📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
فردی با سه خواهرش در سفر بود كه مشهورترين جنگجوي زمان نزديك او شد و به او گفت: ميخواهم با يكي از اين دخترهاي زيبا ازدواج كنم.
اون گفت: اگر يكيشان ازدواج كند، آن دوتاي ديگر رنج ميبرند. به دنبال قبيلهاي ميگردم كه مردانش سه زن بگيرند.
سالها قارهي استراليا را پيمودند بدون آنكه چنين قبيلهاي را بيابند.
هنگامي كه پير شدند و خسته، از راهپيمايي ماندند، يكي از خواهرها گفت: دست كم يكي از ما ميتوانست شاد باشد.
او گفت: من اشتباه ميكردم، ولي حالا ديگر خيلي دير شده.
و سه خواهرش را به سه تخته سنگ تبديل كرد، تا هر كس از آنجا ميگذرد، بفهمد كه «شادي يك نفر نبايد به معناي غمگين شدن ديگران باشد»
❥↬ @bohlool_aghel
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
24.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞حکایت های پندآموز
💡 پادشاه و گله بان
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 وقتی آدمها تبدیل به موجوداتی دیگر میشوند
بهزودى نشانههاى خود را در اطراف عالم و در درون جانشان به آنها نشان مىدهيم تا براى آنان آشكار شود كه او برحقّ است! (فصلت/۵۳)
🌕 طیّار گوید: امام صادق علیه السلام دربارهٔ این آیهٔ شریفه فرمودند: «منظور از نشانهها عبارت است از به زمین فرو رفتن و مسخشدن و پرتابشدن سنگ و غیره (از آسمان)؛» طیار گوید: عرض کردم معنای «تا آشکار شود برای ایشان که او بر حق است»، چیست؟ فرمودند: «آن را واگذار که مقصود، قیام امام قائم، علیهالسلام است.»
📗تفسير البرهان، ج۴، ص۷۹۴
📗تفسير نور الثقلين ج۴، ص۵۵۵
📗الکافي، ج ۸، ص ۱۶۶
💡 مسخ یا همان دگرگونی در چهره ها(به شکل خوک و میمون) تنها منحصر به گذشتگان نیست؛ طبق روایات در آخرالزمان و پیش از ظهور حضرت نیز، گروههایی از مردمان مسخ خواهند شد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
❤️شعبان ماه عیدها و عید ماههاست .
پیشاپیش حلول ماه مبارک شعبان المعظم ماه پیامبر اعظم(ص) ماه عشق و رحمت خداوندی و اعیاد خجسته شعبانیه بر همگان مبارک باد.🌹
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
در جنگ جهانی دوم سربازی نامهای با این متن برای فرماندهاش نوشت: جناب فرمانده اسلحهام را زیر خاک پنهان کردم، دیگر نمیخواهم بجنگم، این تصمیم بهخاطر ترس از مرگ یا عشق به همسر و فرزندانم هم نیست...
راستش را بخواهی، بعد از آنکه یک سرباز دشمن را کشتم، درون جیبهایش را گشتم و چیز عجیبی دیدم. روی یک تکه کاغذ آغشته به خون نوشته شده بود:
”پدر از روزی که تنهایم گذاشتی هر صبح تا غروب جلوی در چشم به راه تو ام... پدر جان، بخدا اگر این بار برگردی تو را محکم در آغوش میگیرم و اجازه نمیدهم دوباره به جنگ برگردی...” من این کودک را در انتظاری بیهوده گذاشتم. او تا چند غروب دیگر چشم انتظار پدر خواهد ماند؟ لعنت بر جنگی که کودکی را از آغوش مهر پدر بیبهره میکند...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حقیقت زندگی بلاگرهایی که مبلغ اشرافیگری هستن
🔻 اینروزها در اینستاگرم پر شده از رابطههای عاشقانه و سبک زندگی لاکچری توسط بلاگرها، زندگی که در نگاه دنبال کنندگانشون بسیار جذاب و شاد هست
اما کسی از پشتپرده ماجرا خبر نداره، نباید ظاهر زندگی خودتون رو با باطن زندگی دیگران مقایسه کنید
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐ خورشید جایش را به ماه میدهد
⭐️ روز بـه شب ، آفتاب به مهتاب
⭐ ولـــی مهــر خـــــدا
⭐️ همچنان با شدت میتـابـد
⭐ امیدوارم قلب هـــاتـــون
⭐️ پــراز نــور درخشــان
⭐ لطف و رحمت خــدا باشه
⭐شبـ🌙ـتون غرق در عطر گل⭐
⭐شبتون آرام کنار خانواده و عزیزان⭐
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام جمعه ...
امروز برایم بهترین
جمعه ی زندگیم باش
امروز
حرفهای خوب بزن
آواز بخوان
شعر بگو
امروز
پشت پنجره ی اتاقم را
پر کن از شکوفه های
صورتی خوشبختی.....!
جمعه جان ...
امروز
طور دیگری
خوب باش......!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚حکایتی از بزرگمهر حکیم
بزرگمهر وزیر دعوی دانستن زبان حیوانات می کرد و انوشیروان مترصد فرصتی بود تا صدق آن را معلوم کند. تا روزی که با هم برای گشت و گذار رفته بودند و پادشاه بر کنگره خرابه ای دو جغد کنار هم نگریست و با تمسخر از وزیر خواست که برود و ببیند چه می گویند.
بزرگمهر نزد جغدها رفت و بعد از لحظاتی برگشت و گفت:
قربان یکی از جغدها پسری دارد و نزد جغد دیگر که دختر دارد به خواستگاری آمده. جغد صاحب دختر صد خرابه مهریه طلبید و جغد صاحب پسر به او گفت:
اگر زمانه چنین و سلطان زمان نیز همین باشد به عوض صد خرابه، هزار خرابه پشت قباله دخترت اندازم....
گر مَلک این باشد و این روزگار
زین ده ویران دهمت صد هزار
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیانت به مُرده ...!؟
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
4_5792090374516246796.pdf
3.81M
گاهى در سوگوارى گذشته گیر مىکنیم، زیرا آن را بىقید و شرط محکوم کردهایم. برنگشتهایم که قسمتهاى خوب آن تجربه را بازیابیم و شیرینى آن را بچشیم.
📕 کتاب:چگونه به اینجا رسیدیم
✍🏻 اثر: #باربارادی_آنجلیس
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه
#یک_راز
روزی از روزها در جنگلی سرسبز روباهی درصدد شکار یک خارپشت بود؛ روباه از خارهای خارپشت می ترسید و نمیتوانست به خار پشت نزدیک شود.
خارپشت با کلاغ نیز دوستی داشت، کلاغ هم به پوشش سخت خار پشت غبطه می خورد.
روزی کلاغ به خار پشت گفت: پوشش تو بسیار خوب است؛ حتی روباه هم نمی تواند تو را صید کند.
خار پشت با شنیدن تمجید کلاغ گفت: درسته اما پوشش من نیز نقطه ی ضعفی دارد.
هنگامی که بدنم را جمع می کنم، در شکم من یک سوراخ کوچک دیده می شود. اگر این سوراخ آسیب ببیند، تمام بدن من شروع به خارش خواهد کرد و قدرت دفاعی من کم خواهد شد.
کلاغ با شنیدن سخنان خار پشت بسیار تعجب کرد و در اندیشه نقطه ضعف خار پشت بود.
خار پشت سپس به کلاغ گفت: این راز را فقط به تو گفتم.
باید آن را حفظ کنی، زیرا اگر روباه این راز را بداند، مرا شکار خواهد کرد.
کلاغ سوگند خورد و گفت: راحت باش، تو دوست من هستی، چطور می توانم به تو خیانت کنم؟
چندی بعد کلاغ به چنگ روباه افتاد، زمانی که روباه می خواست کلاغ را بخورد، کلاغ به یاد خار پشت افتاد و به روباه گفت: برادر عزیزم، شنیده ام که تو می خواهی مزه گوشت خار پشت را بچشی.
اگر مرا آزاد کنی، راز خار پشت را به تو می گویم و تو می توانی خار پشت را بگیری.
روباه با شنیدن حرفهای کلاغ او را آزاد کرد، سپس کلاغ راز خار پشت را به روباه گفت و روباه توانست با دانستن این راز خارپشت بینوا را شکار کند.
هنگامی که روباه خار پشت را در دهان گرفت، خار پشت با ناامیدی گفت: کلاغ، تو گفته بودی که راز من را حفظ می کنی؛ پس چرا به من خیانت کردی؟!
این داستان خیانت کلاغ نیست، بلکه خارپشت با افشای راز خود در واقع به خودش خیانت کرد.
این تجربه ای است برای همه ی ما انسان ها که بدانیم رازی که برای دیگری افشا شد، روزی برای همه فاش خواهد شد. در واقع انسان ها هستند که باید رازدار بوده و راز خود را نگه دارند تا کسی از آن مطلع نشود و آن را در معرض خطر و آسیب قرار ندهد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel