eitaa logo
بهلول عاقل | داستان کوتاه
38.4هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
6.7هزار ویدیو
70 فایل
📚حڪایات شیرین بهلول عاقل و داستانهاے آموزنده 😊 . . .کپی بنرهای کانال شرعا حرام است . . تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹 همراهی شما باعث افتخار ماست ♥️😍
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جمله ی طلایی امام علی (ع) دکتر انوشه ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
آبروی واقعی در دین چیست؟ آبرو بر دو نوع است: 1آبروی بشر نزد خدا، 2آبروی بشر در نزد بشر. آبروی بشر در نزد خدا در صورت گناه، می‌ریزد و در این حالت است که اعتبار مخلوق در نزد خالق کم می‌شود و دعای او سخت مستجاب شده و رزق و روزی او کم می‌شود. که این گناه در صورت اجازه خدا مبنی بر آشکار شدنش در نزد مخلوق، باعث آبروریزی در نزد مخلوق هم می‌شود. مثال⇦ کسی رابطه نامشروعی دارد این گناه باعث آبروریزی او نزد خدا می‌شود و اگر خدا این گناه او را علنی کند، باعث مفتضح و رسوایی آن فرد در بین خلق می‌شود. اما بسیاری از ما آبرو را از دایره گناه خارج کرده‌ایم و آن را مربوط به عرف و چیزهای بی‌ارزش می‌دانیم. مثال⇦ مردی به علت ناتوانی مالی احساس می‌کند، اگر برای پسرش در تالار عروسی نگیرد، آبروی او خواهد رفت. درحالی‌که این موضوع اصلا ربطی به آبرو ندارد. و انسان، محبوب‌شدن در نزد مردم و پرهیز از حرف و حدیث آن‌ها را آبرو تلقی می‌کند؛ که هرگز چنین نیست. بلکه باید تبتل از مردم کند (از مردم ببرد و نظر مردم برای او اهمیتی نداشته باشد) و در اجرای فرمان خدا، حرف و حدیث مردم را وقع و ارزشی ننهد. چون این مرد، تعریف و مصداق آبرو را به درستی نمی‌داند. لذا از کسی قرض می‌کند و درحالی‌که می‌داند قدرت بازپرداخت قرض را ندارد، برای حفظ آبرو زیر بار بدهی می‌رود. در حالی که نمی‌داند، بزرگ‌ترین آبروریزی قرضی است که انسان از پرداخت آن عاجز باشد. معصیتی بزرگ‌تر از این نیست که انسان، با بدهی و دِین٬ از دنیا برود که بزرگ‌ترین آبروریزی است. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تو فقط گدایی خودتو اثبات کن سخنران استاد دانشمند ‌‌‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🌹 حفص بن عمر بجلی گوید: از وضع ناهنجار مالی و از هم پاشیدگی زندگی‌ام به امام صادق علیه السلام شکایت کردم. امام فرمود: هنگامی که به کوفه رفتی با فروش بالش زیر سرت هم که باشد به ده درهم غذائی آماده کن و تعدادی از برادرانت را به غذا دعوت کن و از ایشان بخواه تا درباره تو دعا کنند. حفص گوید: به کوفه آمدم و هر چه تلاش کردم غذائی مهیا کنم میسر نشد تا بالاخره طبق دستور امام بالش زیر سرم را فروختم و با آماده ساختن غذا، تعدادی از برادران دینی خود را دعوت نموده و از ایشان خواستار دعا در حل مشکلات زندگی‌ام شدم؛ آن‌ها هم با صرف غذا دعا کردند. به خدا قسم، جز مدت کوتاهی از این قضیه نگذشت که متوجه شدم کسی در خانه را می زند و چون در را باز کردم، دیدم شخصی که با او داد و ستد داشتم و از وی طلب کار بودم به سراغ من آمد. با پرداخت مبلغ سنگینی که به گمانم ده هزار درهم بود، بدهی خود را با من تسويه و مصالحه کرد، و از آن پس پی در پی کار من به فراخی و گشایش نهاد و به رفع سختی و تنگدستی انجامید. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه ﭘﯿﺮﻣﺮﺩی ﺑﻨﺎﻡ ﺣﻴﺰﺍﻥ ﺍﻫﻞ ﻳﻤﻦ ﭼﻨﺪﻳﻦ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﯿﺮﺵ نگهدﺍﺭﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺶ ﺑﻨﺎﻡ ‏(ﻏﺎﻟﺐ‏) ﭘﯿﺶ ﺍﻭ آﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺳﻨﺖ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﮐﻨﺪ! ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺣﺎﻻ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﻨﻢ. ﺣﯿﺰﺍﻥ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﮔﻔﺖ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯿﮑﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻢ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﻣﯿﺮﻭﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ! ﮔﻔﺖ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻗﺎﺿﯽ ﻣﺎﺕ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺣﯿﺰﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺣﻀﺎﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﯿﺰﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺣﺎﻻ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﺕ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﺣﯿﺰﺍﻥ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﮑﺮﺩ. ﺩﺭ ﺍﺧﺮ ﻗﺎﺿﯽ ﮔﻔﺖ ﻣﺎ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ. ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺎﺩﺭﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﺩ. ﺟﻠﺴﻪ ﺑﻌﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﺗﻮﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﻮﺑﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺣﻤﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ. ﻗﺎﺿﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﭘﺴﺮ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ؛ ﺣﯿﺰﺍﻥ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻻﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺭﺩ... ﭘﯿﺶ ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺑﺎﺷﻢ. ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺭﺍﯼ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺣﯿﺰﺍﻥ ﺍﻧﭽﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺸﺪﺕ ﻣﯿﮕﺮﻳﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﯾﺸﺶ ﺧﯿﺲ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ... ﺧﺪﻣﺖ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺭﺿﺎﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻣﻘﺎﻡ ﻭﺍﻻﯼ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﺷﺎﻥ 20 ﮐﯿﻠﻮ ﻭﺯﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﮐﻞ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺍﺵ ﯾﮏ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮﻱ ﺍﺯ ﻣﺲ ﺑﻮﺩ! ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺷﺪﻩ ﯾﺎ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﮐﻪ ﻣﺴﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺍﯾﻨﭽﻨﯿﻦ حرﯾﺺ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ... به کانال بهلول عاقل بپیوندید🔽 ❥↬ @bohlool_aghel ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📚 داستان کوتاه روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم. مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند. مرد پرسید: شماها چه کار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما دعاهای مستجاب شده و الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم . مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟ فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟!!! فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایا شکرت . برای هر نعمتی خدا رو شکر کنید ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
روزی روبرت دو ونسنزو گلف‌باز بزرگ آرژانتینی پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن می‌شود تا آماده رفتن شود. پس از ساعتی او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می‌رفت که زنی به وی نزدیک می‌شود. زن پیروزی‌اش را تبریک می‌گوید و سپس عاجزانه می‌گوید که پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالای بیمارستان نیست. دو ونسنزو تحت تأثیر حرف‌های زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود و در حالی که آن را در دست زن می‌فشرد گفت: برای فرزندتان سلامتی و روز‌های خوشی را آرزو می‌کنم. یک هفته پس از این واقعه دو ونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار بود که یکی از مدیران عالی رتبه انجمن گلف‌بازان به میز او نزدیک می‌شود و می‌گوید: هفته گذشته چند نفر از بچه‌های مسئول پارکینگ به من اطلاع دادند که شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت کرده‌اید. می‌خواستم به اطلاعتان برسانم که آن زن یک کلاهبردار است. او نه تنها بچه مریض و مشرف به مرگ ندارد بلکه ازدواج هم نکرده و شما را فریب داده است. دو ونسزو می‌پرسد: منظورتان این است که مریضی یا مرگ هیچ بچه‌ای در میان نبوده است؟ مرد می‌گوید: بله کاملاً همینطور است. دو ونسنزو می‌گوید: در این هفته، این بهترین خبری است که شنیدم. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 شرط اصلی ظهور حضرت مهدی(عج) سخنران استاد عالی ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴 فوری حمله تروریستی دوباره به حرم شاهچراغ اطلاعات تکمیلی👇👇 https://eitaa.com/joinchat/878706719Cccb1c0eaf7 🎥اولین ویدئو از لحظه حمله👆👆
❤️ عجایب آیت الکرسی «ابوبکر بن نوح» می گوید: پدرم نقل کرد: دوستی در نهروان داشتم که یک روز برایم تعریف کرد که من عادت داشتم هر شب آیة الکرسی را می خواندم و بر در دکان و مغازه ام می دمیدم و با خیال راحت به منزلم می رفتم. یک شب یادم رفت آیةالکرسی را به مغازه بخوانم، و به خانه رفتم و وقت خواب یادم آمد، از همان جا خواندم و به طرف مغازه ام دمیدم. فردا صبح که به مغازه آمدم و در باز کردم، دیدم دزدی در مغازه آمده و هر چه در آنجا بوده جمع کرده، بعد متوجّه مردی شدم که در آنجا نشسته. گفتم: تو که هستی و در اینجا چه کار داری؟ گفت: داد نزن من چیزی از تو نبرده ام، نگاه کن تمام متاع تو موجود است، من اینها را بستم و همینکه خواستم بردارم وببرم در مغازه را پیدا نمی کردم، تا اثاثها را زمین می گذاشتم در را نشان می کردم باز تا می خواستم ببرم دیوار می شد. خلاصه شب را تا صبح به این بلا بسر بردم تا اینکه تو در را باز کردی، حالا اگر می توانی مرا عفو کن، زیرا من توبه کردم و چیزی هم از تو نبرده ام. من هم دست از او برداشتم و خدا را شکر کردم. 📕شفا و درمان با قرآن ، ص 50 ‌‎‌‌‌‎‌═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
امام یعنی این💖 روزی متوکل حضرت امام جواد علیه السلام را احضار کرده بود و گویا ایشان سوار قاطر بودند و به دربار متوکل می‌رفتند. جمعیت در بیرونِ در خیلی زیاد بود و غوغایی بود. وقتی که حضرت از دور پیدا شدند به موجب آن احترام و مهابتی که برای حضرت بود مردم، کوچه دادند و حضرت آمدند و در حال رد شدن از کوچه بودند. راوی می‌گوید: من نگاه کردم دیدم او خیلی با وقار است و همین طور سرش را پایین انداخته و می‌آید. برای دیگران باید با زور شلاق، راه باز کنند ولی برای او مردم به احترام، راه را باز می‌کنند. با خودم گفتم که آیا شیعه همین شخص را می‌گویند امام است و دارای چنین مقاماتی است؟ چه فرق می‌کند، این هم بشری است مانند ما؛ فرقش با ما چیست؟ تا این را با خودم گفتم یک وقت امام رویش را به طرف من برگرداند و فرمود: «فَقَالُوا أَبَشَرًا مِّنَّا وَاحِدًا نَّتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَّفِي ضَلَالٍ وَ سُعُرٍ؛ و گفتند: آيا تنها بشرى از خودمان را پيروى كنيم؟ در اين صورت، ما واقعاً در گمراهى و جنون خواهيم بود»(قمر/۲۴). بعد به دنبال آن یک مطلب دیگر در ذهنم پیدا شد. فوراً فرمود: «أَأُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِن بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ؛ آيا از ميان ما وحى‌ بر او القا شده است؟ نه، بلكه او دروغگويى گستاخ است»(قمر/۲۵). فهمیدم نه، امام یعنی همین‏. استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج۵، ص۲۵۲(با تلخیص) اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 روز تلخ تاریخ معاصر ایران! 🔹 حساب کنید این همه جوان دسته‌گل در دوران دفاع مقدس خون به خاک ریختند تا وجبی از این سرزمین به دست دشمن نیافتد؛ آن وقت چندسال قبلش کسی که خود را شاه ایران می‌خواند دودستی منطقه مهم و استراتژیک بحرین را تقدیم انگلستان کرد. جایی از این سرزمین که از وقتی تاریخ به یاد خود می‌آورد جزو استان‌های ۱۴ گانه ایران بود. 🔸 امروز روز تلخ ازدواج اجباری بحرین، دختر ایران است؛ این ویدئو را به مناسبت این واقعه تلخ دوران پهلوی تولید شده‌است؛ تقدیم نگاه شما 🌹 💠 @sazmantablighaat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما چقدر خوشبخت هستید؟ ✨اگر امروز صبح سالم و با آرامش بیدار شدید،بدانید که خوش شانس تر از ۱ میلیون نفر دیگری هستید که تا آخر هفته قرار است از دنیا برند. ✨اگر تا حالا تجربه جنگ و جنگیدن را نداشتید و یا اگر تجربه تلخ تنهایی در زندان را نداشتید،درد شکنجه را تحمل نکردید و یا تا حالا گرسنگی نکشیدید، شما خوشبختتر از ۵۰۰ میلیون انسان دیگر دنیا هستید ✨اگر با آزادی و بدون ترس میتوانید به مسجد،کلیسا و…بروید،خوشبخت تر از ۳ میلیارد انسان دیگر هستید. ✨اگر در یخچال شما به اندازه کافی غذا وجود دارد و زیر یک سقف زندگی میکنید،شما خوشبخت تر از ۷۵ درصد انسانهای دیگر دنیا هستید. ✨اگر پدر و مادر شما زنده هستند و با هم زندگی میکنند،پس شما یک انسان کمیاب هستید. ✨اگر حساب بانکی دارید،در کیفتان پول دارید و تو قلک شما پول هست،پس شما جز آن ۸ درصدی هستید که رفاه مالی دارند ✨این دنیای شما است و واقعیت جهانی است که ما در آن زندگی می‌ کنیم. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴 در «ترک الاطناب» ابن القضاعی آمده که پیامبر(ص) فرمود: در میانِ بنی‌اسرائیل مردی سیه‌دل و گناه‌کار بود، روزی سگی را بر لبِ چاهی تشنه یافت که از تشنگی زبان بیرون آورده بود. آن مرد به درونِ چاه رفت و کفش‌های خود را پر از آب کرد و به سگ داد، خداوند به پیامبرِ زمان وحی فرستاد به آن مرد بگو: به‌خاطر این مهربانی ات هر چه کرده بودی بخشیدم. مردی از یارانِ آن حضرت برخاست و گفت : آیا ما را نیز به‌خاطرِ چهارپایان مزد دهد؟ پیامبر(ص) فرمودند: فی کلِّ کبد حرّی أجرٌ در هر جگرِ تافته ای مزدی هست. حدیثِ «در هر جگرِ سوخته مزدی هست» سرمشقی بوده برای عرفا و اندیشمندان برای ترحّم و مهربانی به حیوانات ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
خداوندا بدون نوازشهای تو بدون مهر و محبت تو بدون عشق تو میان دست های زندگی مچاله میشویم خدایا نوازش و مهربانیت را از ما نگیر شب بخیر❤️ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
ســــــــلام صبح چهارشنبه تون بخیر🍃 به حق خالق مهربان کارتون پرازموفقیت🍃 زندگیتون روبه پیشرفت دلتون خانه محبت و سفره تون پربرکت باشه🍃 روزتون امام زمانی❤️ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
💡 در دنیای امروز با بهبود کیفیت زندگی ، مایحتاج اوليه مردم آسان‌تر در دسترس آنها قرار می گيرد برای مثال یکی از اولین نیازمندی های بشر «آب» است که برخلاف امروز، در روزگار قدیم مردم برای تهیه آب مورد نیاز و روزمره خود دچار دردسر و مشقت زیادی می شدند و باید شیوه های مختلفی را برای تهیه ی آن در پیش می گرفتند و البته بودند کسانی که از همین راه امرار معاش می کردند. در کنار سقائی و آب فروشی بوسیله مشک، جماعتی هم بودندکه بوسیله کوزه و یا سبو و یا لاوک و انواع دیگری از وسایل شکستنی سفالین که مقدار مشخصی در آن آب جای میگرفت به درخانه ها می رفتند و آب به اهل خانه می فروختند. در طهران ضمنا سقاخانه هائی نیز بودند که اشخاص خیر خواه و ثواب کار آن را برای آبرسانی به مردم می ساختند و در تابستانها جایگاههای آب سقاخانه را با یخ خنک می کردند. علاوه براینها در طهران آب انبارهای کوچک و بزرگی نیز ساخته و پرداخته بودند که مردم با پیمودن دهها پله خود را به شیر آن آب انبار رسانیده کوزه ها و سبوهای خود را از آب انبار پر می کردند و به خانه می بردند. معمولا اینگونه آب انبار ها به علت گذشت زمان و عدم رعایت اصول بهداشتی در آنها جانورهای ریزذربینی تولید می گردید و آب خزه می بست برای همین واقف آب انبار ناگزیر می گردید که در چنین مواقعی یک کهنه تمیز و ململ به شیر ببندد تا از ورود آلودگی ها بداخل آب مورد استفاده مردم جلوگیری به عمل آورد ‌. تهران در گذر زمان ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌ 📚داستان جالب  قصر پادشاه   در افسانه های شرقی قدیم آمده است که یکی از پادشاهان بزرگ برای جاودانه کردن نام و پادشاهی خود تصمیم گرفت که قصری باشکوه بسازد که در دنیا بی نظیر باشد و تالار اصلی ان در عین شکوه و بزرگی و عظمت ستونی نداشته باشد !!! اما پس از سالها و کار وتلاش و محاسبه ، کسی از عهده ساخت سقف تالار اصلی بر نیامد و معماران مدعی زیادی بر سر این کار جان خود را از دست دادند تا اینکه ناکامی پادشاه او را به شدت افسرده و خشمگین ساخت و دست آخر معلوم شد که معمار زبر دست و افسانه ای به نام سنمار وجود دارد که این کار از عهده او بر می آید … و بالاخره او را یافتند و کار را به او سپردند  و او طرحی نو در انداخت و کاخ افسانه ای خورنق را تا زیر سقف بالا برد و اعجاب و تحسین همگان را برانگیخت اما درست وقتی که دیواره ها به زیر سقف رسید  سنمار ناپدید شد و کار اتمام قصر خورنق نیمه کار ماند … مدتها پی او گشتند ولی اثری از او نجستند و پادشاه خشمگین و ناکام دستور دستگیری و محاکمه و مرگ او را صادر کرد تا پس از هفت سال  دوباره سر و کله سنمار پیدا شد . او که با پای خود امده بود دست بسته و در غل و زنجیر به حضور پادشاه آورده شد و شاه دستور داد او را به قتل برسانند اما سنمار درخواست کرد قبل از مرگ به حرفهای او گوش کنند و توضیح داد که علت ناکامی معماران قبلی در برافراشتن سقف تالار بی ستون این بوده است که زمین به دلیل فشار دیواره ها و عوارض طبیعی نشست می کند و اگر پس از بالا رفتن دیواره بلافاصله سقف ساخته شود به دلیل نشست زمین بعدا سقف نیز ترک خورد و فرو می ریزد و قصر جاودانه نخواهد شد… پس لازم بود مدت هفت سال سپری شود تا زمین و دیواره ها نهایت افت و نشست خود را داشته باشند تا هنگام ساخت سقف که موعدش همین حالا است مشکلی پیش نیاید و اگر من در همان موقع این موضوع را به شما می گفتم حمل بر ناتوانی من می کردید و من نیز به سرنوشت دیگر معماران ناکام به کام مرگ می رفتم … پادشاه و وزیران به هوش و ذکاوت او آفرین گفتند و ادامه کار را با پاداش بزرگتری به او سپردند و سنمار ظرف یک سال قصر خورنق را اتمام و آماده افتتاح نمود . مراسم باشکوهی برای افتتاح قصر در نظر گرفته شد و شخصیتهای بزرگ سیاسی آن عصر و سرزمینهای همسایه نیز به جشن دعوت شدند و سنمار با شور و اشتیاق فراون تالارها و سرسراها واطاقها و راهروها و طبقات و پلکانها و ایوانها و چشم اندازهای زیبا و اسرار امیز قصر را به پادشاه و هیات همراه نشان میداد و دست آخر پادشاه را به یک اطاق کوچک مخفی برد و رازی را با در میان گذاشت و به دیواری اشاره کرد و تکه  اجری را نشان داد و گفت : کل بنای این قصر به این یک آجر متکی است که اگر آنرا از جای خود در آوری کل قصر به تدریج و آرامی ظرف مدت یک ساعت فرو میریزد و این کار برای این کردم که اگر یک روز کشورت به دست بیگانگان افتاد نتوانند این قصر افسانه ای را تملک کنند شاه خیلی خیلی خوشحال شد و از سر شگفتی سنمار به خاطر هنر و هوش و درایتش تحسین کرد و به او وعده پاداشی بزرگ داد و گفت این راز را باکسی در میان نگذار ... تا اینکه در روز موعود قرار شد پاداش سنمار معمار را بدهد . او را با تشریفات تمام به بالاترین ایوان قصر بردند و در برابر چشم تماشا گران دستور داد به پایین پرتابش کنند تا بمیرد!!! سنمار در آخرین لحظات حیات خود به چشمان پادشاه نگاه کرد و با زبان بی زبانی پرسید چرا ؟؟؟!!! و پادشاه گفت برای اینکه جز من کسی راز جاودانگی و فنای قصر نداند و با این جمله او را به پایین پرتاب کرده  و راز را برای همیشه از همه مخفی نگاه داشت…! ما دیگران را فقط تا آن قسمت از جاده که خود پیموده‌ایم ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴عبادتهایی که برای آن عذاب می نویسند رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که کسبش حرام است خداوند هیچ كار خیرى را از او نمی‌ پذیرد، چه آن کارصدقه باشد چه آزاد كردن بنده؛ حج باشد یا عمره و خداوند متعال به عوض پاداش این كارها، گناه براى او ثبت می‌كند و آنچه پس از مرگش باقى میماند توشه دوزخ او خواهد بود.(1) امام صادق علیه السلام فرمود: اگر کسی با مالی که از راه حرام بدست آورده است عازم حج شود هنگامی که لبیک می گوید جواب رد به او میدهند که لَا لَبَّیْكَ وَ لَا سَعْدَیْكَ که این نشان از مردودی عمل اوست اما اگر مال او از راه حلال کسب شده باشد پاسخ مثبت به او داده می شود که لَبَّیْكَ وَ سَعْدَیْكَ و این نشان از قبولی عمل او خواهد بود.(2) امام علی علیه السلام در وصیت خود به امام حسن علیه السلام فرمود: به خدا سوگند به خدا سوگند به خدا سوگند کسی که ذره ای مال حرام بخورد در قیامت از رسول خدا صلی الله علیه و آله دور می افتد و از حوض کوثر نمی نوشد و مشمول شفاعت آن حضرت نمی گردد(3) 📚(1) ثواب‏الأعمال، ص282 📚(2) الكافی، 5/124 📚(3)دعائم‏الإسلام، 2/35 ‌‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
داستان تشرفات (زوج مسیحی) یکی از هموطنان ایرانی که برای تبلیغ در ایام محرم به انگلستان سفر کرده بود زوج جوانی را مشاهده می کند که هر دو عاشقانه مشغول خدمت به مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام بودند، متوجه می شود هردو قبلا مسیحی بودند و درحال حاضر مسلمان شیعه و از پزشکان حاذق انگلستان هستند. آن زن تازه مسلمان می گوید: من وقتی مسلمان شدم، همه چیز دین را پذیرفتم به خصوص اینکه به شوهرم خیلی اطمینان داشتم و دیگر هیچ شکی در اعمال اسلام نداشتم. فقط تنها مسئله ای که ذهنم را مشغول کرده بود و دلم آرام نمی گرفت مسئله آخرین امام و منجی بود که برایم قابل هضم نبود که شخصی بیش از هزار سال عمر کرده باشد و باز در همان طراوت جوانی ظهور کند! در همین سرگردانی به سر می بردم تا اینکه ایام حج رسید و با همسرم رهسپار خانه خدا شدیم. مشاهده کعبه و آن شور و حال تحولی در ما ایجاد و انقلابی در وجودمان به پا کرده بود. روزعرفه که به عرفات رفتیم تراکم جمعیت چنان بود بود که گویا قیامت برپا شده. ناگهان درآن شلوغی جمعیت متوجه شدم که کاروان را گم کرده ام. هوا خیلی گرم بود و من طاقت آن همه گرما را نداشتم، نمی دانستم چه کنم! سرگردان به هر طرفی می رفتم، اما کاروان را پیدا نمی کردم‌. ❌ ادامه در پست های بعدی... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
بهلول عاقل | داستان کوتاه
❤ داستان تشرفات (زوج مسیحی) یکی از هموطنان ایرانی که برای تبلیغ در ایام محرم به انگلستان سفر کرده
گوشه ای نشستم و شروع به گریه کردم و به خدا گفتم: خودت به فریادم برس! در همین لحظه دیدم جوانی خوش سیما به طرف من می آید، جمعیت را کنار زد و به من رسید. با دیدن ایشان تمام غم و ناراحتی ام را فراموش کردم. با جملاتی شمرده و با لهجه ی فصیح انگلیسی به من گفتند: راه را گم کرده ای؟ بیا تا قافله ات را به تو نشان دهم! ایشان مرا راهنمایی کردند و چند قدمی برنداشته بودیم که با چشم خود کاروان لندن را دیدم! خیلی تعجب کردم که به این زودی مرا به کاروانم رسانده اند. از ایشان حسابی تشکر کردم و موقع خداحافظی به من فرمودند: به شوهرت سلام مرا برسان! من بی اختیار پرسیدم:بگویم چه کسی سلام رساند؟ ایشان گفتند: بگو آن آخرین امام و آن منجی آخرالزمان که تو در رمز و راز عمر بلندش سرگردانی! من همانم که تو سرگشته او شده ای! تا به خود آمدم، آن آقا را ندیدم و هرچه جستجو کردم، پیدای شان نکردم! ازآن سال به بعد ایام محرم روز عرفه نیمه شعبان من و همسرم به عشق آن حضرت خدمت شان را می کنیم و آرزوی ما دیدن دوباره ایشان است. منابع ۱-سالنامه نورعلی نور ۲-سیدمهدی شمس الدین؛قبله درخورشیدص۶۷ ۳_صحیفه انتظار تعجیل فرج وسلامتی حضرت❤️@zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅حتما همه شنیدیم که یک عده میگن به لباس و حجاب اعتقادی ندارم و دوست دارم هر طوری میخوام بپوشم به شما ربطی نداره ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
آنهایی که کمتر تو را می‌شناسند همیشه می‌گویند خوش به حالت! فکر می‌کنند آرامش تو و شادی‌ات نتیجه‌ى بی‌خیالی‌هاست. فکر می‌کنند تو بلدی دنیا را ندیده بگیری. به خیالشان می‌رسد بدی‌ها را حس نمی‌کنی. آنها فکر می‌کنند دیوار شادی تو به اندازه‌ی صدای خنده‌هایت بلند است. اما کسانی هستند که بیشتر می‌شناسندت. بیشتر در کنار تو بوده‌اند و یا عمیق‌تر تو را دیده‌اند. آنها می‌فهمند و می‌دانند که بدی‌های دنیا را خوب دیده‌ای. می‌بینند ناراحتی‌هایی را که روی دلت سنگینی می‌کند را بلدی با چند تا خنده‌ى بلند از سرزمین قلبت بیرون کنی. آنهایی که تو را بیشتر بشناسند حساب نفس‌های سنگین شده‌ات را دارند و می‌بینند گاهی با ته‌مانده‌ى امید، تاریِ چشم‌هایت را پاک می‌کنی. آنهایی که تو را بهتر می‌شناسند خوب می‌دانند همیشه قاعده‌ها برعکس است: آدم‌هایی که زیاد می‌خندند، زیاد نمی‌خندند آنهایی که دوست زیاد دارند، دوست‌های کمی پیدا می‌کنند و آنهایی که می‌خواهند غمگین به نظر برسند غم‌های کوچک‌تری دارند. قدر شادی را کسانی می‌دانند که قلب سنگین‌تری داشته باشند. ✍ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚دزدان آراسته و آهسته دزدی فقط بالا رفتن از دیوار مردم نیست وقتی پزشکی برای «نفع رساندن» به همکار و رفیق رادیولوژیست خود، بیمار بی خبر از همه جا را به او حواله میکند، این دزدی است! وقتی راننده تاکسی مسافر شهرستانی ناآشنا را در شهر دور خودش می چرخاند و دو برابر کرایه میگیرد،این دزدی است! وقتی تعمیرکار ماشین با دست های چرب و چیلی و درحالیکه عرق پیشانی اش را پاک میکند، برای تعویض یک پیچ از شما دویست هزارتومان میگیرد، شما نمیدانید و تشکر هم میکنید، ولی خودش میداند که حق العمل اش پنج هزار تومان است،این دزدی است! وقتی کارمند مملکت به جای کار، میگوید سیستم قطعه و بازی می‌کند و فیلم دانلود میکند،این دزدی است! وقتی به جای حل کردن مشکل مردم، مدام وعده میدهید، اعتماد آنها را می دزدید و در ادامه ایمان و دین و باورش هم به خدا کمرنگ میشود، این دزدی‌ است! وقتی استاد بدون مطالعه وارد کلاس میشود و برای پر کردن وقت کلاس از دانشجوها میخواهد یکی یکی بیایند و کنفرانس! بدهند، این دزدی است! وقتی کارخانه داری به جای لیمو، اسید سیتریک می ریزد توی شیشه و به اسم آبلمیوی خالص به خلق الله میفروشد، این دزدی است! وقتی مامور بهداشتی اینها را می بیند و صورتش را آنطرف میکند، این دزدی است! دزدی فقط جیب بُری توی اتوبوس نیست، دزدها هم همیشه روی دست شان خالکوبی های گنده ندارند و کاپشن خلبانی نمی پوشند! دزدها میتوانند بوی خوش ادکلن بدهند، ساعت گرانقیمت ببندند، میتوانند لباس مارک دار بپوشند و حرفهای قلمبه سلمبه هم پست کنند و بزنند، اما وقت و عمر مردم را بدزدند! دزدهای تابلودار! دزدهایی که دست و پایشان را خالکوبی اژدها میکنند، به مراتب از دزدهای کت و شلوار پوش و ادکلن زده قابل تحمل ترند! احساس مسولیت و وجدان داشته باشیم! مطمئن باشیم چوب خدا صدا ندارد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
در قیامت عابدی را دوزخش انداختند هرچه فریادش، جوابش را نمی پرداختند داد میزد خوانده‌ام هفتاد سال، هرشب نماز پس چه شد اینک ثواب ِآن همه راز ونیاز یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا ڪن رحمتی آن ندا گفتا همان کس که زدی تهمت براو طفلکی هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
علی(ع) از لحاظ توانایی مالی فقیر نبود؛ میتوانست به بهترین شکل ممکن و مانند ثروتمندان جامعه خود زندگی کند اما.... 🔴 این حکایت را بخوانید... علی(ع) روزى از کنار جمعى از قریش عبور می‌کرد، در حالی‌که پیراهنى کهنه و وصله‌‏دار به تن داشت، آنها بهم گفتند على(ع) تهی‌دست شده، این سخن به گوش حضرت رسید، به متصدى صدقات خود فرمود که همه محصول خرماى امسال را جمع کن و یک‌جا بفروش و نقد نما، متصدى دستور حضرت را عملى کرد و پول آنها را خدمت حضرت آورد. امام(ع) پول‌ها را در همان انبار خرما ریخت، و به کارگزارش گفت: چون از تو خرما خواستم پول را با پا پراکنده کن و بپاش. در این موقع به دنبال یکى از آن افراد قریش فرستاد، و در حضور آنها از کارگزار خود خرما طلبید، وى درهم‌‏ها را با پا پخش نمود، مردان قریش پرسیدند، یا ابا الحسن این همه اموال از کجا آمده؟! فرمود: این مال کسى است که مال ندارد و تنگ‌دست شده است، پس از بیرون رفتن آنان، حضرت دستور داد براى خانواده‌‏هاى بینوایى که هر سال خرما مى‌‏فرستادند به قدر قیمت آن، از آن پول‌ها بفرستند 📚کافی، ج 6، ص 439 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🔴 حکایت مخترع دين و توبه امام صادق عليه السلام فرمود : مردي در زمانهاي گذشته زندگي مي كرد و مي خواست دنيا را از راه حلال بدست آورد ، و ثروتي فراهم نمايد كه نتوانست . از راه حرام كوشش كرد تا مالي بدست آورد نتوانست . شيطان برايش مجسم و آشكار شد و گفت : از حلال و حرام نتوانستي مالي پيدا كني ، مي خواهي من راهي به تو بياموزم كه اگر عمل كني به ثروت سرشاري برسي و عده اي هم پيرو پيدا كني ؟ گفت : آري مايلم . شيطان گفت : از نزد خودت ديني اختراع كن و مردم را به آن دعوت نما . او كيشي اختراع كرد و مردم گردش را گرفته و به مال زيادي دست يافت . روزي متوجه شد كار ناشايستي كرده و مردمي را گمراه نموده است ؛ تصميم گرفت به پيروانش بگويد كه گفته ها و دستوراتم باطل و اساسي نداشته است . هر چه گفت : آنها قبول نكردند و گفتند : حرفهاي گذشته ات حق بوده است و اكنون خودت در دينت شك كرده اي ؟ چون اين جواب را شنيد غل و زنجيري تهيه نمود و به گردن خود آويخت و مي گفت : اين زنجيرها را باز نمي كنم تا خداي توبه مرا قبول كند . خداوند به پيامبر صلي الله عليه و آله آن زمان وحي نمود كه به او بگويد : قسم به عزتم اگر آنقدر مرا بخواني و ناله كني كه بند بندت از هم جدا شود دعايت را مستجاب نمي كنم ، مگر كساني كه به مذهب تو مرده اند و آنها را گمراه كرده بودي به حقيقت كار خود اطلاع دهي و از كيش تو برگردند . ❌نکته: توبه یعنی جبران 📚پند تاریخ ج۴ ص۲۵۱، بحار ج۲ ص۲۷۷ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
23.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 چشم چرانی و گناهان چشم استاد دانشمند و استاد دارستانی ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel