبت کن...
بیخیالِ ذهن و دل جوان های مجرد و متاهل...
.
و اینطور میشود که کم کم شاهد کم شدن حیامان میشویم...😥
و امان از روزی که حیا برود....😭
.
#من_حجاب_را_دوست_دارم
#من_حیا_را_دوست_دارم
#تقوا_در_دنیای_مجازی
#دلبری_نکنیم......
❤️کپی با ذکر صلوات آزاد است
@blachchdor