eitaa logo
بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانش‌نامه انقلاب اسلامی
5.7هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
990 ویدیو
642 فایل
ناشر اختصاصی آثار تاریخ‌نگار انقلاب اسلامی؛ حجت‌الاسلام و المسلمین سیدحمید روحانی کانال رسمی @bonyadtarikh تازه های پایگاه: http://iranemoaser.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻جريان مدرسه فيضيه شصت و یکمین سالگرد یورش مزدوران رژیم ستم‌شاهی به مدرسه مبارکه فیضیه/4 🔹بعدازظهر آن روز (دوم فروردين 1342 ـ 25 شوال 1382) مجلس سوگوارى در مدرسه فيضيه برقرار بود و از آنجا كه مدرسه مزبور، در كنار صحن مطهر و در ميدان آستانه قرار دارد ـ كه قهراً محل گذر و رفت و آمد زوار و مسافران مى‌‏باشد‏‏ مجلس مزبور با ازدحام كم‏‌نظيرى تشكيل شده بود. تمام صحن حياط، بالكن‏‌هاى طبقه دوم و شبستان‌‏هاى مدرسه از جمعيت انباشته بود. 🔸در ميان شركت‏‌كنندگان همه‌‏گونه افراد: پير، جوان، شهرى، روستايى، روحانى، فرهنگى، دانشگاهى، نظامى، بازارى، كارگر، پيشه‌‏ور، كشاورز و ... به چشم مى‏‌خورد؛ ليكن اكثريت شركت‌‏كنندگان را دهاتى‌‏ها و روستانشينانى تشكيل مى‌‏دادند كه از امور سياسى و جريانات روز يا به‌كلى بى‌‏اطلاع بودند و يا آن‌كه خيلى سردر نمى‏‌آوردند. 🔹قيافه‌‏هاى مرموز، غيرعادى، اهريمنى كه از آن‌ها شرارت و هرزگى مى‌‏باريد نيز در ميان انبوه جمعيت، جلب‌‏نظر مى‌‏كرد و بنا به گفته يك زائر، بوى زننده الكل كه در فضاى مدرسه پيچيده بود، شامه‌‏ها را مى‌‏آزرد و انسان را به ياد میكده‏‌هاى قديم تهران مى‌‏انداخت! 🔸كاميون‏‌هاى نظامى مملو از سربازان مسلح كه از روز پيش به قم آورده شده بود، با بوق‏‌زدن‌‏ها و گازدادن‌‏هاى ممتد و پياپى و ايجاد صداهايى گوش‌خراش و سرسام‌‏آور وارد شهر شد و در ميدان آستانه، مقابل مدرسه فيضيه ايستاد. عنوان «لشكر گارد ـ گردان مخابرات» كه روى كاميون‌‏ها نوشته شده بود، جلب‌‏نظر مى‏‌كرد. اطراف مدرسه و ميدان آستانه از مأموران انتظامى و به اصطلاح امنيتى موج مى‌‏زد و مدرسه كاملاً در محاصره قرار داشت. حركت‏‌هاى مرموزانه كه در داخل مجلس صورت مى‏‌پذيرفت، وجود افرادى با چهره‏‌هاى ناآشنا، خشونت‏‌بار، رعب‏‌انگيز كه بوى شراب از دهان‌شان بيرون مى‌‏زد، رفت ‏و آمدهاى غيرعادى، نقل و انتقالات نظامى در بيرون مدرسه، آمادگى مأموران انتظامى و ... همه حكايت از يک نوع توطئه خطرناكى مى‌‏كرد كه در شرف وقوع بود. 🔹در اين هنگام آقاى انصارى ـ‏‏گوينده معروف قم‏‏ بر عرصه منبر قرار گرفت و راجع‏ به زندگى حضرت امام صادق(ع) و كوشش‌‏هاى دائم و دامنه‌‏دار آن حضرت در آگاه‏ ساختن مردم به حقايق قرآن و مكتب تشيع و كارشكنى‌‏هاى شديد مخالفان و معاندان در مقابل آن حضرت داد سخن داد، آن گاه از حوزه علميه قم به عنوان «دانشگاه امام صادق» و «سربازخانه امام زمان» سخن به ميان آورد و رشته سخن را به نقش حوزه‌‏ها در حفظ و حراست احكام اسلام و استقلال ايران كشانيد كه يک‌باره صداى پرمهيب صلوات در فضاى مدرسه پيچيد و سخن او را قطع كرد! او بى‏‌اعتنا به اين صلوات بى‏‌مورد، خواست به سخنان خود ادامه دهد كه بار ديگر صداى رعدآساى صلوات او را از سخن گفتن بازداشت! او گويا متوجه نقشه‏‌اى كه در كار بود نشده بود و به گمان اين‌كه مردم روى عدم تشخيص و توجه و به‌‏طور اتفاقى صدا به صلوات بلند كرده‌‏اند! از شنوندگان درخواست كرد كه بي‌جا صلوات نفرستند، هرگاه صلوات فرستادن لازم باشد، خود او دستور خواهد داد و ... به محض آن‌كه لب به سخن گشود، بار ديگر صداى صلوات طنين افكند! 🔸يک جوان پرشور روحانى به اسم «سيدرضا موسوى اردستانى» كه نزديک منبر نشسته بود، مردى را ديد كه در كنارش نشسته، مرتب صدا به صلوات بلند مى‌‏كند، به گمان آن‌كه تمام اين بساط زير سر همين يک نفر است به او حمله كرد و مشت محكمى به دهان او كوبيد كه يک‌باره صدها مشت از چپ و راست بر سر و صورت آن سيد روحانى فرود آمد كه به‌كلى او را گيج و از خود بی‌خود ساخت! عمامه از سرش افتاد و همانند توپ با مشت‏‌هاى سنگين نابكارانى كه اطراف منبر را تا شعاع وسيعى اشغال كرده بودند به هر سو پرت شد و با زحمت، خود را از آن صحنه بيرون كشيد!(نهضت امام خمینی ج1 ص368-367) ◀️ادامه دارد.... 🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید:👇 https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db
🔻فاجعه فیضیه شصت و یکمین سالگرد یورش مزدوران رژیم ستم‌شاهی به مدرسه مبارکه فیضیه/5 🔹مردم كه متوجه روی دادن حادثه‏‌اى در پاى منبر شده بودند، از هر طرف سر می‌كشيدند تا ببينند چه جريانى روى داده است و بعضى از جاى خود برمی‌خاستند و می‌كوشيدند خود را به محل حادثه نزديک كنند، ليكن آقاى انصارى كه سخت كوشش داشت آرامش مجلس به هم نخورد، كوشيد كه با شوخى و بذله‏‌گويى جريان را به اصطلاح «ماست مالى كند»! از اين رو مردم را دعوت به آرامش و سكوت كرد و اظهار داشت: «بنشينيد! چيزى نيست، چند نفر پاى منبر ما، سر يک دانه سيگار كشمكش داشتند! تمام شد»! و از آنجا كه دريافت تمام افرادى كه دور منبرش چمپاتمه زده با چشمان شرارت‏‌بار به او خيره شده‏‌اند، به گفته خودش «عوضى»! هستند كه براى برهم ‌زدن مجلس و آشوبگرى به آن‌جا آمده‏‌اند، كمى وحشت كرد و لحن سخن را عوض كرد و با زبان نرم خواست آن دژخيمان وحشى را رام و آرام ساخته، از شرارت و آشوب‌گرى بازدارد! از اين رو با لحنى ملايم اظهار كرد: «ما كه با كسى سر جنگ نداريم، ما در اينجا جمع شده‏‌ايم تا براى ششمين پيشواى شيعيان، ذكر مصيبتى بكنيم و اگر حرفى می‌زنيم، سخنى می‌گوييم، جز نصيحت مشفقانه منظورى نداريم، ما وظيفه داريم خير و صلاح ملک و ملت را ...» صداى صلوات بار ديگر طنين افكند! او كه از اين صلوات فرستادن‏‌ها و در حقيقت «پارازيت» دژخيمان شاه به ستوه آمده بود، يک‌باره فرياد كشيد: «آى مردم! آى مسلمان‏‌هايى كه از صدها فرسنگ راه به اين شهر مقدس آمده‏‌ايد، به شهر و ديار خود كه بازگشتيد به همه برسانيد كه ديگر به روحانيت، اجازه ذكر مصيبت براى رئيس مذهب جعفرى هم نمی‌دهند...» كه بار ديگر صداى صلوات، رشته سخن را از كفَش ربود! او كه می‌ديد به هيچ‏‌وجه نمی‌تواند سخن بگويد و اوضاع وخيم‌تر از آن است كه فكر می‌كرده است، فوراً سر و ته مطلب را جمع كرد و از منبر پايين آمد. 🔸به محض آن‌كه آقاى انصارى قدم از منبر پايين گذاشت، يكى از دژخيمان شاه از جا پريد و ميكروفن را گرفت و عربده سرداد: «به روح پرفتوح اعليحضرت فقيد رضاشاه كبير»! بلندگو قطع شد و صدايى از ميان جمعيت برخاست كه: خفه‏‌شو! 🔹مجلس بر هم ريخت، داد و فرياد، حمله و فرار، حركات ديوانه‏‌وار و وحشت‏‌انگيز، عربده مستانه، صداى دلخراش بگير، بگير، بزن، بزن! و ... مردم را به‌كلى كلافه و حيرت‌زده كرده بود! كسى نمی‌دانست چه خبر است؟ حمله و گريز براى چيست؟ و حمله از طرف كيست؟ وحشت و دلهره همه را گرفته بود و از آنجا كه بيشتر شركت‏‌كنندگان در مجلس، اهل دهات و روستاها بودند و از اينگونه مناظر غيرعادى و مرموزانه كمتر ديده و شايد هرگز نديده بودند، سخت وحشت كرده، پا به فرار گذاشتند! هجوم مردم به سوى درب خروجى مدرسه به اندازه‏‌اى شديد بود كه حركت به كندى و زحمت صورت می‌گرفت و خارج شدن را دشوار می‌كرد. هركس می‌كوشيد به هر صورتى كه هست پاى خود را از مهلكه و معركه بيرون بكشد! و جان خود را نجات دهد! 🔸ديرى نپاييد كه مدرسه از جمعيت خالى شد! فقط روحانيان و عده‏‌اى از مردم باقى ماندند با مشتى دژخيمان خون‏‌آشام شاه كه همانند درندگان جنگل، مرتب نعره می‌زدند و حمله می‌‌كردند. 🔹دژخيمان شاه كه تعداد آنان از هزار نفر تجاوز می‌كرد، يک شكل و يك قيافه: سرها را به فرم آلمانى زده، لباس‌‏هاى دهاتى شكل، هيكل‏‌هاى وحشت‏‌انگيز و زمخت همانند خوک پروارى، با چشمانى شرارت‏‌بار و خون‏‌گرفته، مست و مخمور، مشت‏‌ها را گره كرده، ميان صحن مدرسه به هر سو می‌دويدند و عربده «جاويد شاه»! می‌كشيدند! 🔸اين «گروه بی‌پدران» بنابر اظهار افراد وارد، غالباً زاييده آميزش نامشروع مردها و زن‏‌هاى فريب‏‌خورده، هوسران و آلوده هستند كه پس از رها شدن در كنار كوچه و درب مسجد به شيرخوارگاه‏‌هاى شهردارى برده می‌شوند و در آنجا پرورش يافته، در دامان مزدوران بيگانه، درس شه‏‌پرستى می‌گيرند و آنگاه وارد ارتش شده، در گارد شاهنشاهى گمارده می‌شوند؛ و از آنجا كه از خدا، مذهب و اصالت و نجابت انسانى و خانوادگى خبرى ندارند و بی‌پدر و مادر واقعى می‌باشند، تنها گروهى هستند كه در ارتش به شاه وفادارند و تا سرحد پرستش نسبت به او عشق می‌ورزند. 🔹این گروه تحت تربيت جاسوس‏‌هاى امريكايى و اسرائيلى درس شه‏‌پرستى آموخته، از خداپرستى، وطن‌خواهى و غيرت و انسانيت چيزى نمی‌دانستند، به اصطلاح افسران و درجه‏‌دارانى بودند كه عمرى از دسترنج توده‏‌هاى محروم و زحمتكش خورده و خوابيده بودند و به اسم «دفاع از آب و خاک وطن»! به عياشى و هوسرانى پرداخته، در آن روز براى درهم كوبيدن سنگر استقلال ايران و پاسداران راستين حقوق انسان‏‌ها، به قم آمده بودند و به آن وحشی‌گری‌ها و درندگی‌هاى غيرانسانى دست می‌زدند.(نهضت امام خمینی ج1 ص370-368) ◀️ادامه دارد.... 🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید:👇 https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db
🔻حماسه فیضیه شصت و یکمین سالگرد یورش مزدوران رژیم ستم‌شاهی به مدرسه مبارکه فیضیه/6 🔸رياست آن «گروه بی‌پدران» برعهده جلاد (معاون ساواک تهران) بود كه متأسفانه در يک سانحه هوايى معدوم شد و اجل نگذاشت كه بماند تا در دادگاه اسلامى به جرم خيانت به اسلام و ايران و ارتكاب فاجعه خونين فيضيه، محاكمه و مجازات شود. هرچند كيفرى كه از جانب منتقم قهار می‌بيند، شديدترين كيفرها و بهترين مجازات می‌باشد. 🔹سرهنگ مولوى كه خود نيز با لباس مبدل، به مدرسه فيضيه آمده بود، با يک جفت دستكش سفيد به عنوان علامت‏‏ در زاويه ايوان يكى از حجره‏‌ها ايستاده بود و عمليات را فرماندهى می‌كرد. او با كشيدن سوتى دژخيمان را گردآورد و فرمان حمله داد. 🔸شه‏‌پرستان خون‏‌آشام كه همگى مست بودند، همانند درندگان گرسنه‌‏اى كه از جنگل بيرون آمده باشند، به هرطرف حمله‏‌ور شدند و با چوب‏‌هاى مخصوصى كه در زير لباس خود پنهان كرده بودند، به جان روحانيان و طلاب بى‌‏دفاع افتادند! 🔹روحانيان و محصلين مدرسه فيضيه كه تا آن لحظه بدون هيچ‌‏گونه واكنشى، تماشاگر صحنه بودند و نمى‌‏دانستند كه غرض و انگيزه آن وحشی‌هاى جنگل شاهنشاهى، از آن جست و خيزها و عربده كشيدن‏‌ها چه می‌باشد، با يورش دژخيمانه آنان، در مقام دفاع برآمده، نرده طبقه دوم مدرسه را كه با آجر ساخته شده بود خراب كردند و با سنگ و آجر به آنان حمله‏‌ور شدند. 🔸بارانى از سنگ و پاره‏‌آجر از طبقه دوم و پشت‏‌بام مدرسه به سوى شه‏‌پرستان باريدن گرفت، خون از سرهاى بسيارى از آنان فوران كرد، هيكل‌‏هاى زمخت و اهريمنى بعضى از آنان همانند لاشه خوک به زمين افتاد. آنان با آن‌كه همگى به «كلت» و «پارابلوم» مسلح بودند، از آنجا كه توطئه ملوكانه بر آن تعلق گرفته بود كه آنان را «دهقان»! و «كشاورز»! جا بزند، از به‏‌كار بردن آن خوددارى مى‏‌ورزيدند و فقط از چوب‏‌ها و دشنه‏‌هايى كه همراه داشتند، مجاز بودند استفاده كنند و نظر به آن‌كه روحانيان از طبقه دوم و پشت‌‏بام، آنان را با سنگ و آجر مورد هدف قرار می‌دادند، استفاده از آن دو اسلحه گرم ممكن نبود. 🔹«گروه بی‌پدران» از هر سو راه گريز در پيش گرفتند! عربده‏‌هاى مستانه به‏‌ آه و آخ و ناله تبديل شد! فرياد «تسليم، تسليم»، جاى «جاويد شاه» را گرفت. جالب قيافه سرهنگ بديعى (رئيس ساواک قم) بود كه دست‏‌ها را بالاى سرش گرفته بود و مرتب داد می‌زد: تسليم، تسليم! 🔸قهرمانان روحانى، بی‌اعتنا به اين «زوزه‏‌هاى عاجزانه» به حمله‏‌هاى دليرانه خود ادامه دادند و بارانى از سنگ و آجر براى لحظه‏‌اى قطع نمی‌شد، تا آنجا كه دژخيمان شاه، مجبور به عقب‏‌نشينى شدند و به شبستان شرقى مدرسه كه بين دو راهرو و درب خروجى قرار دارد پناه بردند؛ ليكن در آنجا نيز با سنگ‌باران جوانان دانش‏‌آموز دبيرستان دين و دانش قم (كه در اتاقى كه به شبستان مزبور اشراف داشت سنگر گرفته بودند) مواجه شدند و به ناچار به راهروى خروجى كه سرپوشيده و محفوظ بود، پناه بردند و پس از لحظه‏‌اى با تنظيم و تشكل خاصى در حالى كه به شيوه ويژه خود، غريو مى‏‌كشيدند و صدا را از ته حلق بيرون می‌دادند با يورشى برق‏‌آسا به وسط صحن مدرسه ريختند و كوشيدند به هر طورى كه شده خود را به طبقه دوم برسانند و روحانيانى را كه آنجا سنگر گرفته بودند، از پاى درآورند؛ ليكن بارانى از سنگ و آجر آنان را به عقب‏‌نشينى مجبور كرد و عده‏‌اى از قهرمانان روحانى از طبقه دوم پايين آمده، با سنگ و چوب، شه‏‌پرستان زبون را تعقيب كردند و چيزى نمانده بود كه آنان را از مدرسه بيرون برانند و درب را ببندند كه غريو گلوله‏‌هاى مأموران انتظامى صحنه را عوض كرد! (نهضت امام خمینی ج1 ص372-371) ◀️ادامه دارد.... 🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید:👇 https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db
جنایت علیه طلبه نابینا شصت و یکمین سالگرد یورش مزدوران رژیم ستم‌شاهی به مدرسه مبارکه فیضیه/7 🔹شه‏‌پرستان خون‌‏آشام كه در برابر حملات كوبنده روحانيان پا به فرار گذاشته بودند، در حمايت نيروى امدادى كه روى پشت‌‏بام مدرسه سنگر گرفته بود و مرتب تيراندازى مى‌‏كرد به مدرسه بازگشتند و به اكيپ‌‏هاى پنج و ده نفره آرايش يافته، با عربده‏‌هاى: «جاويد شاه‏‏ مرگ بر اسلام‏‏ مرگ بر روحانيت»! به حجره‌‏ها حمله‌‏ور شدند، درها، پنجره‌‏ها و شيشه‌‏هاى اتاق‌‏ها را شكستند و با كارد، چاقو، دشنه، پنجه‏‌بكس و چوب، همانند گرگ‌‏هاى گرسنه به جان روحانيان بى‏‌دفاع افتادند! سينه‌‏ها شكافتند، دست‏‌ها، پاها و سرها شكستند. بسيارى را از طبقه دوم مدرسه به پايين افكندند، كه از آن جمله طلبه نابينايى بود كه در طبقه دوم، قسمت جنوب‏‌شرقى مدرسه، در حجره‌‏اى پنهان شده بود. دژخيمان او را از زير تختى كه پنهان شده بود بيرون كشيدند و با مشت و لگد و بكس تا آنجا كه توانستند زدند! آنگاه او را كشان‏كشان، از حجره بيرون آوردند و روى ايوان، همانند توپ به هر سو انداخته با مشت و لگد به هم پاس مى‏‌دادند. طلبه نابينا به هر سو مى‌‏دويد، استغاثه مى‌‏كرد و از دژخيمان مى‌‏خواست كه او را رها كنند، بگذارند به طبقۀ پايين برود و از مدرسه خارج شود. يكى از «گروه بى‌‏پدران» با لحن مسخره‏‌آميزى فرياد زد: 🔸«آى ملعون‌‏ها! چرا يک مؤمن اعمىٰ را اذيت مى‏‌كنيد! مگر نمى‏‌دانيد اذيت و آزار در اسلام حرام است»! آن‌گاه دست آن بيچاره اسير را گرفته، به لب ايوان آورد و گفت: «بيا اخوى محترم! از اينجا برو پايين»! طلبه نابينا كه احساس كرده بود آنجا پرتگاه است خواست خود را عقب بكشد كه با مشتى به پايين پرت شد و فرياد جگرخراشى از دل بركشيد و بی‌هوش شد. شه‏‌پرستان از ته دل خنديدند! 🔹رفتار اين بى‌‏پدران آدم‌كش و شاه‏‌دوست، نسبت به طلاب ديگر نيز به همين‏گونه، بلكه به مراتب بدتر و شديدتر بود. با چاقو و بكس و مشت و لگد تا آن‌جا كه مى‌‏توانستند آنان را مضروب و مجروح مى‌‏كردند و گاهى نيز با سنگ و آجر و آهن‌پاره چنان محكم بر سرشان مى‌‏كوبيدند كه خون فواره مى‌‏زد! 🔸خنجر را روى سينه آنان گذاشته، مى‏‌گفتند بگوييد «جاويد شاه»! كه اگر مخالفت مى‏‌ورزيدند و اين شعار كفرآميز و ضداسلامى را بر زبان نمى‌‏آوردند، خنجر را در سينه آنان فرو مى‌‏كردند! 🔹يكى از شه‌‏پرستان روى سينه پيرمردى روحانى و ريش سفيد (گويا آقاى علمى، متصدى مدرسه فيضيه بوده است) نشست و خنجر را زير گلويش گذاشت و از او خواست بگويد: «جاويد شاه»! پيرمرد گفت: «جاويد شاه»! گفت از ته قلب بگو «جاويد شاه»! بار ديگر پيرمرد گفت: «جاويد شاه»! گفت بگو: «مرگ بر اسلام»! 🔸پيرمرد روحانى چشم‏‌ها را بست و گفت «اشهد ان‏‏ لا اله ‏الا اللّه‏‏‏ اشهد ان محمداً رسول‏ اللّه‏». دژخيم شاه وقتى آن پيرمرد روحانى را آماده كشته شدن ديد، دست از سرش برداشت؛ ليكن با لگد محكمى كه به پهلوى او زد او را بی‌هوش كرد! 🔹«گروه بى‌‏پدران» آنگاه كه روحانيان را زير مشت و لگد، سخت مضروب و مجروح كردند همانند اسراى جنگى آنان را سرصف قرار دادند و در دو طرف آنان تا شبستانى كه در بخش جنوبى مدرسه قرار دارد صف كشيدند و آنان را در آن مسير رانده، با چوب مخصوصى كه در دست داشتند بر سرشان مى‌‏زدند تا به شبستان مزبور رسانيده، در آنجا آنان را گرد آوردند. لباس‏‌هاى روحانيان (عبا، قبا و عمامه) و كتب دينى و علمى را ميان حياط مدرسه انباشته، به آتش كشيدند و در اطراف آن به كف ‏زدن، هورا كشيدن و پايكوبى پرداختند! قرآن كريم را هرجا كه يافتند پاره‌‏پاره كرده، اوراق مقدس آن را زير دست و پا ريختند و لگدمال كردند تا بدين ‏وسيله آن را از بين ببرند و كتاب «انقلاب سفيد» را جايگزين آن كنند! لوازم ناچيز طلاب از قبيل چراغ خوراك‌‏پزى، سماور، قورى، منقل، ساعت، چمدان، فرش، ظرف، كفش، پتو، لحاف و تشک، عباى زمستانى، پرده، جارختى، چتر، ميز مطالعه و آنچه را كه قابل استفاده يافتند به عنوان غنيمت جنگى غارت كردند! و هرچه كه به نظر آنان بى‌‏ارزش آمد، شكستند و از بين بردند! ◀️ادامه دارد.... 🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید:👇 https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db
پایان تراژدی خونین شصت و یکمین سالگرد یورش مزدوران رژیم ستم‌شاهی به مدرسه مبارکه فیضیه/8 🔹اين تراژدى خونين كه ده‌‏ها كشته و صدها زخمى به همراه داشت حدود ساعت هفت بعدازظهر كه تاريكى جان‌كاه و وحشت‌زا همه جا را فرا گرفته بود پايان پذيرفت و درندگان جنگل شاهنشاهى كه دست‏‌هايشان تا مِرفق به خون فرزندان انقلابى اسلام، آغشته بود، سرمست و مغرور و قهقهه‌‏زنان مدرسه را ترک كردند و رفتند تا هرچه زودتر پاداش خون‌ريزى‌‏ها، غارت‌گرى‏‌ها، هتک به قرآن، سوزاندن كتاب‌‏هاى علمى و لباس روحانى و ديگر جنايات خود را از خدايگان خويش بگيرند! و به منظور پوشيده داشتن جنايات غيرانسانى خود تا آنجا كه توانستند جسدهاى بی‌جان و نيمه‌‏جان قربانيان آن فاجعه را در كاميون‌‏ها ريخته، با خود بردند كه تاكنون به دست نيامده كه آن اجساد را در كجا زير خاک كردند؟ يا در كدام درياچه گم و گور ساختند؟ از آن شهيدان به خون خفته، فقط هويت سه‏ نفر به دست آمد كه يكى از آنان فردى روحانى به نام بود و دو تن ديگر از كسبه و پيشه‌‏وران شهر قم بودند كه در راه دفاع از اسلام و روحانيت، جان عزيز خود را از دست دادند. 🔸فرداى آن روز (سوم فروردين) درست هنگام يورش وحشيانه روز پيش، ناگهان عربده چندش‌‏آور «جاويد شاه» صحن مدرسه را لرزانيد و بار ديگر شه‌‏پرستان به مدرسه ريخته با شدتى به مراتب وحشيانه‌‏تر از روز پيش به زدن و كشتن پرداختند و روحانيان و نيز مردم بی‌گناهى را كه در آنجا گردآمده، آدمكشى‌‏ها، خون‌خوارى‌‏ها، وحشی‌گرى‌‏ها و جنايات شاهانه را از نزديک مى‌‏ديدند با چاقو و دشنه مورد يورش قرار دادند و عده‌‏اى را به خاک و خون كشيدند و آنگاه مدرسه را ترک كردند. 🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید:👇 https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db
شاه‌دوستی یعنی غارت‌گری! شصت و یکمین سالگرد یورش مزدوران رژیم ستم‌شاهی به مدرسه مبارکه فیضیه/9 بخشی از پیام امام خمینی (ره): 🔹«...حمله كماندوها و مأمورين انتظامىِ دولت با لباس مبدّل و به معيت و پشتيبانى پاسبان‌ها به مركز روحانيت خاطرات مغول را تجديد كرد. با اين تفاوت كه آن‌ها به مملكت اجنبى حمله كردند، و اين‌ها به ملت مسلمان خود و روحانيون و طلاب بى‌پناه. 🔸در روز وفات - عليه السلام- با شعار « » به مركز امام صادق و به اولاد جسمانى و روحانى آن بزرگوار حمله ناگهانى كردند؛ و در ظرف يكى دو ساعت تمام مدرسه فيضيه، دانشگاه امام زمان- صلوات اللَّه و سلامه عليه- را با وضع فجيعى، در محضر قريب بيست هزار مسلمان، غارت نمودند؛ و درب‌هاى تمام حجرات و شيشه‌ها را شكستند. 🔹طلاب از ترس جان، خود را از پشت بامها به زمين افكندند. دستها و سرها شكسته شد. عمامه طلاب و ساداتِ ذريه پيغمبر را جمع نموده آتش زدند؛ بچه‌هاى شانزده- هفده ساله را از پشت بام پرت كردند؛ كتاب‌ها و قرآن‌ها را- چنانكه گفته شده- پاره كردند...» 🔸«...اينان با شعار «شاه دوستى» به مقدسات مذهبى اهانت مى‌‏كنند. «شاه دوستى» يعنى غارتگرى، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، و تجاوز به مراكز علم و دانش؛ «شاه دوستى» يعنى ضربه زدن به پيكر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه‌‏هاى اسلام و محو آثار اسلاميت؛ «شاه دوستى» يعنى كوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت‏»(صحيفه امام، ج‏1، ص: 177) 🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید:👇 https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db
ایمان حضرت خدیجه سلام الله علیها در سخت‌ترین شرایط اجتماعی و سیاسی امام خمینی قدس سره الشریف: ▫️پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله و سلم ـ از اول که قیام کرد، تنها ـ تنهاـ قیام کرد و‏‎ ‎‏دعوت کرد مردم را. قومش را دعوت کرد به حقْ تعالی و به توحید و هیچ کس همراهش‏‎ ‎‏نبود. تنهایی قیام کرد اول هم. مثلاً زنش که در منزل بود ـ حضرت خدیجه ـ به او ایمان‏‎ ‎‏آورد، و حضرت امیر که بچه‌ای بود آن وقت ایمان آورد؛ و بعد کم‌کم در مدینه. ▪️در مکه‏‎ ‎‏هم که بودند ـ در سیزده سال ـ نشد یک کاری انجام بدهند، برای اینکه مکّی‌ها همه‏‎ ‎‏مقتدر و چیزدار بودند و می‌دیدند که اگر این رشد بکند با منافع‌شان مخالف است. از این‏‎ ‎‏جهت با او مخالفت می‌کردند، از خوف این‌که این رشد پیدا بکند و با منافع‌شان چه بشود.‏‎.. ▫️تا در مکه بودند ـ تقریباً ـ می‌شود گفت تنها بودند. یکی ـ دو تا،‏‎ ‎‏چند نفر مختصری به ایشان گرویدند و این‌ها. فعالیت هم در مکه جز اینکه دعوت‏‎ ‎‏می‌کردند و دعوت زیرزمینی ـ به اصطلاح ـ می‌کردند چیزی نبود؛ تا وقتی که مقتضیات‏‎ ‎‏جور شد و رفتند به مدینه.. .‏(28آبان1357 - صحیفه امام ج5 ص36) ⚫️رحلت حضرت خدیجه سلام الله علیها تسلیت رسانه رسمی بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی👇 https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db
6.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شهیدی که خلبانی شاه را رد کرد زندگی پرماجرای شهید بهمن حجت کاشانی و همسرش؛ قسمت دوم ◀️قسمت اول 🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db
6.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥زندان و آفتاب تابان زندگی پرماجرای شهید بهمن حجت کاشانی و همسرش؛ قسمت سوم قسمت اول قسمت دوم 🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید: https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db
🔴روایتی از شگردهای مخدوش‌سازی اسناد تاریخی توسط بیت منتظری 🔻سالروز نامه تاریخی امام خمینی قدس سره الشریف و عزل آقای منتظری/1 🔹 سالهاست که آغاز شده است و ما امروز در نقطه پرحرارتی از این میدان قرار داریم. کار دشمن در این آوردگاه دو چیز است: طرح روایت‌های نادرست، و خدشه در روایت‌های درست. 🔸جریان نزدیک به در سال‌های اخیر شگردهای پیچیده در مخدوش‌سازی حافظه‌ تاریخ انقلاب و تولید روایت‌های دروغین از وقایع داشت. جریانی که حتی مستندات متقن تاریخی همچون دستخط امام در نامه تاریخی و حساس 6فروردین1368 در عزل آقای حسینعلی منتظری را مخدوش جلوه داده و زیر سوال می‌برد. 🔹بنیاد تاریخ‌پژوهی در آخرین یادداشت تاریخی خود با تمرکز بر این موضوعِ حساس و حیاتی، حکایت‌گرِ رویه و رویکرد جریان منتظری در عرصه مخدوش‌سازی اسناد و قرائن قطعی تاریخی است؛ چنانکه پیش از این نیز در یادداشتی تفصیلی، یکی از بهتان‌های بزرگ نویسنده وابسته به جریانِ منتظری علیه علامه طباطبایی، مورد نقد جدی قرار گرفت و واکنش‌های انفعالیِ بعدی نیز منجر به خلاف‌گویی‌های تازه گردید! 🖊متن کامل این یادداشت تاریخی در افشای شگردهای مخدوش‌سازی اسناد تاریخی توسط بیت منتظری در خبرگزاری تسنیم: https://tn.ai/2629908 🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید:👇 https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db
✳️ مواجهه امام خمینی با منتظری/بخش اول 🔻سالروز نامه تاریخی امام خمینی قدس سره الشریف و عزل آقای منتظری/2 🔸مواجهه امام خمینی با ثمره عمر خود حسینعلی منتظری یکی از تلخترین مواجهات امام با پروژه نفوذ و اغفال سران برجسته نظام بود که طبعا هزینه سنگینی برای جمهوری اسلامی داشت. 🔹اما آغاز ماجرا پس از آنی بود که تیتر یک روزنامه کیهان مبنی بر قائم مقامی آقای منتظری در آذر ماه ۶۴ که توسط یکی از اعضای مجلس خبرگان رهبری بیان شد، بیت منتظری و شخص وی مورد توجه و طمع بسیاری قرار گرفت. کسانی که منتظری را پل پیروزی‌ها و کسب موقعیت‌های بعدی خود می‌دیدند. 🔸ارتباط نهضت آزادی‌ها با وی که از قبل از انقلاب وجود داشت، تقویت شد و جولان باند سید مهدی هاشمی و منافقین زخم خورده بیشتر. حاصل این همگرایی‌ها، انتقادات غیرمنصفانه و تند منتظری در نامه‌هایش به امام (ره) در مورد اعدام سید مهدی هاشمی قاتل، جنگ و نهادهای انقلابی مانند سپاه شد. 🔹می‌توان اوج این بی انصافی‌ها را در عوض شدن جای شهید و جلاد در تابستان ۶۷ دید که در بیان منتظری، «منافقینِ» بی منطق و تروریست اول انقلاب به «مجاهدینِ» با منطق و تفکر تبدیل شدند و اجرای حکم الهی در مورد آن‌ها، مورد طعن و نیش آقای منتظری قرار گرفت! منتظری که خود روزی در کسوت نماز جمعه تهران و قم، راه انقلاب و امام (ره) را می ستایید، در ده فجر ۶۷، تندترین انتقادات را به راه امام (ره) و سیاست‌های انقلاب و جنگ وارد کرد؛ در حالی که خود پس از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از مسئولینی بود که بیشترین اختیارات را داشت! 🔸 امام خمینی از ابتدا با انتخاب آقای منتظری به قائم مقامی مخالف بودند و اگر چه بنا بر مصالحی، سکوت اختیار کرده بودند اما بعدها به این مخالفت تصریح نمودند. 🔹ایشان در نامه ۶۸/۱/۶ چنین می نویسند: « والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را می دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیل کرده که مفید برای حوزه های علمیه بودید.. در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.» مخالفت امام با انتخاب آقای منتظری گرچه برای نخستین بار در فروردین ۶۸ مکتوب شد اما ایشان پیشتر در جمع سران قوا به نارضایتی خود از این انتخاب و نیز ناتوانی منتظری برای تصدی رهبری انقلاب اسلامی تصریح کرده بودند. 🔹 مرحوم سید احمد خمینی در این باره چنین بیان می دارد: « در سال ۶۵جلسات هفتگی سران قوا در دفتر یکی از آنان یا در بدون حضور امام برگزار می شد. من، ای، آیت الله موسوی اردبیلی، آقای میر حسین موسوی و آقای هاشمی رفسنجانی حضور داشتیم. بر حسب تقدیر در همان روز آقای منتظری نیز با امام جلسه داشتند. در آن سال هر وقت که امام با آقای منتظری ملاقات می کردند بعد از جلسه برافروخته و عصبانی بودند به طوری که در چهره شان مشخص و نمایان بود. آن روز در وسط جلسه بودیم که ناگهان امام بدون در زدن یک دفعه با حال عصبانیت شدید و برافروختگی وارد اتاق شدند و خطاب به ما فرمودند: من از اول با منتظری مخالف بودم. ایشان به درد رهبری بعد از من نمی خورد!» کلام امام که تمام شد، سران قوا و من در یک سکوت سنگینی فرو رفتیم؛ چون چنین بر خورد بی‌مقدمه ای از امام سابقه نداشت و اهمیت موضوع را می رساند.» 🔸 علت مخالفت امام را می توان در نامه های ایشان جستجو نمود. آقای منتظری علی رغم برخورداری از جایگاه رفیع علمی و فقهی، در باب سیاست و مدیریت، به تعبیر امام و تایید برخی بزرگان، فردی « » و «» بود که به شدت تحت تأثیر اطرافیان و نفوذی ها قرار می گرفت. باند سید مهدی هاشمی، جریان لیبرال(نهضت آزادی) و شبکه تروریستی منافقین سه ضلع مثلثی را تشکیل دادند که آقای منتظری را در چنبره خود قرار داده بودند و ایشان عملا صدایی برای انعکاس تحلیل های غلط و حرف های تخریبی آنها علیه انقلاب اسلامی تبدیل شده بود.( روزگار قائم مقامی، صص ۶۱_۶۸) 🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید:👇 https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db
✳️ مواجهه امام خمینی با منتظری/بخش دوم 🔻سالروز نامه تاریخی امام خمینی قدس سره الشریف و عزل آقای منتظری/3 🔹یکی از دلایل جدی انحراف آقای منتظری؛ اعتماد او به گروه‌های منحرف و لیبرال‌مسلک بود. کسانی که در جریان مبارزات هزینه‌ای ندادند و پس از انقلاب طلب‌کارانه وارد بدنه نظام شدند و علیه اصول انقلابی ملت شوریدند. ◀️امام خمینی در دو پیام جداگانه، به نامه های آقای منتظری پاسخ صریح و روشن دادند. اولین بار در 3 اسفند 67، در پیام «منشور روحانیّت» اعتماد به لیبرال ها و خوشبینی به آنها را _که سیره عملی و ریشه جانبداری های غلط آقای منتظری بود_ مذمت کردند: 🔸«ما هنوز هم چوب اعتمادهای فراوان‏ خود را به ‎‏گروه‌ها و #‎‏لیبرال‌ها می‌خوریم، آغوش کشور و همیشه برای پذیرفتن همۀ‏‎ ‎‏کسانی که قصد و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولی نه به قیمت‏‎# ‎‏طلب‌کاری آنان از همۀ اصول، که چرا « » گفتید!چرا کردید!چرا نسبت‏‎ ‎‏به منافقین و ضدانقلابیون را جاری می کنید؟ چرا شعار « »‏‎ ‎‏داده اید؟ چرا را اشغال کرده ایم و صدها چرای دیگر. 🔹و نکته مهم در این‏‎ ‎‏رابطه این که نباید تحت تأثیر و بی مورد نسبت به و مخالفین و‏‎ ‎‏متخلفین نظام، به گونه ای تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهی زیر سؤال بروند. من‏‎ ‎‏بعض از این موارد را نه تنها به سود کشور نمی دانم که معتقدم دشمنان از آن بهره می برند. ‎‏من به آنهایی که دستشان به رادیو ـ تلویزیون و مطبوعات می رسد و چه بسا حرف های‏‎ ‎‏دیگران را می زنند صریحاً اعلام می کنم: تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست‏#‎ ‎‏‎‏لیبرال‌ها بیفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بی پناه را از بین ببرند،‏‎ ‎‏تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غربی عدول نخواهم کرد»(صحیفه امام ج21 ص273) 🔸اعتماد و دفاع تمام عیار از برخی افراد معلوم الحال و مجرم قطعی(مانند مهدی هاشمی)، رویه غیر قابل قبول در سیره سیاسی آقای منتظری بود که زمینه افول وی را نیز فراهم آورد و جایی برای دفاع از او باقی نگذاشت. (روزگار قائم‌مقامی ص 221) 🔹 هرچند امام گلایه‌های خود از قائم مقام رهبری را در جلسات مختلف ابراز داشته بودند و نسبت به آینده نظام احساس خطر جدی داشتند، اما در زمستان ۶۷ و نوروز ۶۸ جریان حوادث به گونه ای دیگر رقم خورد. آقای هاشمی رفسنجانی در این باره چنین نقل کرده است: « چند ماه قبل از اینکه این اتفاق بیافتد،(عزل آقای منتظری)یک جلسه ما ،(آقای خامنه‌ای، سید احمد آقا و بنده)خدمت امام بودیم. دریکی از جلسات که رفت و آمدها و مکاتباتی میان امام و آقای منتظری شده بود. امام از جانشین آن زمان خودشان ناراحت بودند و این مطلب را در یک جلسه ای فرمودند که بسیار برای ما تلخ بود و برای ما شک شد. ما احساس کردیم که ایشان یک نظر تندی دارند.... وقتی دوستان اصرار می کردند که صبر کنیم ، ایشان با نگرانی به حضار نگاه کردند و فرمودند: من برای عمر خودم فرصت طولانی نمی بینم و وظیفه خود می دانم که این مسئله را حل کنم. من می‌دانم که بعد از من، اگر انجام ندهم چه پیش خواهد آمد. ازمن نخواهید کاری کنم که وقت حضور نزد خدا جوابی نداشته باشم». 🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید:👇 https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db