eitaa logo
بحران در آینده جمعیت شیعه
190 دنبال‌کننده
23.2هزار عکس
19.4هزار ویدیو
465 فایل
مطالب پیرامون جمعیت ،ازدواج فرزند آوری, تربیت فرزند و مطالب سیاسی مهم در این زمینه ،در این کانال قرار داده می شود. برای رعایت حقوق و امانت داری ، لینک کانالها حذف نخواهد شد. کانال عقیدتی ما https://eitaa.com/Arshiv_vije ادمین کانال, @Rouki313
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ توریسم بی‌در و پیکر در ایران پسرِ آشغال‌خور هندی اومده ایران، دختر ایرانی شبانه روز داره بهش خدمات میده، شب هم باهم دیگه برمیگردن خونه مشغول نماز شب و دعای توسل میشن مسئول باغیرتی هست جلوی این افتضاح رو بگیره؟ میفهمین نر خارجی بیاد از دختر ایرانی بهره‌کشی کنه یعنی چی؟ 🇮🇷 🔺 🔻 @khakestary_amar
هدایت شده از مغز خاکستری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ایشون جوادی هستن رییس هیئت مدیره پالایشگاه اصفهان و گل پسرشون در حال خرید توله گربه‼️ نیروهای انقلابی رو با ژست وفاق اخراج میکنن، بعد همچین آدمایی رو میارن سرکار! 🇮🇷 🔺 🔻 @khakestary_amar
🌑حضرت ام البنین سلام الله علیها🌑 ✅ چهار فرزندش را به گونه ای تربیت کرد که همه، فدایی امام حسین علیه السلام شدند، سلام خدا بر این ✅ هر چه داشت تقدیم امام کرد، آفرین بر این ✅هیچ شکوه ای نکرد، مرحبا به این 🌑 سالروز وفات مادری که ادب را ادب آموخت و ایثارگری که مانند عباس را فدای امام زمانش کرد، تسلیت. ✍جواد حیدری 🇮🇷کانال رسمی استاد جواد حیدری👇 https://eitaa.com/joinchat/4071489550C59c970ae1b
هدایت شده از مرکز رسانه ای سدید
6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴دنیایی که فمنیست‌ها برای زنان آمریکایی ساختند ◀️خدارو شکر هنوز کشورهایی شرقی تا این حد متاثر از غرب نشدند وگرنه باید زنان ما هم بعد از ترخیص بیمارستان و تحمل مشقات زایمان با بدن زخمی به فکر تامین و پرداخت دونگی پوشک و شیر خشک نوزادشون باشند. ✍عالیه سادات ┄┅┅═❅❅ ❇️ ❅❅═┅┅┄ در عضو شوید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1919877395Cbf746dc687
عزت دست خداست... ما در تاریخ آدم داریم دو رکعت نماز نخواند ولی رفت بهشت. بنده خدایی وارد مدینه شد، گفت: «شهر خلوت است، کوشند؟»، گفتند: «جبهه جنگ احد هست، پیغمبر و مسلمان‌ها به جبهه رفتند، شهر خلوت است»، گفت: «جبهه کجاست؟»، گفتند: «احد»، رفت احد و گفت: «من غریبه هستم، وارد مدینه شدم، دیدم مدینه خلوت است، سراغ گرفتم، گفتند شما اینجایی، شما حرف حسابی‌ات چیه؟»، پیغمبر گفت: «حرف من این است»، گفت: «خب من قبول دارم» شهادتین را گفت و مسلمان شد، بعد همان رفت جبهه. یعنی این‌طور شما فرض کنید، ساعت هشت وارد مدینه شد، هشت و نیم، نه وارد احد شد، ده ایمان آورد، یازده جبهه رفت، قبل از ظهر شهید شد. حضرت فرمود: «دَخَلَ الجَنَّه و لَم یُصَلِّ رَکعَتَین»، این وارد بهشت شد و حال آن‌که یک رکعت نماز هم نخواند. و آدم هایی هم هستند که هزارها رکعت نماز می‌خوانند، ولی عاقبتش همه را آتش می‌زنند، با یک غیبت، با یک منّت. هیچ کس نمی‌تواند بگوید من کارم درست است، چون نمی‌دانیم عاقبتش چی می‌شود. این عاقبت‌بخیری دعای خوبی هست که همه‌ی مادرها و بچّه‌ها به فکر این‌که …، حساب نکنیم این درآمدش بیش‌تر است، عاقتبش چی می‌شود، ممکن است درآمدش خوب باشد، همسرش هم زیبا و پولدار باشد، امّا عزّت دست خداست. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۷۹ سال ۹۳ ازدواج کردم و سال ۹۴بالاخره در خونه بخت رو باز کردیم. اون موقع ترم آخر کارشناسی بودم. همه فکر میکردن حتما میرم سرکار. البته پیش مشاور هم رفتم گفتن با توجه به موقعیتت و رفتار شما وهمسرتون بهتره یک شغل سبک داشته باشین. مشاورم اصرار داشت برم معلم بشم ولی واسه رشته ما توی مشهد پذیرش نداشت. اون زمان از شرایط مدارس غیرانتفاعی و این جور حرفها خبر نداشتم، پیگیری هم نکردم. گفتم شغل بعدا هم هست ولی معلوم نیست بعدا بتونم مادر بشم‌. مخصوصا که خیلی دوست داشتم حتما تا دوسالگی پیش بچه ام باشم. دلم نمی‌خواست بذارمش خونه مامان و مادرشوهرم. به همسرم همینو گفتم و ایشون خیلی استقبال کرد. گفتم دوسالش که شد دوست دارم برم حوزه علمیه. آخه شنیده بودم شرایطی فراهم کردن که میشه بچه ها رو بذاری مهد و ساعت بین کلاسها بهشون سربزنی. سال ۹۶خدای مهربون زینب کوچولو رو بهمون داد. دوران بارداریم شبها تا صبح خوابم نمی‌برد، بعد نماز صبح تازه گیج میشدم و بعد مثل جنازه می افتادم. خیلی ناراحت بودم که نمیتونم در کنار همسرم صبحانه بخورم، خیییییلی سعی می‌کردم ساعت خوابم رو تنظیم کنم ولی وااااقعا شدنی نبود. به هر کس میگفتم یک راه حل میگفت اما فایده نداشت. آقای همسر اعتراضی نداشت، میگفت تو شرکت هیچ کس صبحونه نمیخوره. همه با هم صبحونه میخوریم. منم دعاش میکردم که منو درک میکنه. همه همکاراشون مجرد بودن و متاسفانه این موضوع مشکلات زیادی به وجود آورد. همسرم مدام خودشو منو با اونها مقایسه می‌کرد. اونها باهم قرار میذاشتن میرفتن تفریح ولی همسرم نمی‌رفت. کم کم داشتیم از هم فاصله می‌گرفتیم این وسط دخالت‌های خانواده اش هم اضافه شده بود.🙃 وقتی فهمیدم ازش خواستم باهم بریم بیرون. ولی میگفت تو بارداری و نمیتونی راه بری😟 شده بودم زندونی خونه و همسرم زندانبان.🥵 قبل از تولد دخترم افسردگی گرفته بودم. صبح میرفت، ظهر میومد و نهار می‌خورد، می‌خوابید. بعد به بهانه های مختلف میرفت بیرون تا ۷شب، بعد تلویزیون و بعد هم خواب. واسه زایمانم اصلا درد نداشتم اما بیمارستان گفتن وقتشه. ساعت ۱۰صبح پذیرش شدم و آمپول فشار. انتظار می‌رفت حدود ساعت۲ زایمانم شروع بشه. اما خبری نبود. کلی داروهای مختلف زدن تو سرمم. همه نگران بودن ولی خبری نبود. فقط دوبار تنفس بچه دچار مشکل شد که باماسک اکسیژن برطرف شد. حدود ساعت ۷شب دوتا آمپول دیگه به سرمم اضافه کردن و من از هوش رفتم. چهار پنج ساعت بعد بادرد و حالت تهوع به هوش اومدم. گیییییج و داغون بودم نمیدونستم کجام. کسی رو یادم نمیومد.فقط درد داشتم و حرفهای نامربوط میزدم. ماما اومد و صدام زد، گفتم کجام؟ همه در مورد من حرف میزدن ولی من حتی یادم نمیومد که واسه چی رفتم بیمارستان🥺 منو بردن اتاق زایمان. رو تخت زایمان که رفتم تازه یک تصویر از یک فیلم زایمان یادم اومد. دخترم به دنیا اومد و بردنش اتاق نوزادان و من اصلا متوجه نبودم چرا اینقدر درد دارم. ماما اومد اسمم رو صدا زد، دستمو گرفت گفت خوبی؟ گفتم ساراجون من واسه چی اینجام.گفت واسه تولد دخترت. پرسیدم کی به دنیا میاد؟ خیلی درد داره؟ دستی به سرم کشید گفت قربونت برم دختر خوشگلت به دنیا اومده. بعد زینب رو آورد پیشم نشونم داد. داشت به همکاراش میگفت اگه الان دخترشو نبینه، خیلی روحیه اش خراب میشه. یک دختر تپل سفید خوشگل که اصلا باورم نمیشد مال من باشه... چون همسرم زمان زیادی تو بیمارستان بود خیلی خسته و کلافه بود. سعی می‌کرد نشون نده. بالاخره ساعت یک شب منو بردن تو بخش. همسرم دستمو بوسید و حالم رو پرسید. خلاصه خانواده همسرم مدام زنگ میزدن که چه خبره چرا اینقدر طول کشید؟ چرا مرخص نمیکنن؟ بیمارستان‌ها الکی وقتتون رو میگیرن که پول بیشتری بگیرن.😲 صبح شد همسرم رفت خونه و چند ساعت بعد با دسته گل و کادو برگشت. خیلی بهم محبت می‌کرد. تو فاصله ای که نبود دکترها داشتن کارهای زینب جان رو انجام میدادن. من خیلی شیر داشتم ولی بچه ام خوب شیر نخورده بود، همه اش خواب بود دیگه😊 بی ادبیه گفتن ادرار و مدفوع داشته یا نه؟گفتم مدفوع آره ولی ادرار نه. گفتن تا ادرار نکنه مرخص نمیشه. همسرم که برگشت رفت کارهای ترخیص رو انجام بده، بهش گفتن بچه ادرار نکرده. مثل اینکه باهاشون بحث کرده بود. بلاخره دکتر اومد مرخص شدم ساعت۶ بعدازظهر. همسرم مدام گوشیش زنگ می‌خورد و عصبانی تر میشد. بعدها فهمیدم خانواده اش زنگ میزدن و میگفتن به حرف دکترها گوش نکنین. یک آب‌جوش نبات بدین بچه کارشو میکنه و تمام ولی من دوست داشتم شیر بخوره، میترسیدم بعد دیگه شیرمو قبول نکنه. اینها اطلاعاتی بود که از قبل توی ذهنم بود و اصلا نمیتونستم درست فکر کنم. این شد شروع دعواهای ما‌... ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۷۹ بعد از تولد دخترم اومدیم خونه خودمون، مامانم هر کارمی کرد، همسرم ناراحت میشد. مخصوصا اگر مخالف نظر مامانش بود. رفت وآمد و مهمونی ها حالم رو بدتر کرده بود. به خاطر اینکه همسرم ناراحت نشه انقدر حواسم به بچه بود که خودم رو فراموش کردم. داروهامو پنج روز مصرف نکرده بودم. تمام وجودم درد بود و قلبم خیلی شکسته بود. نمیدونم همسرم به خانواده اش چی میگفت که مامانش مدام تحریکش می‌کرد که چرا مامانم منو جمع نمیکنه؟🤨 مامانم بنده خدا با اینکه حالش خوب نبود، هم کارهای خونه رو می‌کرد، هم منو بچه ام، هم بی احترامی همسرم و تلفن‌های مادرشوهرم... بالاخره همسرجان راضی شد بریم خونه مامانم که حداقل خواهرام بیان کمک، ولی اونجا شرایط بدتر شد.😔 همه اطرافیان متوجه حساسیت زیاد همسرم شده بودن. تا خواهرام بغلش میکردن صدام میزد میگفت بریم خونه. تا شش ماهگی فقط بغل خودم بود. دوساله بود رفتیم کربلا از امام حسین خواستم اول اخلاقمون رو درست کنه، بعد هم بهم یک پسر بده. ولی بی توجهی همسرم بیشتر شد، دوماه بعدش دعوا و قهر و... بالاخره یکی از اقوامشون وساطت کرد و دعوا تموم شد. تمام تلاشمو کردم که زندگیمو درست کنم ولی راهشو بلد نبودم. میخواستم به همه ثابت کنم همدیگه رو دوست داریم. ولی نمیشد. همسرجان هر روز بیشتر ازم فاصله می‌گرفت و فقط توجهش به دخترم بود. یک سال بعدش باردار شدم. فهمیدیم دومی پسره. همسرم و پدرشوهرم خیلی خوشحال بودند. چند هفته ای از بارداریم نگذشته بود که یک کلاهبردار حکم تخلیه خونه مون رو گرفت. گفتم بیا خونه رو خالی کنیم ولی همسرم گفت درستش میکنم، نگران نباش. یک روز که خونه مامانم بودم، خونه رو خالی کردن و وسایل رو بردن، ما رفتیم خونه مادرشوهرم با چهارتا چمدون لباس. اونجا بدترین روزهای عمرم بود، دخترم مدام چسبیده بود بهم و می‌گفت با هیچ کس به جز من حرف نزن. اونها هم بهشون برمی‌خورد و هرروز دلخوری و ناراحتی. وسط اون همه گرفتاری، تولد حسین جان واسه همه مثل یک چراغ روشن تو تاریکی شب بود. روحیه همه عوض شده بود ولی من داغون تر از قبل فقط میگفتم خدایا چرا؟ خدایا خودت درستش کن. خیلی اتفاقی شماره یک دوست قدیمی رو پیدا کردم و باهاش درددل کردم. اونم شماره یه مشاور مهربون رو بهم داد. خیلی کمکم کرد. ایشون همسر شهید مدافع حرم بودن و واقعا کارشون درست بود. زندگیم رو نجات دادن. حرفهاش باعث شد که یه شب از عمق وجودم حس کردم که اطرافیانم چقدر ناتوانند و فقط فقط باید از خدا بخوام. دوستم با حرفهاش خیلی آرومم می‌کرد. و اون خانم مشاور تلفنی. قبلا مشاوره حضوری رفته بودم، همه حق رو به من می‌دادن یا شدیدا سرزنش میکردن، بعد میگفتن شوهرتو بیار، ایشون هم یک بار اومد، گفت فایده نداره ولی این مشاوره اصلا بهم حق نداد. گفتم چه کار کنم گفت محبت و دیگه جوابم رو نداد، هر لحظه سعی میکردم محبت کنم ولی بعد می دیدم کاری که میکنم محبت نیست گدایی توجه هست. خونه مامانش که زندگی می‌کردیم، یه شب با خانواده شوهرم دعوام شد، خیلی بد. همسرم از خونه زد بیرون. ازم طرفداری نکرد، رفتم تو اتاق و فقط گریه کردم. همیشه اینجور وقتها کلی باهاش دعوا میکردم. بعد از چندساعت برگشت، شوهرم اومد توی اتاق، بغلم کرد و بوسید گفت حق با توئه. درسته خیلی ناراحت بودم ولی این حرفش آب رو آتیش بود. گفتم به همه ثابت میکنم خیلی همدیگه رو دوست داریم. از اون شب سر هرچیزی باهاش بحث نمیکردم، مخصوصا سر خانواده اش. نه شکایتشون رو به همسرم میگفتم نه خانواده ام. انگار یک شبه بزرگ شدم. گفتم اگه با شوهرم بحث نمیکردم و کسی نمیفهمید الان به خودشون اجازه نمیدادن که باهام دعوا کنن. فقط برای همسرم و بعد بچه هام صبر کردم. ماه رمضون بود به امام علی(ع) متوسل شدم و امام زمان. یه شب رفتیم حرم امام رضا(ع)، تو حرم گفتم یا امام رضا به حق عدالت علی و قلب رئوف خودت و غربت مهدی(عج) کمک کن تا همه چیز درست بشه، قول میدم رفتارم رو با همسرم درست کنم. هر وقت از دست کسی ناراحت می‌شدم، صبر می‌کردم، وقت نماز، شکایتش رو به خدا می‌بردم و البته گاهی به دوستم، اونم راهنماییم می‌کرد. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۷۹ وقتی واسه مشکلات با خانواده ات درد دل میکنی، هرچقدر هم که سعی کنن، باز حق رو به خواهر یا برادر خودشون میدن. ولی من دوستی داشتم که خیلی رک می‌گفت مشکل خودتی... یک روز گفت دکتر حبشی گفتن زنی که از شوهرش درخواست نکنه زن نیست. چطور حضرت زهرا از همسرشون انار درخواست کردن و امام علی کلی تلاش کردن برای برآوردنش. گفت واسش فایل رو میفرستم. گوشی هوشمند نداشتم، واسه همسرم فرستاد. اما ایشون گفت نه چیزی نیومده. چند هفته بعد یه دفعه اومد گوشیشو داد بهم گفت مال تو.😱 ما چند سال سر گوشی هوشمند دعوا داشتیم. اولین کاری که کردم ویس ها رو گوش کردم یک بخش‌هایی حذف شده بود😉ولی اصل مطلب بود. خیلی قاطع گفتن حتما اون مرد همسرش رو طلاق میده. مردی که همسرش پرخاش میکنه و اقتدارش رو میشکنه. این حرف مثل پتک خورد توی سرم. با کنجکاوی بقیه ویس ها رو تا صبح گوش کردم. دیدم چقدر در حق همسرم خودم و زندگیم اشتباه کردم. بعد با یک گروه آشنا شدم. خیلی راهنماییم کرد که اولین اصل زندگی اصل پذیرشه وگرنه طلاق و عوض کردن شریک زندگی نه تنها مشکلی رو حل نمیکنه که گاهی بدتر میکنه. مدام یاد می‌گرفتم و یادداشت می‌کردم و انجام می‌دادم. کارشناس گروهمون گفت چند تا ویژگی مثبت از همسرت رو بنویس که اگه نداشت ناراحت بودی. جزیی ترین ویژگی‌ها... این تکنیک محشره. قرار شد ۱۰تا بنویسیم ولی من ۴۶ تا نوشتم. واسم خیلی عجیب بود از این که فوتبال نمیبینه، بگیرین تا قد و هیکل و رنگ چشم و... دیگه اصلا دوست نداشتم باهاش دعوا کنم و عمیقا احساس خوشبختی می‌کردم. همه فکرم شده بود همسرم و نوشتن ویژگی‌ها و کارهای خوبش. همون کارهایی که قبلا اذیتم می‌کرد (مثل سلیقه اش توی خرید و...) حالا واسم جذاب شده بود. سریع تو دفترچه و بعد گروه می‌نوشتم. خیلی تغییر کرده بودم. تا بالاخره رای دادگاه اومد و ما رفتیم خونه خودمون. ولی آموزش‌ها رو تعطیل نکردم. من که بچه هامو مسبب حال بد و مشکلات و بدبختی میدیدم با تمام وجودم متوجه اشتباهم شدم و توبه کردم. مطمئنم اگه بچه ها نبودن نمیتونستم اون همه سختی رو تحمل کنم. حالا همه کسانی که بهم بدی کردن رو بخشیدم و هر روز برای سلامتی‌شون دعا میکنم. فهمیدم ناشکری هام باعث خیلی از مشکلات بوده. الان هم از خدا سومی رو می خوام، خدا کنه توفیقشو داشته باشیم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
توی برنامه ها و اخبار زیاد دیدینشون😊 دکتر عارفه دهقانی رو میگم!👇🏼🥰 https://eitaa.com/joinchat/1713635529Cb558f1aa56 که بین روزمرگی های جذاب و گاهی طنز، نکات جدید از برنامه ریزی،سبک زندگی اسلامی و طب اهل بیت،از غذای سالم متفاوت و راهکارهای سادهٔ موفقیت میگن. مادرِ ۴ فاطمه،جزو شعرای آیینی با۴مجموعه شعر و برگزیدهٔ کتاب سال رضوی‌وجشنواره‌ها 👈🏾اینجا، مرور میکنیم باهم که یک‌بانوی مسلمان موفق و سلامت و بابصیرت باشیم. فیلم شعرخوانی‌شون نزد رهبر👈🏽اینجاست کارشناسی تا دکترا جزو رتبه های عالی کنکور بودن،و نکات‌کنکوری‌هم‌دارن😃
. خانم دکتر دهقانی تک فرزند بودن ولی الان ۴ تا دختر دارن با وجود مخالفتهایی که در اطرافشون بوده. شاعرِ نماهنگ فرزندآوری با عنوان "با یه گل،بهار نمیشه" هم ایشون هستند.☺️👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ گودرز جوادی هستند رئیس هیئت مدیره پالایشگاه اصفهان یکی از مهمترین پالایشگاه های جمهوری اسلامی ایران از راه دور اومدن خرید بچه گربه برای گل پسرشون البته قبلا هم یک توله سگ گلدن با کیفیت خریدند! من به رفتار عجیب گودرز و مدل سیبیل و بچه تربیت کردن و رابطه اش با شقایق کاری ندارم متاسفانه این یکی از افرادی است که قراره با بقیه رفقاش برای سفره مردم قیمت دلار تعیین کنه! با این سطح فکر و دغدغه مدیران ،عجیب نیست که نتانیاهو هوس حمله به این خاک را بکند!! 🔸 مسئولینی که قرار بود شرایط رو برای ظهور حضرت حجت فراهم کنند ، حالا به فکر خرید سگ و گربه هستند ... با ژست وفاق چنین آدم‌هایی را به کار می‌گیرند! ┈┈••✾❀🍁🖤🍁❀✾••┈┈• 📎@aeenejan 🖇eitaa.com/aeenejan
هدایت شده از مغز خاکستری
افغانستانی اگر در ایران لخت شود و علیه دین رسمی کشور تبلیغ کند مورد ستایش است ؛ اما کافی است افغانستانی در دفاع از ایران و حرم جان دهد، مزدور و مورد لعنت است! ✍️ سیّداحمد 🇮🇷🚩 🇮🇷 🔺 🔻 @khakestary_amar