eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
159 دنبال‌کننده
26.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
96 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما https://harfeto.timefriend.net/16895204024549 داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 645) قسمت ۶ 🌼 سعید چندانی 🌼 🌿 ... مادر سعید که با دقت به حرف‌های آن خانم گوش می‌کرد مشتاقانه پرسید: «آیا تا به حال کسی هم در این مسجد شفا گرفته است. » آن خانم گفت: «بله، تا دلتان بخواهد در این مسجد، بیماران لاعلاج شفا گرفته اند، اتفاقاً وقتی امام مهدی علیه السلام فرمان ساخت مسجد را می‌دهند، بزی را هم مشخص می‌کنند تا از گله چوپانی خریداری و قربانی کنند. وقتی بز را قربانی کردند هر مریضی از گوشتش می‌خورد سریع شفا می‌گرفت. حتّی آن زنجیرهایی که دور زمین مسجد بود و حضرت مهدی علیه السلام با آنها محدوده مسجد را مشخص کرده بودند به بدن هر مریضی می‌زدند شفا پیدا می‌کرد. زنجیرها را در خانه آیةاللَّه ابوالحسن الرضا می‌گذارند امّا بعد از فوت آیت اللَّه، زنجیرها ناپدید می‌شود. » امید مادر سعید بیشتر شده بود اشک شوق از چشمانش جاری بود و مشتاقانه به حرف‌های آن خانم گوش می‌داد. مدّتی به سکوت گذشت، مادر سعید که در فکر مسجد جمکران و صاحبش بود یکدفعه با نگرانی از آن خانم پرسید: «خانم ببخشید، ما سنّی هستیم و مسجد جمکران متعلق به شیعه هاست، نکند ما را راه ندهند یا فقط مریض‌های شیعه را شفا بدهند؟! » آن خانم با آرامش خاصی گفت: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان ششم: سعید چندانی - صفحه ۶۶ و ۶۷. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 645) قسمت ۷ 🌼 سعید چندانی 🌼 🌿 ... آن خانم با آرامش خاصی گفت: «اصلاً نگران نباشید، صاحب جمکران خیلی مهربان است، حتی در کتابی خواندم که فردی یهودی، شفای بچه اش را از مسجد جمکران گرفته است. شما که مسلمان هستید مطمئن باشید امام مهدی علیه السلام به شما هم عنایت می‌کند. » مادر سعید نفس راحتی کشید و گفت: «خیالم راحت شد امّا من نماز مسجد جمکران را بلد نیستم، می‌شود آن نماز را به من یاد بدهید». آن خانم گفت: «اسم من فاطمه رضایی است خوشحال می‌شوم مرا رضایی صدا کنید. نماز امام زمان علیه السلام این گونه است که نیت می‌کنی که دو رکعت نماز صاحب الزمان علیه السلام را قربة إلی اللَّه بجا می‌آورم. بعد سوره حمد را تا آیه إیاک نعبد و ایاک نستعین می‌خوانید و این آیه را ۱۰۰ بار می‌گویید بعد از صد بار، ادامه سوره حمد را خوانده و بعد از سوره حمد، سوره توحید را می‌خوانید و سپس به رکوع می‌روید و هفت بار ذکر رکوع را گفته و در سجده هم هفت بار ذکر سجده را می‌گویید. رکعت دوّم را هم، همین طور می‌خوانید، و وقتی سلام نماز را دادید یک بار لا إله إلّا اللَّه می‌گویید و بعد تسبیحات حضرت زهرا علیها السلام (۳۴ بار اللَّه اکبر، ۳۳بار الحمدللَّه و ۳۳بار سبحان اللَّه) در آخر هم، سجده می‌روید و صدبار اللّهمّ صلی علی محمّد و آل محمّد می‌گویید. اتوبوس به اوّل قم رسید و بسیاری از مسافران پیاده شدند. خانم رضایی، سعید و مادرش را برای رفتن به مسجد مقدّس جمکران راهنمایی کرد و آنها با دلی پر از امید عازم مسجد جمکران شدند. .‌.. (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان ششم: سعید چندانی - صفحه ۶۸ و ۶۹. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 645) قسمت ۸ 🌼 سعید چندانی 🌼 🌿 ... اتوبوس به اوّل قم رسید و بسیاری از مسافران پیاده شدند. خانم رضایی، سعید و مادرش را برای رفتن به مسجد مقدّس جمکران راهنمایی کرد و آنها با دلی پر از امید عازم مسجد جمکران شدند. حال سعید اصلاً خوب نبود و با زحمت راه می‌رفت، وارد حیاط مسجد شدند، اتفاقاً شب چهارشنبه بود و موج زائران و مشتاقان امام زمان علیه السلام طوفانی در دل مادر سعید ایجاد کرده بود. یکی از خادمان اسکان مسجد که متوجه حال خیلی بد سعید و گریه‌های مادرش می‌شود اتاق شماره هشت زائرسرای مسجد را در اختیارشان گذاشته و بعد هم به مادر سعید می‌گوید: «شما تا حال بچه بهتر می‌شود در اینجا استراحت کنید و سپس به مسجد بروید و نماز امام زمان علیه السلام را بخوانید و از حضرت بخواهید که واسطه شفای فرزندتان شود تا ان شاء اللَّه شفا بگیرد و اگر هم خواستید خواسته خود را در عریضه ای که برگه هایش آماده شده بنویسید و در داخل چاه عریضه بیندازید. » [۱] خادم مسجد توضیح می‌دهد که: «امام زمان علیه السلام از حاجات همه ما با خبر هستند اگر چه شما چیزی ننویسی و از حضرت شفاهاً یا حتی فقط در دل چیزی را بخواهی اگر مصلحت باشد ان شاء اللَّه عنایت می‌کنند ولی این کار هم یک عرض ارادتی است از طرف ما به امام زمان علیه السلام و تجربه شده است که خیلی‌ها با عریضه نوشتن به حاجات خود رسیده اند. مادر سعید با چشمی پر از اشک و قلبی سرشار از امید، نامه را می‌نویسد و از امام زمان علیه السلام شفای سعیدش را طلب می‌کند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان ششم: سعید چندانی - صفحه ۶۹ و ۷۰. 📚[۱]: عریضه به امام زمان علیه السلام را باید در چاه یا آب روان انداخت و لذا مسؤولان مسجد مقدّس جمکران برای راحتی مردم، چاهی را در حیاط مسجد حفر کرده اند تا مردم عریضه هایشان را در آن بیاندازند و چاهی که در مسجد جمکران است قداست خاصی ندارد چاهی است مثل چاه‌های دیگر. ... گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 645) قسمت ۹ 🌼 سعید چندانی 🌼 🌿 ... مادر سعید با چشمی پر از اشک و قلبی سرشار از امید، نامه را می‌نویسد و از امام زمان علیه السلام شفای سعیدش را طلب می‌کند. یکی از خادمان که اشک‌ها و بی تابی‌های مادر سعید را می‌بیند و از حال سعید باخبر می‌شود، سراغ خادم دیگری می‌رود و از او می‌خواهد که با همدیگر به اتاق سعید و به نیت شفای او، توسلی کرده و روضه ای بخوانند. چند نفر دیگر از خادمان هم، با خبر می‌شوند و محفل روضه ای در اتاق سعید بپا می‌شود و بعد از روضه، همگی برای شفای سعید دعا می‌کنند. شب از نیمه گذشته و مسجد از جمعیت خالی شده بود. سعید با همان دل درد به خواب رفت، مادرش هم که خیلی گریه کرده بود در کنار سعید آرام گرفت. نزدیکی‌های سحر، سعید از خواب پرید و با صدای او مادرش بیدار شد. سعید رو به مادرش کرده و می‌گوید: «مادرجان! دیگر ناراحت نباش صاحب این مسجد مرا شفا داد. » مادرش که فکر می‌کرد سعید این حرف را برای دل خوشی او می‌زند گفت: «امیدوار باش پسرم حتماً شفایت می‌دهد. » سعید گفت: «مادرجان! باور کن او مرا شفا داده است. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان ششم: سعید چندانی - صفحه ۷۰ و ۷۱. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 645) قسمت ۱۰ 🌼 سعید چندانی 🌼 🌿 ... سعید گفت: «مادرجان! باور کن او مرا شفا داده است. دیشب که خوابیدم دیدم نوری از پشت دیوار بلند شد و به طرفم آمد، آن نور شخصی بود که من فقط نورش را می‌دیدم، آهسته نزدیک من شد تا اینکه به سینه من خورد و برگشت. باور کن مادر، من شفا گرفته‌ام و آن نور هم صاحب همین مسجد بوده است». مادر سعید او را در آغوش گرفت و در حال گریه مدام صلوات می‌فرستاد، به سعید گفت: «عزیزم پاشو یک کمی راه برو. » سعید هم سریع بلند شد و خیلی عادی بدون هیچ دردی برای مادرش راه رفت. » مادر سعید خیلی خوشحال شده بود ولی هنوز یقین نداشت که پسرش کاملاً خوب شده باشد. به خاطر همین با سعید عازم تهران شدند و به بیمارستان الوند رفتند. آقای دکتر «باهر» که ظاهر سعید را سالم می‌دید تعجب کرد و او را برای عکسبرداری فرستاد. بعد از دیدن عکس ها، مشاهده کردند که هیچ اثری از غده بدخیم سرطانی وجود ندارد. وقتی مادر سعید جریان را برای آنها تعریف کرد دکترها منقلب شدند و خدا را شکر کردند. سعید و مادرش بعد از دو هفته که کارهایشان در تهران تمام شد برای عرض تشکر راهی مسجد مقدّس جمکران شدند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان ششم: سعید چندانی - صفحه ۷۱ و ۷۲. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 645) قسمت ۱۱ 🌼 سعید چندانی 🌼 🌿 ... سعید و مادرش بعد از دو هفته که کارهایشان در تهران تمام شد برای عرض تشکر راهی مسجد مقدّس جمکران شدند. وقتی به مسجد رسیدند مادرش خیلی بی تابی می‌کرد. خادمی که آنها را شناخته بود وقتی متوجه شفای سعید شد آنها را به دفتر مسجد برد تا جریان را از زبان خودشان تعریف کنند، مادر سعید مدام برای سلامتی امام زمان علیه السلام صلوات می‌فرستاد و با حالت خاصی می‌گفت: «من نمی دانم الآن امام زمان علیه السلام کجاست؟ آیا در دریاها، کشتی‌ها را نجات می‌دهد و یا در آسمان‌ها هواپیماها را... » سعید چندانی، به برکت این دیدار شیعه شد ولی تعصب بزرگان فامیل او را به بالاترین مقام یعنی شهادت رساند و اکنون در کنار بارگاه ملکوتی امامش علی ابن موسی الرضا علیه السلام آرام گرفته است. سعید جان شهادتت مبارک باد. [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان ششم: سعید چندانی - صفحه ۷۲. 📚[۱]: مسجد مقدس جمکران، ثبت کرامات. کتاب شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام، ج ۲، ص ۴۶. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌻(داستان 646) قسمت ۱ 🌸 این‌گونه باشید 🌸 🌾 باید کاری کنم که از آن کار خیلی خوشش بیاید، آن قدر که خودش را نشان دهد و دل بی تاب مرا با نگاهش تسکین بخشد. بله بهترین کار همین است، کاری که او بسیار دوست می‌دارد بهترین راه است برای رسیدن به وصالش. سید باقر در حالی که در فکر فرو رفته بود به دنبال کاری می‌گشت که او از همه کارها بیشتر دوست داشته باشد. «نماز اوّل وقت؟! رسیدگی به فقرا و احسان به خلق خدا؟! رفتن به خانه خدا؟! » درمانده بود، می‌دانست که همه این کارها او را خوشحال می‌کنند ولی دلش گواهی می‌داد باید کار دیگری انجام دهد، کار دیگری که در کنار این خوبی‌ها نتیجه می‌دهد. از پشت میز مطالعه بلند شد و به طرف باغچه کنار حیاط رفت به آرامی در حالی که فکرش هنوز مشغول بود، روی بلوک سیمانی که پدرش برای پایه شلنگ آب پاشی در کنار باغچه گذاشته بود نشست. تابش نور خورشید که ساعتی بیش تر از طلوعش نمی گذشت به گل و گیاهان طراوت بیشتری بخشیده بود. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان هفتم: این‌گونه باشید - صفحه ۷۳ و ۷۴. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌻(داستان 646) قسمت ۲ 🌸 این‌گونه باشید 🌸 🌾 ... تابش نور خورشید که ساعتی بیش تر از طلوعش نمی گذشت به گل و گیاهان طراوت بیشتری بخشیده بود. شبنم‌ها روی گلبرگ‌های گل سرخ، مانند قطرات اشک برگونه یک انسانِ دردمند خودنمایی می‌کردند. سید باقر که دلی پردرد داشت و فکرش به جایی نرسیده بود شروع کرد با گل‌ها و گیاهان درد دل کردن: «ای گل‌های قشنگ، ای درختان مهربان، شما که دائماً مشغول ذکر خدایید، به من کمک کنید، شما که او را بهتر از من می‌شناسید بگویید چه کار کنم تا چشمان من هم در ردیف چشمانی قرار گیرد که او را دیده اند، و خال مشکی اش را قبله نگاهشان قرار داده اند، تو را به خدایی که همه ما را آفریده جواب مرا بدهید. » سید باقر، عاجزانه و خیلی جدّی از گل‌ها استمداد می‌خواست و البته از تجارب زندگی اش به دست آورده بود که طبیعت به انسان درس می‌دهد و او را راهنمایی می‌کند. با این حال آهی کشید و تا خواست با یک یا علی از جایش بلند شود، در همان لحظه قطره شبنمی از گلبرگ یکی از گل‌های سرخ، با چرخشی زیبا، به زمین افتاد. سید باقر به محض دیدن این قطره شبنم با خوشحالی فریاد کشید: «بله خودش است». سید باقر خم شد و به روی گل بوسه ای زد. باز با خودش گفت: به یادم آمد «زیارت عاشورا و اشک بر امام حسین علیه السلام این کار را امام زمان علیه السلام بسیار دوست می‌دارد و حتماً عنایت می‌کند». از این جمعه تا چهل جمعه هر هفته به یکی از مساجد شهر می‌روم و با خواندن زیارت عاشورا، دلش را به دست آورده و نگاهی از آن چهره دلربا طلب می‌کنم. امّا از کجا معلوم که واقعاً این بهترین عمل باشد»؟ ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان هفتم: این‌گونه باشید - صفحه ۷۴ و ۷۵. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌻(داستان 646) قسمت ۳ 🌸 این‌گونه باشید 🌸 🌾 ... از این جمعه تا چهل جمعه هر هفته به یکی از مساجد شهر می‌روم و با خواندن زیارت عاشورا، دلش را به دست آورده و نگاهی از آن چهره دلربا طلب می‌کنم. امّا از کجا معلوم که واقعاً این بهترین عمل باشد»؟ باز هم به فکر فرو رفت امّا لحظه ای نگذشت که با خودش گفت: «اوّلاً در جریان سید رشتی امام زمان علیه السلام سه بار به او فرمود: چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا عاشورا عاشورا، این سه بار تکرار کردن نشانه اهمیت این مسأله است.» دوّم اینکه، خود امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه می‌فرمایند: یا جدّا فلأندبنک صباحاً ومساءاً ولأبکین لک بدل الدموع دما» هر صبح و شام برای تو می‌گریم و به جای اشک خون گریه می‌کنم. سوّم اینکه، وقتی موقع ظهور می‌شود امام زمان علیه السلام به دیوار کعبه تکیه می‌زند و یکی از سخنانشان این است که: «ألا یا اهل العالم انّ جدی الحسین علیه السلام قتلوه عطشاناً» یعنی ببین امام زمان علیه السلام چقدر عشق امام حسین علیه السلام را دارد که وقتی ظهور هم می‌کند از جمله کلماتی که دارند در مورد امام حسین علیه السلام است و همه می‌دانیم که منتقم خون امام حسین، امام زمان علیهما السلام است. در دعای ندبه هم یادم هست که آمده: «این الطالب بدم المقتول بکربلا»؛ طلب کننده خون امام حسین علیه السلام کجاست؟ به هر حال این ارتباط شدید امام مهدی علیه السلام با امام حسین علیه السلام می‌تواند راهی را برایم باز کند و مرا به خواسته‌ام برساند.» ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان هفتم: این‌گونه باشید - صفحه ۷۵ و ۷۶. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌻(داستان 646) قسمت ۴ 🌸 این‌گونه باشید 🌸 🌾 ... به هر حال این ارتباط شدید امام مهدی علیه السلام با امام حسین علیه السلام می‌تواند راهی را برایم باز کند و مرا به خواسته‌ام برساند.» سید باقر خیلی خوشحال بود و احساس می‌کرد کشف بزرگی کرده و این سرّی از اسرار الهی است که باید در قلب خودش نگه دارد و پیش کسی فاش نکند. در حالی که دستش را به کمرش گذاشته بود با خودش گفت: پیری هم بد دردی است که به جانم افتاده. راستی در کتاب آمده بود که امام زمان علیه السلام روز عاشورا ظهور می‌کند، چند روز پیش این مطلب را خواندم که امام صادق علیه السلام فرمود: «یخرج القائم یوم السبت یوم عاشورا الیوم الّذی قتل فیه الحسین علیه السلام» بله کار تمام است فقط باید همّت کنم این چهل هفته را پشت سر هم به مساجد شهر بروم. هفته‌ها یکی پس از دیگری سپری می‌شد و سید باقر هر جمعه مهمان مسجدی می‌شد و با حال توجّه و نیاز شروع می‌کرد به خواندن زیارت عاشورا، آن هم با چه سوزی، هرچه جمعه‌ها به جمعه چهلم نزدیک می‌شد، حال سید باقر هم بهتر می‌شد و احساس نورانیت خاصی در وجودش می‌کرد. از مفاهیم زیارت عاشورا هم خیلی بیشتر از قبل مطلب به دست آورده بود. یکی اینکه در زیارت عاشورا دو مرتبه برای خونخواهی امام حسین علیه السلام در رکاب حضرت مهدی علیه السلام دعا می‌کنیم: یکی آنجا که می‌فرماید: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان هفتم: این‌گونه باشید - صفحه ۷۶ و ۷۷. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌻(داستان 646) قسمت ۵ 🌸 این‌گونه باشید 🌸 🌾 ... از مفاهیم زیارت عاشورا هم خیلی بیشتر از قبل مطلب به دست آورده بود. یکی اینکه در زیارت عاشورا دو مرتبه برای خونخواهی امام حسین علیه السلام در رکاب حضرت مهدی علیه السلام دعا می‌کنیم: یکی آنجا که می‌فرماید: «.. ان یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمّد علیهم السلام»؛ «روزی کند خداوند برای من، طلب کردن خون شما را برای امام حسین علیه السلام با امام یاری شده از آل محمّد صلی الله علیه وآله». و دومی آنجا که می‌فرماید: «وان یرزقنی طلب ثاری مع امام هدی ظاهر ناطق بالحق منکم» و نکته دیگر اینکه در زیارت عاشورا، دشمنان امام حسین علیه السلام مورد لعن و نفرین قرار گرفته اند و حتی لعن بر دشمنان امام حسین علیه السلام مقدم بر سلام بر ایشان هم هست. پس ما هم باید دشمنان خدا را نفرین کنیم و دوستان خدا را دوست داشته باشیم. هر چقدر شناختش از مفاهیم زیارت عاشورا بیشتر می‌شد سوز و اشکش هم به مراتب زیادتر می‌شد. تا رسید به جمعه سی و هشتم. عازم مسجدی شد که از قبل شناسایی کرده بود. طاقتش تمام شده بود. دیگر توان تحمل این دو هفته را نداشت. با این وجود حال خوشی پیدا کرده بود. اوّل دعای سلامتی امام زمان علیه السلام را خواند، بعد هم شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. نزدیک‌های آخر زیارت عاشورا بود که یک دفعه نفس در سینه اش حبس شد، چشمانش را از روی مفاتیح به نور عجیبی که در بیرون مسجد و از پنجره دیده می‌شد، انداخت. «خدای من این دیگر چه نوری است!؟ اللَّه اکبر» ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان هفتم: این‌گونه باشید - صفحه ۷۷ و ۷۸. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌻(داستان 646) قسمت ۶ 🌸 این‌گونه باشید 🌸 🌾 ... نزدیک‌های آخر زیارت عاشورا بود که یک دفعه نفس در سینه اش حبس شد، چشمانش را از روی مفاتیح به نور عجیبی که در بیرون مسجد و از پنجره دیده می‌شد، انداخت. «خدای من این دیگر چه نوری است!؟ اللَّه اکبر» سریع از جایش بلند شد مفاتیح را با بوسه ای به قفسه مخصوص گذاشت بعد از پوشیدن کفش‌ها در حالی که لحظه ای نگاهش را از آن نور خیره کننده که به سمت آسمان کشیده شده بود برنداشته بود، سمت نور حرکت کرد. نور از یکی از خانه‌های کنار مسجد به طرف آسمان ساطع می‌شد. با عجله خودش را به آن خانه رساند. از در و دیوار خانه معلوم بود، خانه محقر و فقیر نشینی است، در را به صدا درآورد. آقایی در را باز کرد. بدون هیچ کلامی سید باقر به سمت نور که از اتاقی در گوشه حیاط بلند شده بود رفت. حال خودش را نمی فهمید، قطرات اشک بدون اختیار به گونه اش غلطان بودند. وارد اتاق شد. صحنه عجیبی دید، خانمی از دنیا رفته و پارچه سفیدی رویش کشیده بودند. سید بزرگوار و خوش سیمایی هم کنار جنازه آن خانم به آرامی نشسته بودند. بی اختیار به آن سید سلام کرد، سید با مهربانی جواب سلام سید باقر را داد و فرمود: «چرا این گونه به دنبال من می‌گردی و این رنج‌ها را تحمل می‌کنی»؟ بعد هم اشاره به جنازه کرد و فرمود: مثل این خانم باشید تا من به سراغ شما بیایم. این (کسی که از دنیا رفته) بانویی است که در دوره بی حجابی (رضاخان) هفت سال از خانه بیرون نیامده تا مبادا مأموران او را کشف حجاب نکنند». سید باقر که در حال آب دادن به گل‌های باغچه بود به عظمت سخنان زیبای امام زمان علیه السلام فکر می‌کرد با خودش گفت: «درست است که امام زمان علیه السلام زیارت عاشورا را خیلی دوست دارد امّا ایشان از من دینداری را خواستند مثل آن خانم که در زمان کشف حجاب توسط رضاخان، برای این که سربازان رضاخان پهلوی، چادر از سرش برندارند هفت سال از خانه بیرون نیامد، خوشا به حال این زن که موقع مُردن، امام زمان علیه السلام به بالینش آمد، خوشا به حالش.[۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان هفتم: این‌گونه باشید - صفحه ۷۸ و ۷۹. 📚[۱]: آیة اللَّه سیستانی ؛ کتاب عنایات امام مهدی علیه السلام به علما و طلاب، ص ۳۶۷. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor