بهلول عاقل | داستان کوتاه
📚▪️معرفت فاطمی ( ۲ ) توصیه هایی برای طلب تشدید محبّت به ساحت مقدّسه ی صدّیقه کبری سلاماللهعلیه
📚◾️معرفت فاطمی (۳)
مقام نورانی رسولالله صلیاللهعلیهوآلهوسلم همان وجهاللهی است که در آیات و روایات به آن اشاره شده است. به این دلیل که خلقت آن مقام نورانی به توجه خدای متعال بوده لذا به آن وجهالله گفته شده است.
آن مقام نورانی به عنایت خدای متعال دو جلوه داشته به دلیل آن دعای فوقالعادهای که در حاشیهی مفاتیح از کتابهای معتبر و محکم علمای شیعه مثل مصباح المتهجد نقل شده است:
<< اللهم انی اسئلڬ بنور وجهڬ المشرق الحی الباقی الکریم>> این یک نور وجه است. << و اسئلڬ بنور وجهڬ القدوس الذی اشرقت به السموات و انکشفت به الظلمات و صلح علیه امر الاولین و الاخرین>> (مفاتیح الجنان: ادعیه شب و روز)
پس آن مقام نورانی که وجهالله است، دو نور وجه داشته؛ اولی مقام نورانی امیرالمومنین علیهالسلام و دومی مقام نورانی حضرت فاطمه سلاماللهعلیها است.
◾️در روایات مربوط به خلقت آمده است که به وسیله مقام نورانی حضرت زهرا سلاماللهعلیها ظلمت حاکم بر خلقت برطرف شده و اصلاح امر اولین و آخرین چه انبیا و اولیا باشند چه امتها ، موکول به عنایت و رضایت این مقام است.
◾️پیامبر صلیاللهعلیهوآله دربارهی معنای زهرا فرمودند: << هنگامی که خداوند عزّوجلّ اراده فرمود که ملائکه را در میدان امتحان آزمایش نماید، اَبری از ظلمت و تاریکی بر آنها فرستاد، چنان که یکدیگر را نمیدیدند. پس آنها از خداوند درخواست کردند که این ظلمت را از ایشان برطرف کند. خدای متعال دعایشان را مستجاب فرمود. پس نور حضرت زهرا سلاماللهعلیها را خلق و مانند قندیل بر گوشِ عرش آویزان کرد که هفت آسمان و هفت اقلیم زمین، نورانی شد و به همین جهت آن بزرگوار را «زهرا» نامیدند.>>
(بحارالانوار، ۴۳/۴۰)
◾️و یکی از دلایل اینکه گفته می شود امر فرج و اصلاح آن موکول به امضای ساحت مقدس خانم حضرت صدیقه کبرا ؛ فاطمه زهرا سلاماللهعلیها میباشد، این دلیل است.
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«دستت رو از جيبت دربيار»!
گاهی وقتها میتونی با کوچکترین حرکت زندگیت رو زیبا کنی☝️
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🌹داستان های فاطمی
📚بهشت و پیراهن خون آلود حسین علیه السّلام
حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم حکایت فرماید:
آن هنگام که صحراى محشر بر پا شود و خداوند تمامى بندگانش را زنده احضار نماید، صدائى به گوش همگان خواهد رسید که : اى جماعت ! چشم هاى خود را ببندید و سرهاى خود را به زیر افکنید، چون که فاطمه دختر محمّد صلّى اللّه علیه و آله مى خواهد از پل صراط عبور نماید.
پس همگان چشم هاى خود را مى بندند و حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها در حالى که هفتاد هزار فرشته او را مشایعت و همراهى مى کنند، وارد مى شود و در یکى از موقف هاى مهمّ محشر توقّف مى فرماید.
پس از آن پیراهن به خون آغشته حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السلام را در دست گرفته و به محضر ربوبى پروردگار عرضه مى دارد: پروردگارا! این پیراهن فرزندم ، حسین مى باشد، تو خود آگاهى که با فرزندم چگونه رفتار کردند.
در این هنگام ، صدائى از طرف خداوند متعال مى رسد: اى فاطمه ! هر خواسته و تقاضائى دارى بگو، که برآورده خواهد شد.
و حضرت زهراء سلام اللّه علیها اظهار دارد: خدایا! انتقام مرا از قاتلین فرزندم ، حسین بگیر.
پس شعله اى مهیب از آتش بر پا شود و زبانه کشان یکایک قاتلین امام حسین علیه السلام را فرو بلعد، همان طورى که پرنده اى که دانه از زمین برچیند.
و سپس به عمق دوزخ برگردد و تمامى آن افرادِ ظالم ، به عذاب هاى دردناک مجازات و عقاب خواهند شد.
بعد از آن ، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها به سوى بهشت حرکت مى نماید و در حالى که ذرارى و دوستان و علاقه مندانش همراه او مى باشند، وارد بهشت خواهند شد؛ و از انواع برکات و نعمت هاى آن بهره مند مى گردند.
دعائم الاسلام : ج 1، ص 232 و مستدرک الوسائل : ج 2، ص 316، ح 5.
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🌹داستانهای فاطمی
📚بى تابى دختر و بشارت پدر
ابو ایّوب انصارى حکایت کند:
در آن هنگامى که رسول گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله در بستر بیمارى خوابیده بود و آخرین لحظات عمر پربرکت خود را سپرى مى نمود، حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها به دیدار پدر بزرگوارش آمد.
و چون پدر را با آن وضعیت جسمى مشاهده نمود، سخت گریست و اشک بر گونه هایش جارى گشت .
حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله با دیدن غم و اندوه دخترش ، وى را دلدارى داد و اظهار داشت : اى فاطمه ! خداوند متعال از بین تمام بندگانش ، تنها علىّ بن ابى طالب علیه السلام را به عنوان شوهرت برگزید.
و آن گاه بر من وحى فرستاد که تو را به نکاح او در آورم و این براى تو عظمت و سعادت بود که چنین شخصیّتى شوهر تو گردید.
در این لحظه ، حضرت زهراء سلام اللّه علیها خوشحال شد و با شادمانى تبسّمى نمود.
و پدرش در ادامه فرمایش خود افزود: فاطمه جان ! بدان که شوهرت داراى چند خصلت و فضیلت است که دیگران از آن فضایل و مناقب محروم هستند:
ایمان و اعتقاد راسخ به خدا و رسولش ، آگاهى به علوم و فنون مختلف ، داراى حکمت و معارف ، همسرى چون تو، دو فرزند پسر چون حسن و حسین ، انجام امر به معروف و نهى از منکر در تمام حالات ، قضاوت بر مبناى کتاب خدا.
و پس از آن فرمود: فاطمه ! ما اهل بیتى هستیم که خداوند رحمان عنایتى را به ما فرموده است ، که (نه به امّت هاى قبل از ما و نه بعد از ما) به هیچکس چنین عنایتى نشده و نخواهد شد.
پدرت بهترین و افضل تمام پیغمبران مى باشد.
شوهرت وصىّ من ، و افضل اوصیاء است .
عمویت ، حمزه سیّد و سرور تمام شهیدان است .
جعفر طیّار از ما اهل بیت است ، که در بهشت با دو بال خود پرواز مى کند.
و دو فرزندت حسن و حسین ، که دو سبط این امّت مى باشند.
دعائم الاسلام : ج 1، ص 232 و مستدرک الوسائل : ج 2، ص 316، ح 5.
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🌹داستانهای فاطمی
📚شوخى زن و شوهر با رضایت خداوند
سمان فارسى حکایت نماید:
روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها بر پدرش ، رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله وارد شد.
وقتى رسول خدا چشمش بر چهره فاطمه افتاد، او را گریان و غمگین دید، به همین جهت علّت را جویا شد؟
حضرت زهراء سلام اللّه علیها در پاسخ پدر اظهار داشت : اى رسول خدا! روز گذشته بین من و همسرم ، علىّ بن ابى طالب علیه السلام جریانى اتّفاق افتاد که با یکدیگر ضمن صحبت ، شوخى و مزاح مى کردیم و من جمله اى را به عنوان شوخى به شوهرم گفتم ، که موجب ناراحتى او شد.
و چون احساس کردم که همسرم ناراحت است ، از سخن خویش غمگین و پشیمان گشتم و از او خواهش کردم تا از من راضى و خوشحال گردد.
و او نیز عذر مرا پذیرفت و شادمان شد و با خنده روئى با من مواجه گشت و احساس کردم که از من راضى مى باشد؛ ولى اکنون از خداى خود وحشت دارم که مبادا از من خشمگین و ناراضى باشد.
رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله با شنیدن چنین مطالبى اظهار نمود: اى دخترم ! همانا رضایت و خوشنودى شوهر همانند رضایت و خوشنودى خداوند متعال خواهد بود و غضب و ناراحتى شوهر سبب نارضایتى و ناراحتى خدا مى گردد.
و سپس افزود: هر زنى که خداوند را همچون حضرت مریم عبادت و ستایش کند؛ ولیکن شوهرش از او ناراضى باشد، عبادات و اعمال او مقبول درگاه خدا قرار نمى گیرد.
اى دخترم ! بدان که بهترین اعمال ، فرمان بُردارى و تبعیّت از شوهر است ، البتّه در مواردى که خلاف اسلام و قرآن نباشد بعد از آن ، بهترین کارها براى زن ریسندگى است ، یعنى کارهاى سبک و فردى ، به دور از نامحرمان را انجام دهد.
اى دخترم ! هر زنى که زحمات و مشقّات خانه دارى را تحمّل کند و خانه دارى نماید و براى رفاه و آسایش اعضاء خانواده اش تلاش نماید، همانا او اهل بهشت خواهد بود.
دعائم الاسلام : ج 1، ص 232 و مستدرک الوسائل : ج 2، ص 316، ح 5.
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚 #داستان_زیبای_آموزنده
بزرگی را گفتند
تو برای تربیت فرزندانت چه می کنی؟
گفت هیچ کار
گفتند: مگر می شود؟
پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟
گفت:من در تربیت خود کوشیدم
تا الگوی خوبی برای آنان باشم
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🎄🎄فرارسیدن سال نوی ميلادی بر هموطنان مسیحی مبارك باد🌺
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🌹داستان های فاطمی
📚فاطمه زهراء و اسرار پدر ( ص)
عایشه یکى از همسران رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله حکایت کند:
در آن هنگامى که رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله نزد من حضور داشت ، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها بر ما وارد شد؛ و چنان راه مى رفت که همانند راه رفتن رسول اللّه بود.
وقتى رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله متوجّه آمدن دخترش حضرت فاطمه شد، به وى خطاب کرد و فرمود: دخترم ! خوش آمدى ، و سپس او را کنار خود، سمت راست نشاند و سخنى مخفیانه به او گفت که ناگاه دیدم فاطمه زهراء گریان شد.
عایشه افزود: علّت گریان شدنش را جویا شدم و گفتم : اى فاطمه ! من تو را هرگز با چنین خوشى ندیده بودم که کنار پدرت باشى ، پس چرا ناگهان گریان شدى ؟!
حضرت زهراء سلام اللّه علیها در جواب اظهار داشت : اسرار پدرم را فاش نمى کنم .
بعد از آن دیدم که رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله مطلب دیگرى مخفیانه به زهراى مرضیّه فرمود، که خوشحال و خندان گردید و تبسّمى نمود.
در این موقع تعجّب من بیشتر شد و این بار علّت گریه و خنده او را جویا شدم ؟
و آن حضرت ، دو باره در جواب من اظهار داشت : به هیچ عنوان اسرار پدرم را فاش نمى کنم .
تا آن که رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله رحلت نمود و من از فرصت استفاده کرده و علّت خنده و گریه آن روز را، از فاطمه زهراء جویا شدم ؟
و آن حضرت اظهار داشت : پدرم در آن روز به من فرمود: جبرئیل هر سال یک بار بر من وارد مى شد؛ ولى امسال دو مرحله بر من وارد شد و این علامت نزدیک شدن مرگ من مى باشد، پس با این سخنِ پدرم ، گریان شدم .
و در ادامه فرمایشاتش فرمود: تو از اهل بیت من ، اوّل کسى خواهى بود که به من ملحق مى شوى ، سپس پدرم افزود:
آیا راضى و خوشحال نیستى که سیّد و سرور زنان باشى .
و من پس از شنیدن چنین بشارتى مسرور و شادمان گشتم .
دعائم الاسلام : ج 1، ص 232 و مستدرک الوسائل
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
🔴 عدالت امام علی مرد مسیحی را مسلمان کرد
در زمان خلافت امام على (علیه السلام) در کوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندى در نزد یک مرد مسیحى پیدا شد. على (علیهالسلام) او را به محضر قاضى برد و اقامه دعوى کرد که این زره از آن من است، نه آن را فروختهام و نه به کسى بخشیدهام و اکنون آن را در نزد این مرد یافتهام. قاضى به مسیحى گفت: خلیفه ادعاى خود را اظهار کرد، تو چه مىگویى؟ او گفت: این زره مال خود من است و درعینحال گفته مقام خلافت را تکذیب نمىکنم (ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد). قاضى رو کرد به على (علیهالسلام) و گفت: تو مدعى هستى و این شخص منکر است، علیهذا بر تو است که شاهد بر مدعاى خود بیاورى. على (علیهالسلام) خندید و فرمود: قاضى راست مىگوید، اکنون مىبایست که من شاهد بیاورم، ولى من شاهد ندارم. قاضى روى این اصل که مدعى شاهد ندارد، به نفع مسیحى حکم کرد و او هم زره را برداشت و روان شد.
مرد مسیحى که خود بهتر مىدانست که زره مال کیست، پسازآنکه چند گامى پیمود وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت: این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهاى بشر عادى نیست، از نوع حکومت انبیاست و اقرار کرد که زره از على (علیهالسلام) است. طولى نکشید او را دیدند مسلمان شده و با شوق و ایمان در زیر پرچم على (علیهالسلام) در جنگ نهروان مىجنگد.
📚منبع: الامام على، صوت العداله الانسانیه، صفحه ۶۳
به کانال بهلول عاقل بپیوندید 🔽
⇝https://t.me/joinchat/AAAAAFI16nnhU371op0AHg
─┅═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═┅─
📚دعای عیسی (ع) بر پیرمرد
روزی عیسی پیرمردی را دید که مشغول شُخم زدن زمین بود، عیسی دست به دعا بلند کرد و گفت؛ بارالها امید را از دل او بیرون ببر. در این لحظه پیرمرد دست از کار کشید. عیسی باز دعا کرد. بارالها او را با امیدواری پشت گرم فرما. عیسی دید که پیرمرد دوباره مشغول کار شد.
عیسی نزد پیرمرد رفت و از او علت کارش را پرسید؛ پیرمرد گفت؛ مشغول کار بودم که نَفْسَم مرا خواند و گفت؛ تو به سن پیری رسیدی، دیگر نباید کار کنی. من بیل خود را به گوشه ای گذاشتم. اما لحظه ای بعد مجددا نَفْسم مرا خطاب قرار داد و گفت؛ برای ادامه زندگی ناچاری کار کنی، تا محتاج دیگران نباشی و دوباره مشغول کار شدم.
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚دوداستان از کریسمس
🎄🎼سرود کریسمس»("A Christmas Carol")
«سرود کریسمس» داستان یک آدم خسیس است، آقای اسکروج که مردی بسیار حیلهگر و پولدوست بود. شب کریسمس بود و همه به یکدیگر کریسمس را تبریک میگفتند. اما اسکروج در خانهاش تنها نشسته بود که ناگهان شبحی از گذشته ظاهر شد و به او نشان داد که در کودکی چقدر تنها بوده، پدر و مادرش او را رها کردهاند و اسکروج همه کریسمسها تنها بوده است. بعد از این، شبح ناپدید شد.
سپس شبح حال ظاهر شد و به او نشان داد که یک خانواده فقیر چطور در کریسمس خوشحال هستند.
سپس شبح آینده ظاهر شد و اسکروج را به مراسم تدفینش برد! آنجا همه عیبهای او را میگفتند، اینطور شبح آینده به اسکروج نشان داد که او جز خودش به هیچکس اهمیت نمیدهد و ناپدید شد.
در نهایت اسکروج تصمیم گرفت که آیندهاش را تغییر دهد؛ او همه مردم را به مهمانی کریسمس در خانهاش دعوت کرد. همه از این کار متعجب شدند. همه مردم به بزرگترین مهمانی کریسمسی که تا آن زمان برگزار شده بود آمدند و از همان زمان، اسکروج به دوستداشتنیترین مرد شهر تبدیل شد.
🦌🎄«رودولف؛ گوزن شمالی دماغقرمز»("Rudolph The Red-Nosed Reindeer")
این داستان مربوط به رودولف است، گوزنی که برخلاف گوزنهای شمالی دیگر، دماغ بزرگ و قرمز روشنی داشت. برای همین همه او را مسخره میکردند. یک روز رودولف پیش بابانوئل رفت و خواست تا کاری را هم به او واگذار کند. اما او هنوز برای این کار خیلی کوچک بود. وقتی گوزنهای دیگر این حرف را شنیدند، او را مسخره کردند و گفتند که اگر بچهها بینی قرمز تو را ببینند، جیغ میکشند. رودولف با خجالت بینیاش را پنهان کرد و به خانه برگشت.
درست یک ساعت به حرکت بابانوئل مانده بود که طوفان بزرگی رخ داد و آسمان خیلی تاریک شد. بابانوئل ترسید که نتواند در این هوای بد، هدیههای کریسمس را به بچهها برساند. ناگهان به یاد بینی بزرگ رودولف که به رنگ قرمز روشن بود افتاد و از او برای انجام کار کمک خواست. رودولف از اینکه به بابانوئل کمک میکند بسیار خوشحال شد.
رودولف کوچک اما شجاع آنها را در آن باد شدید و مه غلیظ برد و دیگر گوزنها هم مثل یک تیم همه تلاششان را برای سریعتر پرواز کردن انجام دادند.
تا طلوع آفتاب و از بین رفتن مه، بابانوئل هدایای همه بچههای جهان را رسانده بود. بابانوئل برای شجاعت رودولف به او مدال افتخار داد، او جوانترین و البته شجاعترین گوزنی بود که تا کنون به تیم سورتمه بابانوئل پیوسته بود.
از آن پس همه رودولف را دوست داشتند و بقیه گوزنها دیگر هرگز او را مسخره نکردند.
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚#طرفدار_امام_حسین (ع) یا #طرفدار_صدام_حسین
پیرمرد عراقی تعریف می کرد:
در جریان انتفاضه شیعیان عراق درسال 1991 میلادی، عده ای از ماها را در کربلا دستگیرکردند و به بیابانی بردند و بر روی تپه ای از ریگ پیاده کردند. کامل حسین داماد صدام و مأمور حمله به حرم حضرت امام حسین (ع) درآنجا بود، همه را روی ریگ ها نشاندند، کامل حسین جلو آمد و یک تفنگ از دست سربازی گرفت و در جلوی ما ایستاد و گفت:
شما هاطرفدار امام حسین(ع) هستی یا طرفدار صدام حسین، کسی جواب نداد، بار دوم گفت هرکس طرفدار امام حسین (ع) است بلند شود و هر کس طرفدار صدام حسین است بنشیند، کسی بلند نشد، ناگاه یک جوان 16 ساله بلند شد و گفت: من طرفدار امام حسین (ع) هستم. کامل حسین گفت: برو آنجا بایست: او رفت در مقابل همه ایستاد، بار دیگر کامل حسین گفت: هرکس طرفدار امام حسین (ع) است بلند شود کسی جرأت نکرد بلند شود، کامل حسین سلاح را به طرف آن جوان 16 ساله گرفت و او را به شهادت رساند.
بار دیگر روکرد به ماها وگفت :طرفدار امام حسین (ع)هستی یا طرفدار صدام حسین، جوانی دیگر بلند شد وگفت: من طرفدار امام حسین(ع) هستم، کامل حسین او را نیز به شهادت رساند و بعد ازآن ،هرچه گفت : کدام از شما ها طرفدار امام حسین (ع) هستی، کسی جواب نداد. لذا ماها را به شهرآوردند وآزاد کردند، شب در خواب حضرت امام حسین (ع) را دیدم که کنار ضریح مطهر ایستاده و جنازه آن جوان 16 ساله را آوردند، حضرت فرمودند کنار شهدا دفنش کنید. او را دفن کردند و سپس جنازه شهید دومی را آوردند، حضرت فرمود او را درضریح دفن کنید. برای من این سؤال پیش آمد که چرا امام حسین (ع) میان این دو شهید تفاوت قائل شدند، لذا از آن حضرت علتش را پرسیدم. حضرت فرمودند: جوان اولی نمی دانست سرنوشتش چه می شود ولی در عین حال بلند شد و طرفداریش را از ما اعلام کرد. لذا جزء شهدا دفن شد ولی جوان دومی با این که دید آن یکی به شهادت رسید ه ولی باز هم بلند شد و طرفداریش از ما را اعلام کرد گفتم :در ضریح دفنش نمایند.
#منبع: #خواندنیهای_تاریخ
#تالیف : #علی_سپهری_اردکانی
به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽
❥↬ @bohlool_aghel
❥↬ @ostad_dehnavi
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═