eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
165 دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
112 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما @sh_gerami داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
🌤🌹بسم اللّه الرّحمن الرّحیم🌹🌤 گروه ختم قرآن به نیت سلامتی و تعجیل در فرج مولا صاحب الزمان (عج): روزانه؛ هر کد ۵ آیه تعداد کد برای هر عضو، به دلخواه ... http://eitaa.com/joinchat/2091319302Gfa0c0d7f10 لینک گروه ختم قرآن در ایتا https://chat.whatsapp.com/6T35Z13qnei81t6puhzVed لینک گروه ختم قرآن در واتس آپ https://t.me/joinchat/CaihRUtOnAl7do2Pf4MhnQ لینک گروه ختم قرآن در تلگرام 🌤🌹به نیت سلامتی و تعجیل در فرج مولا صاحب الزمان (عج)🌹🌤 ✅ التماس دعای فرج ✅
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌿(داستان 413) قسمت 7 🌼کربلایی کاظم🌼 🌺 ... فرمود: «ولی تو باید بخوانی». و سپس نزد من آمد و دست به سینه من گذاشت و محکم فشار داد و گفت: «حالا بخوان». گفتم: «چه بخوانم؟» فرمود: «اینطور بخوان: *«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیِم اِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذی خَلَقَ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ فی سِتَّةِ اَیّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثیثًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِاَمْرِهِ اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمْرُ تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمینَ».*(1) من این آیه را با چند آیه دیگر که بعد از این آیه است به همراه آن آقا خواندم. آن آقا همچنان دست به سینه من می‌کشید تا رسیدم به آخر آیه ۵۹ که با این کلمات آن آیه ختم می‌شد: *«اِنّی اَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ».* من صورتم را برگرداندم که به آنها چیزی بگویم، ناگهان دیدم کسی آنجا نیست! و از آن آقائی که تا همین لحظه دستش روی سینه من بوده خبری نیست و دیگر از آن نوشته‌ها هم که روی سقف بود چیزی وجود ندارد. در این موقع دچار ترس و رعب عجیبی شدم و دیگر نفهمیدم چه شد، یعنی بیهوش روی زمین افتاده بودم. نزدیک اذان صبح بود که به هوش آمدم هوا هنوز تاریک بود، جریان روز قبل را هم فراموش کرده بودم، چند دقیقه مثل کسی که از خواب بیدار می‌شود و نمی‌داند کجا است نشستم و به اطرافم نگاه کردم در بدنم احساس خستگی عجیبی می‌نمودم. وقتی متوجّه شدم که در امامزاده هستم به خودم بد و بی راه گفتم و خودم را سرزنش کردم که مگر تو کار و زندگی نداری آخر اینجا چه کار می‌کنی. بالأخره از جا برخاستم و از امامزاده بیرون آمدم و بار علوفه را به دوش گرفتم و به سوی ده حرکت کردم، در بین راه متوجّه شدم کلمات عربی زیادی بلدم و سپس ناگهان به یاد تشرّفی که روز قبل خدمت آن آقا پیدا کرده بودم افتادم، باز ترس و رعب مرا برداشت ولی این دفعه زود خودم را به منزل رساندم. ... (ادامه دارد) ... 📚: امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف و دعوت‌شدگان، ص ۵۵ الی ۶۹؛ برگرفته از کتاب: ملاقات با امام زمان علیه‌السّلام (ص ۲۲۲). نویسنده: حضرت آیةاللّه سیّد حسن موسوی ابطحی خراسانی. 📚:1- سوره اعراف، آیه ۵۳. گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi
🌼السّلام علیک یا بقیةالله فی ارضه🌼 🍃بی تو در زندگیم رنگ خدا نیست که نیست 🍃بین عشاق چو من بی سر و پا نیست که نیست 🍃با غم دوری تو سوخته و ساخته ام 🍃اثری از چه بر این سوز و نوا نیست که نیست 🍃نیمه شب وقت مناجات بگویم با خویش 🍃گوئیا قلب تو از بنده رضا نیست که نیست 🍃من گنه کارم و آلوده قبول است قبول 🍃بی محلی ز کریمان که روا نیست که نیست 🍃بی جهت ناز طبیبان نکشم - چون دردم 🍃درد هجر است و به جز وصل دوا نیست که نیست 🍃هرکجا رو زده ام آبرویم را بردند 🍃هیچ کس غیر شما فکر گدا نیست که نیست 🍃در دعا فکر گرفتاری خود بودم و بس 🍃یاد تو در دل ما وقت دعا نیست که نیست 🍃غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند 🍃راه ما راه امام و شهدا نیست که نیست 🍃خاک جبهه خبر از چادر خاکی دارد 🍃باوفا تر کسی از مادر ما نیست که نیست 🍃بهر درمان پریشانی این نوکر ها 🍃چاره ای جز سفر کرببلا نیست که نیست 🍃از زمانی که شنیدم در آن کوچه چه شد 🍃داغییِ سیلی از این سینه جدا نیست که نیست 🍃مادرت دیده به راه است بیائی مهدی 🍃پشت در ناله ای آمد که کجایی مهدی 💠اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج💠 🌦🌹بـوی ظـهـور🌹🌦
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 💎(داستان 413) قسمت 8 🌼کربلایی کاظم🌼 🌴 ... در بین راه متوجّه شدم کلمات عربی زیادی بلدم و سپس ناگهان به یاد تشرّفی که روز قبل خدمت آن آقا پیدا کرده بودم افتادم، باز ترس و رعب مرا برداشت ولی این دفعه زود خودم را به منزل رساندم. اهل خانه‌ام خیلی مرا سرزنش کردند که تا این موقع شب کجا بودی، من چیزی نگفتم و علوفه را به گوسفندان دادم و صبح زود آن گندمها را به در خانه آن مرد مستمند بردم و به او تسلیم نمودم و بدون معطّلی به نزد پیشنماز محّل آقای حاج شیخ صابر عراقی رفتم و داستان خودم را از اوّل تا به آخر گفتم. آقای پیشنماز به من گفت: «آنچه می‌دانی بخوان». من آنها را خواندم. به من گفت: «اینها آیات قرآن‌اند، او ساعتها مرا امتحان می‌کرد و هر چه می‌پرسید جواب می‌دادم کم‌کم مردم ده از موضوع مطلّع شدند ولی من مشغول کشاورزی و کار خودم بودم تا اینکه یک روز به دهکده شهاب که نزدیک ملایر بود رفتم و مشغول کار بودم، مردم ده شهاب قصّه مرا به آقای سیّد اسماعیل علوی بروجردی که از علماء ملایر بودند می‌گویند ایشان به ده شهاب تشریف آوردند و با من ملاقات کردند و با اصرار مرا به ملایر بردند و جلسه‌ای تشکیل دادند و قصّه مرا برای شخصیّتهای ملایر نقل کردند آنها مرا بسیار آزمایش و امتحان نمودند و همه تعجّب می‌کردند. و بالأخره علماء ملایر لازم دانستند که قضیّه مرا برای مردم شهرهای مختلف ایران نقل کنند تا همه مردم بدانند که چگونه حضرت «ولیّ عصر» ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء به یک نفر که از روی اخلاص وظائفش را عمل می‌کند اظهار لطف می‌فرمایند، خلاصه مرا ابتداء به آیةاللّه العظمی آقای «بروجردی» معرّفی فرمودند، من به قم آمدم، ایشان از من امتحان زیادی کردند و بالأخره مطمئن شدند که «امام عصر» علیه‌السّلام به من این لطف را فرموده‌اند. حوزه علمیّه و تمام علماء بزرگ قم مرا دیده‌اند و همه این حقیقت را اذعان دارند، سپس تجّار محترمی که من اسم آنها را فراموش کرده‌ام مرا به نجف اشرف و کربلای معلّا خدمت علماء نجف و کربلا فرستادند، چند نفری هم در این سفر با من همراهی می‌کردند. من خدمت علماء و مراجع نجف رفتم که الآن اسم آنها را فراموش کرده‌ام ولی آقای آیة‌اللّه العظمی میلانی که آن موقع در کربلا بودند و آقای آیةاللّه العظمی حکیم که در نجف بودند به من فوق‌العاده محبّت کردند و همه آنها به اعجاز حضرت ولیّ عصر ارواحنافداه اقرار نمودند، و وقتی به ایران برگشتم باز جمعیّت فدائیان اسلام مرا برداشتند و فعلاً در قم هستم و با شما نشسته‌ام و حرف می‌زنم، این بود مختصری از شرح حال من». من در اینجا از او تشکّر کردم و قصّه او را در همان موقع یادداشت نمودم که امروز موفّق شده‌ام آن را عیناً برای شما خوانندگان عزیز نقل کنم، ضمناً چند نکته را لازم می‌دانم در پایان این حکایت تذکّر دهم. یک: ... (ادامه دارد) ... 📚: امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف و دعوت‌شدگان، ص ۵۵ الی ۶۹؛ برگرفته از کتاب: ملاقات با امام زمان علیه‌السّلام (ص ۲۲۲). نویسنده: حضرت آیةاللّه سیّد حسن موسوی ابطحی خراسانی. گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅ https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi