🔴پنجه برنجی
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
شخصی تعریف می کرد که: در سال 1375 برای خرید دستگاه چاپ سه بار به مسکو سفر کردم.
در سفر سوم در مسکو یک مشکل اداری برایم پیش آمد، پیش رئیس اداره رفتم. وقتی وارد اطاق شدم، چشمم به چیز عجیبی افتاد.
روی میز رئیس یک پنجه برنجی قرار داشت که روی آن نوشته شده بود «علمدار ابوالفضل ».
ابتدا حدس زدم آن را به عنوان یک چیز زینتی روی میزش گذاشته، ولی بعد از آن سؤال کردم، جواب داد: «من شیعه هستم و کرامتهای بسیاری از آن حضرت دیده ام، این پنجه را به خاطر همین امر همراهم دارم، جانم به فدایش باد.»
وقتی از حال من و تشیع و علاقه ام به حضرت ابوالفضل، علیه السلام، اطلاع پیدا کرد، احترام فوق العاده ای به من گذاشت و همه مشکلات مرا حل کرد.
منبع: نماز شام غریبان، به نقل از: کرامات العباسیه (معجزات حضرت اباالفضل، علیه السلام)، علی میرخلف زاده، ص 235
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 متنى قابل تامل در باب ديدن نعمت ها
✍«قارون» هرگز نمی دانست که روزی،
کارت عابر بانکی که در جیب ما هست
از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند، ما را به آسانی مستغنی میکند.
و «خسرو پرويز» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است.
و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد میزدند، کولرها و اسپیلتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید.
و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند؛ هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید...
و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند،
هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد
بگونه ای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان گذشته نيز اینگونه نمی زیستند اما باز گله منديم! و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم...!
كمى متفاوت بنگريم...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 زن می بخشد اما فراموش نمیکند
دکتر_انوشه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه
ليوانی چای ريخته بودم و منتظر بودم خنك شود. ناگهان نگاهم به مورچه ای افتاد كه روی لبه ی ليوان دور ميزد. نظرم را به خودش جلب كرد. دقايقی به آن خيره ماندم و نكته ی جالب اينجا بود كه اين مورچه ی زبان بسته ده ها بار دايره ی كوچك لبه ی ليوان را دور زد.
هر از گاهی می ايستاد و دو طرفش را نگاه ميكرد. يك طرفش چای جوشان و طرفی ديگر ارتفاع. از هردو ميترسيد به همين خاطر همان دايره را مدام دور ميزد.
او قابليت های خود را نميشناخت. نميدانست ارتفاع برای او مفهومی ندارد به همين خاطر در جا ميزد. مسيری طولانی و بی پايان را طی ميكرد ولی همانجايی بود كه بود.
یاد بيتي از شعری افتادم كه ميگفت " سالها ره ميرويم و در مسير ، همچنان در منزل اول اسير"
ما انسان ها نيز اگر قابليت های خود را ميشناختيم و آنرا باور ميكرديم هيچگاه دور خود نميچرخيديم. هيچگاه درجا نمیزدیم!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 تردمیل یک وسیله تنبیه بود که انسانها را
مجبور میکردند با راه رفتن روی چرخ های
بزرگ غلات را آسیاب کنند
این وسیله از همین رو "tread=راه رفتن
و" "mill=آسیاب کردن" نام گرفت.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 داستانک_معنوی
جوانی میگفت در یک کتاب درسی تجدید شده بودم و شهریور ماه بود که رفته بودم امتحان بدم،
معلمم را دیدم،و بهم گفت فلانی یادته چقدر بهت گفتم درس بخون؟ چرا نخوندی؟
و مرا سرزنش کرد
امتحان که تموم شد و از جلسه امتحان بیرون رفتم، نمیدونم چی شد که یاد قیامت افتادم!
با خودم گفتم این معلمم بود که فقط بخاطر یک تجدید شدن در کتاب درسی سرزنشم کرد و اینگونه شرمنده و پیشمان شدم
درحالی من باز فرصت امتحان دادن دارم،و حتی من بدون دپیلم و با کارنامه ردی و تجدیدی هم میتوانم در این دنیا زندگی کنم
اما در قیامت وقتی خدا گناهانم را بخواند چه خواهم گفت؟دیگه اونجا راه برگشتی نیست، فرصت جبرانی نیست!
آیا ارزش دارد با انجام لذت های پوچ و دوری از دین ،هم این دنیای خود و هم آخرت خود را تباه کنیم ...
به راستی که یادمان رفته برای چه آفریده شده ایم!
وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون
ِ
(ذاریات/56)
جن و انس را جز براى پرستش خود نيافريدهام.
يَقُولُ يٰا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيٰاتِي
﴿فجر/۲۴﴾
(در قیامت)خواهد گفت: «ای کاش براى زندگى خود[خیرات و حسناتی] پیش فرستاده بودم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
زیر آب زنی یعنی چه؟
زیرآب، در خانه های قدیمی تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه نشده بود معنی داشت. زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب، آن را باز میکردند. این زیرآب به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیرآب این بود که کسی درون حوض میرفت و زیرآب را باز میکرد تا لجن ته حوض از زیرآب به چاه برود و آب پاکیزه شود.
در همان زمان وقتی با کسی دشمنی داشتند. برای اینکه به او ضربه بزنند زیرآب حوض خانه اش را باز میکردند تا همه آب تمیزی را که در حوض دارد از دست بدهد. صاحب خانه وقتی خبردار میشد خیلی ناراحت میشد چون بی آب میماند. این فرد آزرده به دوستانش میگفت: «زیرآبم را زده اند.» این اصطلاح که زیرآبش را زدند ریشه از همین کار دارد که چندان دور هم نبوده است.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
❤️ دانستنیهای ادبی
«بئاتریس پورتیناری» دختر یک بانکدار ثروتمند فلورانسی بود که دانته زمانی که فقط ۹ سال داشت عاشق او که همسن خودش بود، می شود. دانته به مدت ۹ سال مخفیانه عاشق بئاتریس بود ولی در این مدت حتی یک کلمه با معشوق سخنی هم نگفت، اما در هجده سالگی وقتی دانته روی پلی در نزدیکی رود آرنو بود، بئاتریس به همراه دو بانوی مسنتر از همان محل می گذشتند، در این زمان بئاتریس رو به دانته می کند و به او درود میگوید. دانته بعدها چنین مینویسد :
«نخستین بار بود که با من سخن میگفت! چنان سراپا آکنده از شادمانی شدم گوئیا عالم به دور سرم میگردید، چنانکه ناگزیر گشتم از برابر دیدگان دیگران دوری گزینم.»
اما این عشق به وصال نرسید زیرا بئاتریس با مرد دیگری ازدواج کرد و سه سال بعد در سن بیست و چهار سالگی درگذشت. اما عشق بئاتریس تا آخر عمر با دانته باقی ماند و چنان تاثیری بر او داشت که دانته دو اثر مهمش یعنی «زندگانی نو» و «کمدی الهی» را تحت تاثیر آن نگاشت.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چه وقت انسان بزرگی هستیم؟
هرگاه از خوشبختی کسانی که
دوستمان ندارند، خوشحال شدیم
هرگاه برای تحقیر نشدن دیگران
از حق خود گذشتیم ...
هرگاه شادی را به کسانی که
آن را از ما گرفته اند هدیه دادیم
هرگاه خوبی ما به علت نشان دادن
بدی دیگران نبود ...
هرگاه کمتر رنجیدیم و بیشتر بخشیدیم
هرگاه به بهانه عشق از دوست
داشتن دیگران غافل نشدیم ...
هرگاه اولین اندیشه ما برای
رویارویی با دشمن انتقام نبود
هرگاه دانستیم عزیز خدا نخواهیم شد
مگر زمانی که وجودمان آرام بخش دیگران باشد ...
هرگاه بالاترین لذت ما شاد کردن دیگران بود
هرگاه همه چیز بودیم و نگفتیم
که همه چیز هستیم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پدر و مادر جهنمی
سخنرانی مذهبی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
خدایا نعمت سلامتى
مبداء همه نیازها ست
♥️و عاقبت بخیرى
مقصد همه نیازها
♥️تو را به مهربانیت این دو را
به همه عزیزانم عطا فرما
♥️شبتون گرم نگاه خدا
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴ماجرای ڪاباره رفتن مرحوم ڪافی!!
«پارسال خدا یک توفیق به من داد.یک روز در کرج میرفتیم یک جایی، دیدیم خیلی مردم میروند آنجا. گفتیم اینجا کجاست؟ گفتند حاج آقا اینجا کـــاباره است. گفتم صاحب اینجا کیست؟ گفتند یک جوانی است، سی چهل سالش هم بیشتر نیست. ۷۰۰۰ متر زمین بود، یک استخر بزرگ داشت، قایق توی آن میگذاشتند و زنها، پسرها، دخترها، مردها همه مختلط بودند. غوغایی و یک رسوایی عجیبی بود. عرق، شراب، ویسکی، کنیاک و اینها میخوردند...
گفتم...
👈ادامهداستانبازشـــود👉
👈ادامهداستانبازشـــود👉