eitaa logo
بهلول عاقل | داستان کوتاه
38.3هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
6.7هزار ویدیو
70 فایل
📚حڪایات شیرین بهلول عاقل و داستانهاے آموزنده 😊 . . .کپی بنرهای کانال شرعا حرام است . . تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹 همراهی شما باعث افتخار ماست ♥️😍
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 🎄🎄فرارسیدن سال نوی ميلادی بر هموطنان مسیحی مبارك باد🌺 به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽 ❥↬ @bohlool_aghel ❥↬ @ostad_dehnavi ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
‌ 🌹داستان های فاطمی 📚فاطمه زهراء و اسرار پدر ( ص) عایشه یکى از همسران رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله حکایت کند: در آن هنگامى که رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله نزد من حضور داشت ، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها بر ما وارد شد؛ و چنان راه مى رفت که همانند راه رفتن رسول اللّه بود. وقتى رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله متوجّه آمدن دخترش حضرت فاطمه شد، به وى خطاب کرد و فرمود: دخترم ! خوش آمدى ، و سپس او را کنار خود، سمت راست نشاند و سخنى مخفیانه به او گفت که ناگاه دیدم فاطمه زهراء گریان شد. عایشه افزود: علّت گریان شدنش را جویا شدم و گفتم : اى فاطمه ! من تو را هرگز با چنین خوشى ندیده بودم که کنار پدرت باشى ، پس ‍ چرا ناگهان گریان شدى ؟! حضرت زهراء سلام اللّه علیها در جواب اظهار داشت : اسرار پدرم را فاش نمى کنم . بعد از آن دیدم که رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله مطلب دیگرى مخفیانه به زهراى مرضیّه فرمود، که خوشحال و خندان گردید و تبسّمى نمود. در این موقع تعجّب من بیشتر شد و این بار علّت گریه و خنده او را جویا شدم ؟ و آن حضرت ، دو باره در جواب من اظهار داشت : به هیچ عنوان اسرار پدرم را فاش نمى کنم . تا آن که رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله رحلت نمود و من از فرصت استفاده کرده و علّت خنده و گریه آن روز را، از فاطمه زهراء جویا شدم ؟ و آن حضرت اظهار داشت : پدرم در آن روز به من فرمود: جبرئیل هر سال یک بار بر من وارد مى شد؛ ولى امسال دو مرحله بر من وارد شد و این علامت نزدیک شدن مرگ من مى باشد، پس با این سخنِ پدرم ، گریان شدم . و در ادامه فرمایشاتش فرمود: تو از اهل بیت من ، اوّل کسى خواهى بود که به من ملحق مى شوى ، سپس پدرم افزود: آیا راضى و خوشحال نیستى که سیّد و سرور زنان باشى . و من پس از شنیدن چنین بشارتى مسرور و شادمان گشتم . دعائم الاسلام : ج 1، ص 232 و مستدرک الوسائل به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽 ❥↬ @bohlool_aghel ❥↬ @ostad_dehnavi ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚 🔴 عدالت امام علی مرد مسیحی را مسلمان کرد  در زمان خلافت امام على (علیه السلام) در کوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندى در نزد یک مرد مسیحى پیدا شد. على (علیه‌السلام) او را به محضر قاضى برد و اقامه دعوى کرد که این زره از آن من است، نه آن را فروخته‏‌ام و نه به کسى بخشیده‏‌ام و اکنون آن را در نزد این مرد یافته‏‌ام. قاضى به مسیحى گفت: خلیفه ادعاى خود را اظهار کرد، تو چه مى‏‌گویى؟ او گفت: این زره مال خود من است و درعین‌حال گفته مقام خلافت را تکذیب نمى‏‌کنم (ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد). قاضى رو کرد به على (علیه‌السلام) و گفت: تو مدعى هستى و این شخص منکر است، علی‌هذا بر تو است که شاهد بر مدعاى خود بیاورى. على (علیه‌السلام) خندید و فرمود: قاضى راست مى‌‏گوید، اکنون مى‌‏بایست که من شاهد بیاورم، ولى من شاهد ندارم. قاضى روى این اصل که مدعى شاهد ندارد، به نفع مسیحى حکم کرد و او هم زره را برداشت و روان شد. مرد مسیحى که خود بهتر مى‏‌دانست که زره مال کیست، پس‌ازآنکه چند گامى پیمود وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت: این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهاى بشر عادى نیست، از نوع حکومت انبیاست و اقرار کرد که زره از على (علیه‌السلام) است. طولى نکشید او را دیدند مسلمان شده و با شوق و ایمان در زیر پرچم على (علیه‌السلام) در جنگ نهروان مى‏‌جنگد. 📚منبع: الامام على، صوت العداله الانسانیه، صفحه ۶۳ به کانال بهلول عاقل بپیوندید 🔽 ⇝https://t.me/joinchat/AAAAAFI16nnhU371op0AHg ─┅═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═┅─
‌ 📚دعای عیسی (ع) بر پیرمرد روزی عیسی پیرمردی را دید که مشغول شُخم زدن زمین بود، عیسی دست به دعا بلند کرد و گفت؛ بارالها امید را از دل او بیرون ببر. در این لحظه پیرمرد دست از کار کشید. عیسی باز دعا کرد. بارالها او را با امیدواری پشت گرم فرما. عیسی دید که پیرمرد دوباره مشغول کار شد. عیسی نزد پیرمرد رفت و از او علت کارش را پرسید؛ پیرمرد گفت؛ مشغول کار بودم که نَفْسَم مرا خواند و گفت؛ تو به سن پیری رسیدی، دیگر نباید کار کنی. من بیل خود را به گوشه ای گذاشتم. اما لحظه ای بعد مجددا نَفْسم مرا خطاب قرار داد و گفت؛ برای ادامه زندگی ناچاری کار کنی، تا محتاج دیگران نباشی و دوباره مشغول کار شدم. به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽 ❥↬ @bohlool_aghel ❥↬ @ostad_dehnavi ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
‌ 📚دوداستان از کریسمس 🎄🎼سرود کریسمس»("A Christmas Carol") «سرود کریسمس» داستان یک آدم خسیس است، آقای اسکروج که مردی بسیار حیله‌گر و پول‌دوست بود. شب کریسمس بود و همه به یکدیگر کریسمس را تبریک می‌گفتند. اما اسکروج در خانه‌اش تنها نشسته بود که ناگهان شبحی از گذشته ظاهر شد و به او نشان داد که در کودکی چقدر تنها بوده، پدر و مادرش او را رها کرده‌اند و اسکروج همه کریسمس‌ها تنها بوده است. بعد از این، شبح ناپدید شد. سپس شبح حال ظاهر شد و به او نشان داد که یک خانواده فقیر چطور در کریسمس خوشحال هستند.  سپس شبح آینده ظاهر شد و اسکروج را به مراسم تدفینش برد! آن‌جا همه عیب‌های او را می‌گفتند، این‌طور شبح آینده به اسکروج نشان داد که او جز خودش به هیچ‌کس اهمیت نمی‌دهد و ناپدید شد. در نهایت اسکروج تصمیم گرفت که آینده‌اش را تغییر دهد؛ او همه مردم را به مهمانی کریسمس در خانه‌اش دعوت کرد. همه از این کار متعجب شدند. همه مردم به بزرگ‌ترین مهمانی کریسمسی که تا آن زمان برگزار شده بود آمدند و از همان زمان، اسکروج به دوست‌داشتنی‌ترین مرد شهر تبدیل شد. 🦌🎄«رودولف؛ گوزن شمالی دماغ‌قرمز»("Rudolph The Red-Nosed Reindeer") این داستان مربوط به رودولف است، گوزنی که برخلاف گوزن‌های شمالی دیگر، دماغ بزرگ و قرمز روشنی داشت. برای همین همه او را مسخره می‌کردند. یک روز رودولف پیش بابانوئل رفت و خواست تا کاری را هم به او واگذار کند. اما او هنوز برای این کار خیلی کوچک بود. وقتی گوزن‌های دیگر این حرف را شنیدند، او را مسخره کردند و گفتند که اگر بچه‌ها بینی قرمز تو را ببینند، جیغ می‌کشند. رودولف با خجالت بینی‌اش را پنهان کرد و به خانه برگشت.  درست یک ساعت به حرکت بابانوئل مانده بود که طوفان بزرگی رخ داد و آسمان خیلی تاریک شد. بابانوئل ترسید که نتواند در این هوای بد، هدیه‌های کریسمس را به بچه‌ها برساند. ناگهان به یاد بینی بزرگ رودولف که به رنگ قرمز روشن بود افتاد و از او برای انجام کار کمک خواست. رودولف از این‌که به بابانوئل کمک می‌کند بسیار خوشحال شد.  رودولف کوچک اما شجاع آن‌ها را در آن باد شدید و مه غلیظ برد و دیگر گوزن‌ها هم مثل یک تیم همه تلاش‌شان را برای سریع‌تر پرواز کردن انجام دادند.  تا طلوع آفتاب و از بین رفتن مه، بابانوئل هدایای همه بچه‌های جهان را رسانده بود. بابانوئل برای شجاعت رودولف به او مدال افتخار داد، او جوان‌ترین و البته شجاع‌ترین گوزنی بود که تا کنون به تیم سورتمه بابانوئل پیوسته بود.  از آن پس همه رودولف را دوست داشتند و بقیه گوزن‌ها دیگر هرگز او را مسخره نکردند.  به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽 ❥↬ @bohlool_aghel ❥↬ @ostad_dehnavi ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚 (ع) یا پیرمرد عراقی تعریف می کرد: در جریان انتفاضه شیعیان عراق درسال 1991 میلادی، عده ای از ماها را در کربلا دستگیرکردند و به بیابانی بردند و بر روی تپه ای از ریگ پیاده کردند. کامل حسین داماد صدام و مأمور حمله به حرم حضرت امام حسین (ع) درآنجا بود، همه را روی ریگ ها نشاندند، کامل حسین جلو آمد و یک تفنگ از دست سربازی گرفت و در جلوی ما ایستاد و گفت: شما هاطرفدار امام حسین(ع) هستی یا طرفدار صدام حسین، کسی جواب نداد، بار دوم گفت هرکس طرفدار امام حسین (ع) است بلند شود و هر کس طرفدار صدام حسین است بنشیند، کسی بلند نشد، ناگاه یک جوان 16 ساله بلند شد و گفت: من طرفدار امام حسین (ع) هستم. کامل حسین گفت: برو آنجا بایست: او رفت در مقابل همه ایستاد، بار دیگر کامل حسین گفت: هرکس طرفدار امام حسین (ع) است بلند شود کسی جرأت نکرد بلند شود، کامل حسین سلاح را به طرف آن جوان 16 ساله گرفت و او را به شهادت رساند. بار دیگر روکرد به ماها وگفت :طرفدار امام حسین (ع)هستی یا طرفدار صدام حسین، جوانی دیگر بلند شد وگفت: من طرفدار امام حسین(ع) هستم، کامل حسین او را نیز به شهادت رساند و بعد ازآن ،هرچه گفت : کدام از شما ها طرفدار امام حسین (ع) هستی، کسی جواب نداد. لذا ماها را به شهرآوردند وآزاد کردند، شب در خواب حضرت امام حسین (ع) را دیدم که کنار ضریح مطهر ایستاده و جنازه آن جوان 16 ساله را آوردند، حضرت فرمودند کنار شهدا دفنش کنید. او را دفن کردند و سپس جنازه شهید دومی را آوردند، حضرت فرمود او را درضریح دفن کنید. برای من این سؤال پیش آمد که چرا امام حسین (ع) میان این دو شهید تفاوت قائل شدند، لذا از آن حضرت علتش را پرسیدم. حضرت فرمودند: جوان اولی نمی دانست سرنوشتش چه می شود ولی در عین حال بلند شد و طرفداریش را از ما اعلام کرد. لذا جزء شهدا دفن شد ولی جوان دومی با این که دید آن یکی به شهادت رسید ه ولی باز هم بلند شد و طرفداریش از ما را اعلام کرد گفتم :در ضریح دفنش نمایند. : : به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽 ❥↬ @bohlool_aghel ❥↬ @ostad_dehnavi ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
8.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 خدایا! حالم خوب نیست! به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽 ❥↬ @bohlool_aghel ❥↬ @ostad_dehnavi ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
سلام مولای ما ، مهدی جان خدا کند این آخرین روزهای فراق باشد ... خدا کند این آخرین نفس های تلخ زندگیِ بدون شما باشد ... خدا کند این آخرین بازی نکبت بار آخرالزمان باشد ... دیگر جان به لب شده ایم ... دق کرده ایم ... خدا کند ورق روزگار برگردد ... خدا کند بازآیید ... به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽 ❥↬ @bohlool_aghel ❥↬ @ostad_dehnavi ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
‌ 📚آیا حضرت فاطمه(س) پس از ظهور رجعت می کند؟ حدیثی در منابع روایی وجود دارد که حکایت از رجعت حضرت زهرا (س) بعد از ظهور امام زمان (عج) دارد. داستان رجعت آن حضرت(س) در ضمن روایتی طولانی که در پرسش مفضل از امام صادق (ع) مطرح شده، آمده است. مفضل می گوید از امام صادق (ع) پرسیدم: آقا، آیا پیامبر (ص) و علی (ع) با قائم (عج)خواهند بود؟ فرمودند: آرى، والله پیامبر(ص) و علی (ع) ناگزیر می باید قدم روى زمین بگذارند.... اى مفضل! گویا مى ‏بینم که ما ائمه(ع) آن موقع جلوی پیامبر(ص) جمع شده و به آن حضرت(ص) شکایت مى ‏کنیم که امت بعد از وى چه به روز ما آوردند، و مى ‏گوییم امت، ما را تکذیب کردند؛ بى ‏اعتنایى، نفرین، لعنت و تهدید به قتل نمودند، حاکمان ستمگر آنها ما را از وطن بیرون آورده به پایتخت خود بردند و جمعى از ما را با سم و حبس کشتند. در این وقت پیغمبر سخت گریه می کند و می فرماید اى فرزندان من! هر چه به شما رسید بیشتر به جد شما رسید. آن گاه فاطمۀ زهرا (س) مى ‏آید و از ظلم هایی که در حق او همسرش شده و غصب فدک‏، ملک خود توسط آنها، و رفتن به میان مهاجرین و انصار و ایراد خطبه ‏اش در خصوص غصب فدک، شکایت می کند. سپس نقل می کند که چگونه جمعى امیر المؤمنین(ع) را از خانه خود براى بیعت گرفتن در سقیفه بنى ساعده بردند،... بنابر این، طبق این روایت که مفضل از امام صادق (ع)نقل می کند، حضرت فاطمه (س) نیز جزو رجعت کنندگان خواهند بود؛ 📚بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۱۷ 📚مهدى موعود، (ترجمه ج ۵۱، بحار الأنوار)، ص۱۱۶۶ به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽 ❥↬ @bohlool_aghel ❥↬ @ostad_dehnavi ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📸 پست اینستاگرامی سایت رهبر انقلاب همزمان با نخستین سالگرد شهادت سپهبد قاسم سلیمانی به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽 ❥↬ @bohlool_aghel ❥↬ @ostad_dehnavi ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🌹داستان های فاطمی 📚فخر حوّا و عظمت زهراء علیها السلام امام حسن عسکرى به نقل از پدران بزرگوارش علیهم السلام ، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: چون خداوند متعال حضرت آدم علیه السلام و حوّا را آفرید و در بهشت جاى گرفتند، بر خود بالیدند و آدم علیه السلام به همسر خود حوّا، گفت : خداوند موجودى بهتر و برتر از ما نیافریده است . در این هنگام پروردگار متعال به جبرئیل علیه السلام وحى فرستاد: بنده ام ، آدم را به فردوس اءعلى بِبَر؛ همین که آدم علیه السلام وارد آن مکان مقدّس شد، کنیزى که در یکى از بهترین قصرها که بر سرش تاجى از نور بود و دو گوشواره از نور در گوش خود داشت ، توجّه آدم را به خود جلب کرد. و چون نگاه آدم بر آن فرشته افتاد و دید که نور جمالش تمام بهشت را روشنائى بخشیده ، از جبرئیل سؤ ال نمود که : او کیست ؟ جبرئیل علیه السلام اظهار داشت : او فاطمه دختر محمّد، پیغمبر خدا و یکى از فرزندان تو مى باشد که در زمان آینده مبعوث مى گردد. آدم علیه السلام سؤ ال نمود: تاجى که بر سر دارد چیست ؟ جبرئیل گفت : شوهرش علىّ بن ابى طالب علیه السلام مى باشد دعائم الاسلام : ج 1، ص 232 و مستدرک الوسائل به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽 ❥↬ @bohlool_aghel ❥↬ @ostad_dehnavi ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 🎞این ویدئو حاوی تمام برخوردهای ۵۰۰ سال اخیر شهاب سنگ ها با زمین است به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽 ❥↬ @bohlool_aghel ❥↬ @ostad_dehnavi ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═